الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی خاتم المرسلین وعلی آله وصحبه والتابعین لهم بإحسان وبعد:
قرآن کریم به وجود انسان نگاهی یکپارچه و متعادل دارد؛ وجود انسان شبکه پیوسته‌ای از عقل و قلب و نفس و روح است که قرآن به هر یک از این بخش‌ها به نحوی پرداخته است تا یکی بر دیگری چیره نشود؛ چون انحراف یک بخش باعث عدم تعادل دیگری می‌شود و این مخالف فطرتی است که خداوند هستی را بر آن بنا کرده است: 

وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ ‎﴿٧﴾‏ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ ‎﴿٨﴾‏ وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ

و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت، تا مبادا از اندازه درگذرید. و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید.
از آنجایی که فطرت انسان شامل همه این توانمندی‌ها است، قرآن کریم، انسان را به چند شیوه مورد خطاب قرار داده است؛ گاهی حجت عقلی را برای انسان یادآوری می‌کند: 

أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ ‎﴿٦﴾‏ وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ‎﴿٧﴾‏ تَبْصِرَةً وَذِكْرَىٰ لِكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ ‎﴿٨﴾‏

مگر به آسمان بالای سرشان ننگریسته‌اند که چگونه آن را ساخته و زینتش داده‌ایم و برای آن هیچ گونه شکافتگی نیست. و زمین را گستردیم و در آن لنگر[آسا کوه‌]ها فرو افکندیم و در آن از هر گونه جفت دل‌انگیز رویانیدیم. [تا] برای هر بنده توبه‌کاری بینش‌افزا و پندآموز باشد.
گاهی به حواس اشاره می‌کند: 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ‎﴿١٧٩﴾‏

و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم. [چرا که‌] دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی‌کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی‌بینند، و گوشهایی دارند که با آنها نمی‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‌ترند. [آری،] آنها همان غافل‌ماندگانند.
گاهی نیز به حقیقت نفس می‌پردازد: 

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ‎﴿٧﴾‏ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ‎﴿٨﴾‏ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ‎﴿٩﴾‏ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ‎﴿١٠﴾ 

که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری‌اش را به آن الهام کرد، که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر که آلوده‌اش ساخت، قطعاً درباخت.

