پرسش:
چند روزی است که دچار مشکلی شدهام. شیطان در ذهنم وسوسههایی انداخته و افکار و تصاویری به وجود آورده که مرا به شک در عدالت الهی کشانده است. از خود پرسیدم: چرا خداوند برخی را غنی و برخی را فقیر قرار میدهد؟ این سوال مرا دچار تردید و سردرگمی کرد، تا جایی که نمازهایم را ترک کردم. اما سپس به خود آمدم و وجدانم مرا عذاب داد. هنوز هم آن درد و اضطرابی که از وسوسههای شیطان در من مانده، رهایم نکرده است. اکنون دنبال راهی هستم تا اعتماد و یقینم را بازیابم و این وسوسهها را از خود دور کنم.
پاسخ شیخ:
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله، و صلّى الله على رسول الله، و بعد:
مؤمن ممکن است دچار وسوسه شود و در دل او خطورات و افکار مزاحم پدید آید، اما اگر ایمان و یقینش استوار باشد و خداوند توفیق دهد، این وسوسهها به زودی فروکش میکنند و آن افکار محو میگردند. در این حالت، منطق ایمان و نور عقیدهٔ درست بار دیگر بازمیگردد و آرامش درون برقرار میشود.
این جوان، هنگامی که آن وسوسهها بر او عارض شد، آنها را بر دو خطای بزرگ بنا کرد:
خطای نخست:
اینکه گمان کند غنای مادی همهچیز است یا بزرگترین چیز در زندگی، و عدالت ایجاب میکند که خداوند مردم را در فقر و ثروت برابر سازد، این نخستین خطاست.
برادر، بدان که مال هرگز همهٔ زندگی نیست. چه بسیار ثروتمندانی که از هوش، حکمت، سلامت و آرامش خانواده یا فرزند صالح محروماند. حتی اگر فرزندی دارند، ممکن است نیکو نباشد. چیزهای بسیاری هستند که با پول قابل خریدن نیست.
بسیاری از ثروتمندان میلیونر، آرزو دارند همچون فقیری که تنها چند درهم دارد غذا بخورند، زیرا پزشکان خوردن چربیها، شیرینیها یا چیزهای دیگر را بر آنان منع کردهاند، گرچه خزانههایشان از طلا و نقره لبریز است. این ثروت چه سودی برایشان دارد؟ و حتی اگر تندرست باشند، آیا میتوانند بیش از گنجایش شکمشان بخورند؟ و شکم چیست؟ معده چیست؟ وجب در وجب… یا کمتر.
اگر انسانی گنجی از زر داشته باشد، آیا میتواند آن را بخورد یا با خود به قبر ببرد؟ هرگز. مال، تنها وسیلهای برای انسان است.
ثروتمند کسی است که بار مسئولیت بزرگتری بر دوش دارد و حساب او در روز قیامت سنگینتر است:
{يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ}
(شعراء ۸۸–۸۹)
ترجمه: روزی که مال و فرزندان سود نمیدهد، مگر برای کسی که با دلی پاک به سوی خدا آید.
و پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمود:
«لا تزول قدما عبد يوم القيامة حتى يُسأل عن أربع: عن عمره فيم أفناه؟ وعن شبابه فيم أبلاه؟ وعن ماله من أين اكتسبه وفيما أنفقه؟ وعن علمه ماذا عمل به؟»
(رواه الطبرانی عن معاذ بن جبل بإسناد صحیح)
ترجمه: در روز قیامت قدمهای بنده از جای نمیجنبد تا اینکه از چهار چیز پرسیده شود: عمرش را در چه گذرانده؟ جوانیاش را در چه فرسوده؟ مالش را از کجا به دست آورده و در چه خرج کرده؟ و با دانش خود چه کرده است؟
پس مالکیت مال همهچیز نیست. انسان چیزهای دیگری دارد که بسیار گرانبهاتر از مالاند. انسان شتابزده و سطحی ممکن است این نعمتهای الهی را فراموش کند. اگر کسی بخواهد نعمتهایی که دارد را بشمرد، ناتوان خواهد شد. بینایی… چه اندازه ارزش دارد؟ اگر به تو بگویند: یک میلیون بگیر و بیناییات را بده، آیا میپذیری؟ هرگز.
