تاریخ انتشار: ۱۲ دسامبر ۲۰۲۵

مقدمه: درسی برای بازنگری رادیکال

این مقاله ادعایی مبنی بر ارائه سهمی بنیادین برای نظریه‌ای جدید در مورد جامعه مدنی عربی (به‌ویژه فلسطینی) ندارد و ظرفیت چنین نقشی را نیز دارا نیست. با این حال، هدف آن مشارکت در یک بازنگری ریشه‌ای است که فعالان و نظریه‌پردازان این جامعه باید آن را انجام دهند. این بازنگری باید در پرتو نتایج تجربه سی سال گذشته و به‌طور خاص، تحولات و دگرگونی‌هایی که در دو سال اخیر در صحنه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، به دنبال طوفان الاقصی و جنگ پاکسازی و نسل‌کشی، رخ داده است، صورت پذیرد.

برخی از درس‌های تجربه گذشته

جامعه مدنی عربی در سه دهه اخیر شاهد تحولات گسترده‌ای بود که تغییرات بنیادینی در اجزای آن و ماهیت بازیگران جدید میدانش ایجاد کرد. این تحولات همزمان با آغاز مسیر شراکت مدیترانه‌ای بارسلونا و پیشرفت‌های حاصل در مسیر مادرید، اسلو و وادی عربه بود.

دگرگونی بازیگران:

سازمان‌هایی با عضویت گسترده مردمی (مانند اتحادیه‌ها و سندیکاها) از صحنه کنار رفتند.

به جای آن‌ها، مؤسسات نوظهوری آمدند که عمدتاً حول یک نفر یا گروه کوچکی از افراد فاقد هرگونه صفتی نمایندگی می‌چرخیدند.

مالی و ساختار:

بسیاری از این مؤسسات، ویژگی "کسب و کار خانوادگی" (Family Businesses) را پیدا کردند.

اهداکنندگان (مانحین)، پول خود را به وفور به این مؤسسات سرازیر کردند و آن را از سازمان‌های وزین محروم ساختند (به دلیل موانع قانونی، مواضع سازمان‌ها در قبال "تأمین مالی خارجی"، یا نگرانی اهداکنندگان از انحراف پول به اهداف غیرمرتبط).

افول کار داوطلبانه:

ایده "کار داوطلبانه" در میان نسل جوان، زیر باران سنگین پول و کمبود شدید پاسخگویی، شفافیت و حسابرسی، ضعیف شد.

این مؤسسات به هدف "مهاجرت" از احزاب سیاسی جدی و پرهزینه، به فضاهای راحت‌تر کار مدنی با حقوق و دستمزد تبدیل شدند.

تالارهای هتل‌های لوکس، جایگزین حضور و تجمع در خیابان‌ها و کار در میان مردم شد.

استفاده ابزاری توسط دولت‌ها:

دولت‌ها و رژیم‌ها، جامعه مدنی را با مؤسسات ساختگی خود اشباع کردند تا: الف) منابع جامعه مدنی فعال را سهیم شوند (یا منابع آن را خشک کنند)، یا ب) آن را در خود جذب و مهار کرده و در راستای مأموریت‌های خود به کار گیرند.

هزاران سازمان به ابزاری برای اشتغال‌زایی و جذب نیروی کار مازاد تبدیل شدند.

خدمت به دستور کارهای خارجی:

کمک‌های مالی (به ویژه اروپایی و آمریکایی) برای خدمت به دستور کارهای سیاست خارجی و امنیتی کشورهای منبع، در رأس آن‌ها “عادی‌سازی” با اسرائیل، استفاده شدند (مانند مناطق صنعتی واجد شرایط QIZ).

همچنین، از نیاز جوامع عربی به مبارزه با افراط‌گرایی، تروریسم و مهاجرت برای بازسازی هویت و آگاهی جمعی مردم فراتر از میراث اجتماعی، فرهنگی و دینی استفاده شد.