در همه اینها علت، تأثیر مستقیم بر این ملکه‌ها و تربت آنها و سیطره و توجیه آنها در یک جهت است تا هیچ بخشی از قلم نیفتد و نیروهای متعادل دیگر با آن نابود نشوند. 
مشابه آن در جهان ماده هم به چشم می‌خورد؛ اتم‌ها تابع نظام داخلی متعادل و دقیقی هستند؛ هر گونه تلاش برای خروج هر الکترون از مدار خود به نابودی اتم منجر می‌شود و نابودی اتم باعث نابودی موجودات پیرامون می‌شود. 
این قانون از اتم تا کهکشان جاری و ساری است از جمله انسان که با ملاحظه رفتار او می‌فهمیم که تمرکز بر قدرت صرف عقلی و نادیده گرفتن دیگر توانمندی‌ها به انحراف و نابودی همه نیروها منجر می‌شود و نفس انسان و سرانجام جامعه را به تباهی می‌کشاند. 
مسأله نفس و روح و قلب هم این گونه است و تمرکز بر هر یک از این عناصر به زیان عناصر دیگر تمام می‌شود و اختلال بزرگی در وجود بشری ایجاد می‌کند. 
بنابراین نگاه یک‌جانبه در رفع مشکلات انسان به ناآرامی در زندگی انسان و سپس جامعه می‌انجامد؛ این در حالی است که نگاه کلی، متعادل و همه‌جانبه به بشر، آسایش و راحتی را برای انسان به ارمغان می‌آورد و حرکت به سمت مدنیت به صورت متعادل به پیش می‌رود. زیرا هر یک از این نیروها در مسیر فطری صحیح خود حرکت می‌کنند.
برای این که توانمندی‌ها بشر در مسیر صحیح قرار گیرد، خداوند آخرین کتابش را نازل کرد که شامل مسائل عقیده و شریعت و رفتار است که بین همه اینها ارتباط مستحکمی برقرار کرد. 
به خاطر جدایی‌ناپذیر بودن این نیروها ما نباید تنها بر عقیده یا شریعت یا رفتار تمرکز کنیم و آنها را جزایر دور از هم قرار دهیم به طوری که ساکنان یک جزیر، دیگری را نشناسند. 
بیهوده نیست که خداوند در قرآن کریم ما را با شرح اسمای خود آشنا می‌کند تا انسان مسلمان مسؤولیت هر یک از این مجموعه‌ها را در قبال فطرت و توانمندی خود بداند.  
به عنوان مثال نام‌هایی چون خالق، باری، احد، صمد، وهاب، رزاق، فتاح، قابض، باسط، خافض، رافع، معز، مذل، عظیم، علی، کبیر، حفیظ، قوی، مجیب، محی، ممیت و... پایه و اساس عقیده و پاکی و صفای آن را ترسیم می‌کند و از افتادن در چنگال شرک جلی و خفی مصون می‌دارد. 
نام‌هایی چون ملک، مهیمن، عزیز، جبار، قهار، حکیم، علیم، عدل، خبیر، رقیب، منتقم و... پایه و اساس شریعت را تشکیل می‌دهد و حرکت انسان به سمت تمدن را برایش سامان می‌دهد و از افتادن در دام هوا و هوس جلوگیری می‌کند. 
نام‌هایی چون رحمن، رحیم، قدوس، سلام، غفار، لطیف، حلیم، غفور، شکور، کریم، ودود، بر، تواب، عفو، رؤوف، صبور و... به انسان در پالایش روح و استقامت و در نتیجه اعلام بندگی خالص برای خدا کمک می‌کند. 
این بخش‌های پیوسته و هماهنگ در هم ذوب می‌شوند تا سرانجام انسان را به بالاترین مقام نزد خداوند برسانند؛ باعث می‌شود که در پاکی گاه به مقام فرشتگان می‌رسد و از افتادن در درکات حیوانی فاصله می‌گیرد. 
اگر به روند تغییر در وجود انسان بازگردیم آن گونه که رسول اکرم ترسیم کرده است، می‌بینیم یک برنامه کامل است و قرآن کریم و سنت نبوی سه‌ضلعی عقیده، شریعت و رفتار را به صورت یک کل در سایه خوانش‌های سه‌گانه هستی در خود جمع کرده است. خوانش قرآن کریم و جمع بین عقیده و شریعت و رفتار؛ 
خوانش جهان هستی با هماهنگی و هم‌پوشانی و عظمتی که دارد، وجود خالق بزرگ و یگانگی و شریعت و قانون او را به یاد می‌آورد که در تمام ذرات وجود جاری و ساری است. این امر آدمی را به حرکت وا می‌دارد و حیات روحی بانشاطی در او به وجود می‌آورد که اوج آن عبادت و بندگی خالق است. 
خوانش زندگی رسول خدا که مظاهر انسانی در شخصیت از طریق اسمای زیبای خداوند تجلی یافته بود و به همین خاطر رهبر عالقدر بشریت به سوی خدا بود و شریعت جهانی خداوند را به شریعت اجتماعی تبدیل کرد. در تربیت نفس اماره مربی انسان بود و روح عبودیت و بندگی را در وجود خود دمید: 

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ‎﴿٣٠﴾‏ 

در حقیقت، کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنان فرود می‌آیند [و می‌گویند:] هان، بیم مدارید و غمین مباشید، و به بهشتی که وعده یافته بودید شاد باشید.

رسول خدا یارانش را در این دایره کامل و گسترده تربیت کرد تا خود را به صورت همه‌جانبه تغییر دهند؛ تغییری که انسان را در زمین می‌سازد نه در آسمان آن هم در سایه اسلام عقیده و اسلام شریعت و اسلام تربیت.

