او دعوتگری است که همواره در حرکت است، در هر حالی رسالت خود را با استواری و اخلاص به انجام میرساند.
اگر در خانه باشد، مهربانیاش چون چراغی روشن، خانواده را در مسیر حق هدایت میکند؛ اگر در خیابان گام بردارد، گرمای دعوتش قلبها را فرا میگیرد؛ اگر بر مرکب سفر نشیند، نور هدایتش بر همنشینانش سایه میافکند؛ و اگر وارد ادارهای گردد، هرگز بیثمر خارج نمیشود؛ یا سخنی حکیمانه که امید را در دلها زنده میکند، یا نصیحتی که ذهنی را به راه درست هدایت میکند، یا ذکری که دلهای غافل را بیدار میسازد.
او همانند باران رحمت است؛ هر جا فرود آید، خیر و برکت را به ارمغان میآورد و هر دل تشنهای را سیراب میسازد.
فلا مزنه ودقت ودقها
ولا أرضاً أبقلت أبقالها
«نه ابری بود که ببارد و ببارانَد، نه زمینی که بروید و رویانَد.»
این بیت شاعر، تصویری از کمبود رحمت و برکت وحس خشکی را به ذهن متبادر میسازد،گویی آسمان از باریدن امتناع ورزیده و زمین نیز از رویاندن سر باز زده است.
در ادبیات عرفانی، چنین تعابیری اغلب به مفهوم «خشکی روح و فقدان عنایت الهی» اشاره دارند.
همانگونه که باران، زمین را زنده میکند، تجلی حکمت و هدایت نیز دلها را از تاریکی به نور رهنمون میسازد. وقتی باران نبارد، زمین پژمرده میشود، و وقتی رحمت نازل نشود، دلها گرفتار قساوت و سردی میگردند.
این مفهوم حکیمانه، را میتوان در دعوت نیز بازشناخت؛ دعوتگری که بدون خلوص و حکمت به تبلیغ بپردازد، همچون ابری است که بر زمین خشک میگذرد و هیچ اثری از خود بر جای نمیگذارد. اما دعوتی که با (اخلاص، حکمت و صبر) همراه باشد، مانند بارانی است که هر جا فرو افتد، خیر و برکت به ارمغان میآورد.
در این دیدگاه فرد داعی، باید همچون باران ،جاری، حیات بخش، و پیوسته در حرکت باشد.
دلی زنده و آباد، و اندیشهای پایدار، پارسا و فروتن، پاکسرشت و عالی همت.
خیر و منفعتش گسترده است، هدایتش در هر زمینی که قدم میگذارد، ریشه میدواند. سیل مواعظش همچون طوفانی سهمگین، هر سدی را که بر قلبهای غافلان سنگینی میکند، در هم میشکند. چون سخن گوید، گوشها ناگزیر به شنیدن میشوند، و چون موعظه کند، دلها در برابرش خاشع میگردند. بیوقفه در مسیر پذیرش حقیقت گام برمیدارد، زیرک وقاطع در تصمیمگیری، وهرمانعی که برسرراهش سبزشود، به چالش میکشدوبا یقین وشجاعت میگوید: «پیش آی ای دشواریها،و یا فرو ریزید و محو شوید!»

خُلقش محمدی، ایمانش صدیقی، ارادهاش عمری، حیایش عثمانی، استواریاش علوی، است.
چهرهای آرام، قلبی سرشار، و حضوری که روشنی میبخشد.
اندامی ساده اما آراسته، سیمایی پاک و بیریا، و تواضعی که از عمق ایمان سرچشمه میگیرد؛ هر کس او را ببیند، دلش به یاد خدا روشن میشود، گویی حضورش نسیمی از ذکر الهی را در فضا میپراکند، نه در خرید چانه میزند، نه بر سر قیمت اصرار میکند؛ از کنار زدن آزارهای راه دریغ ندارد، لبخندش هدیهای برای همگان است، و وقارش حصاری است در برابر سبکسریها و غفلتها.
دعوتگری که هر لحظه را به فرصتی برای روشنگری تبدیل میکند.
او چون باران رحمت است؛ جاری، زندهبخش، و پرثمر. هر جا قدم میگذارد، ردپای نور و محبت را بر جای مینهد، هر سخنش دریچهای است که غافلان را به حقیقت میرساند، و هر نگاهش تلنگری است که قلوب را به یاد خدا زنده میکند.
او هنرمند دعوت است، لطیف، خردمند، و مؤثر در رساندن پیام.
شیرینی را نه فقط برای آشنایی، بلکه برای گشودن دلها به کار میگیرد، کتابچهها را همچون مشعل روشنگری در دست دارد، و هدایای کوچک را پلی میسازد برای دعوتی صمیمانه به مجلس حکمت و هدایت.
با نوارهای سخنوران، جانهای مشتاق را از نو زنده میکند، و به جای موسیقیهای پوچ، نغمهی حقیقت را به گوشها میرساند. عطر را نه تنها برای طراوت جسم، بلکه برای آرامش روح و زدودن فاصلهها همراه دارد؛ تا سیمای دعوتگران را از سوءظنها، دلها را از تیرگی، و فضا را از غبار کدورت پاک سازد.
