وائل حلاق اندیشمند عرب مسیحی تبار فلسطینی و استاد دانشگاه كلمبیا در رشته مطالعات اسلامی، گرایش حقوق است. كتابهای مختلفی در باب تاریخ شریعت و مسائل آن در عصر تدوین در قرن دوم تمدن اسلامی برساخته شده را مورد كنكاش، نقد و همانندسازی با زیست مدرن پرداخته است. او كتابی را با عنوان «امتناع دولت در اسلام» به نقد دوگانه رویكرد اسلامگرایان به امر دولت در عصر مدرن و مواجهه دنیای مدرن با این پدیده را مورد نقد قرار داده است. حلاق با رهیافت پارادایمی بر این نكته تاكید میكند كه بنیاد اصلی مدرنیته، دولتگرایی است و جوهر اسلام اخلاقگرایی است؛ امری كه به دلیل تضادهایی كه میان دولت مدرن با اخلاق اسلامی به وجود میآید، برسازی دولت مدرن اسلامی را امری ممتنع و غیرممكن میداند.
محمد عثمانی دكتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی، استاد مدعو مركز جهانی عرب در پاریس در مقالهای كه نخستینبار در «دین آنلاین» منتشر شد، سعی كرده با نگاهی تحلیلی انتقادی به آرای این متفكر عرب معاصر بپردازد. بازنشر این مقاله در دو بخش تنظیم شده است كه در دو شماره متوالی این صفحه تقدیم خوانندگان خواهد شد و اینك بخش نخست آن پیش روی شما است.
اگر حمله ناپلئون به مصر را نقطه آغازین مواجهه مستقیم جهان عرب با غرب بدانیم؛ باید از سه نسل روشنفكران عرب سخن بگویم كه تا به امروز در كشاكش خود (self) و دیگری (other)، میداندار عرصه فكر و اندیشه بودند. نسل اول كه با سقوط امپراتوری عثمانی در لحظه سرگشتی میراث خلافت و شرایط زیست دولت - ملت در نوسان بودند. برآمدن سلفیگرایان، غربگرایان و ناسیونالیستها و تجددگرایان نمونهای از جریانهای فكری شكلدهنده عرصه واقعی جوامع عرب بودند.
این جریانهای فكری با شكست عربها به رهبری مصر در زمان جمال عبدالناصر و در اوج ناسیونالیسم عربی از اسراییل و غرب در سال 1967 م، پایان یك نسل با تمام آرزوها و آرمانهایی بود كه خود را در آینه دیگری به سوی تعالی میدیدند. پایان این نسل، همراه با سربرآوردن نسل آكادمیك در میان عربها بود.
این نسل با انتقال عرصه فكر به دانشگاهها و با بهرهگیری از روشهای علمی و دانشی علوم انسانی كه در محافل دانشگاهی غرب آموخته بودند؛ درصدد بازشناسی میراث گذشته خود برآمدند. رجوع به منابع برسازنده فكر و هویت فرهنگی، دركی نوین و متناسب با دشواره زمانه خود كه همانا مدرنیته بود را در رأس برنامه فكری خود قرار دادند. مواجهه ما با دیگری و تعیین نسبت ما با غرب، موضوعی كه بستر مطالعاتی شرقشناسی را به وجود آورد. امری كه درصدد طرح این موضوع كه ما در نسل دوم روشنفكران عرب، خود و خویشتن خویش را از منظر غرب و مطالعاتی كه غربیها از شرق و جهان عرب و اسلام ارایه دادهاند، بازشناسی كردند.
تلاش برای ورود به جهان جدید
این نقد، زمینه شكلگیری دانش جدیدی در میان متفكران عرب و شرقی به وجود آورد. شرقشناسی وارونه، بابی سعید (saied;2004) و دانش غربشناسی (استغراب) حسن حنفی (1985)، وضعیت فكری در تعیین نسبت ما و غرب را با تحول جدیدی روبهرو كرد. پرسشهایی از نوع ما و غرب و چالش سنت و مدرنیته، تلاشی برای خروج از سنت و ورود به جهان جدید تجدد مدرن بود. در قرن بیستم با برآمدن گفتمان پستمدرنیته، نقد مدرنیته و تأثیر آن بر استثمار طبیعت و محیطزیست، سقوط اخلاقی انسان با توجه به تك بُعدی به عقل و نیازهای مادی در زندگی و مسائل بیشتر، سبب شد تا احیاء امر معنوی در بستر نقد مدرنیته در دستور كار فكری قرار گرفت.
در این رهیافت، بازاندیشی در مواجهه با غرب از منظر شرقی و مطالعه غرب از چشماندازهای شرقی، مسلمان به اولویت فكری نسل سوم اندیشمندان عرب قرار گرفت. وائل حلاق در كنار دیگر اندیشمندان مسلمان و عرب به تقویت این رویكرد فكری و نقد تجربه مدرنیته از منظر خود داشتههای شرقی و اسلامی تقویت شد. در این مقاله تلاش میكنم تا ضمن توجه به آراء انتقادی وائل حلاق نسبت به غرب و كنش عملی آن به طرح ایدههای ایجابی وی در نسبت با غرب و زیست مدرن را مورد توجه قرار دهیم. در فرآیند توضیح این نسبت فكری از دیدگاه وائل حلاق به نقد ایدههای او هم خواهیم پرداخت. امری كه زمینه درك بهتر ایده حلاق و توضیح رابطه فكری ما و غرب در قرن بیستو یكم را مورد توجه قرار خواهیم داد.
حلاق و توضیح انتقادی نسبت ما و غرب
وائل حلاق اندیشمند عرب از مسیحیان فلسطین است. او را میتوان از لحاظ فكری در نقطه برخورد شرق و غرب در نظر گرفت؛ زیرا او به دلیل تبار فلسطینی، مساله انعكاس عینی بنیانهای فكری غرب مدرن را در نزاع فلسطینی- اسراییلی تجربه كرده است. حال از این رهیافت، چالش بنیانی فكری در جهان عرب بهطور خاص و اسلام بهطور عام بر مدار چالش عربی- اسراییلی یا اسلام و یهودیت در عرصه ایدئولوژیك میچرخد. اندیشمندان عرب و اسلامی از همان ابتدای چالش، آن را نتیجه سیاستهای عملی غرب مدرن نسبت به شرق و جهان فكری اسلامی و عربی قلمداد كردند.
