ساختار اخلاقی

اخلاق، نمای درونی و پنهانی انسان است، در حالی که رفتار و کردارش نمای بیرونی و آشکار اوست. [۱] انسان با اخلاقش از دیگران متمایز می‌شود و چهره‌اش بیانگر ظاهرش است. به یک رفتار هنگامی اخلاق گفته می‌شود که خود به خود و بدون اندیشیدن از انسان سربزند. علمای اخلاق در تعریفش گفته‌اند: «حالتی پایدار در درون است که به آسانی و راحتی باعث کردار و رفتار شود». [۲] بنابر این امور اخلاقی بر عکس حالات مادی است و نمی‌تواند بر اثر تصمیمات عقلی محض حاصل شود. باید در آن سوی اخلاق، دیانت یا باوری پنهان و غیبی نهفته باشد که به امید زندگی اخروی و معنوی آن را تولید نماید و در آرزوی پاداش برای خوش اخلاقی یا کیفر برای بد اخلاقی به سر ببرد. [۳] 

بدین سبب اسلام می‌کوشد در ساخت شخصیت از شیوه‌ی غرس و کاشتن در دل بهره ببرد نه صرف قناعت عقلی، تا رفتار مسلمان برخاسته از درون و سرشت باشد، زیرا در آن صورت، انجام کار شایسته، به خصلتی درونی در وی تبدیل می‌شود که با اخلاص، فداکاری، شجاعت و شور و شعف همراه است، نه تصمیمی خردمندانه که نتیجه‌ی حساب و کتاب‌های عقلی سرد و صرف است و با تردید، احتیاط و بازنگری آمیخته می‌باشد. «بدین خاطر اثر اخلاق در میان مسلمانان بیشتر به هنگام دشواری‌ها و بحران‌های شدید پدیدار می‌گردد، چون بر اساس حالات سخت و بحرانی به پیرایش نفس و تزکیه‌ی درونی نیازمندند. هم‌چنین ایشان در حالات گوناگون به امر به معروف و نهی از منکر احتیاج دارند که در هر دو صورت به اخلاق والا بسی نیاز است». [۴] اگر خواسته باشیم تاریخ اسلامی را از فداکاری‌ها و سلحشوری‌های اخلاقی تهی تصور کنیم و به جای آن تصمیمات عقلی حساب شده را بگذاریم، نتایج کاملا برعکس می‌شود وتاریخی دیگر بروز می‌کند که در بهترین حالت، برای هیچ کس از جهانیان جذابیتی ندارد. [۵] 

تکوین اخلاقی مسلمان بخشی از پیامدهای استقلال شخصیتی اوست. مسلمان نباید از مردم کناره بگیرد، بل‌که باید ایشان را به سوی دعوت و هدایت فراخواند. رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: «المؤمن الذی یخالط الناس ویصبر على أذاهم أفضل من المؤمن الذی لا یخالط الناس ولا یصبر على أذاهم». [۶] (مؤمنی که با مردم می‌آمیزد و در برابر آزارشان شکیبایی می‌ورزد، بهتر از مؤمنی است که با ایشان نمی‌آمیزد و بر آزارشان صبر نمی‌کند). 

او به دعوتگران چنین مژده داد: «َوَاللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ». [۷] (به خدا سوگند، اگر خدا به وسیله‌ی تو یک نفر را هدایت کند، برایت بهتر از شترهای سرخ‌مو است). 

شایسته نیست یک مؤمن که شخصیتی مستقل دارد و در برابر دعوت و رسالت مکلف است، همانند مردم عادی باشد؛ او باید بهتر از دیگران قرار گیرد و الگوی نیکویی در رفتار و پایداری باشد. به همین سبب است که پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ رسالتش را در این جمله خلاصه کرد: «اِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ». [۸] (صرفا برانگیخته شده‌ام تا اخلاقیات بزرگوارانه را کامل کنم). این سخنی کوتاه و اعجازآور است که کسی نمی‌تواند بهتر از آن را برای بیان جایگاه اخلاق در اسلام بگوید. 

