او را دیدم؛ شیخی سپیدموی که مراحل عمر را پشت سر نهاده و گام در مسیر آخرت نهاده بود. در روشنای روزی آرام، در صفایی از زمان و لطافتی از روح، در کنارش نشستم. چهرهاش میدرخشید؛ پرتو صلاح و تقوا از او ساطع بود و پیوند قلبش با خدا نمایان. با اینکه در لایههای جامعه گمنام و بینامونشان بود، اما روحش آکنده از نور ایمان بود. با او سخن گفتم. پرسید:
ـ نام جمعیت شما چیست؟
گفتم: ما جمعیت نیستیم؛ ما تنها برادرانی در راه خدا هستیم که بر پایهی عقیده و اندیشهای مشترک گرد آمدهایم و میکوشیم آن را نخست در خود محقق سازیم و سپس مردم را به آن قانع کنیم و اندیشهی ما جز این نیست که اسلام را درست بفهمیم، به آن عمل کنیم و مردم را نیز بدان فراخوانیم.
گفت: نیکوست. چه کسی در خانهتان برای شما درس میدهد؟
گفتم: من گاهگاه با برادران سخن میگویم.
لحظهای سکوت کرد، سپس سر بلند کرد و پرسید:
ـ آیا شبزندهداری میکنی؟
گفتم: از من در پاسخ این پرسش چه انتظاری داری؟ جانهای ما به دست خداست؛ اگر بخواهد بیدارشان میکند و اگر بخواهد نگاهشان میدارد.
گفت: صدق الله ورسوله وكان الإنسان أكثر شيء جدلاً. راست گفت خدا و پیامبرش، که انسان بسیار ستیزهجوست.
ای برادر، تربیت ارواح و تزکیهی نفوس و رهبری دلها با تکرار این واژهها بهدست نمیآید و با آن قواعد درسدادنی نیست و از طریق نظریهها بهدست نمیافتد. این امور اگر برای عقل و دانش سودی داشته باشند، از احساس و معنویت و خُلق جدا هستند. جماعتها پیش از هر چیز به جانها و اخلاقشان نیازمندند. آنان که میکوشند اصلاح اخلاقی را تنها از طریق کتابها تحقق بخشند، فریبخورده و فریبدهندهاند. اگر این روش شماست، چه ناتوان است از رساندن شما به آنچه میخواهید.
ای برادر، این صلاح و پاکی نفسانی که شما در پی آنید جز از راهی واحد به دست نمیآید؛ راه الگوی نیکویی که با خدا پیوند دارد و از فیض و فضل او نیرو میگیرد. و این الگو جز با رنج شب و همراهی با شبزندهداری و راز و نیاز در تاریکی سحر حاصل نمیشود؛ آنگاه که قرآن میخوانی و این ندای خداوند تبارک و تعالی را میشنوی:
﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً * إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْكَ قَوْلا ثَقِيلاً * إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطئًا وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ [المزمل: 1-6].
«ای جامه بر خود پیچیده، شب را بهپاخیز جز اندکی، نیمهی آن را یا اندکی از آن بکاه یا بر آن بیفزا و قرآن را بهآرامی و با ترتیل بخوان. ما بهزودی بر تو سخنی گرانمایه فرو خواهیم افکند، همانا شبخیزی در دل شب تأثیری ژرفتر دارد و گفتاری است استوارتر.» (سورهٔ مزمل، آیات ۱ تا ۶)
ای برادر... کسی که چیزی را ندارد، نمیتواند آن را بدهد و دلی که از پیوند با خدا قطع شده چگونه میتواند مردم را به سوی او هدایت کند؟ تاجرى که سرمایه ندارد از کجا سود برد؟ و معلمى که شیوهی خود را نمیداند چگونه آن را به دیگران بیاموزد؟ و کسی که از رهبری خود ناتوان است چگونه دیگری را رهبری کند؟ چه نیاز شدیدى به اینگونه جهاد دارید! اگر توانستید همین یک چیز را همهی آنچه از شما میخواهم قرار دهید و بر آن عهد ببندید، آنگاه این پیروزى است و بس، پیروزىای که پس از آن پیروزى دیگری نیست و همانا یاران محمد شبها زاهد و روزها سوارکار بودند؛ آیا پنداشتى که یکی از این دو از دیگری جدا شده است؟
ای برادر، بکوش تا آنقدر که میتوانی از گنجینههای شب بهره برگیر تا روز، آن را میان برادرانت پخش کنی. سپس اجازه خواست و برخاست، در حالی که بر عصایش تکیه داشت و در میان ازدحام مردم آرام آرام دور شد. من با دلی آگاه، نگاهش کردم و بدرقهاش نمودم تا از دیدگانم ناپدید گشت.