از اینرو در نسل اول روشنفكران عرب برآمدن جریانهای فكری متكی بر ایدئولوژی چپ و راست، غرب را افقی برای خروج از چالش سنت و مسائل آن میدیدند. آنان فلسطین و نزاع شكل گرفته را مسالهای در مدار تضادهای برآمده از گذشته و سنت میدانستند. لذا هم طیفهای دینگرا و هم تجددگرایان، ریشه این نزاع را در سنت تحلیل میكردند.
دینگرایان اِخوانی و تجددگرایان ناسیونالیست
بر این اساس دینگرایان چون اخوانالمسلمین، با توجه به گسلهای برسازنده نزاع در صدر اسلام، حل این چالش را از طریق برجسته كردن نقاط تضاد، آن را به سمت رویارویی تقویت میكردند. تجددگرایان ناسیونالیسم عرب به رهبری جمال عبدالناصر نیز از این موضع؛ درصدد تبدیل آن به چالش هویتی عربی - یهودی، از مدار افق چپگرایانه، غرب را در نقطه تلاقی هویتی تصور میكردند.
در مقابل این دو جریان، تجددگرایان راست فكری بودند كه لطفی احمد السید و طه حسین از بزرگان فكری آن بودند؛ این چالش را مهمترین پدیدار، شكاف فكری و فرهنگی میان شرق مسلمان و عرب با غرب میدانستند؛ لذا با گرایش به مبانی مدرنیته و مسیر رنسانس غربی، برای عبور از این چالش، حركت در افق غرب مدرن را پیگیری میكردند. شكست عربها از اسراییل (كه با حمایت كامل غرب از اسراییل همراه بود) در 1967 م كه از سوی تودههای عربی به دوران سرافكنی و نكبت خوانده شد؛ افول ایدئولوژی اندیشی و طرح رویارویی با غرب همراه شد.
نسل دوم روشنفكران عرب؛ میراثداران شكستهای فكری
نسل دوم روشنفكران عرب كه میراثدار شكستهای فكری در عرصه عمومی بودند؛ با گذار از پرسش چه باید كرد نسل اول به طرح سوالهای بنیانی كیستی و چیستی ما؟ نسبت ما با دیگری (غرب) چیست؟ به طرح بازشناسی خود از طریق فهم سنت روی آوردند. اگر نسل اول در شرایط سرگشتگی ناشی از سقوط خلافت به دنبال چه باید كرد، بودند؛ اما در نسل دوم درك از مناسبات قدرت و جامعه، شرایط برسازی مولفههای مقوم دولت - ملت را در رأس تفكر خود قرار دادند. برآمدن مرزها و نمود یك دولت ملی، نیازمند برسازی دانش جدید متناسب با شرایط جدید بودند. در این وضعیت، دانش در خلأ یا در چارچوب خود داشتهها به تنهایی به وجود نمیآید؛ بلكه در چارچوب مناسبات قدرت و بهرهگیری از تجارب فكری و فرهنگی ملل دیگر به تولید دانش و معرفت منتهی میشود.
نسل دوم روشنفكران عرب با توجه به این امر كه سنت به مثابه پارادایم مسلط بر زیست مسلمانان، امكان بازشناسی آن وجود ندارد، از این جهت با استفاده از دستاوردهای فكری و فرهنگی غرب به عنوان دیگری(other)، فرصت انعكاس خود در آینه غرب و از زاویه غرب ممكن میشود. این بازشناسی خود از منظر غرب، امكانات روشی، دانشی و علمی آن برای شناخت خویشتن خویش در مقام اول و تولید دانش با توجه به مساله شرق و جهان عرب در مقام دوم صورت میگیرد. این رابطه فكری با غرب در میان روشنفكران نسل دوم مانند محمد عابد الجابری، محمد آركون، نصر حامد ابوزید، علی حرب و... . ظهور و بروز داشته است.
بابی سعید و «هراس بنیادین»
نكته حایز اهمیت در این طیف روشنفكری عرب، ناگزیری از توجه به غرب و دستاوردهای مادی و معنوی آن بود. امری كه در پایان این نسل در سال 2000 م، در اثر نتایج حاصل از زیست مدرن، مورد نقد و بازاندیشی در ایدههای مدرنیته شد. در میان روشنفكران عرب، حسن حنفی با كتاب استغراب، فرآیند نقد غرب و بازشناسی خویشتن خویش از منظر غرب را آغاز كرد.
البته بابی سعید هم در كتاب هراس بنیادین با طرح شرقشناسی وارونه، به دنبال شناخت غرب از منظر شرقی بود. روندی كه با این اندیشمندان آغاز شد، توسط وائل حلاق به اوج خود میرسد. هر چند در طیف فكری حلاق، كسانی دیگر چون ژوزف مسعد یا جورج صلیبا به فعالیت فكری میپردازند؛ اما آنچه حلاق را از همقطاران دیگر متمایز میكند، وجه فكری و توجه به میراث اندیشهای و دانشهای برساخته در دوره میانه اسلامی است. حلاق بر افقی ایستاده كه از یكسو، میراث تمدنی مسلمانان را در پشت سر خود دارد و از سوی دیگر به دنبال نقدهای وارده به مدرنیته، او با توجه به بازخوانی صورت گرفته از سنت اسلامی، خود داشتههای تمدنی را به عنوان یك شرقی به غرب ارایه كند. این پویش فكری حلاق از منظر مشاركت در خلأهای فكری مدرنیته از طریق میراث معنوی اسلام صورت میگیرد. گرایش فكری كه به دنبال حضور در بازسازی فكری مدرنیته از طریق عرضه خود داشتههای فكری و فرهنگی مسلمانی است. این نقطه عزیمت نسل نوینی است كه تبار عربی یا مسلمان دارند؛ اما در غرب زندگی میكنند و در محافل آكادمیك حضوری فعال دارند.
روشنفكران عرب؛ شریك خوبیها و بدیهای غرب
حلاق بر این باور است كه اندیشمندان جهان عرب از قرن 19 م مجذوب غرب و دستاوردهای فكری و فرهنگی مدرن آن هستند. این جذب تا آن جایی پیش میرود كه به تقدیس مدرنیته و اثرات عینی آن منتهی میشود. لذا حلاق در نقد دو نسل اندیشمندان عرب، آنان را شریك تمام خوبیها و بدیهای اندیشههای غرب مدرن میداند. ایده بازاندیشی در میراث مسلمانی از طریق دیگری یا غرب، سبب شده تا استقلال فكری از اندیشمندان مسلمان و عرب گرفته شده است. وی در پاسخ به این نقد كه اندیشمندان مسلمان و عرب در زمانی با غرب روبهرو شدند، آنان در فرآیند افول و انحطاط بودند و غرب در مسیر تدوین وضعیت مدرن بود. از این جهت مسلمانان در فرآیند بازخوانی سنت و خودآگاهی از خویشتن خویش، ناگزیر از فهم خود در آینه دیگری بود.
