هر بحران و هر پدیده‌ی استثنایی در جهان مانند فوران آتش فشان یا وقوع طوفان یا شیوع یک ویروس کشنده، بحث‌هایی را در میان اهل ایمان به وجود می‌آورد به ویژه زمانی که این رویدادها با مرگ و زندگی یا رنج و عذاب ارتباط داشته باشد و بر وجود انسان تأثیر بگذارد. 
در وضعیت فعلی فجایع و مصائب انسانی سؤالاتی را ایجاد می‌کند، مانند این که چرا خدا در سوریه برای نجات بی‌گناهان دخالت نمی‌کند؟
یا این که خداوند در حوادث غزه کجاست که مسلمانان را یاری نمی‌دهد؟ چرا جرثقیل حرم مکی سقوط می‌کند و ده‌ها نمازگزار بی‌گناه را به کشتن می‌دهد؟ گناه این افراد چه بود؟ آیا این ویروس نتیجه‌ی خشم خداوند از اعمال انسان‌هاست؟ آیا زندگی برای انسان‌های پاک و پرهیزگار به مراتب آسان‌تر است؟
برای پاسخ به این پرسش‌ها نیازمند آنیم که این مسأله را در سه موضوع اصلی مورد بررسی قرار دهیم:
نخست: مفهوم آزمایش و مجازات 
دوم: حکمت الهی در رویدادها و پدیده‌های طبیعی 
سوم: الگوی تفسیر ایمانی از جهان هسی
از این راه می‌خواهیم موضع انسان مؤمن نسبت به رویدادهای جهان هستی را دریابیم.


نخست: فلسفه‌ی آزمایش و مجازات
بخش بزرگی از مردم بر این باورند که رویدادهای خوب برای انسان‌های خوب رقم می‌خورد و رویدادهای بد برای انسان‌های بد و جهان هستی صالحان را با پیامدهای خوب و ظالمان و فاسدان را با پیامدهای بد مجازات می‌کند. این کار را سرانجام اخلاقی می‌نامند. در اینجا مشکل نخست پیش ‌می‌آید و آن این که مفهوم سرانجام اخلاقی از عقیده و از دیانت‌های آسیای شرقی سرچشمه می‌گیرد. زندگی در برداشت اسلامی آکنده از مصائب و آزمایش‌های است که شامل خوب و بد می‌شود و از اشکال آزمایش: 
(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ) (البقرة: 155).
و قطعاً شما را به چیزی از [قبیلِ‌] ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جانها و محصولات می‌آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را.
حتی قرآن نیز به این باور اشاره کرده است که انسان گمان می‌کند حوادثی از قبیل مصیبت یا نعمت که در دنیا رخ می‌دهد نشان از رضایت یا خشم الهی دارد: 
(فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ {15} وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ) 
(الفجر). 
اما انسان، هنگامی که پروردگارش وی را می‌آزماید، و عزیزش می‌دارد و نعمت فراوان به او می‌دهد، می‌گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است. 
اما قرآن بلافاصله در آیه‌ی بعدی می‌فرماید: (كَلَّا) (الفجر: 17)
یعنی اصلا این گونه نیست که شما فکر می‌کنید؛ اکرام دنیایی دلیلی بر رضایت الهی نیست همچنان که مصیبت ضرورتاً نشانه‌ی خشم خداوند نیست. می‌فرماید: 
(أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ {55} نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ) (المؤمنون).
آیا می‌پندارند که آنچه از مال و پسران که بدیشان مدد می‌دهیم [از آن روی است که‌] می‌خواهیم به سودشان در خیرات شتاب ورزیم؟ [نه،] بلکه نمی‌فهمند.
مشکل باور مطلق به سرانجام اخلاقی آن است که اگر هر کس پاداش عمل صالح یا مجازات اعمال بد خود را در دنیا ببیند، برای قیامت و روز حساب هیچ ارزشی باقی نمی‌ماند. چون نیازی به آخرت احساس نمی‌شود؛ زیرا هر کس عملا سرانجام کارهای خود را در دنیا می‌بیند. همچنان که وقتی می‌بینیم کودک بی‌گناهی با سرطان دست به گریبان است یا زن صالحی در زندگی از مصیبت‌های پیاپی رنج می‌برد این تفسیر چندان کمکی به ما نمی‌کند. 
زیرا اگر هر مصیبت و حادثه‌ی دنیایی یا هر آزمایشی نشان از خشم الهی باشد، ما در تفسیر برخی مسایل به بن‌بست می‌رسیم: 
آزمایش انبیاء که هیچ وقت بی‌امری خدا نکرده‌اند و پارساترین و گرامی‌ترین مردم  نزد خدا بوده‌اند، با این حال با مرگ عزیزان و بیماری و آزار و اذیت و طرد و آوارگی و دیگر اشکال آزمایش روبرو شده‌اند و بردبار و شاکر بوده‌اند. 
برخی از صحابه‌ی رسول خدا در زمان و مکانی زندگی کرده‌اند که طاعون در آن شیوع یافته است؛ کسی که با نگاه به رویکرد سرانجام اخلاقی، طاعون را مجازات اعمال انسان‌ها بداند، در واقع به اخلاق صحابه و تقوا و ایمان آنان ایراد وارد کرده است.  