اسلام اخلاق پیروانش را در دو سطح سامان بخشیده است: اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی. این دو همواره با هم هستند و بر یکدیگر در مسیر خوبی، اثر حمایتی و تقویتی می‌گذارند. اخلاق فردی مسلمان در پایداری و پیراستگی خلاصه می‌شود. اخلاقی اجتماعی هم پیرامون محور دوستی با مردم و علاقه‌مندی به ایشان و نصیحت و نرمی می‌چرخد. شیخ محمد عبدالله دراز از بهترین کسانی است که توانسته است منظومه‌ی اخلاق اسلامی را توصیف کند. او که تحقیقات گسترده‌ای در این موضوع دارد، می‌گوید: «اخلاق اسلامی ترکیبی از چند عنصر است و فقط به خواسته‌های شرعی، اخلاقی، اجتماعی و دینی پاسخ نمی‌دهد، بل‌که در هر گام آن گرایش‌های گوناگون نفوذ کرده است و جوانب مختلف را در خود گنجانده است؛ در یک آن آزاد و نظامی است، خردگرا و صوفیانه است، نرم و سخت است، واقع‌نگر و حقیقت‌گراست، محافظه‌کار و توسعه‌طلب است و.... ساختمانی واقعی و حقیقی است که در آن همه‌ی عناصر واندام‌ها همکاری می‌کنند و به همه‌ی تکالیف عمل می‌شود». [۹] 

اخلاق اسلامی، مسلمان را به عنصری تبدیل می‌کند که همه‌ی خوبی‌ها در او جمع شده است و دیگران او را نمادی واقعی و تحقق یک رؤیا می‌بینند. چه اخلاقی خواهد داشت مسلمانی که بداند دین به او گفته است که اگر همسایه از دستش در امان نباشد، ایمان ندارد!؟ [۱۰] 

اخلاق اجتماعی هم باعث ایجاد واقعیت نوینی در زندگی می‌شود که چکیده‌اش، همکاری در خوبی و تقوا و مبارزه با گناه و تجاوز است، حتی اگر این نیکی در همکاری و همپیمانی با غیرمسلمانان تحقق پیدا کند، همانند حلف الفضول یا پیمان فضل‌ها. [۱۱] و حتی اگر این مبارزه با گناه و تجاوز از سوی یک مسلمان بر نامسلمان اتفاق افتد. [۱۲] یا چنان‌چه بر حیوان [۱۳] یا جامدی تجاوز و ستم گردد. [۱۴] 

شهرت اخلاق مسلمانان در شرق و غرب جهان پیچید و سرزمین‌هایی را گشود که شمشیرشان بدان‌جا نرسید. [۱۵] افراد بی‌طرف و حتی بسیاری از متعصبان این مطلب را گواهی می‌دهند. اخلاق اسلامی از واقعیات مسلّم تاریخی است. توماس آرنولد؛ خاور‌شناس بزرگ انگلیسی، پیرامون تاریخ رواج اسلام در کشورهای مختلف تحقیقات گسترده‌ای دارد و کتاب «الدعوة الی الإسلام» او، سند تاریخی جاودانی است که بر اخلاق نیکوی مسلمانان و میزان گذشت و مهربانیشان در کشورهای مختلف شرق، غرب، شمال و جنوب گواهی می‌دهد. پژوهشگران از گوستاو لوبون فرانسوی جمله‌ای به یادگار دارند که گفت: «در حقیقت دنیا تا کنون فاتحانی همانند عرب در گذشت و دیانت ندیده است». [۱۶] 

ویل دورانت؛ پژوهشگر تاریخ تمدن می‌گوید: «مسلمان نسبت به مسیحی در اخلاق تجاری، وفای به عهد و صداقت در معاهدات و پیمان‌هایی که می‌بست، والا‌تر بود. همگان اتفاق نظر دارند که صلاح الدین ایوبی شریف‌ترین انسانی بود که در جنگ‌های صلیبی شرکت کرد. مسلمانان در موضوع دروغ بسیار شریف هستند، زیرا وقتی آن را جایز می‌دانند که در آن رهایی از مرگ یا پایان دادن به درگیری یا شادمان کردن همسر یا فریب در جنگ در برابر دشمنان دین باشد. آداب اسلامی میان تکلف و بشاش بودن جمع می‌کند. سخن مسلمان سرشار از خوشامدگویی و مبالغه در رعایت ادب است. مسلمانان همانند یهودیان به یکدیگر تهنیت و خوشامد می‌گویند و برای هم خم و راست شده، با هم مصافحه نموده و به هم السلام علیکم می‌‌گویند. پاسخ درست به سلام چنین است: علیکم السلام و رحمة الله و برکاته. احترام به مه‌مان از صفات عمومیشان است. مسلمان الگوی مهربانی، انسانیت و گذشت است. در توصیف مردم عادی می‌توان گفت که دارای درک سریع، هوش زیاد و هیجان سرشار هستند، به راحتی شادمان می‌گردند، سخت‌گیر نیستند و اهل قناعت و صبر و آرامش می‌باشند. در برابر رویداد‌ها شکیبایی، بزرگواری، عزت نفس و شخصیت والا دارند». [۱۷] 