حلاق در پاسخ به این نقد اظهار میدارد: اخذ از دیگری برای درك خویشتن خویش به دو صورت میتواند صورت گیرد؛ نوع اول رویارویی با دیگری از موضع قدرت و استقلال است. در این رهیافت، اندیشمند از داشتههای خود سرافكنده نمیبیند؛ بلكه با توجه به میراث با ارزش و گرانبهای خود از دیگری و دستاوردهای آن به صورت گزینشی برای تقویت بنیان خود داشتهها اقدام میكند.
نوع دوم از مواجهه با دیگری، از منطق و موضع ضعف و انحطاط است كه حلاق بیان میكند: «ما عربها در مواجهه با غرب، تجربه منطق ضعف را زندگی میكنیم.» (وائل حلاق، 125، 2014) لذا با وضعیت دوگانهگرایی (الازدواجیه (Ambivalence / در نگرش و تفكر روبهرو هستیم. به صورتی كه در نوشتههای خود از شرایط استقلال فكری سخن میگویند؛ در حالی كه برای بازشناسی سنت، مبانی فكری و روشی خود را از افق معنایی غرب اخذ میكنند.

پروژه عابد الجابری
حلاق برای ترسیم این وضعیت به نمونه محمد عابد الجابری اشاره میكند. وی بر این باور است كه محمد عابد الجابری از پرتو اندیشههای غربی به مواجهه با سنت مسلمانی اقدام كرد؛ امری كه به تشویش و انهدام سنتهای فكری مسلمانان، مانند تصوف، عرفان و حتی شریعت شد. جابری با قرار دادن این دادههای فكری و فرهنگی در چارچوب زبانی (بیان)، درصدد تكیه بر میراث عقلی ابن رشد است تا راهی برای گذار از سنت به سوی مدرنیته باز كند. این گرایش به ابن رشد، ناشی از تأثیر این متفكر بر مجرای فكری در غرب بوده است. حال جابری با پیدا كردن نقطه اشتراك میان عرب و غرب، حركت به سوی مدرنیته را برای جهان عرب امری حتمی و ناگزیر میدانست. یعنی همانگونه كه غرب با اخذ از میراث فكری و عقلانی عربی - اسلامی، راهی برای بازاندیشی در سنت خود و گذار از آن بوسیله ابن رشد، باز كردند؛ ما میتوانیم با استقلال كامل و با تكیه بر سنت خود، با اخذ از دستاوردهای فكری غربی، گذار به سوی دنیای جدید را رقم بزنیم.
از این چشمانداز سوال اساسی، موضع ما نسبت به دیگری، غرب مدرن، چیست؟ به خصوص كه مدرنیته، امری بیرونی، نسبت به ما است؛ لذا میتوانیم در استقلال كامل از غرب، تنها بر پایه نیاز از مدرنیته و دستاوردهای آن بهره ببریم. حلاق با رد این موضع اندیشمندان نسل اول و دوم جهان عرب اظهار میدارد كه مسلمانان از همان ابتدای رویارویی با غرب، در درون آن و همساز با آن گام برداشتهاند. زیست مدرن و در چارچوب آن اندیشیدن، ریشه تمام بحرانها در جهان عرب و اسلامی است؛ زیرا این همانی در بحرانهایی كه در غرب و شرق وجود دارد، نشانهای از همسازگرایی شرقیان در غرب است. اكنون در پایان قرن بیستم و در اوج بحرانهایی فردی از پوچی و حیرانی تا نابودی محیط زیست و طبیعت و بسیاری موارد دیگر، بسیاری را به دنبال راهی برای تفكیك خود از غرب و جلوگیری از اشتراك در بحران سوق داده است. لذا پرسش مهم در این لحظه فكری، در این شرایط بحرانی به كدام سو در حركت هستیم؟ یا سوال مهمتر، چگونه میتوانیم از این وضعیت بغرنج خارج شویم؟ چگونه باید از این شرایط خارج شد، در حالی كه ما در غرب حل شدهایم و تمام كاركردهای ما در امتداد وضعیت مدرن صورت میگیرد.
بر این اساس، حلاق با توجه به بحرانهایی كه غرب مدرن با آن درگیر است؛ به دلیل همین همكنشی با غرب در شرق مسلمان و عرب، میتوان این بحرانهای اخلاقی، روحی و روانی و استثمار طبیعت و... را در اینجا مشاهده كرد. در این شرایط، هنوز اندیشمندانی در جهان عرب و خارج از آن وجود دارند كه به مدرن شدن میاندیشند. این حتی در گذار غربیهای از مدرنیته به پارادایم پستمدرنیته نادیده انگاشته میشود. حلاق در این وضعیت گذار به پست مدرنیته، از موضع شرقشناسی وارونه یا شرقی خودآگاه به خود داشتههای به عرضه همكنشانه در این شرایط اقدام میكند.
حلاق و همكنشی در گذار به پستمدرنیته
وائل حلاق در نوشتهها و مصاحبهها و سخنرانیهایش تلاش كرده شرایط بیمارگونه انسان و جامعه را در نتیجه وضعیت ناشی از مدرنیته توضیح دهد. آنگاه با توجه به میراث روحی و معنوی مسلمانان در اصلاح بخش اخلاقی و زیست انسانی در غرب مشاركت جوید. وی اظهار میدارد كه اندیشمندان غربی با توجه به بحرانهای گریبانگیر جوامع خود، نیاز به بنیانهای معنوی برای برسازی اخلاقی نوین هستند. آنان، عقلانیت مادی مبتنی بر عقل محاسبهگر را بزرگترین عامل بحرانزای روحی و روانی انسان مدرن تلقی كردند.
در توضیح این كنش فكری حلاق در مورد كنش اصلاحگرایانه از موضع سنت اسلامی باید به یك نكته مهم توجه كرد؛ غرب مدرن، در نتیجه سلطه كلیسا در قرون وسطی و اثر منفی آن بر زیست انسان غربی؛ كاربرد اصطلاح دین/ تداعیكننده حافظه تاریخی مملو از ظلم و ستم به نام دین خواهد بود. از این جهت در دوران رنسانس و سلطه مدرنیته، دین به مثابه یكی از مولفههای برسازنده هویت فكری و فرهنگی از مدار تفكر غربی خارج شد. ایمان به توانمندی انسان خردمند در تأمین بهزیستی انسان، این جریان را تقویت كرد.