قرآن کریم داستان اصحاب الاخدود را نقل می‌کند؛ کسانی که به خدا ایمان آوردند اما پادشاه ستمگر آنان را در گودال‌های پر از آتش انداخت و در حالی که ایمان‌شان را حفظ کرده بودند، مظلومانه جان سپردند و ظالمان به زندگی خود ادامه دادند. به شهادت قرآن آنان مؤمن بودند اما مظلومانه در آتش سوختند و مردند. اما خدوند روز قیامت حقوق‌شان را زنده خواهد کرد و به خاطر صبر و ایمانی که داشتند به آنان پاداش خواهد داد. 
اگر مسأله‌ی سرانجام اخلاقی محض مطرح نیست، پس رویکرد اسلامی به ما چه می‌گوید؟ پیش از پاسخ به این پرسش باید بدانیم که دین با یک نصّ یا یک حدیث یا آیه فهم نمی‌شود؛ بلکه با مجموع نصوص و اصول و مقاصد و روح آن فهمیده می‌شود؛ چون برخی از دلایل قوی‌تر و برخی واضح‌تر از دیگری است و در این باره امام شاطبی در موافقات می‌گوید: «استدلال با آیات با وجود دقّت آن و با احادیث به خاطر انفراد آن مشکل است». (1) دلایل شرعی در دلالت خود پس از صحت سند به نقل لغوی، آراء نحوی، عدم اشتراک، عدم مجاز، نقل شرعی یا عادی، اضمار، تخصیص عام، تقیید مطلق، نبود ناسخ، تقدیم و تأخیر و معارض عقلی متکی است.(2) مقصد شاطبی این است که دلیل شرعی نیازمند آن است که با اعتبارات مختلف از دلالت آن مطمئن شویم تا آن را بفهمیم و بدانیم که نص مقیّد یا مخصوص به رویداد یا گروه یا زمان نیست و از اساس نسخ نشده است. 
بنابراین اصولی‌ها و پیروان مدرسه‌ی مقاصدی و در رأس آنان شاطبی بر این باورند که شریعت مرکّب از کلّیات و جزئیات است و جزئیات نباید با کلّیات تعارض داشته باشد یا آن را باطل کند. یکی از مثال‌های کاربردی و عملی درباره‌ی کلیات و روش حکم کردن آن بر جزئیات و کنترل آن نکته‌ای است که ابن قیّم در کتاب "اعلام الموقعین" آورده است؛ آنجا که می‌نویسد: "شریعت سراسر عدالت و رحمت و سرشار از حکمت و مصلحت است. هر مسأله‌ای که از عدالت به ستم و از رحمت به ضد آن و از مصلحت به مفسده و از حکمت به بیهودگی کشیده شود، از شریعت نیست اگر چه با تأویل در آن گنجانده شود".(3) 


اکنون می‌توانیم در سه سطح به این پرسش پاسخ دهیم:
انسان و جایگاه او نزد خدا 
یکی از زیباترین جملات در این باره، حکمتی است که ابن عطاء الله اسکندری در مجموعه‌ی حکمت‌هایش آورده است. او می‌گوید: "اگر می‌خواهی بدانی نزد خدا چه جایگاهی داری، ببین تو را برای چه کاری ساخته است".(4) یعنی بنگر در زندگی چه می‌کنی؟ اگر کار خیر انجام می‌دهی و در رفع نیازهای مردم می‌کوشی، در کارت صداقت داری و به کسی ستم نمی‌کنی، نیک می‌گویی و نیکی می‌کنی پس جایگاهت در نزد خدا بالاست. اگر در زندگی به دنبال سخن‌چینی و دروغ و نیرنگ و گناه و معصیت خدا و ستم به مردم قدم برمی‌داری، پس نزد خدا جایگاه بدی داری. بنابراین به نیکی عمل کن که جایگاه انسان بستگی به کاری دارد که انجام می‌دهد نه آنچه برایش رخ می‌دهد. این سخن در حدیثی از رسول خدا ریشه دارد که می‌فرماید: «إنّ الله يُعطي الدّنيا مَن يُحبّ ومَن لا يُحبّ، ولا يُعطي الإيمان إلا مَن يُحبّ»(5). خداوند دنیا را به کسی که دوست دارد و دوست ندارد می‌بخشد اما ایمان را به کسی که دوست دارد می‌دهد. چقدر زیباست وقتی می‌بینیم جایگاه انسان نزد پروردگارش به مسؤولیت شخصی فرد باز می‌گردد؛ کسی که در راه خیر قدم برمی‌دارد و به کار خیر پایبند است این یعنی خداوند به او توفیق داده است و از کارش خشنود است و عکس این قضیه هم صادق است. 

بی‌عدالتی اجتماعی و خطاهای انسانی
سرانجام ستمگران بر اساس قرآن از دو حالت خارج نیست: در سوره‌‌ی مریم خداوند خطاب به پیامبرش می‌فرماید: 
(قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدّاً حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضْعَفُ جُنداً) (مريم: 75). 
بگو: هر که در گمراهی است [خدای‌] رحمان به او تا زمانی مهلت می‌دهد، تا وقتی آنچه به آنان وعده داده می‌شود: یا عذاب، یا روز رستاخیز را ببینند؛ پس به زودی خواهند دانست جایگاه چه کسی بدتر و سپاهش ناتوان‌تر است.