شنوایی، بویایی، چشایی، انگشتان، دندانها، اعضای داخلی بدن، افزون بر هوش، گفتار، توانایی کار و تصرف… و بسیاری نعمتهای دیگر.
اگر انسان بتواند ارزش این نعمتها را اندازه بگیرد، میبیند که به صدها میلیون میارزد، بلکه بیش از آن، زیرا این نعمات بیقیمت و شمارشناشدنیاند:
{وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا}
(نحل ۱۸)
ترجمه: اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز نمیتوانید آنها را احصا کنید.
اما نگاه یکسویه به ماده است که انسان را دچار این خطای بزرگ میکند و وسوسهها و افکار دردناک بر او چیره میشوند.
خطای دوم:
اینکه انسان حکمت خدا را نادرست پنداشته و عدالت او را بر پایهٔ عقل محدود خویش تفسیر کند.
آیا این برادر چنین میپندارد که حکمت خدا یعنی همه انسانها باید برابر باشند؟ هرگز. حکمت در تفاوتها و درجات است، تا آزمایشها و امتحانات آشکار شوند؛ تا شاکر از کافر، صابر از جزعکننده و نیکوکار از بدکار شناخته شود. این همان کورهای است که نفس انسان در آن آزموده میشود. زندگی، میدان جهاد و تلاش است.
اگر خدا میخواست انسانها را بدون نیاز به طعام میآفرید… اما خداوند غرایز را در انسان قرار داد و او را نیازمند خوردن، نوشیدن، تولید نسل و اجتماع ساخت. اگر مردم یکسان بودند، زندگی بیمعنا میشد. برای شناخت صبر، چیزی باید باشد که بر آن صبر کنیم. برای شناخت ایثار، کسی باید وجود داشته باشد که به او نیکی شود. فضائل انسانی تنها زمانی آشکار میشوند که تفاوت و تمایز وجود داشته باشد. اگر دنیا سراسر روز بود، شب آرامشبخش چه میشد؟ خداوند شب را لباس قرار داد؛ باید نور باشد و تاریکی، شب باشد و روز…
اما انسان خیال میکند حکمت خدا باید مطابق هوای او باشد:
{وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ}
(مؤمنون ۷۱)
ترجمه: و اگر حق از هواهای آنان پیروی میکرد، آسمانها و زمین تباه میشد.
هر کس گمان کند حکمت خدا باید مطابق خواستهٔ او باشد، دچار خطای بزرگ میشود و زندگی از هم میپاشد. جوانی که در شب زفاف میگوید: «خدایا، این شب را طولانی کن!» اما بیمار، با فریاد میگوید: «خدایا، کی صبح میشود؟» پس خدا خواستهٔ کدامیک را اجابت کند؟ خداوند نه بر هوای این است و نه بر هوای آن؛ او حکمتی دارد که گاه ما آن را میفهمیم و گاه نه.
و شاعر زیبا گفته است:
وكم لله من سر خفي
يدق خفاه عن فهم الذكي!
«چه بسیار رازهای نهان خداوند که حتی از فهم تیزهوش نیز پنهان است.»
داستان پدر و پسر زیر درخت خرما
مردی و پسرش زیر درخت خرما نشسته بودند. پسر گفت:
— پدر نگاه کن؛ این تفاوت چگونه میتواند حکمت باشد؟ این بوتهٔ کوچک، میوهای به بزرگی هندوانه میدهد، اما این درخت بلند و عظیم، میوهای کوچک دارد… و شاید درست بود که اندازهٔ میوهها برعکس باشد.
پدر گفت:
— پسرم، شاید حکمتش را نمیدانیم.
پسر کمی دراز کشید و چشمانش را بست. ناگهان یک خرما از بالای درخت افتاد و به صورتش خورد. فریاد زد:
— خرما از درخت افتاد و به من خورد!