اكنون با توجه به نقدهای صورت گرفته نسبت به مدرنیته و اثر وضعی زیست انسان مدرن، بازگشت ایمان به مبانی امور متافیزیكی در دستور تفكر قرار گرفت. دوران پستمدرنیته با توجه به این گفتمان، درصدد اصلاح مدرنیته برآمده است. از زاویه اثر منفی حضور دین در ذهن انسان غربی، سبب شد تا با استفاده از واژگانی چون معنویت و جنبههای روحی و روحانی، اثر منفی حضور دین در عرصه اجتماعی و سیاسی دفع شود. گرایش به ابعاد روحانی عرفانی، تصوف و…آن بخشی از میراث فكری و فرهنگی مسلمانان در ادوار مختلف بوده است كه وائل حلاق برای پر كردن خلأهای مدرنیته، آن را به غرب عرضه میسازد.
گرایش وائل حلاق به طه عبدالرحمن
وائل حلاق در میان اندیشمندان عرب نسل دوم، بیش از همه به طه عبدالرحمن گرایش دارد. عبدالرحمن فیلسوف مراكشی است كه بر مباحث فلسفی، منطق و فلسفه زبان تسلط دارد. عبدالرحمن را میتوان در ذیل اندیشمندان سنتگرای چون رنه گنون، فریتهیوف شوئون و حسین نصر قلمداد كرد كه در چارچوب مباحث اسلامی، ایدههای خود را مطرح میسازد. حلاق از او با تعریف و تمجید بسیار یاد میكند؛ به صورتی كه بسیاری از مباحث در حوزه معارف روحانی اسلامی چون تصوف، از او تاثیر پذیرفته است. عبدالرحمن بر این باور است كه مدرنیته غربی، با تكیه تنها بر یك بُعد از انسان، همانا جنبه مادی متجلی در عقل و آن هم عقل محاسبهگر، بنیانهای اخلاقی همزیستی جمعی را از بین برده است. حلاق این مبنای عبدالرحمن را در نقد سیاستهای دولتهای مدرن در عرصه بینالمللی و نمود آن در مساله فلسطین در دوره معاصر، جنگهای جهانی، استثمار طبیعت و نابودی محیطزیست برای رفاه مادی نشان میدهد.
وائل حلاق و كتاب دولت ممتنع اسلامی
وائل حلاق در كتاب دولت ممتنع اسلامی، به بحث برسازی دولت اسلامی مدرن با توجه به دستاوردهای مادی دولت مدرن در غرب، اسلام را با توجه به میراث روحانی و معنوی آن در وضعیت متناقض و ممتنع با دولت مدرن میبیند. لذا در قالب یك شرقی برآمده از كل فرهنگ مسلمانی، به نقد غرب در مقام اول و عرضه خود داشتههای معنوی و روحانی فرهنگ اسلامی به غرب را در مقام دوم در طرحواره فكری خود دنبال میكند.
وائل حلاق در آخرین سخنرانی خود كه در پاسخ به منتقدین خود با عنوان: «از اینجا باید آغاز كرد: از انتقاد به نقد» ایده و افق معنایی خود در مواجهه با غرب مدرن را بهطور جامع توضیح میدهد. وی این امر را مفروض میگیرد كه ما (منظور مسلمانان و وجوه فكری و فرهنگی آنان كه حلاق علیرغم مسیحی بودن، خود را در ذیل این چارچوب معرفی میكند)، گذشته پربار و غنی معرفتی داریم و در مقابل آینده و تحولات فكری كه از جانب غرب به سوی ما میآید، با گشادگی فكر روبهرو میشویم. لذا نقطه عزیمت ما از این جا با تمییز بین نقد و انتقاد شروع میشود.
او با تفكیك بین این دو مولفه، اظهار میدارد كه وضعیت میان نقد و انتقاد، متضاد و متناقض مینماید. همچنین وی با طرح این مساله كه روشنفكران و آكادمیسینهای ما همواره در میان كتابها و ایدههای اندیشمندان غربی با تكیه بر انتقاد كه چونان خون در رگهای آنان جاری است، تنها به صورت كلی و مدرسهای طرحها را در چارچوب انتقاد قرار میدهند. این رهیافت، فرصت رهایی و توجیه یك طرحواره فكری را در مباحث آكادمیك ممكن میسازد. در حالی كه نقد، روندی جزءگرایانه و پرسشوار است. محقق و اندیشمند دانشگاهی با غور در طرحوارهها و عرضه پرسشهای گوناگون از افقهای مختلف، بهطور ریشهای آن را به چالش میكشد. این شیوه در محافل آكادمیك غربی امری متداول است كه به نظر حلاق رمز موفقیت و سلطه فكری غرب، در بینش نقدی آنان است. نقد به دنبال توجیه یا رهایی یك فكر از خطاها نیست؛ بلكه به صورت بنیادین، زوایای پنهان و امور نااندیشیده شده در آن طرحواره را با نقد نمایان میسازد. ادامه این مقاله در شماره بعدی این صفحه تقدیم خواهد شد.
وائل حلاق اندیشمند عرب از مسیحیان فلسطین است. او را میتوان از لحاظ فكری در نقطه برخورد شرق و غرب در نظر گرفت؛ زیرا او به دلیل تبار فلسطینی، مساله انعكاس عینی بنیانهای فكری غرب مدرن را در نزاع فلسطینی- اسراییلی تجربه كرده است. حال از این رهیافت، چالش بنیانی فكری در جهان عرب بهطور خاص و اسلام بهطور عام بر مدار چالش عربی- اسراییلی یا اسلام و یهودیت در عرصه ایدئولوژیك میچرخد. اندیشمندان عرب و اسلامی از همان ابتدای چالش، آن را نتیجه سیاستهای عملی غرب مدرن نسبت به شرق و جهان فكری اسلامی و عربی قلمداد كردند.
حلاق بر این باور است كه اندیشمندان جهان عرب از قرن 19 م مجذوب غرب و دستاوردهای فكری و فرهنگی مدرن آن هستند. این جذب تا آن جایی پیش میرود كه به تقدیس مدرنیته و اثرات عینی آن منتهی میشود. لذا حلاق در نقد دو نسل اندیشمندان عرب، آنان را شریك تمام خوبیها و بدیهای اندیشههای غرب مدرن میداند. ایده بازاندیشی در میراث مسلمانی از طریق دیگری یا غرب، سبب شده تا استقلال فكری از اندیشمندان مسلمان و عرب گرفته شده است. وی در پاسخ به این نقد كه اندیشمندان مسلمان و عرب در زمانی با غرب روبهرو شدند، آنان در فرآیند افول و انحطاط بودند و غرب در مسیر تدوین وضعیت مدرن بود. از این جهت مسلمانان در فرآیند بازخوانی سنت و خودآگاهی از خویشتن خویش، ناگزیر از فهم خود در آینه دیگری بودند.