یعنی راه‌هایی که ستمگران و فاسدان در پیش می‌گیرند یا به مجازات زودهنگام دنیایی یا به عذاب آخرت ختم می‌شود و این اصل عدالت است؛ زیرا آزادی انسان اقتضا می‌کند که توان ارتکاب گناه و خطا را داشته باشد. گاه با توبه اشتباهاتش را جبران می‌کند و گاه گناهکار از دنیا می‌رود و در آخرت مورد حساب قرار می‌گیرد. مقصود آن است که ما پس از وفات پیامبر اکرم نمی‌دانیم کدام یک از حوادث به خاطر عذاب انسان‌هاست و کدام یک تا روز قیامت به تأخیر می‌افتد؟ آنچه می‌دانیم این است که ستمکاران در نهایت سرانجام کار خود را می‌بینند. 

رخدادهای جهان هستی و پدیده‌های طبیعی
رخدادهای جهان حکمت‌های الهی فراوانی در خود دارد که تفسیر آن بر اساس ظاهر دشوار است. در جریان افک (اتهام به همسر رسول خدا) در وهله‌ی اول انسان تصور می‌کند که یک مصیبت و شر پس از شر بود. قرآن می‌فرماید: 
(إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ) (النور: 11). 
در حقیقت، کسانی که آن بهتان [داستان اِفک‌] را [در میان‌] آوردند، دسته‌ای از شما بودند. آن [تهمت‌] را شرّی برای خود تصوّر مکنید بلکه برای شما در آن مصلحتی [بوده‌] است. 
منظور این است که حوادث جهان به روشی نیست که ما می‌فهمیم و آنچه ظاهرش خیر است پس یعنی خیر است و آنچه شر به نظر می‌رسد پس شر است. به همین خاطر بخشش و نعمت در بسیاری اوقات نوعی امتحان است و برخی از بخشش‌ها شر است چون به فساد کمک می‌کند.  
در سطح رخدادهای جهانی اما رسول خدا در جاهای مختلف از سیره‌ تأکید کرده است که باورها و خواسته‌های شخصی باید از حوادث جهانی جدا شود؛ در حادثه‌ی خورشیدگرفتگی که پس از مرگ ابراهیم فرزند رسول خدا رخ داد، مردم گمان کردند که این پدیده به خاطر مرگ ابراهیم رخ داده است اما پیامبر اکرم بلافاصله ادعا و برداشت آنان توجیه و تصحیح کرد و فرمود: 
"لا، لم تنكسف لأجل إبراهيم، إنَّ الشمس والقمر آيتان من آيات الله، لا تنكسفان لموت أحد من الناس ولا لحياته" (6)
خیر چنین نیست؛ خورشید به خاطر ابراهیم تیره نشد بلکه خورشید و ماه دو نشانه‌ی الهی هسند که برای مرگ یا زندگی کسی تیره و تار نمی‌شوند. 
صحیح آن است که قرآن و سنت سرشار از نصوصی است که می‌گوید: اعمال مردم و فساد اخلاقی و رفتاری آنان، گاهی پیامدهای ناگوار و بیماری و وبا و خشم را به دنبال دارد و این مسأله را همه‌ی مؤمنان باور دارند. اما خطای اصلی آنجاست که کسی ادعا کند که هدف خداوند از فلان حادثه‌ یا وبا مجازاتی است که در پاسخ به فساد مردم آمده است. زیرا این ادعا یعنی نوعی جرأت و جسارت به ذات الهی؛ یعنی انسان به جایی می‌رسد که خود را در جایگاه الوهیت قرار می‌دهد و علم و درک خود را موازی با علم الهی می‌داند. بنابراین از سوی خدا اهداف و مقاصد الهی در کارها را معین می‌کند و این همان چیزی است که قرآن به آن هشدار داده است: (وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ) (المدثر: 31) و [شماره‌] سپاهیان پروردگارت را جز او نمی‌داند. یعنی هیچ کس نمی‌تواند مشخص کند که کدام یک از کارها یاری خداست و کدام یک مجازات اوست.