به همین خاطر در میان یاران آن حضرت کسانی را نمی‌بینیم که به تربیت نفس روی ‌آورند و نسبت به کشمکش بین نیروی الهی به رهبری رسول خدا و نیروی سرکش به سرکردگی شیطان بی‌تفاوت باشند. 
در آثار آمده است که رسول خدا وقتی دید یکی از یارانش به تربیت روحی و عملی بیش از دیگر بخش‌ها توجه دارد او را به تعادل فراخواند. 
وقتی متوجه شد که ابو درداء به حساب خانواده و نفس خود بخش عبادی‌اش را فربه کرده است به او هشدار داد و فرمود: ای ابودرداء انسان‌های سختگیر نابود می‌شود؛ خانواده بر تو حقی دارد؛ بدنت بر تو حقی دارد. 
وقتی فهمید که برخی از صحابه از ازدواج خودداری کرده‌اند و برخی تصمیم گرفته‌اند همیشه روزه‌دار باشند و برخی شب‌زنده‌دار، به آنها هشدار داد که با این کار از سنت رسول خدا سرپیچی می‌کنند؛ زیرا او که پیشوای عابدان است گاهی روزه می‌گیرد و گاهی نمی‌گیرد؛ هم نماز شب می‌خواند و هم می‌خوابد با زنان هم‌بستر می‌شود. اما حق نفس و خانواده و جامعه و همه را ادا می‌کند. 
آن نظام عبادی که رسول خدا یارانش را با آن تربیت کرد به خاطر تقویت وجود آنان بود تا در برابر سختی‌های زندگی پایداری کنند و از میدان رویارویی با شیطان در زندگی فرار نکنند. 
او خود وقتی از نبرد خونین با مشرکین مکه به ستوه آمد، نیاز به سفری روحی داشت؛ بنابراین خداوند او را به بیت المقدس برد و از آنجا به آسمان‌ها عروج داد تا نشانه‌های بزرگ پروردگارش را ببیند و نشاط روحی به دست آورد. با آن که تنها لحظاتی در آنجا ماند اما قوی‌تر از گذشته به زمین بازگشت تا مرحله جدیدی را در رویارویی سخت با شرک آغاز کند. این نبرد سرانجام به هجرت و تشکیل جامعه و دولت اسلامی و ساخت تمدن اسلامی ختم شد. 
به همین خاطر اقبال ولی هندی عبد القدوس جنجوهی می‌گوید: محمد عربی به معراج رفت و به زمین بازگشت؛ به خدا سوگند اگر جای او بودم هیچ وقت باز نمی‌گشتم. او این کار را انحراف از راه اسلام می‌دانست؛ سفر روحی به سوی خدا باید هدفمند باشد. تقویت وجود انسانی در برابر نبردهای زمینی در انجام خلافت و ادای امانت به همین خاطر بازگشت برای زندگی ضروری و ماندن در آنجا خطا بود. 
اگر از این سفر پرشتاب به شیوه نورسی در تربیت عملی بازگردیم و به تلاش او برای پرورش ربانی انسان مسلمان در برابر دام‌های شیطان و مهلکه‌های زمان نگاه کنیم به ویژه در برابر حملات بی‌امان دین‌گریزان می‌بینیم که از مظاهر اسمای الهی در عالم آفاق و انفس الهام گرفته است؛ از اتم تا کهکشان و از اعماق نفس بشری تا مظاهر والای آن؛ اما به صورت کامل و فراگیر، موزون و درهم تنیده در سایه برنامه هماهنگ قرآنی که هیچ یک از بخش‌ها و اجزای آن از دیگر جدا نمی‌شوند. 