وائل حلاق تلاش كرده شرایط بیمارگونه انسان و جامعه را در نتیجه وضعیت ناشی از مدرنیته، توضیح دهد. آنگاه با توجه به میراث روحی و معنوی مسلمانان در اصلاح بخش اخلاقی و زیست انسانی در غرب مشاركت جوید. وی اظهار میدارد كه اندیشمندان غربی با توجه به بحرانهای گریبانگیر جوامع خود، نیاز به بنیانهای معنوی برای برسازی اخلاقی نوین هستند. آنان، عقلانیت مادی مبتنی بر عقل محاسبهگر را بزرگترین عامل بحرانزای روحی و روانی انسان مدرن تلقی كردند.
(٢)

نقد بازاندیشانه، نسبت ما و غرب
گروه دین و فلسفه| وائل حلاق، اندیشمند عرب مسیحیتبار فلسطینی و استاد دانشگاه كلمبیا در رشته مطالعات اسلامی، گرایش حقوق است. كتابهای مختلفی در باب تاریخ شریعت و مسائل آن در عصر تدوین در قرن دوم تمدن اسلامی برساخته شده را مورد كنكاش، نقد و همانندسازی با زیست مدرن قرار داده است. او كتابی را با عنوان «امتناع دولت در اسلام» به نقد دوگانه رویكرد اسلامگرایان به امر دولت در عصر مدرن و مواجهه دنیای مدرن با این پدیده را مورد نقد قرار داده است. حلاق با رهیافت پارادایمی براین نكته تاكید میكند كه بنیاد اصلی مدرنیته، دولتگرایی است و جوهر اسلام اخلاق گرایی است؛ امری كه به دلیل تضادهایی كه میان دولت مدرن با اخلاق اسلامی به وجود میآید، برسازی دولت مدرن اسلامی را امری ممتنع و غیرممكن میداند. محمد عثمانی، دكترای علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی، استاد مدعو مركز جهانی عرب در پاریس در مقالهای كه نخستینبار در «دین آنلاین» منتشر شد سعی كرده با نگاهی تحلیلی انتقادی به آرای این متفكر عرب معاصر بپردازد. بازنشر این مقاله در دو بخش تنظیم شده است. در شماره پیش این صفحه بخش نخست و اینك بخش دوم آن پیش روی شما است.
حلاق برای توضیح دیدگاه خود، مفهوم آزادی را مورد توجه قرار میدهد. وی تلقی عمومی از آزادی را در معنای لیبرال آن تصور میكند. این تلقی در عرصه فكری شرق، چنان مسلط شده كه مفهومی مقدس و غیر قابل نقد دانسته میشود. حال ورود نقدی به این مفهوم، تجاوز به خطوط قرمز و مقدسات لیبرال دانسته میشود. هیچ تعریفی از آزادی، غیر از تعریف لیبرال آن در میان روشنفكران و اندیشمندان پذیرفته نیست؛ گویا این تعریف، بازگوكننده حقیقت انسان در عرصه اجتماعی است. اثر این رهیافت را در مفاهیم دیگر چون توسعه، رشد و پیشرفت هم میتوان دید كه تنها آن رویكرد لیبرالی آن به مثابه ایده هژمونیك دانسته میشود. امری كه میدان تسلط و حضور تعاریف و تلقیهای دیگر را از بین برده است. حلاق میگوید كه در مواجهه با این امر، وظیفه نقد، ورود به این امر ناگفته و ناپرسیده است.
لذا برای گذار متعالی، باید گفتمانهای رسمی و مسلط را در ذیل نقد بنیانی برد. هرچند رویارویی با این مفاهیم هژمونیك، اتهام واپسگرایی را به همراه میآورد؛ اما شرق از دیدگاه حلاق، ناگزیر از مواجهه نقدی با دستاوردهای غربی است. چرا كه میراث مسلمانی، برآمده از عصر سنت و تعالی امر روحانی است. در حالی كه غرب مدرن با تسلط اندیشه لیبرال و لیبرال دموكراسی، ماهیت عقلانیت مادی متجلی در عقل محاسبهگر را عرضه داشته است. از این رو حلاق، هنگامی كه از موضع یك شرقی در دامان فرهنگ اسلامی، خواستار سگالش فكری (دیالكتیك فكری) با غرب میشود، بر این وجه تكمیلی و همسازانگاره امر روحانی و امر مادی تأكید میكند. در دوران پس از رنسانس و اوج مدرنیته در قرن 19 م، این دو بخش در وضعیت متضاد از هم بودند؛ زیرا عقلانیت مدرن و دستاوردهای علمی و دانشی آن، بینیاز به امر روحانی مینمود. اما اكنون و در نیمه قرن بیستم به بعد، بحرانهای انسانی و رویكرد انسان با پیرامون خود، شرایط را شكل داد كه خلأ یك امر تعالیبخش معنوی احساس شد.
تعریف دوگانه از آزادی
از این چشمانداز، وائل حلاق به تعریف دوگانه از آزادی میپردازد؛ زیرا آزادی از مفاهیم كلیدی در اندیشه مدرنیته است. بر این اساس آزادی را به ذاتی و خارجی یا بیرونی، تقسیمبندی میكند. آزادی ذاتی، رویكردی كه از درون خویشتن خویش انسان برمیخیزد. آزادی كه جامع دو بُعد مادی و روحانی شكل بدهند، انسانیت است.
امری كه از خودآگاهی درونی انسان برمیآید، به قصد تهذیب روان و پاكیزهسازی رفتار، عمل میكند. كنشی كه از درونِ تعالیبخش انسان ناشی میشود. فرآیندی كه فوكو از آن به «فنون خویشتن» (Technologies of the self)[١] از آن یاد میكند.