ددرحالی‌کهغرب با نژادپرستی و بیزاری با پناهندگان برخورد می‌کرد، از جوامع مدنی عربی خواسته شد تا بار ادغام مهاجران را به دوش بکشند.

پراکندگی اولویت‌های ملی:

عمیق‌ترین و خطرناک‌ترین فرآیند "تجزیه" دستور کارها و اولویت‌های ملی جوامع عربی رخ داد.

جامعه مدنی عربی غرق در برنامه‌هایی شد که از پیش توسط "کشورهای منبع" تعیین شده بودند و اولویت‌های ساختگی را تحمیل و اولویت‌های حیاتی را نادیده می‌گرفتند.

موجی از سازمان‌های "اهداکننده محور" (Donor Oriented Organizations) شکل گرفت که با الهام از قاعده "دنبال پول باش - Follow the Money" کار می‌کردند.

فرار نخبگان:

در کشورهای دچار بحران‌های باز، بسیاری از مؤسسات و "نمادهای" جامعه مدنی، اولین کسانی بودند که به "پرندگان مهاجر" پیوستند و به کشورهای منبع یا پناهگاه‌های ثبات در نزدیکی و دور مهاجرت کردند، درحالی‌که مردمشان در آتش جنگ‌های داخلی و خارجی می‌سوختند.

ظهور "پیمانکاران کنفرانس":

پدیده‌ای به نام "پیمانکاران کنفرانس" و متخصصان "ترفندهای بلیط و سفر" ظهور کرد.

برخی از این افراد به “پل‌های ارتباطی” برای کشورها و پایتخت‌هایی تبدیل شدند که به دلیل نفرت از اسلام سیاسی، دشمنی با بهار عربی، تمایل شدید به عادی‌سازی با رژیم صهیونیستی، و تلاش برای "خریدن صدای" فعالان و روشنفکران (یا در صورت عدم موفقیت، "خریدن سکوتشان") شناخته شده‌اند.

توجه مهم: نویسنده تأکید می‌کند که موارد ذکر شده شامل حال همه سازمان‌ها و مؤسسات مدنی نیست و نباید وضعیت جوامع مدنی در کشورهای مختلف عربی را یکسان فرض کرد. این‌ها صرفاً تلاشی است برای جلب توجه به این نکته که بسیاری از فعالان "راه خود را گم کرده‌اند" و زمان بازنگری و اصلاح مسیر فرارسیده است.

پنج معیار برای بازنگری مسیر

برای تضمین مشارکت جامعه مدنی در اجرای "آنچه به مردم سود می‌رساند و در زمین باقی می‌ماند"، بازنگری باید بر اساس معیارهای زیر آغاز شود:

۱. استقلال و بازگشت به کار داوطلبانه

استقلال از قوای مجریه: استقلال از مقامات اجرایی در کشورهای خود، شرطی حیاتی برای تحقق مأموریتی است که وجود این مؤسسات را توجیه می‌کند.

شفافیت و حاکمیت: اتخاذ بالاترین معیارهای پاسخگویی، شفافیت و حکمرانی خوب، پیش‌نیاز رهایی از “رابطه مشتری-محوری” است که آن‌ها را به دولت‌ها یا منابع مالی گره می‌زند.

بازتعریف نقش فعالان: اعاده اعتبار به "کار داوطلبانه" به جای "کار با دستمزد"، راهی است برای تعریف دوباره فعالان این جامعه به عنوان "مبارزان" در یک پروژه ملی، نه "مشتریان" برای پر کردن صندلی‌های خالی میز کنفرانس‌ها.

۲. مبارزه با اسرائیل و عادی‌سازی

مبارزه برای آینده: جامعه مدنی عربی باید درک کند و استراتژی‌های خود را بر این اساس بنا کند که مبارزه با اسرائیل و مقاومت در برابر عادی‌سازی با آن، مبارزه‌ای برای آینده‌ای آزاد و مرفه برای جوامع عربی است، نه صرفاً همبستگی با فلسطینیان (که البته وظیفه‌ای ضروری است).