او وارد دالان تنگ نمی‌شود و به علاج سرسری نمی‌پردازد؛ می‌فهمد که نبرد زمان فراگیر و همه‌جانبه است همان که در قرآن ذکر شده است. زیرا شرایطی که جاهلیت نوین با آن روبروست و در صدد پایان دادن به اسلام است، نمونه آن تنها در اوایل رسالت اسلام وجود داشت. آن وقت که رسول خدا با پشتوانه وحی الهی و برنامه جامع متشکل از عقیده و شریعت و رفتار به مصاف آن رفت. 
آری وقتی همان شرایط در زمان او هم تکرار شد... وقتی که مسلمانان اسلام را رها کرده و در دامن فلسفه‌های فاقد اخلاق و بی‌بندبار غربی خزیدند و زندگی خود را در حوزه‌های سیاست، حکومت، اقتصاد، نظام آموزش و پرورش و آداب جنگ و صلح، ادبیات، اندیشه، هنر و اخلاق به شیوه‌ غربیان آراستند... این نبرد سخت و تیرهای آماده نیاز شدیدی به رویارویی قرآنی داشت؛ نبردی به دور از یکجانبه‌گرایی و راه حل‌های مرحله‌ای و نسخه‌های جزئی و اجتهادات تاریخی.
با وجود آن که نورسی مطالعات عمیقی داشت و از دانش علمای راستین امت استفاده می‌کرد و در آغاز طریقت نقشبندیه و قادریه را در پیش گرفت، اما در عمل و در سیر و سلوک ربانی خود و در رهبری انسان‌ها از هیچ شخص معینی پیروی نکرد. زیرا معتقد بود روش آنان مخصوص زمان و شرایط زندگی خودشان بود و آن روش‌ها و برنامه‌ها با دغدغه‌ها و توانمندی‌ها و شرایط روحی او سازگار نیست. 
نورسی با ابراز شگفتی از گزینش یک رویکرد معین می‌گوید: زمانی که در حیرت و سرگردانی بودم، از سوی خدا به دلم الهام شد و به من ندا آمد که سرآغاز همه این راه‌ها و منبع همه این افکار و خورشید همه این سیارات قرآن کریم است؛ داشتن قبله واحد تنها در سایه قرآن است و قرآن بالاترین استاد و راهنما است. از همان زمان به قرآن روی آوردم و به آن چنگ زدم و از آن کمک خواستم.  
در سایه‌ این رویکرد قرآنی بود که نورسی رسائل نور را تألیف کرد. رویکردی مبتنی بر سه خوانش که از عمل به اسمای خدا در جهان هستی وام می‌گیرد. قرآن کریم در این راستا پایه و اساس شناخت و معرفت را بنا می‌کند؛ از حس به عقل سپس به وحی و سپس رویکردی که خوانش نص قرآن و خوانش هستی و خوانش رسول خدا از عمل به نص را با هم جمع می‌کند.
بنابراین طریقت را کنار نهاد و به شریعت روی آورد؛ زیرا زیان اولی نسبت به وضعیت جاهلی نوین احتمالی بود و موفقیت دومی ثابت و مرهم بیماری‌هایش بود. 
نورسی می‌گوید: اشتیاق به طریقت‌های صوفیه که در حال حاضر سودش اندک است و زیانش به وضعیت کنونی وجود دارد، در غیر این صورت هوس آن وحدت ما را نابود می‌کرد و به پراکندگی افکار می‌انجامد و اتحادیه بین هزار و صد و یازده جوان نوظهور از ائتلاف چهار نفره را بی‌ارزش ساخت. نه تنها آن را به چهار کاهش داد بلکه به نفرت و بیزاری تبدیل شد و قدرت ما در برابر این روخداد سنگین را از بین برد.