دیوید دی سانتیلانا؛ خاور‌شناس و حقوق‌دان ایتالیایی در ستایش شریعت اسلامی و تمجید از توجه اسلام به اخلاق، سخنان نیکی دارد که این پاراگراف را از او نقل می‌کنیم: 

 «اگر برخورداری همزمان از منافع شخصی و تکالیف عمومی، حق فرد است، اما این حق بر أساس مبانی اخلاقی و مصالح عمومی، محدوده‌ی معینی دارد؛ مثلا صلح و رضایت دو طرف همواره سرآمد تمام احکام و قوانین است، انتقام گرفتن کاملا ممنوع است، فشار و تنگنای بدنی بر بدهکار مخالف قانون است، استفاده از حق نباید با ستم همراه باشد، چون هیچ کس حق ندارد به گونه‌ای از حقش استفاده کند که به زیان دیگران تمام شود. فقهای مسلمان در این راستا به نکات ظریفی اشاره کرده‌اند که فوق تصور ماست، به عنوان مثال گفته‌اند: نباید وکالت به کسی سپرده شود که دشمن طرف مقابل یا مدعی علیه است، یا اجاره دادن حیوان به انسان سنگ‌دل ممنوع است، یا فروش کنیزک خردسال به فرد آزاد نابالغ حرام است، چون ممکن است او را در راه فساد و زنا در اختیار دیگران بگذارد. بدین گونه می‌بینیم که اخلاق و آداب در هر مسأله‌ای از مرز قانون فرا‌تر می‌رود». [۱۸] 

این مشتی از خروار بود که ترجیح دادم بر مبنای گواهی غیر مسلمانان باشد تا در بیان ساختار اخلاق اسلامی و اثراتش در اصلاح امور بشری و حالات جامعه رسا‌تر باشد. 

 

 

پانوشت‌ها

----------------------

 [۱]. ابن منظور، لسان العرب، ۱۰/۸۵؛ زبیدی: تاج العروس، ۲۵/۲۵۸. 

 [۲]. ابن مسکویه، تهذیب الأخلاق، ص۲۵؛ غزالی، إحیاء علوم الدین، ۳/ ۵۳؛ جرجانی، التعریفات، ص۱۰۱. 

 [۳]. علی عزت بیگوویچ، الإسلام بین الشرق والغرب، ص۱۸۴، ۱۸۵. 

 [۴]. ابن تیمیة، الاستقامة، ۲/۲۸۵، ۲۸۶. 

 [۵]. توماس آرنولد می‌گوید: «اخلاق و زندگی صلاح الدین ایوبی که سرشار از قهرمانی است، در ذهن مسیحیان دوران اثری سحرآمیز و خاص برجای گذاشت، تا جایی که تعدادی از سواران مسیحی از شدت تأثیرات او، دین، آیین و مردم خویش را‌‌ رها کرده و به اسلام و مسلمانان پیوستند». الدعوة الی الإسلام، ص۱۱۱. 

 [۶]. احمد، ۵۰۲۲. شعیب ارناؤوط گفته است: سندش صحیح است و رجال آن موثق و از شیوخ بخاری و مسلم هستند. هم‌چنین بیهقی، ۱۹۹۶. در روایت ابن ماجه آمده: «أَعْظَمُ أَجْرًا»، ۴۰۳۲. در روایت ترمذی گفته: «المُسْلِمُ إِذَا کَانَ یُخَالِطُ النَّاسَ وَیَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ خَیْرٌ مِنَ المُسْلِمِ الَّذِی لَا یُخَالِطُ النَّاسَ وَلَا یَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ». 