دفاع از خویشتن: این مبارزه، دفاع از خود، حال، آینده، حافظه و روایت است. باید از تمام کمک‌های مالی مشروط به توقف این نقش یا همسویی با محاسبات دولت‌هایی که با این رژیم رابطه عادی‌سازی دارند، پرهیز شود.

۳. درسی از افشای چهره غرب استعماری

فروپاشی اخلاقی: غرب استعماری در دو سال اخیر چهره‌ای زشت از خود نشان داد. نظام ارزشی و اخلاقی ادعایی آن سقوط کرد. رهبرانش بر خلاف همه تبلیغات دهه‌های گذشته، در حمایت از اسرائیل در اوج ارتکاب جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت سخن گفتند.

ضرورت نظریه جدید: اگر این درس به شدت در تدوین "نظریه جدید" و توسعه استراتژی‌ها لحاظ نشود، تلاش کسانی که این رویداد را صرفاً یک "فاصله کوتاه" می‌دانند که پس از آن به روزمرگی بازمی‌گردیم، بیهوده خواهد بود.

۴. اتحاد با افکار عمومی جهانی (ضد فاشیسم)

تمایز بین دولت‌ها و مردم: باید بین دولت‌های غربی که در طول دو سال نسل‌کشی و پاکسازی دندان‌های خود را نشان دادند، و افکار عمومی جهانی (عمدتاً غربی) که شاهد دگرگونی‌های اساسی در محاصره روایت اسرائیلی و ابراز همبستگی با مبارزه فلسطین است، تمایز قائل شد.

هم‌پیمانان واقعی: اگر مبارزه با عادی‌سازی در سطح عربی، حلقه‌ای در مسیر مبارزه مردمی برای آینده‌ای آزاد و مستقل است، ارتباط جنبش همبستگی جهانی با فلسطین با مبارزه مردم و جوامع غرب علیه راست پوپولیست، فاشیستی، بیگانه‌ستیز و متعهد به اسرائیل (حتی در زمان نسل‌کشی) باید تقویت شود.

ساختن یک جبهه بین‌المللی: این‌ها هم‌پیمانان حقیقی جامعه مدنی عربی هستند، نه دولت‌ها و صندوق‌های اهداکننده. توسعه یک جنبش فلسطینی-عربی-بین‌المللی که مخالف صهیونیسم، عادی‌سازی، فاشیسم، راست پوپولیست، فساد و استبداد باشد، گام نخست برای سرنگونی این ائتلاف نامقدس است.

۵. دموکراسی، کالایی غیرقابل صادرات

بحران دموکراسی در غرب: جامعه مدنی عربی باید درک کند که "دموکراسی" دیگر کالایی قابل صادرات از سوی غرب نیست. این مفهوم در موطن اصلی خود در بحران است و جایگاهش در لیست اولویت‌های روابط دو سوی مدیترانه به پایین‌ترین سطح سقوط کرده است.

رویکرد امنیتی آمریکا: استراتژی امنیت ملی جدید آمریکا به صراحت می‌گوید که اصلاحات و دموکراسی در دستور کار خاورمیانه آن‌ها نیست و سیاست تغییر رژیم‌ها مربوط به گذشته است.

گزینه‌های منطقه: تام براک (فرستاده ویژه آمریکا) به صراحت بیشتری گفت: دموکراسی در خاورمیانه جایگاهی ندارد (به جز اسرائیل، البته) و "سلطنت‌های روشنفکر" گزینه این منطقه هستند، با نادیده گرفتن این واقعیت که تنها هشت پادشاهی در میان ۲۲ کشور عربی وجود دارد.

بستن راه اصلاحات: آن‌ها (قدرت‌های خارجی و هم‌پیمانانشان) با جدیت راه‌های اصلاحات و تحول دموکراتیک در کشورهای ما را سد می‌کنند، حق مردم ما را در ثبات و رفاه انکار می‌کنند و تنها یک مسیر برای آینده پیشنهاد می‌دهند که منحصراً از اسرائیل می‌گذرد.