نکته‌ی پایانی این‌که اگر مجموع نصوص همواره مخالف برداشت و باور مردم در خصوص سرانجام اخلاقی است، پس چرا بسیاری از مسلمانان و دیگران به این مسأله باور دارند؟

در سال 1980 ملوین جی لرنر(١٩٢٩-) روان‌شناس اجتماعی کتاب «باور به جهان عادل تحلیل مفهوم عدالت در زندگی» را منتشر کرد و از باور فراتر از فرهنگ‌ها و دیانت‌ها سخن گفت که نزد بسیاری از مردم وجود دارد و حاکی از آن است که سرانجام نیک برای نیکان و سرانجام برای انسان‌های شرور است. در تفسیر این مسأله لرنر متوجه شد که مردم ترجیح می‌دهند دنیا و مسائل دنیایی را از این منظر نگاه کنند تا در رویارویی با ظلم و مصیبت پیرامون از درد و رنج و فشار روانی خود بکاهند. وقتی به این باور برسند، هر کس را سزاوار همانی می‌دانند که برایش رخ داده است و در نتیجه مسؤول نیستند که به او کمک یا از او دفاع کنند. (7)   

لرنر در مبحث خود پیرامون این برداشت، به ایده‌ی "سرزنش قربانی" و مقصر دانستن او می‌رسد و این همان موضوعی است که رنه ژیرار در کتاب «خشونت و امر مقدّس»(به فرانسوی: Laviolence et le sacré) شرح می‌دهد و می‌گوید: ما دوست داریم درباره‌ی قربانی این‌گونه فکر کنیم و او را سزاوار همانی بدانیم که برایش رخ داده است. چون معمولاً گناهی متفاوت از آنچه ما مرتکب می‌شویم، مرتکب نشده است و این مسأله ما را از درون نگران می‌کند. در نتیجه به دنبال ویژگی‌های خاصی می‌گردیم تا خود را استثنایی قرار دهیم و مصیبت را امری شرعی بدانیم.(8) 

دوم: حکمت الهی: محدودیت انسان و نارسایی تفسیری
تصور کنید شما اکنون در سال 1000 قبل از میلاد زندگی می‌کنید؛ در شبی سرد در صحرایی هستید و می‌خواهید پناهگاه گرمی بیابید یا آتشی که در جوارش بخوابید؛ اما چیزی نمی‌یابید. در حین جست‌وجو، صدای آشفته‌ای را در نقطه‌ای از داخل زمین می‌شنوید؛ زمین را می‌کنید اما متأسفانه مایع سیاه ناخوشایند می‌یابید که هیچ دردی را دوا نمی‌کند. خودمان را نفرین می‌کنیم که چرا وقت و تلاشمان را در راهی که هیچ سودی نداشت هدر دادیم. سپس موجودات را نفرین می‌کنیم این مایع سیاه چه ارزشی دارد و اصلاً چرا موجود است؟ چه چیز بیهوده‌ای! امّا بشر پس از 3000 سال درباره‌ی آن نظر دیگری دارد؛ دیگر آن مایع سیاه چیز بیهوده‌ای نیست بلکه ارزش نمادین و مادی دارد که می‌تواند کل صحرا را در شب کاملاً گرم کند. اما تو در آن لحظه و با توجه به وجود محدود به زمان خود، به اندازه‌ی اطلاعاتی که داری می‌فهمی و فراتر از دماغت نمی‌بینی و نمی‌توانی بفهمی که برخی مسائل ریزه‌کاری‌هایی دارد که در آن لحظه آشکار نیست و چیزی که امروز بیهوده به نظر می‌رسد فردا در حکم طلاست. 
جالب است بدانیم که انسان چنان جرأت و جسارتی دارد که او را قادر می‌سازد با وجود درک و فهم محدود خود بر بسیاری از مسائل حکم کند؛ این مسأله گاهی بر رفتار مردمی و روزمره محدود نیست بلکه اغلب در کشفیات علمی رخ می‌دهد. در سال 1972 دانشمندان کشف کردند که بخش زیادی از دی.ان.ای از اجزایی تشکیل شده است که فاقد ارزش علمی است و هیچ کارکردی هم ندارد. فقط یک تکه آشغال یا زباله و زیاده‌ی تکاملی است که آن را DNA یعنی ضایعات می‌نامند. اما سلسه بررسی‌های بعدی که تا سال 2012 به تأخیر افتاد نشان داد که این بخش نقش مهمی در مکانیسم‌های نسخ و کدگذاری و تنظیم آن دارد و بعدها قطعه‌ی باارزش نام گرفت. همین کافی است که اگر تو همان دانشمندی بودی که این تحقیقات را انجام می‌داد و بر اساس تحقیقات خود موضع ایدئولوژیکی اتخاذ کرده‌ بودی مبنی بر این که جسم ما و جهان آکنده از قطعات و موجودات بیهوده است و در سال 2000 وفات می‌کردی یعنی پیش از کشف اهمیت و هدف این موجود، در حالی می‌مردی که نسبت به بیهودگی آن باور داشتی. زندگی داستانی است که انسان در آن تنها حلقه‌ی بسیار کوچک را از جهت زمانی می‌بیند. 
یک کارتون خنده‌دار این نقص شناختی انسان را در مقابل جسارت او برای پوچ جلوه دادن اکتشافات آشکار کرد. در این کاریکاتور دی ان ای در آشغال افتاده بود و خطاب به انسان فریاد می‌زد که فقط به این دلیل که نمی‌توانید کارکرد ما (اهمیت ما) را درک کنید، نباید ما را "آشغال" خطاب کنید. هدف از این مثال‌ها تأکید بر یک نکته است و آن این که ما در بسیاری از اوقات نمی‌توانیم بفهمیم؛ زیرا با اطلاعات اولیه محدود هستیم و در محاصره‌ی تراکم شناخت علمی از زمان خود قرار داریم. این نشانه‌ی تکبر و غرور ماست که ادعا کنیم ما می‌فهمیم زیرا تجربه‌ی بشری ما دیرزمانی است که نادانی ما را آشکار کرده است. هر انقلاب علمی به گفته‌ی توماس کوهن(9) تعبیری از جابجایی معنایی ما از جهان است؛ جهان را آن گونه که می‌شناختیم و آن گونه که در آینده خواهیم شناخت. گاهی خواننده باور نمی‌کند که این حوادث عارضی هستند زیرا بسیاری از دانشمندانی که در زمینه‌ی علمی تألیف می‌کنند این مسأله را تکرار می‌کنند. جی گولد دانشمند دیرینه‌شناس در سال 1980 با نوشتن کتاب "انگشت شصت پاندا" به این نکته اشاره کرد که پاندا یک انگشت اضافی دارد که هیچ ارزشی ندارد. اما این ایده در سال 1999 با تحقیق باارزشی که در مجله‌ی طبیعت منتشر شد کاملاً تغییر کرد. این تحقیق توسط گروهی از محققان ژاپنی صورت گرفت و با استفاده از تصاویر آناتومیک به این نتیجه رسیدند که انگشت پاندا که تصور می‌شد پوچ و بی‌فایده است، نقش مهمی در کمک به کنترل حیوان دارد.