 [۷]. بخاری، ۲۸۴۷؛ مسلم، ۲۴۰۶. 

 [۸]. در روایت احمد: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ صَالِحَ الْأَخْلَاقِ»، ۸۹۵۲؛ حاکم، ۴۲۲۱. او گفته طبق شرط مسلم صحیح است. ذهبی نیز چنین نظری دارد. آلبانی آن را صحیح دانسته است: السلسلة الصحیحة، ۴۵. 

 [۹]. محمد عبد الله دراز، دستور الأخلاق فی القرآن، ص۶۸۶. 

 [۱۰]. رسول الله فرموده: «وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ». قیل: من یا رسول الله؟ قال: «الَّذِی لاَ یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ». بخاری، ۵۶۷۰؛ مسلم، ۴۶. 

 [۱۱]. «حلف الفضول» پیمانی بود که بین بنی هاشم، بنی زهره وبنی تیم در عصر جاهلیت برای یاری ستمدیدگان در برابر ستمگران منعقد شد. [چون چند نفر به نام فضل و فُضیل در آن شرکت داشتند، بدین نام شهرت یافت]. پیامبر در ایام نوجوانی و پیش از بعثت در آن شرکت داشت. بعد‌ها در آن باره فرمود: «لقد شهدت فی دار عبد الله بن جدعان حلفًا ما أحب أن لی به حمر النعم، ولو أدعى به فی الإسلام لأجبت». (در منزل عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که برایم از شتران سرخ‌مو محبوب‌تر بود. اگر در زمان اسلام هم به آن فراخوانده شوم، پاسخ خواهم داد). این روایت با شواهد متعددش صحیح است. نگاه: تخریج آلبانی در حاشیه‌ی کتاب فقه السیره‌ی غزالی، ص۵۸. 

 [۱۲]. طعمه بن ابیرق که منافق بود، زرهی را از همسایه‌اش دزدید و آن را نزد یزید بن سمین یهودی به امانت گذاشت. سپس طعمه و برادرانش بر ضد آن یهودی شهادت دادند. پیامبر خواست که دست یزید را قطع کند، اما آیات ۱۰۵ و... سوره‌ی نساء نازل شد و او را تبرئه کرد. 

 [۱۳]. رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: «عُذِّبَتِ امْرَأَةٌ فِی هِرَّةٍ حَبَسَتْهَا حَتَّى مَاتَتْ جُوعًا، فَدَخَلَتْ فِیهَا النَّارَ، قال: فقال: والله أعلم: لاَ أَنْتِ أَطْعَمْتِهَا وَلاَ سَقَیْتِهَا حِینَ حَبَسْتِیهَا، وَلاَ أَنْتِ أَرْسَلْتِهَا، فَأَکَلَتْ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ». بخاری، ۲۲۶۳؛ مسلم، ۲۲۴۲. (زنی به خاطر گربه‌ای عذاب شد، زیرا او را زندانی کرد تا از گرسنگی مرد و به سبب آن به آتش داخل شد. در ادامه فرمود: به او گفته می‌شود: وقتی او را زندانی کردی، نه به آن خوراک دادی و نه او را سیراب کردی و نه ر‌هایش کردی تا از خوراکی‌ها و حشرات زمین بخورد). 

 [۱۴]. پیامبر فرمود: «من قطع سِدْرَةً صوب الله رأسه فی النار». ابوداوود، ۵۲۳۹؛ بیهقی، ۱۱۵۳۸؛ طبرانی، الأوسط، ۲۴۴۱. آلبانی در توضیحات سنن ابوداوود آن را صحیح دانسته است. (هر کس درخت سدری را ببرد، خدا او را با سر در آتش اندازد). 

 [۱۵]. نگاه: کتاب «الإسلام الفاتح» اثر دکتر حسین مؤنس که در آن از سرزمین‌هایی سخن می‌گوید که مسلمانان آن‌ها را بدون لشکرکشی فتح کردند. 

 [۱۶]. گوستاو لوبون، حضارة العرب، ص ۶۰۵. 

 [۱۷]. ویل دورانت، قصة الحضارة، ۱۳/ ۱۴۱، ۱۴۳ و ۱۴۴. 

 [۱۸]. دیوید دی سان تیلانا، القانون والمجتمع، تراث الإسلام، با سرپرستی توماس آرنولد، ص۴۳۷.