پدر گفت:
— پسرم، خدا را شکر کن که آن خرما هندوانه نبود!
این داستان مثالی است از حکمت خداوند و نشان میدهد که انسان در درک کامل آن ناتوان است. تنها کاری که از ما برمیآید، گفتن این است:
{سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}
(بقره ۳۲)
ترجمه: منزهی تو، ما دانشی نداریم جز آنچه به ما آموختهای. بیگمان تویی دانای حکیم.
یا همانگونه که صاحبان خرد میگویند:
{رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ}
(آل عمران ۱۹۱)
ترجمه: پروردگارا، این را بیهوده نیافریدهای. تو منزّهی؛ ما را از عذاب آتش نگاه دار.
نتیجه:
جوانی که دچار شک شد و مرتکب خطا شد، لازم است از خداوند آمرزش بطلبد، توبه کند، ایمان و اعتمادش را تجدید کند، به نماز بازگردد و با اهل علم و دیانت در پیوند باشد. امید که خداوند او را بپذیرد و از جوانان صالح قرار دهد. توفیق از جانب خداوند است.

نظرات
احمد مصالحی
09 آذر 1404 - 09:01پاسخ دکتر قرضاوی درباره تفاوتهای اقتصادی و عدالت الهی از منظر دینی، بر این مبناست که غنا و فقر معیار ارزش انسان نیست و تفاوتها بخشی از «آزمون الهی» هستند تا صبر، شکر و فضایل انسانی آشکار شوند. او تأکید میکند که عقل انسان محدود است و نمیتواند حکمت خداوند را بهطور کامل درک کند، بنابراین بهترین واکنش، توکل، عبادت و شکرگزاری است. مثالهایی مانند داستان پدر و پسر زیر درخت خرما نیز برای نشان دادن حکمت پنهان الهی آورده شده است. اما از منظر منکران و ناباوران، این استدلال با چند چالش جدی مواجه است. نخست، تفاوتهای اقتصادی و اجتماعی انسانها صرفاً نتیجه آزمون الهی نیست؛ عوامل تاریخی، سیاسی، محیطی و شانس نقش بسیار مهمی دارند. بنابراین، ایدهی «هرچه تفاوت هست، حکمت خداست» میتواند به نوعی توجیه نابرابری اجتماعی و اقتصادی بدل شود و انگیزه انسان برای اصلاح جامعه را کاهش دهد. دوم، ادعای محدودیت عقل در درک حکمت الهی، نوعی استدلال «God-of-the-gaps» تلقی میشود که در مواجهه با مشکلات واقعی انسانی پاسخ عملی ارائه نمیدهد و تفکر انتقادی را کنار میگذارد. همچنین مثالها و تشبیهات، واقعیت پیچیده جهان را بسیار سادهسازی میکنند. برای فردی که گرسنه است یا در شرایط فقری شدید به دنیا آمده، داستان خرما هیچ پاسخ عملی ندارد و بیشتر حکم آرامش روانی میدهد. از دیدگاه علمی و سکولار، ارزش انسان باید بر اساس توانایی، اثرگذاری و اقدامات اخلاقی و اجتماعی سنجیده شود، نه صرفاً وضعیت اقتصادی تحمیلی یا میزان تحمل آزمونهای الهی. در نهایت، راهکار معنوی قرضاوی شامل عبادت، توکل، توبه و شکرگزاری است که حمایت روانی و اخلاقی ارائه میدهد، اما تأثیری بر اصلاح واقعی نابرابریها و شرایط زندگی ندارد. نظریههای سکولار و فلسفه مدرن بر کنش انسانی، اصلاحات اجتماعی، عدالت اقتصادی و آموزش تأکید دارند و تفاوتها را محصول عوامل طبیعی و اجتماعی میدانند، نه حکمت نامرئی الهی. بنابراین، پاسخ قرضاوی بیشتر جنبه معنوی و روانی دارد تا پاسخ عملی به مشکلات واقعی، و در مواجهه با نقد ناباوران، این پاسخ نیازمند تکمیل با نگاه عملی و اجتماعی است.