اگر مسائل ساده صرف و نحو مانند نصر ینصر را که طلاب می‌خوانند بر اوراد تکایا ترجیح دادم، پس رسائل نور مشتمل بر حقائق مقدس ایمانی مانند آمنت بالله وملائکته وکتبه ورسله والیوم الآخر چگونه خواهد بود؟ رسائل نور حتی سخت‌ترین مخالفان و تندترین فلاسفه را به طور واضح و به صورت قطعی به آن حقائق راهنمایی می‌کند و برای آنان استدلال می‌کند که ترک این راه و غفلت از آن چقدر اشتباه است.
اینجا بود که حقیقت از طریقت بی‌نیاز شد و در درمان دردها کارآمدتر ظاهر شد. دلیلش این است که یک از مشایخ بزرگ و جذاب نقشبندی تنها توانست یک نفر از شصت طلبه نور را آن هم به صورت موقتی قانع کند اما سایرین با انوار رسائل نور از راهنمایی آن شیخ ابراز بی‌نیازی کردند؛ زیرا رسائلی است که به اصل ایمان می‌پردازد و ایمان تمام مسائل زندگی را در بر می‌گیرد. 
از سوی دیگر جویای حقیقت نور، آسایش و امتیازات دنیایی خود را به خاطر آخرت فدا می‌کند؛ با ایمان خود به مصاف کفر می‌رود و پیامدهایش را تحمل می‌کند. برخی از طلاب طریقت رغبت به آخرت و ثمرات آن را نردبانی برای رسیدن به خواسته‌های ناچیز دنیایی قرار می‌دهند و برای رسیدن به کرامت دنیوی از آن استفاده می‌کنند تا اهل کرامات باشند. 
نورسی طریقت را به عنوان یک راه برای رسیدن به خدا در عصر حاضر نمی‌پذیرفت؛ رکود در دایره کلام و فقه و حلقات تنگ آن و زانو زدن در برابر کتاب‌های قدیم را هم نمی‌پذیرفت و بر این باور بود که این کتاب‌ها اخلاص و فداکاری تولید نمی‌کنند بلکه از طریق جمود و تأویل‌های آسان، خوانندگان را به وادی گمراهی و نفاق می‌کشاند.  
نورسی می‌گوید: این روزگار پرنکبت مردم را به این مسائل کشانده است و افکارش را به آنان تلقین کرده است به طوری که علمایی که خارج از دایره نور هستند، حتی برخی از اولیا، حکم حقائق ایمانی را به خاطر ارتباط آن با زندگی سیاسی و اجتماعی در درجه دوم و سوم قرار می‌دهند و با آن جریان‌ها حرکت می‌کنند. بنابراین با منافقانی که همین تفکر را دارند دوستی می‌کنند و با اهل حقیقت و اهل ولایت که مخالف‌شان هستند دشمنی دارند. آنان را به باد انتقاد می‌گیرند و شعائر دینی را دنباله‌رو آن جریان‌ها قرار می‌دهند. 
بنابراین راه سلوک به سوی خدا از نگاه نورسی از قرآن کریم و الهامات ربانی آن آغاز می‌شود؛ انسان مؤمن را بر بندگی خالص تربیت می‌کند و مؤمن به بنده حقیقی خالق متعال تبدیل می‌شود. در آن صورت انسان، فروتن و بی‌نیاز از همه چیز می‌گردد چون مالک او گنجینه‌هایی اخروی فناناپذیری در اختیار او قرار می‌دهد. این کار انسان مخلص را قوی می‌کند چون به خاطر خدا کار می‌کند و در راه رضای او می‌‌کوشد تا به فضائل دست یابد و جان و مالش را به خاطر او نثار می‌کند. 
تفاوت تربیت قرآنی با دیگر تربیت‌ها 