نكته حائز اهمیت در این آزادی، كنشی برانگیخته از دو بُعد مادی و روحانی انسان است. حلاق، خلاقیت انسان در ادوار مختلف پیشینی انسان از عصر باستان تا دوره رنسانس را در ذیل این مفهوم از آزادی بازاندیشی میكند. وی مهمترین نمود این آزادی را در بستر اسلامی در تصوف و شریعت میبیند. فرآیندی كه انسان مسلما در قرون میانه تلاش كرده تا با قوانین شریعت، مدار اخلاقیات را بر قوانین تنظیمكننده مناسبات اجتماعی انسان تحكیم كند. حتی در ادوار سختی و گرفتاری استبداد حكومتها با گرایش به عرفان و تصوف، بُعد آزاد و رهای انسان را نمایان سازد؛ زیرا یكی از بنیانهای آزادی ذاتی، رهایی انسان از هر گونه احتیاج و نیاز است. امری كه انسان را مجبور به بندگی و اسارت از برای نیازهای مادی و بهزیستی متجلی در خواستهای نفسانی میكند.
تجلی نوعی از آزادی در مولفه لذت
آزادی بیرونی در مقابل آزادی ذاتی قرار میگیرد؛ آزادی كه با تكیه بر عقل مادی، تنها نیازهای مادی را باید برای بهزیستی انسان در هستی مادی در نظر میگیرد. مهمترین نمود این آزادی را در مولفه لذت میتوان دید. فرآیندی كه در مسیر تكامل مادی انسان، پایانی بر لذتها نمیتوان تصور كرد. انسان در راستای تحقق بهزیستی مادی، بهرهگیری از تمام لذایذ مادی پیش میرود. مناسبات غیراخلاقی انسانها در بستر اجتماعی در چارچوب كامجویی و تأمین قوه لذتبخشی انسان، توجیه اخلاقی میشود. گسترش بیماریهای مقاربتی ناشی از همجنسگرایی و بیماریهای مشترك انسان و حیوان در قالب تأمین قوه لذتها صورت گرفته است.
در آزادی بیرونی، چون اساس تأمین لذت است و بهزیستی مبتنی بر بهرهگیری از تمام امكانات برای رفاه مادی انسان استوار است؛ نمیتوان پایانی بر این بهرهگیری در زیست مادی متصور شد. از این جهت انسان با كامجویی گوناگون در زیست مادی خود، به مرحله پرسش از هدف و غایت این بهرهوری مادی به پوچانگاری میرسد. انسان به مثابه موجود خلاق و تعالی بخش، اصالت وجود خود را از دست میدهد و به ماهیت پست خود باورمند میشود. این همان نقطه انحطاط انسان مدرن در غرب از دیدگاه وائل حلاق است.
پیشنهادهای وائل حلاق در مواجهه با مدرنیته
وائل حلاق با ترسیم نقطه جدایی غرب مدرن با دستاورهای مادی آن، در راستای سعادت و بهزیستی دنیوی با شرق مسلمان كه اولویت را در همسازی متعادل امر مادی و روحانی میبینند؛ به طرح سه پیشنهاد به انسان شرقی و مسلمان اقدام میكند. این سه پیشنهاد، از موضع شرقشناسی وارونه یا یك شرقی آگاه به سنت فكری خود و نیز خودآگاه به وضعیت مدرنیته آن را مطرح میكند.
همچنین حلاق در طرحواره خود درصدد غیریتسازی یا مواجهه خود با دیگری نیست؛ بلكه وی با توجه به خودآگاهی رسیدن انسان شرقی - مسلمان به خود داشتهها و خویشتن خویش، انسان مسلمان را در هماورد فكری با غرب از برای تعالی بخشی زیست اجتماعی بشر یكسان میبیند. لذا حلاق، دیدگاه خود را معطوف اندیشمندان و نخبگان در جهان اسلام و عرب میكند؛ چرا كه اثرگذاری و هدایت افكار عمومی در اختیار این طیف متفكران بهمثابه گروه مرجع است. از این چشمانداز، وی به طرح این سه پیشنهاد ذیل اقدام میكند:
1- دوران مدرن با سیاستهای استعماری در شرق همراه بوده است. امری كه به تضعیف روحیه خلاق و نوآورانه انسان شرقی و بهخصوص مسلمان منجر شده است. انعكاس خویشتن خویش در تصورات دیگری و تقدس باورهای برساخته دیگری به زوال هرچه بیشتر ما مسلمانان شده است. در گام نخست باید روحیه ضعف و عدم خودباوری را از انسان شرقی در مقابل انسان غربی را زدود. ما از ملل یا گروه انسانی كوچك یا ضعیف نیستیم كه برای بقا و بهزیستی به دیگری نیاز داشته باشیم؛ بلكه هر آن چه دیگری توانسته در قالب مدرنیته به دست آورد، ما به صورت تعالی بخش و كاملتر، همراه با قدرت میتوانیم محقق سازیم.
2- در مسیر این تعالی اثربخش باید به كمال دانایی و خودآگاهی رسید. ضرورت این امر با درس خواندن، تحقیق كردن، پرسیدن و در پی جواب بودن، بدون ایجاد قید و بندی یا ایجاد حوزههای ناپرسنده و مقدس، در فرآیند پژوهش برای دانایی محدودیت ایجاد كرد. برای رسیدن به خودآگاهی و دانایی باید با طرح پرسشهای بدون محدودیت، پاسخهای عالمانه به دست آورد. به طور مثال در فهم مدرنیته و دستاوردهای آن، بدون پیشفرضهایی كه انسان را مقهور آن یا دچار خود برتربینی كاذب بكند، به كندوكاو علمی پرداخت. به صورتی كه درك كنیم كه چرا و چگونه از درون مدرنیته، نقدها و اعتراضهای شدید منبعث شده است. درك این نقدها و فهم چالشهای مدرنیته، میتواند ما را در مسیر خودآگاهی حقیقی قرار بدهد.
3- تمرین نقد خودبنیاد كه تمام پیشفرضهای مسلم و اصول بایسته مدرنیته و عرصههای ناپرسنده آن را شامل شود. در این بستر فكری باید از تمام بایستههای مسلم، نقطه برای واكاوی، پرسش و پژوهش ایجاد كرد. آنچه در مواجهه با غرب مدرن عرضه میشود امر بایستهای است كه حوزه تفكر فكری و فرهنگی مسلمانان را هم شامل میشود. برای بازاندیشی و رسیدن به نقطه عزیمت به تعالی، نباید محدودیتی در پرسیدن یا رودررو شدن با حوزههای فكری ایجاد كرد. چرا كه وائل حلاق به این جمله اعتقادی راسخ دارد؛ هر چیزی كه در جهان ما روبه زوال است، خواهد مُرد، مگر بنیانها و اصول اخلاقی. مانند آن چیزی كه ماركس میگفت، هر آنچه سخت و متصلب میشود، دود میشود و به هوا میرود.