ظاهراً ما هر چند که فهمیده باشیم همچنان محدود در زمان و ابزار‌ها و ادراکات خود هستیم و این همان چیزی است که آیه‌ی کریمه به آن اشاره کرده است: (وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً) (الإسراء: 85) برای این که محدودیت ادراکی خود را ثابت کنیم پیشنهاد می‌کنم در دو زمینه‌ی علمی خوب مطالعه کنیم: نظریه‌ی آشوب و علوم سیستم‌ها. زیرا آنها ما را به درک پیچیدگی سیستم کیهانی و میزان درهم تنیدگی رویدادها و عدم امکان تقلیل رویدادها به تبیین‌های اولیه نزدیک می‌کنند. به خاطر آن که تأثیرگذارها و تأثیر پذیرفته‌ها به شیوه‌ای پیچیده‌ی ارتباطی با هم تعامل دارند. (10) به این معنا که یک رویداد واحد در جهان، هر چقدر هم که ساده به نظر برسد، سیستم کیهانی را تغییر شکل می‌دهد و آن را کاملاً تحت تأثیر قرار می‌دهد. کافی است نقطه‌ای را تصور کنید که صدها هزار نخ لاستیکی از آن بیرون می‌آیند، و این رشته‌ها به میلیون‌ها نقطه گره خورده است که به نوبه‌ی خود به صدها هزار رشته وصل هستند. سپس شما اولین نقطه‌ را یک سانتیمتر را جابه جا می‌کنید تصور کنید چگونه کل شبکه تحت تأثیر قرار می‌گیرد و ظاهر جدیدی به آن داده می‌شود. 
بنابراین وقتی یک نفر می‌میرد، معادلات انرژی در کیهان از نظر فیزیکی، البته به صورت جزئی و ساده و از نظر کمی تغییر شکل می‌دهد. همچنین معادلات تولید و مصرف از نظر اقتصادی تغییر می‌کند. ترکیبات خاکی که انسان در آن دفن شده است، از نظر شیمیایی تغییر شکل می‌دهد و پاسخ‌های عصبی در مغز خانواده و عزیزانش تغییر می‌کند. از نظر روان‌شناختی، شبکه روابط خانوادگی ممکن است از نظر اجتماعی تغییر کند. آنچه را که ما با درک خود به عنوان یک رویداد می‌بینیم، ممکن است میلیون‌ها رویداد باشد که ما متوجه آن نیستیم. جوزف پوپر-لینکیوس در مورد این فعل و انفعالات می‌گوید: «هرگاه شخصی بمیرد، گروهی از جهانیان با او می‌میرند» (11).
گاهی انسان فکر می‌کند که او همواره مرکز رویدادهای کیهانی است، اما خالق متعال چنان که از نصوص پیداست، غالباً معیار دیگری در جای دیگر دارد و به عنوان نمونه‌ای از بسط ادراکی این موضوع، داستان سلیمان نبی را برای انسان نقل می‌کند و نشان می‌دهد که مورچگان از کار انسان‌ها آگاهند؛ گویی به او می‌گوید آنچه در این عالم انجام می‌دهی بر دیگران تأثیر می‌گذارد و اینکه تدبیر آفریدگار به هر آنچه هست عنایت دارد و این برای تو کافی است چنان که در حدیث پیامبر آمده است: ولولا البهائم لَم يُمطَروا»(12) اگر چهارپایان نبودند باران نمی‌‌بارید. یعنی خداوند خواست قومی را که زکات نمی‌دادند از باران محروم کند و اگر وجود چهارپایان در میان آنان نبود بارانی نمی‌‌بارید. این تجسم ساده‌ای است که نشان می‌دهد فقط خداوند است که انسان و دیگران و کل هستی را اداره می‌کند، هر چند انسان خود را کانون و غایت فعل الهی قرار می‌دهد و این جزئی از کمال و عظمت و زیبایی الوهیت است.
با بازگشت به نقطه‌ی درک انسان از رویدادها، فرصت خوبی است تا بخش کوچکی از فلسفه‌ی سیستم‌ها را در این زمینه توضیح دهیم. سطوح روابط بین سیستم‌هایی که ما به عنوان انسان در این هستی مشاهده می‌کنیم به چهار رابطه تقسیم می‌شود: (13)
روابط خطی: یکی از مثال‌هایش این است که شما دکمه‌ی کنترل صدا را روی رادیو می‌چرخانید، هر چه بیشتر آن را بچرخانید، صدا بالاتر می‌رود و هر چه بیشتر آن را در جهت مخالف بچرخانید، صدا کمتر می‌شود.
روابط غیر خطی: یکی از مثال‌هایش این است که اگر یک کیسه‌ی پلاستیکی (نایلون) را بردارید و با دو دست بکشید، تا یک فاصله مشخص کمی منبسط می‌شود، سپس ناگهان تغییر شکل می‌دهد و به حالت عادی باز نمی‌گردد. (توجه داشته باشید که در مراحل اول کشیدن، قبل از تغییر شکل، به صورت خطی پیش می‌رفت).