اگر هدف تربیت نور این است که انسان را بنده خدای یگانه قرار دهد، ناگزیر باید به نام خدا آغاز کند و به نام خدا عمل کند و نام خدا را بر زبان آورد؛ به نام خدا ببخشد و با نام او حرکت کند و در دایره رضایت و اوامر او باشد. گاه انسان در طول مسیر کوتاهی می‌کند اما درِ آمرزش و نیایش باز است. 

بندگی برای خدا تنها با پیروی از رسول خدا محقق می‌شود زیرا او دانه‌ و ثمره درخت هستی و خورشید قصر این جهان است. ماه درخشان جهان اسلام و راهنمای راه بندگی و کاشف رمز کائنات است. 
نورسی از وجود خوانش‌های سه‌گانه در قرآن کریم [نص، جهان هستی و رسول] به راه کوتاه و هموار برای تربیت عملی می‌رسد و آن را در چهار گام خلاصه می‌کند: 
عجز و ناتوانی: از راه بندگی، انسان را به محبوبیت می‌رساند و شاهدش این آیه است: 
فلا تزکوا أنفسکم 
پس خودتان را پاک مشمارید.
فقر: انسان را به اسم رحمان می‌رساند و شاهدش این آیه است:
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ
و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشی کرد.

دلسوزی: انسان را به اسم رحیم می‌رساند و شاهدش این آیه است: مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ
هر چه از خوبیها به تو می‌رسد از جانب خداست؛ و آنچه از بدی به تو می‌رسد از خود توست.
تفکر: به اسم حکیم می‌رساند و شاهدش این آیه است: 
كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ
جز ذات او همه چیز نابودشونده است.
پس از شرح مفصل این گام‌های پیوسته یعنی حقیقت شریعت و حکمت قرآن، نورسی می‌گوید: 
این راه از بقیه سالم‌تر است زیرا خرافات و ادعاهای واهی در آن راه ندارد. انسان در خود جز عجز و نیاز و تقصیر می‌بیند و از حد خود نمی‌گذرد. این یک راه عمومی و فراخ است زیرا ناگزیر به از بین بردن هستی و زندانی کردن آن نمی‌شود.
قرآن کریم با صراحت تمام هستی را می‌بخشد و از زندان رها می‌کند. این راه با رویکرد قرآنی، هستی را مسخر آفریننده و خدمتکار راه آن می‌داند. هستی مظهر تجلی اسمای خداوند است گویی آینه‌ای است که این تجلیات را منعکس می‌کند.
این رویکرد استوار قرآنی نورسی را در دایره انتزاع فکری باقی نمی‌گذارد بلکه از طریق رسائل نور او را به پرورش نسل ربانی مخلص راهنمایی می‌کند؛ نسلی که با منیت خود یعنی با حرکت زمان و پیچیدگی‌های آن مبارزه می‌کند؛ مسؤولیت شرعی تغییر اجتماعی و ایستادگی در برابر سرکشی و حیله‌گری را بر دوش او می‌گذارد. در برابر غرب که می‌کوشد زندگی مادی خود را با زور آهن و آتش در چشم مسلمان بیاراید می‌ایستد.

نسل مؤمنی که بدون توسل به خشونت و با رفتار قرآنی و تربیت نبوی در برابر طغیان و تربیت انحرافی می‌ایستد. این نسل تربیت را از نبوت گرفته است که در آن ربانیت و علاقنیت با هم درآمیخته‌اند و کامل شده‌اند. با حرکتی هوشمندانه و با حکمت و دعوت حسنه و در سایه برادری و همکاری بر نیکی و تقوا و خیرخواهی نسبت به فرد و جامعه در درمان بیماری زمان می‌کوشد. سخن نیک، حرکت مولد، علم سودمند و ادب با جامعه حتی دشمنان داخلی را سرلوحه خود قرار داده است. این کار سرانجام به نجات میلیون‌ها نفر و انتقال آنان از کاروان شیطان به کاروان رحمان منجر شده است در حالی که برخی از طریقت‌های تنگ‌نظر صوفیه در تربیت به منیت و منحصر کردن تجربه درونی در خودشان، ختم شده‌اند. ادعای سلوک بدون بازگشت به سوی خدا دارند و جامعه را در چنگال بی‌دینان رها می‌کنند. اهل کتاب‌های کلامی و فقهی از طبقه علما به ترس و بزدلی و سکوت در برابر جرم بی‌دینان و مماشات با آنان و شنا در حوض نفاق رسیده‌اند. به همین خاطر بود که پروژه مترقی اسلامی نورسی در انتقال مردم از باتلاق انحراف به بوستان خرم ایمان موفق شد و کسانی که وضعیت جامعه ترکیه در زمان معاصر را بررسی کنند کاملا به این حقیقت پی می‌برند. 
این در حالی است که پروژه‌های دیگر شکست خورد چون با تاریخ آغاز شد و در تاریخ ماند. در درمان افکار انحرافی از وحی الهی برای دوران نوین آغاز نکرد.
خداوند سعید نورسی پیشوای سختی‌ها و مرد کار و پایمردی و خردمند دوران سخت را بیامرزد و او را با پیامبر بزرگوار و صدیقیان و شهدا و صالحان مشحور کند.