هر حرکت او، دریچهای به سوی نور؛ هر کلامش، پیامی از امید؛ و هر حضورش، نسیمی از بیداری.
او چون باران رحمت است؛ جاری، زندهبخش، و پرثمر.
هر جا قدم میگذارد، ردپای نور و محبت را بر جای مینهد، هر سخنش دریچهای است که غافلان را به حقیقت میرساند، و هر نگاهش تلنگری است که قلوب را به یاد خدا زنده میکند.
چهرهای بشاش، سلامی که از نور ایمان درخشان است، و حضوری که دلها را به لرزه در میآورد.
هر که او را ببیند، گویی همهی موانع فرو میریزند، و هیچ نیرویی جز حقیقت باقی نمیماند. دلها در جذبهی دعوتش گرفتار میشوند، قلبهای مؤمن در وحدتی پرشور میآمیزند، و نگاهها با اشک خشیتاز خدا، در جستجوی حقیقت به هم میرسند.
آن لحظه که دعوتگر زنده، سخنان مهر و محبت را به نام خدا جاری میسازد، مشیت الهی با هدایت در هم میتند، و هواهای نفسانی، در میدان این نورانیت به زانو درمیآیند. قلب، در برابر سیل خروشان ایمان و تقوا، همهی شهوتها و غرایز را کنار مینهد، و گویی شیطان، درمانده و مغلوب، از گوشهای ناله سر میدهد:
«وای بر من! این بندهی صالح نیز، از چنگ من گریخت!»
این سخن، تجلی دعوتی زنده و پرشور است؛ قدرتی که نه تنها عقل، بلکه عمق جان را بیدار کرده وبه تسخیر خود در می آورد .
ابن قیم (رحمه الله) چه زیبا مفهوم دعوت را بیان میکند:
«دعوت، پیش از آنکه بر زبان جاری شود، باید در دل طلوع کند و در عمل متجلی شود.»
دعوتگر زنده، حتی در سختترین شرایط ، راهی برای هدایت مییابد،
به جای نفرین تاریکی، شمعی میافروزد و مسیری برای نور میگشاید. اگر ابزار و وسایلش محدود باشد، دست از دعوت نمیکشد؛ اگر امکاناتش کاهش یابد، به سادهترین وسیله متوسل میشود، و اگر چیزی جز زبانش یا اشارهی دستانش نداشته باشد، آنها را با ایمانی راسخ به کار میگیرد، زیرا به هدایت الهی دل سپرده است، و یقین دارد که خداوند، او را در این مسیر، به صراط مستقیم خواهد رساند.
دعوت، چراغی است که با هر روزنهای از امید، روشن میشود؛ دعوتگر زنده، هیچ مانعی را، پایان راه نمیبیند.

دعوتگر زنده، نه منتظر فرصتها میماند و نه اجازه میدهد که شرایط او را غافلگیر وتسلیم می کند؛ بلکه خود، سازندهی فرصت ها و لحظات هدایت است.
«آری؛ او پیشگام حقیقت است، نه رهرو تصادف؛ آفرینندهی راهها، نه پیرو شرایط»
با دیدی تیزبین، وعزمی راسخ، فرصتها را میجوید و به سویشان گام برمیدارد، نه آنکه در انتظارشان بماند تا خود به سراغش آیند. پیش از آنکه شرایط او را به واکنش وادارد، خود پیشقدم میشود. هر موقعیت را به عرصهای برای روشنگری تبدیل میکند، نه اینکه تنها پیامد آن باشد. در قاموس او، «اتفاق»و «تصادف» جایی ندارد؛ بلکه هر لحظه را از قبل، سنجیده وپیش بینی کرده، هر فرصت را آمادهی بهرهبرداری، و هر مسیر را به سوی نور و هدایت، می گشاید .
دعوتگر زنده، سربازی در میدان ایمان و دعوت وعمل است؛ بیادعا، اما پرصلابت و مصمم.
با جدیتی که در سکوت جریان دارد، ترجیح میدهد عمل کند تا اینکه به کلام بیهوده بپردازد. نه بر کار خویش منت میگذارد، و نه خود را در دام غرور گرفتار میسازد. شعار او پس از شنیدن فرمان رهبران:
«دریافت شد و به یاری خدا اجرا خواهد شد.»
و چون دربارهی مسئولیتی که بر عهدهی او نهاده شده است پرسیده شود، پاسخش قاطعانه و محکم است :
«اجرای مأموریت در حال انجام است، به یاری خدا.»
و هنگامی که کار خود را به پایان رساند، بیهیچ هیاهو، با آرامش گزارش میدهد:
«مأموریت انجام شد، سپاس خدا را.»
این است عالیترین جلوهی سربازی در راه حق،تعهدی خاموش و بیچشمداشت، ثباتی خللناپذیر، و دعوتی که بیش از آنکه در کلمات جاری باشد، در کردار وعمل، متجلی می شود .
«آری؛ او کسی است که مسیر را هموار میکند، نه آنکه در برابر آن، تنها به واکنش بسنده کند.»