سیستم‌های پیچیده: ساده‌ترین مثالش این است که وقتی یک دانه شن روی میز قرار دهید و دانه‌ی دیگری را در کنار آن قرار دهید، تا هر دانه در جای خود قرار گیرد و به همین ترتیب هر بار که یک دانه‌ی جدید روی میز اضافه کنید تا به توده‌ای از شن تبدیل شود. پس از آن اگر مثلا دانه‌ی شماره میلیون را بر این توده اضافه کنید ناگهان تپه‌ی شن فرو می‌ریزد و سیلی از دانه‌های شن پراکنده می‌شوند. با این که ما پیش از این حرکت هنگام قرار دادن اولین دانه‌ی شن، به «یک دانه در یک میلیون سیال» نرسیدیم. آنچه در واقع اتفاق افتاد این بود که سیستم به سطح معینی از پیچیدگی رسید که منجر به ظهور رفتارهای جدیدی (مانند جریان شن) شد که بخش‌هایی از آن قبلاً ظاهر نشده بود. این‌ها رفتارهای جدید "ویژگی‌های اضطراری" نامیده می‌شوند.
سیستم‌های تطبیقی: در اصل شکلی از سیستم‌های پیچیده هستند، اما عناصر اولیه‌ی این سیستم‌ها مانند ماسه در مثال قبلی جامد نیستند، بلکه واحدهای تطبیقی مانند انسان، اقتصاد بازار یا سیستم عصبی در مغز انسان هستند. 

ممکن است از خود بپرسید: همه‌ی‌ این‌ها چه ربطی به موضوع ما دارد؟ از نظر آگاهی از وقایع در لحظه‌های آنی، در بهترین حالت فرد نمی‌تواند الگوی قابل درک‌تر از روابط خطی و برخی از روابط غیر خطی را متوجه شود. همانطور که برای بقیه‌ی سیستم‌ها، به بسیاری از ابزارهای شبیه‌سازی و تحلیل ریاضی نیازمند است که به او کمک کند تا روابط کیهانی را در یک رابطه‌ی قابل درک نشان دهد و تجسم کند.
ساده‌ترین نمایش این حالت زمانی است که می‌بینید شخصی در حال عبور از خیابان و ماشینی در حال رد شدن است و سپس با خود می‌گویی که ماشین حتماً او را زیر خواهد گرفت. این به آن دلیل است که ذهن شما قادر است این رویداد را بر اساس این واقعیت پیش‌بینی کند یعنی معادلات سرعت خودرو و شخصی که از خیابان عبور می‌کند طبق یک معادله‌ی خطی حرکت می‌کند. 
اما چرا از انفجار بمبی که جلوی چشم‌مان می‌افتد شوکه می‌شویم؟ علاوه بر قدرت مخرّب و صدا و اثرات آن، معادله‌ی انفجار بمب از نوع پیچیده‌تر اتفاق می‌افتد و در سطح «فضا-زمان» شتاب فوق‌العاده‌ای دارد. به نحوی که ما در وهله‌ی اول نمی‌توانیم آن را درک کنیم و گیج می‌شویم. وقتی می‌پرسیم: چه اتفاقی افتاده است؟ یکی پاسخ می‌دهد: نمی‌دانم، همه چیز ناگهانی اتفاق افتاد، من نفهمیدم چه شد!
نتیجه‌ای که علم سیستم‌ها به ما می‌گوید این است که آنچه مردم اغلب به عنوان هرج‌ومرج، «آشوب» یا مسائل غیرقابل درک تصور می‌کنند، چیزی نیست جز یک سیستم منظم و غیر تصادفی؛ اما ذهن ما نمی‌تواند آن را به طور شهودی و آن‌ گونه که هست درک کند. هر چیز تصادفی روابط پیچیده‌ای است که ما هنوز آنها را درک نکرده‌ایم و هر چیزی که آشفته است تابع قوانین بسیاری است که نمی‌توانیم آنها را محدود کرده یا تأثیر آنها را درک کنیم یا رفتار آینده آنها را پیش‌بینی نماییم (14).

سوم: الگوی تفسیری ایمان: چرا اختلاف در مسائل جهانی؟
وقایع کیهانی تا قیامت معنای تشریحی دوگانه خواهد داشت و خود دنیا به نفع مؤمنین به جای شما تصمیم نمی‌گیرد و این امری طبیعی است در مقابل تلقی دینی از دنیا به عنوان خانه‌ی امتحان که خداوند ایمان مؤمنان را در آن آزمایش می‌کند. زیرا اگر جهان همیشه فقط مفهوم توحیدی ایمان را داشت، امتحان دنیوی سقوط می‌کرد و همه باید ایمان می‌آوردند و تمام جهان از مؤمنان ساخته می‌شد. 
(وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً) (يونس: 99).
و اگر پروردگار تو می‌خواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می‌آوردند. 
اما اختلاف یکی از سنت‌های الهی و بخش اساسی ماجراهای جهان است بلکه برای آزمایش ایمان ضروری است. چون آزادی خطا و بی‌ایمانی از الزامات محاسبه‌ی اخروی است. پس چگونه می‌توان مردم را برای انتخاب‌های ضروری پاسخگو کرد؟ 
مؤمن به خوبی می‌داند که خداوند می‌تواند از ابتدا آیاتی روشن و مسلم نازل کند که مردم را ناخواسته یا ناخواسته به ایمان وادار سازد چنان که در آیه شریفه آمده است: 
(إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ) (الشعرا: 4)
اگر بخواهیم، معجزه‌ای از آسمان بر آنان فرود می‌آوریم، تا در برابر آن، گردنهایشان خاضع گردد.