ای برادران... شاید برایتان شگفتآور باشد که این گفتوگو را در نشریهتان برایتان بازگو میکنم در حالی که تقریباً کاملاً خصوصی و خالص است و شما انتظار دارید که من دربارهی آن امور سخن بگویم ـ اموری که جهان را در هم میپیچاند و امت اسلامی همه با آنها روبروست ـ و میخواهید که موقف و عملکرد شما در قبال آنها و نیز دیگر مسائلی را که برای جماعتها اهمیت دارد و اندیشهی هیئتها را به خود مشغول میدارد برایتان روشن سازم؛ پس گوش فرا دارید:
شما در پی هدفی بزرگ و سترگ هستید و باید کاملاً بدانید که در یک صف ایستادهاید ـ شما با هدفتان در یک سو و این دنیا سراسر در سوی دیگر. شما خواهان اسلامی مسلط هستید و روحانیتی پاک و سراسر جاری، خلقی پُر از نیکی و دلهایی تپنده از رحمت و صلحی که با دو بال خود سراسر جهان را فراگیرد. اما مردم خواهان مادّهای مسلطاند و لذّتی فراگیر و فراوان و کشمکشی دائمی که ضعیفان را قربانی کند تا قویترها بهرهمند شوند و نیروی قوی همواره بر گردن ضعف فشار آورد و این وضع همچنان بماند، در نتیجه انسانیت معنی عدالت را نشناسد و طعم رحمت را نچشد. آنچه مردم میخواهند همان است و آنچه شما میخواهید چیز دیگر، پس شما در یک سو و جهان در سوی دیگرید. مردم به دروغ پناه میبرند و با فریب و نیرنگ رفتار میکنند و از روبرو شدن با حقایق میگریزند، شما اما اینگونه نیستید چون در درونتان و در عملتان مراقب و آگاه هستید. اگر راست بگویید تفاوت میان شما و مردم از هر جنبهای کامل خواهد بود. شما اندک و سست در زمینید و از نظر ثروت تهی و از نظر نیرو لخت و عریانید، پس سلاحی جز پیوند با خدا و استمداد از او و ایمان ژرف به او ندارید. اگر این سوی کار به شما واگذار شود آنگاه همه چیز به شما واگذار شده است: «إِن يَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ» [آلعمران: ۱۶۰]. بکوشید چنین باشید و نگویید چگونه؛ راه روشن است: پیش از آنکه فرمانده شوید، عبادتگزار باشید تا عبادت شما را به بهترین رهبری برساند. بپرهیزید از وارونه کردن مسئله چنانکه مردم میکنند که پیش از آنکه جنبهی عبادت به آنان سپرده شود، طلب رهبری میکنند آنگاه تسلیم میشوند یا میرسند و دچار اضطراب میگردند. این حدیث قدسی را در سویدای جانتان فرو کنید: «مَنْ آذَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ أَذَنْتُهُ بِالحَرْبِ.. وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِمِثْلِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَلَا يَزَالُ العَبْدُ يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا وَإِن سَأَلَنِي لأُعْطِيَهُ وَإِنِ اسْتَعَاذَنِي لأُعِيذَنَّهُ.»
«هر کس به دوست و یاریگر من (ولیّ من) آسیبی برساند، بداند که با او اعلان جنگ کردهام. هیچ بندهای به من نزدیک نشده مگر از طریق واجباتی که بر او گذاشتهام و آن بنده با انجام مستحبات پیوسته به من نزدیکتر میشود تا اینکه محبوبم گردد. چون محبوبش شدم، اراده و توانم را در او جای میدهم: گوشش را که با آن میشنود، چشمش را که با آن میبیند، دستش را که با آن قدرت عمل دارد و پایش را که با آن قدم برمیدارد. و اگر از من خواست چیزی را، به او خواهم داد و اگر از من پناه خواست، او را پناه خواهم داد.»
پس در کلام خداوند تبارک و تعالی آمده است:
﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئًا﴾[النور: 55]
«خداوند کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده داده است که آنان را در زمین جانشین سازد، چنانکه کسان پیش از آنان را جانشین ساخته بود، و دینشان را که برای آنان پسندیده است برایشان مستقر گرداند و پس از ترسشان، امنیت را جایگزین سازد؛ تا مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من نسازند.»
منبع: روزنامهی هفتگی اخوان المسلمین، تزکیه ۳، سال پنجم، ۲۵ ربیعالأول ۱۳۵۶ هـ - ۴ ژوئن ۱۹۳۷ م، صص ۱ و ۶.

نظرات
مهمان
05 آبان 1404 - 10:20ای امام و پیشوای گرامی، با جان و دلی آگاه سخنان شما را شنیدم و به عمقشان اندیشیدم. آنچه گفتید، نه تنها یادآوری راه روشن هدایت و پیروزی است، بلکه چراغ راهی است برای هر دل جستجوگر که طالب اصلاح خود و جامعه است. آری، حقیقتاً رهبری و هدایت دلها پیش از هر چیز به پیوندی حقیقی با خدا نیازمند است، و آنچه جز از طریق عبادت، تهذیب نفس و شبزندهداری حاصل شود، پوچ و ناپایدار خواهد بود. همانگونه که فرمودید، کسی که خود را با نور ایمان و معنویت روشن نکند، چگونه میتواند دیگران را به مسیر روشن هدایت نماید؟ و کسی که دلش از حضور خدا خالی است، چگونه میتواند دلها را بسازد و اصلاح کند؟ ما به روشنی دریافتیم که عمل و الگوی نیکو، همراه با صبر، راز و نیاز و تداوم در بندگی، سنگ بنای حقیقی رهبری و فعالیت اجتماعی است. سخنان شما ما را به این یقین رساند که پیروزی واقعی نه در قدرت مادی، نه در جمعیت و نه در نفوذ اجتماعی، بلکه در عمق اتصال با خدا و تزکیهی نفس است. ای استاد، ما عهد میبندیم که پیش از طلب رهبری، خود را با عبادت و تزکیه مجهز کنیم، تا هر گامی که در راه هدایت برمیداریم، از صدق، نور و حکمت آکنده باشد. همواره یادمان باشد که «من یتق الله يجعل له مخرجا»، و ایمان و عمل صالح ماست که زمین و دلها را فتح خواهد کرد. بارالها! ما را در مسیر بندگی و تهذیب نفوس یاری کن، و دلهایمان را از نور هدایت خویش سرشار ساز، تا بتوانیم همچون یاران پیامبر صلوات الله علیه و آله، شبها زاهد و روزها سوارکار در راه تو باشیم و نه از دنیا، بلکه از تو و برای تو گام برداریم. با سپاس و اخلاص،