دعوتگر زنده، در هر زمان و هر مکان، پویندهی راه حق است.
فرقی نمیکند چه مسئولیتی بر دوش داشته باشد، مدرس یا دانشجو، مهندس یا پزشک، دانشمند یا دانشجو، راننده یا مسافر، مقیم یا در سفر، فرمانده یا تابع، مدیر یا کارمند، متأهل یا مجرد، ثروتمند یا محتاج، تندرست یا بیمار، بینا یا نابینا، سالم یا معلول، در خانه یا خیابان، دانشگاه یا مدرسه، مغازه یا اداره، بر مرکب سفر یا میان مردم، در هر موقعیت و جایگاهی، با زبان و دست، با جان و مال، با همهی وجود، برای دین حرکت میکند و از آن دفاع مینماید.
او با اخلاص، رسالتش را در هر لحظه متجلی میسازد، زیرا ایمانش چنین سروده و لسان حال او همین است:
«إِنَّ صَلاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، لَا شَرِيكَ لَهُ، وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ.» (الأنعام: 162، 163)
«همانا نماز من، عبادتم، زندگیم و مرگم تنها برای خداوند، پروردگار جهانیان است؛ هیچ شریکی برای او نیست، و من به همین مأمور شدهام، و نخستینِ مسلمانانم.»
این آیه مبارک، نهایت اخلاص و بندگی را در برابر خداوند به تصویر کشیده، وسرودی از یقین و تسلیم است، تجلی ایمان خالص که تمامی لحظات حیات را، بدون منت وتزلزل، وقف عبودیت پروردگار میکند .
این آیه، دعوتگر زنده را، در مسیر اخلاص و مسئولیت قرار میدهد، او هیچ لحظهای از زندگی را از این هدف جدا نمیبیند، بلکه هر حرکت، هر سخن، و حتی هر سکوت، برای خداوند است.
چنین روحیهای، دعوت را از یک فعالیت محدود، به یک سبک زندگی فراگیر تبدیل میکند،آنگونه که نه فقط در سخن، بلکه در عمل، نشان دهد:
«زندگی و مرگم تنها برای خداوند است.»
وقتی دعوتگر این آیه را سرلوحهی مسیرش قرار میدهد، مفهومش این است که:
- دیگر دعوت، یک مسئولیت لحظهای نیست؛ بلکه رسالتی فراگیر در تمام ابعاد زندگیاش است.
- از نماز گرفته تا تلاش روزمره، از عبادتهای آشکار تا نیتهای پنهان، همه برای خداوند است.
- در مواجهه با چالشها، دچار تردید نمیشود، زیرا میداند که مسیرش به سوی پروردگار جهانیان است.
- هواهای نفس، انگیزههای شخصی، یا حتی تعلقات دنیوی، دیگر بر تصمیمهایش سلطهای ندارند، چون:
« زندگی و مرگش تنها متعلق به خداوند است.»

و شعار او، مشعل راه هدایت است:
«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي، أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي، وَسُبْحَانَ اللَّهِ، وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ.» (یوسف: 108)
«بگو: این راه من است؛ دعوت میکنم به سوی خدا، با بصیرت، من و هر کسی که از من پیروی کند؛ و منزه است خدا، و من از مشرکان نیستم.»
این آیه، نه فقط شعار، بلکه مشعل هدایت دعوتگر زنده است،او نه کورکورانه، بلکه با بصیرت و بینش، مردم را به سوی حقیقت فرا میخواند؛ نه به سوی خود، بلکه به سوی خداوند؛ نه با تردید، بلکه با یقین؛ و نه با انزوا، بلکه با همراهی هر کسی که راه حق را میپذیرد.
این کلام، مانیفست دعوتی پویا، آگاهانه و اخلاصمحور است، که هر دعوتگر در مسیر خود باید آن را زنده بدارد.
این آیه نه فقط یک شعار، بلکه یک مشعل هدایت است که مسیر دعوت را روشن میکند:
- دعوت باید بر بصیرت و آگاهی استوار باشد، نه بر تقلید یا تردید.
- دعوتگر نه به سوی خود، بلکه به سوی خداوند مردم را فرا میخواند.
- این رسالت، یک مأموریت فردی نیست، بلکه حرکتی جمعی است که هر پیرو راستین آن را بر دوش دارد.
- دعوت همراه با تسلیم و اخلاص به سوی خداوند است، که منزه از هر شریک و برتر از هر وابستگی است.
این پیام، مسیر هر دعوتگر را مشخص میسازد، آنها که با بصیرت، اخلاص، و یقین، گام در مسیر هدایت برمیدارند.
مولانا جلالالدین رومی:
هر کسی را بهر کاری ساختند، عشق آن کارش به دل انداختند
آری دعوتگر ، رسالتی خاص بر دوش دارد که عشق آن، او را به سوی تلاش و حرکت سوق میدهد.
والله أكبر ولله الحمد.
اللهم نسألك الثبات على الأمر والعزيمة على الرشد، بفضل منك وتوفيق ومن غير حول منا ولا قوه
نظرات