ابن کثیر در تفسیر این آیه می‌گوید: "اگر می‌خواستیم آیه‌ای نازل می‌کردیم که به زور ایمان بیاورند، ولی این کار را نمی‌کنیم، زیرا از هیچ کس جز ایمان اختیاری نمی‌خواهیم".(15) 
در اولین آیات سوره‌ی بقره، در ویژگی‌های مؤمنان متقی آمده است که آنان به غیب ایمان دارند؛ غیب همه‌ی چیزهایی است که ما نمی‌بینیم و برهان حسی آن را نداریم؛ زیرا خداوند، فرشتگان، بهشت، آتش، حیات پس از مرگ و روز بازپسین جزء امور غیبی هستند. در صحنه‌ای که یکی از متکلمان از گفت‌وگوی انسان و خدا در روز قیامت به تصویر می‌کشد، انسان می‌پرسد: پروردگارا چرا دلیل قطعی وجودت را به من ندادی؟ پاسخ می‌شنود: می‌خواستم کمی ایمان در تو ببینم (16).
زیرا ایمان مستلزم درجه‌ای از تخطی از مسائلی است که لزوماً عقلانی هستند؛ یعنی وقتی ایمان می‌آورید، تنها از عقل خود پیروی نمی‌کنید، بلکه از قلب خود نیز پیروی می‌کنید تا آنچه را که عقل شما لزوماً تشخیص نمی‌دهد، بپذیرید. یعنی همان چیزی که فیلسوف کی یرکگور از آن به عنوان آستانه‌ی ایمانی یا جهش ایمان یاد می‌کند و آن جهشی است که دل تصمیم می‌گیرد و در نتیجه‌ی تسلیم شدن به آن می‌رسد تا به آن سوی رودخانه بپرد؛ یعنی ساحلی که نشان‌دهنده‌ی ایمان است و در این باره می‌گوید:
«تسلیم نامتناهی آخرین مرحله‌ای است که مقدم بر ایمان است» (17) و این همان چیزی است که روزی پاسکال در تأملات خود درباره‌ی آن گفت: «چه می‌شد اگر دل دلایلی را که عقل نمی‌فهمد داشته باشد؟» (18).
اگر حوادث کیهانی همیشه معنایی دوگانه دارند، مؤمن چگونه به آنها نگاه می‌کند؟
دکتر عبدالله الشهری(19) پیشنهاد می‌کند که از ایده‌ی متشابه و محکم قرآن استفاده کنیم و روش آن را به متشابه و محکم جهانی تعمیم دهیم. می‌گوید: قرآن شامل آیاتی متشابه و مبهم است که شک و تردید را در دل کسانی که اساساً بیمار هستند ایجاد می‌کند یعنی تمایلات شکّاکانه قبلی خود را حمل می‌کنند، بنابراین نص برای آنان متشابه و مبهم می‌شود. 
اما مؤمنان و مستحکمان در علم، متشابه را به محکم ارجاع می‌دهند و مسائل را با آنها خلط نمی‌کنند و می‌بینند که همه‌ی آیات از جانب پروردگار ماست. 
(فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ) (آل عمران: 7). 
اما کسانی که در دل‌هایشان انحراف است برای فتنه‌جویی و طلب تأویل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پیروی می‌کنند.
محکم، دلالت روشن دارد و برای هیچ کس ابهامی باقی نمی‌گذارد اما متشابه همان چیزی است که تفسیر آن را برای مردم مشکل است. چگونه این ایده را در رویدادهای کیهانی به کار ببریم؟
یکی از محکمات جهان هستی این است که خداوند حکیم است و هر کاری را بر اساس حکمت انجام می‌دهد و از جمله‌ی محکمات این است که خداوند عادل است؛ به کسی ظلم نمی‌کند و مظلومی را در دنیا و آخرت بدون احقاق حق رها نمی‌کند. از دیگر محکمات جهانى اين است كه خداوند دقايق و جزئيات امور را مى‌داند و این كه دنيا محل آزمايش است و مصيبت‌ها بر مؤمن و كافر يكسان است.
اگر حادثه‌ی کیهانی مشابهی رخ دهد و مؤمنان را دچار سردرگمی و سرگردانی کند، مانند مبتلا شدن انسان صالح به سرطان، این را به محکم ارجاع می‌دهیم و می‌گوییم که خداوند در همه‌ی امور حکمت دارد و این دنیا محل ابتلا و آزمایش است. صالح بودن، انسان را از بلای دنیوی معاف نمی‌کند، بالعکس، گاهی ممکن است انسان بر اساس ایمانش مبتلا شود و خداوند به او پاداش صبر و زیانش را بدهد.

نکته‌ی پایانی: موضع مؤمن در مورد حوادث کیهانی:
مردم اغلب قبل از هر رویداد کیهانی در دو جهت متضاد موضع‌گیری می‌کنند: گروهی سکولار که قداست هستی و حوادث آن را انکار می‌کنند و منکر این هستند که واقعه دارای ابعاد نهایی است. گروهی در هدف و مقصد رویداد تا حدی مبالغه می‌کنند که آن را تا حد جسارت بر خدا و تعیین اهداف حتمی او و توزیع مجازات و پاداش می‌کشانند. 