وجوه نقد وائل حلاق
حلاق از اندیشمندان نسل سوم و جدید در جهان عرب است. او با تبار فلسطینی مسیحی، در غرب تحصیل كرده و در دانشگاههای كانادا و امریكا به تدریس مشغول بوده است. او بر تاریخ فكری و فرهنگی مسلمانان و اندیشمندان عرب پس از سقوط عثمانی ایستاده و از افق معنایی یك شرقی كه در جهانزیست غرب پرورش یافته به دیالكتیك فكری شرق و غرب میپردازد. اما او بر خلاف آنچه در قالب پیشنهاد به دانشجویان و پویندگان تحقیق عرضه میدارد كه باید با اعتدال و به دور از افراطگرایی در نگاه به دو سوی ماجرای فكری به طرح پرسشهای بنیادین باید پرداخت.
اما در صورت دقت، درمییابیم كه وی از موضع یك شرقی به میراث صوفیانه و ابعاد اخلاقی متجلی در شریعت بهمثابه اندوختههای تعالی بخش بشر توجه میكند؛ اما در مقابل غرب و مدرنیته را از زاویه أثرات منفی آن مورد نقد قرار میدهد. به همان صورت كه حلاق اظهار میدارد كه در كنار توجه به معایب مدرنیته در اتكاء بیش از اندازه به عقلانیت مادی و محاسبهگر، باید به مزایای مدرنیته در پیشرفت بشریت و توانمندی آن بر غلبه بر دشوارههای زیستی توجه نمود. گویی از دیدگاه حلاق مدرنیته و دستاوردهای مادی آن، سرتاسر همه منفی و موجب زیست تاریك بشریت شده است.
اگر به جنگها و پیشرفت تكنیكی آن توجه كنیم، باید بدانیم كه بشر همواره در این بحرانهای جنگی بوده است. در گذشته قدرتمندان، میل به توسعه سرزمینی و گسترش قدرت خود با لشكركشی، اسارت و بردگی آن را محقق میساختند؛ امروز تعارض منافع دولتها، جنگها یخونین با ابزار كشتار جمعی صورت میگیرد. یعنی میان حملات اسكندر، چنگیزخان و دیگران با جنگهای جهانی و كشتار جمعی امروزین، هیچ تفاوتی نمیكند.
میل مداوم به سلطه بر جهان در بشریت
بشریت در طول تاریخ خود و در مسیر خودآگاهی بیشتر از تعارض منافع یا میل به گسترش نفوذ و قدرت خود كوتاه نیامده است. حتی در بستر آموزههای اسلامی و شریعت آن، این تعارض و میل به سلطه بر جهان از طریق جنگ فروكش نشد. در غیر این صورت ما در چارچوب حاكمیت مسلمانان و آموزههای آن، ما نباید شاهد جنگ و فتوحات باشیم. در حالی كه اسلام مانع از جنگها نشد؛ بلكه در زمانی كه تعارض منافع مسلمانان اولیه بر سر قدرت بروز كرد، جنگهای داخلی و خونریزیهای بسیار به نام اسلام راستین و تحقق آن صورت گرفت.
آنچه وائل حلاق به عنوان میراث متعالی و اخلاقی انسانی به نام تصوف تأكید میكند كه این جریان، برآمده از عصر انحطاط و زوال تمدن اسلامی است؛ یعنی در دورهای كه عقلانیت تمدنساز معتزلی، جای خود را به اشعریگرایی اخباری میدهد. در این دوران و گرایش به توجیه تمام ظلمها و خونریزیها به نام سنت نبوی صورت میگرفت. در این شرایط جریانهای صوفی در شرق و غرب تمدن اسلامی با فرو رفتن در خویشتن، روند شریعت را به طریقت تغییر دادند. این طریقتگرایی و ویژگیهایی كه حلاق برای آن برمیشمارد، نتیجه نوعی تعارض دو شیوه مواجهه به سنت نبوی بوده كه در قالب معتزلی / اشعری یا اخباری / اصولی در عرصه فكر و در نسبت با قدرت بروز میكند. در این میان تصوف و گرایشهای عرفانی در فرآیند بینش شریعتمدارانه، به سوی ارائه فهمی از اسلام و سنت نبوی بر اساس رویكرد عملی و توجه به دال مركزی والله - یا خدا - است. صوفیان، تمام لوازمی چون بعثت پیامبر و آموزههای آن را از برای رسیدن به فهمی از خدا و اثرگذاری آن در زیست انسانی تعریف كردند. در این رویكرد، هر چیزی كه مانع رسیدن انسان به آن حقیقت مطلق میشود را باید زدود. در اینجا است كه صوفیان با دل بُریدن از تعلقات دنیوی و اعتماد بر امور رفتار، سلوك به سوی خدا را در مدار رفتاری خود قرار دادند.
این میراث صوفیانه مسلمانان در زمانه ای كه منتقدین مدرنیته با طرح مفهوم معنویت (spirituality)، روح تعالی بخش انسانیت در عرصه رفتاری با توجه به نیكاندیشی آن را دنبال میكنند. این یعنی میراث صوفیانه با توجه بازخورد انتقادی مدرنیته در بستر پستمدرنیته، نمیتواند به مثابه ایدهای مسلط فكری خود را عرضه بدارد؛ زیرا در فرآیند پستمدرنیته، زیست اخلاقی و معنویتگرا نه در نفی همه چیز در رسیدن به یك چیز را دنبال میكند و نه درصدد قناعت مبتنی بر دل بریدن از هستی مادی را توجیه میكند. بلكه كنشهایی كه از گذشته به دوران مدرن امتداد یافته و در آن بشر با پیشرفت مادی نتوانسته، زیست مبتنی بر صلح و دوستی، انسانیت و برابری را محقق سازد. این میراث در ادبیات ابنمقفع برای امروز غرب كاربردیتر از ادبیات صوفیانه است كه انسان خو گرفته در زرق و برق زیست مادی او را به سوی نفی همه چیز، جز او را نمایان كند.