اما مؤمن با توجه به مجموع نصوص و قرائن با وجود خود آشتی می‌کند؛ قداست وجود را نمی‌زداید و از آثار و تأثیر و تدبیر خدا غافل نمی‌شود. اما با این حال در برابر کاستی علمی و نادانی خود سر خم می‌کند و به چیزی که در شرایط فعلی به او مربوط است و باید انجام دهد، می‌پردازد. به طور خلاصه می‌توان گفت مؤمن تصورات خود را در برابر حوادث کیهانی این گونه شکل می‌دهد:
معتقد است که خداوند در همه‌ی امور حکمت دارد و برخی از آنها را درک می‌کند و بسیاری را نیز درک نمی‌کند و نمی‌تواند حکمت خدا را تنها به یک دلیل یا دلایل مشخص محدود کند؛ زیرا از مقاصد دقیق خدا بی‌خبر است و او با نارسایی ادراکی خود محدود است.
معتقد است که خداوند پاداش و کیفر می‌دهد و مردم را در زندگی دنیا به برکت و بدی مبتلا می‌کند. 
(وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ) (البقرة: 216).
و بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن برای شما بد است.
مؤمن به خود مراجعه می‌کند و رفتارهایش را ارزیابی می‌کند، زیرا حوادث جهان هستی فراخوانی است برای بازنگری انسان در خود و در ایمانش تا با برهان عقلی و شیوه‌ی پسندیده، جامعه‌ی ‌خود را به امر به معروف و نهی از منکر توصیه کند. 
نمی‌تواند ادعا کند که هدف خداوند از فلان واقعه‌ی کیهانی جزا یا پاداش است؛ تعیین هدف الهی از افعال انسان‌ها دست‌درازی به مقام الوهیت است و به معنای آن است که انسان خود را از مقام مخلوق به مقام خالقی که مقصد خود را به طور دقیق می‌داند بالا برده است. 
مستقیماً به سؤال عملی می‌رود: "چه باید بکنم؟" با در نظر گرفتن علل و قوانین هستی برای مقابله با رویدادهای جهان هستی و کنترل آن و کاستن از زیان  و جلوگیری از گسترش آن و تلاش در راستای تحقیقات علمی و رفتار عملی اقدام می‌کند. به تأویل یا انتظار مشغول نمی‌شود و این یکی از مقاصد رسول گرامی اسلام است که در حدیثی می‌فرماید: 
«إذا قامت الساعة وفي يد أحدكم فسيلة فليغرسها»(20).
«اگر قیامت فرا رسید و شما نهالی در دست داشتید، آن را بکارید» (20).
انسان در امور خیر و شر و امور خوشایند و ناپسند، همیشه باید بهترین حالت را از خدا بخواهد و از شر آن پناه ببرد و با تضرّع به درگاه خداوند روی آورد تا غم و اندوه را برطرف کند یا نعمت را با شکر و ستایش حفظ نماید. 

پاورقی‌ها و ارجاعات
________________________________
(1) الموافقات، الشاطبيّ (دار ابن عفّان) – المُجلّد الأوّل، صفحة 30.
(2) الموافقات، الشاطبيّ (دار ابن عفّان) – المُجلّد الأوّل، صفحة 28.
(3) إعلام المُوقّعين عن ربّ العالمين، ابن القيم الجوزية (جزء 3) صفحة 12.
(4) الحكم العطائية، ابن عطاء السكندريّ.
(5) تخريج الحديث، إسلام ويب، رقم الفتوى: 134163.
(6) تخريج الحديث، موقع ابن باز، شرح بلوغ المرام، حديث: إنّ الشمس والقمر آيتان.
(7)Melvin J. Lerner, The Belief in a Just World: A Fundamental Delusion (1980) .
(8) العنف والمُقدّس – رينيه جيرار (المنظّمة العربية للترجمة).
(9) بُنية الثورات العِلمية، توماس كون (المنظّمة العربية للترجمة).
(10) نظرية الفوضى – علم اللامتوقّع، جايمس غليك (دار الساقي).
(11) التعالقية أو التشابكية: مصطلح يُفيد الترابط بين العناصر وتأثّر عنصرين مُنفصلين ببعضهما بعضا، وهذا الترابط قد يكون غير مرئي (أي لا تُنسَج بين العنصرين خُيوط مادية بالضرورة)، ومن المفاهيم المشهورة في هذا المجال "التعالقية الكمومية" أو "التشابك الكمّي" (Quantum entanglement).
(12) النفس ودماغها، كارل بوبر (دار رؤية، ترجمة: عادل مصطفى).
(13) حديث الخصال الخمس، جوامع الكلم النبويّ، هُنا.
(14) هل نحنُ بلا نظير؟ – جيمس تريفل (عالم المعرفة).
(15) نظرية الفوضى – علم اللامتوقّع، جايمس غليك (دار الساقي).
(16) تفسير ابن كثير للآية، وانظر تفسير القرطبي وغيرهم كذلك.
(17)Tyson, Neil de Grasse – Startalk: Everything You Ever Need to Know about Space Travel, Sci-Fi, The Human Race, The Universe and Beyond (2016, National Geographic).
(18) خَوف ورَعدة، سِرن كيركيجور (ترجمة فؤاد كامل، دار الثقافة) – صفحة 62.
Bateson, Steps to an Ecology of Mind, p. 472.
(19) ثلاث رسائل في الإلحاد والعِلم والإيمان، عبد الله بن سعيد الشهري (مركز نماء للبحوث والدراسات).
(20) تخريج الحديث، موقع ابن باز، الحديث.