گذار ازگذشته به عصر جدید و اقتضائات آن
در نهایت نظر حلاق را به این مطلب توجه میدهم كه آیا اندیشمندان در جهان عرب بهطور خاص و اسلام به طور عام، از سر شیفتگی و ضعف مقهور غرب مدرن و دستاوردهای مادی آن شدهاند یا ناگزیری از برای بازشناسی خویشتن خویش و خودآگاهی به سنت فكری و فرهنگی به سوی غرب رفتند؟ در پاسخ به این موضوع باید گفت: جهان اسلام و عرب از قرن پنجم ه.ق در نتیجه سلطه گرایشهای ضدعقلانیت بر مدار تفكر، رو به افول فكری و تولید دانش و معرفت نوین قرار گرفت. در عرصه دانش فلسفی با فارابی، پرسش اساسی طرح و بعد از آن دیگر فلاسفه نتوانستند به طرح پرسش بایسته زمانه خود برآیند و به توجیه وضعیت روی آوردند.
در دانش شریعت نیز باب اجتهاد بسته شد و دانشی كه باید متناسب با تحول فكری و فرهنگی بشر و نمود زیست نوین با آن همساز میشد؛ در عصر پنجم هجری و احكام گذشتهگرای آن متوقف شد. این وضعیت، امكانات فكری مسلمانان، توانایی همسویی و تأثیرگذاری بر دنیای مدرن و بایستههای فكری آن را پیدا نكرد. غرب در دوران قرون وسطی با تجربهای بس ناگوارتر از مسلمانان در عرصه تفكر دینی روبهرو شد؛ اما در نتیجه تلاشها و جنبشهای فكری، امكان گذار به دوره نوین با رنسانس و نوزایی پیش برود. گذار از گذشته به دوران جدید با طرح پرسشهای بایسته منتهی به خودآگاهی امكانپذیر شد. امری كه در جهان اسلام هنوز لوازم بایسته آن نمود نیافته است. در این شرایط مسلمانان با غرب مدرن روبهرو شدند.
مواجهه با غرب در شرایط خاص در جهان عرب و اسلام صورت میگرفت كه مهمترین آن انحطاط و عدم توانایی به نوزایش فكری در بستر فكری و فرهنگی مسلمانی بود. لذا در زمانی كه امپراتوری عثمانی سقوط كرد، نسل اول روشنفكران و اندیشمندان عرب با طرح سوال چه باید كرد؟ ناشی از سرگشتگی و حیرانی بهدنبال ساحل نجات در عرصه فكری بودند. در نسل دوم اندیشمندان عرب كه پس از شكست 1967 م بود؛ اوج این حیرانی نمود یافته بود؛ زیرا در میان گذشته و سنت متصلب و مسلط از یك سو و غرب و دستاوردهای آن از سوی دیگر در فرآیند یك چالش ناگزیر قرار گرفته بودند.
حال در این دشواره، اندیشمندان عرب و مسلمان برای رسیدن به نقطه نوزایش ناگزیر از بهرهوری از غرب و امكانات دانشی آن بودند. رهیافتهای روشی و نتایج دانشی و علمی، فرصتی برای آگاهی از نقطهای بود كه در آن قرار گرفته بودند. درك این امر بدون دیگری و غرب در آن دوره امكانپذیر نبود. مواجهه این اندیشمندان با غرب از منظر دستاوردهای فكری و دانشی، در شناخت موقعیت فكری از یكسو و آگاهی نسبت به سنت و بازشناسی گذشته و فرآیند افول آن را ممكن ساخت. بیشك، امروز اگر وائل حلاق در مقام مشاركت در فرآیند فكری در غرب از موضع یك شرقی - عرب برمیآید؛ نتیجه تلاشهای دو نسل از اندیشمندان عرب و مسلمان است كه او را در لحظهای از خود آگاهی از موضع شرقشناسی وارونه قرار داده است.
كلام آخر
آن چه وائل حلاق به مثابه یك اندیشمند شرقی در چارچوب فكری و فرهنگ عربی - اسلامی در هماوردی با غرب درصدد انجام آن است؛ محصول تلاشهای صورت گرفته در خودآگاهی نسبت به سنت و چرایی انحطاط آن از یك سو و فهم و مواجهه با غرب مدرن و دستاوردهای فكری آن از سوی دیگر بوده است.
اگر چه حلاق در طرحواره خود تلاش میكند با نمود بیشتر نقدهای صورت گرفته به مدرنیته، كنش شرقشناسی وارونه خود را در رویكرد اصلاح مدرنیته از زاویه سنت روحانی و معنویتگرای اسلامی پیگیری نماید؛ اما با این وجود، درك بحرانهای غرب و چگونگی فائق آمدن بر آن را باید در نتیجه مواجههای از دوره سقوط امپراتوری عثمانی تا امروز بدانیم. در این چارچوب، توجه یك جانبه و آن هم به دور از توجه به چالشهای موجود در شرق مسلمان و عرب، طرحواره فكری وائل حلاق را با چالش بزرگ فربهسازی بخش خاصی از سنت اسلامی به دور از بافتار تاریخی و اجتماعی مواجه می كند.
ارجاعات:
[1] این اصطلاح که در زبان عربی به التقنیه الذات از آن یاد شده در چارچوب اندیشه فوکوبه شیوههایی تمرکز دارد که افراد بر خود و برپایه خویشتن عمل مینمایند تا خود را سوژهای خاص بسازند. وائل حلاق از این تعریف برای ارائه درکی ایجابی از آزادی برخاسته از درون انسان استفاده میکند.
- دکتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی، استاد مدعو مرکز جهانی عرب در پاریس Mo.osmani56@gmail.com
منابع:
١- إدوارد سعید، (1995 م)، الاستشراق: المعرفه، السلطه، الانشاء، ترجمه کمال أبو دیب، مؤسسه الابحاث العربیه، بیروت.
٢- رضوان السید، بدایات الفقه الإسلامی، وتطوراته، دار الحیاه اللبنانیه (20-8-2005 م)، علی الموقع:.www.daralhyet.net/actions/print
٣- عنوان المقاله فی الأصل الإنجلیز: The primacy of the Qur’an in shatibi’s Legal theory
٤- وائل حلاق. (2019 م)، قصور الاستشراق: منهج فی نقد العلم الحداثی. ترجمه: عمرو عثمان، الشبکه العربیه للأبحاث والنشر، البنان. ص. 221
٥- حلاق وائل، (2014 م)، الدوله المستحیله: الإسلام والسیاسه ومأزق الحداثه الأخلاقی، ترجمه: عمر وعثمان، مراجعه: ثائر دیب، المرکز العربی للأبحاث ودراسه السیاسات، الطبعه الأولی، بیروت. ص 26
٦- وائل حلاق، (2007 م)، السلطه المذهبیه – التقلید والتجدید فی الفقه الإسلامی، ترجمه عباس عباس، بیروت، دار المدار الإسلامی.
٧- کانال یوتیوب
نظرات