إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح

دین و اندیشه


  • یاسر میردامادی

    1. پیشتر، پاره‌ای از خطوراتی را که در باب مقوله‌ی «کافری» به ذهن‌ام می‌رسید، در مطلبی با عنوان «حدیث مکرر کفر و ایمان» با خوانندگان این وبلاگ در میان گذاشتم. شیره و شیرازه‌ی کلام من در آن نوشته این بود که می‌توان خداوند را این‌گونه تصور کرد که وجودِ فاعلِ کنش‌گری است که ممکن است اراده ننماید تا به کسی که جستجوگر حقیقت است، رخ بنماید. اگر خداوند چنین وجودی باشد (ننوشتم چنین "موجودی" باشد)، آن‌گاه فرد مورد نظر در چنین حالتی، گر چه باوری کاذب دارد اما در باور نداشتن به وجود خداوند یا صفات خاصی در او تعالی، احتمالا موجّه (justified) خواهد بود. حکم به موجّه بودن باور فرد مورد نظر، خصوصا به این رای در معرفت‌شناسی تکیه دارد که «عقلانیت» یا «موجّه بودن»، بیشتر (و حتی شاید اصلا) وصفی است که به "چگونگی اتخاذ یک باور" (process of believing) ربط دارد و نه به محتوای باور (outcome of believing/content of belief). بر این اساس، باوری می‌تواند صادق باشد اما فردِ دارای آن باور، در باور آوردن به آن موجّه نباشد و به عکس، باوری می‌تواند کاذب باشد اما فرد باورمند به آن، در باور آوردن به آن موجّه باشد. اگر توضیحات من در این باب گویا نیست، به این قطعه توجه کنید:


  • سرویس دین و دعوت

    در ادامه‌ی بحث اسماء حسنای خداوند به بحث توحید که در آن صفاتی هم‌چون «خالق»، «آمر» و «فاعل»، توضیح داده می‌شوند، می‌پردازیم و هم‌چنان‌که در مقدمه‌ی بحث اسماءالحسنی بیان داشتیم، با دقت در افعالی که خداوند در قرآن آن‌ها را به خود نسبت داده است، می‌توان صفاتی را غیر از آن‌چه مستقیماً در قرآن اشاره شده است، استنباط نموده و به شناخت بیشتر او نایل شویم.


  • نویسنده: دلیر عباسی

    یَا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُمْ أَنفُسَکُمْ لا یضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَینَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ

    چه بسا در جامعه‌ی خود شاهد احساس بی‌مسؤولیتی فراوانی از جانب مردم هسیتم که در مقابل رویدادهای اجتماعی بی‌تفاوت هستند و حساسیت قلبی خود را به نسبت خوب و بد جامعه از دست داده‌اند. این نیروی درونی که علمای اخلاق بدان وجدان می‌گویند و قرآن آن را قلب معرفی می‌نماید در آدمی احساس مسؤولیت پدید می‌آورد. گویی نورافکنی است که به وجود و مسیر انسان روشنی می‌بخشد. آدمی را به نیک وامی‌دارد و از بدی باز می‌دارد واز نیروی سرزنش کننده و تشویق‌کننده برخوردار است.

  • نویسنده‌: مهندس آدم غلامی

    مفهوم آیه‌ی « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ ٱللَّهِ ذَلِکَ ٱلدِّینُ ٱلْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ ٱلنَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ» الروم/30
    فطرت مصدر است و به معنای «برای اولین بار ساختن» می‌باشد و در قرآن فطرت الله بکار رفته که به معنای ابداع خداوند می‌باشد. در اینجا مصدر به معنای اسم مفعول به کار رفته است همچون «صُنْعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِیۤ أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ». هرچند که امروزه از این کلمه بیشتر معنای اسم به ذهن متبادر می‌شود و مقصود از آن نهاد پاک آدمی است که تمایل به دیانت و عبودیت دارد اما باید گفت که‌ این تعریف بطور کلی صحیح نیست و باید به جای اصطلاح فطرت انسان، اصطلاح فطرت خداوند در نهاد انسان بکار برده ‌شود. از طرف دیگر فطرت خداوند در انسان خود دایره‌ای وسیع‌تر از این را در بر می‌گیرد و این محدوده‌ای که رایج شده برای نهاد انسان تعریفی جامع و کامل نبوده و فطرت خداوند در وجود انسان بیانگر نهاد پاک آدمی نمی‌باشد بلکه تمایل نهاد انسان به پاکی را در بر می‌گیرد و در نهایت دایره‌ای وسیعتر از این را شامل است، دایره‌ای که نه تنها تمایل به خوبی را در بر می‌گیرد بلکه گرایش به بدی را نیز در بر دارد چرا که خداوند در سوره‌ی شمس چنین می‌فرماید: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.


  • سید مصطفی محمودیان

  • نویسنده‌: دکتر ابراهیم الهضیبی

    ترجمه: رحمت الله خردنیا

    در مجال سخن از بحران‌های فکری که حرکتهای اسلامی معاصر از آن رنج می‌برد، ناچاریم که ابتدا از بحرانهای مخفی و نامحسوسی سخن بگوییم که بدون شک در ذهن بسیاری از فعالان اسلامی وجود دارد و کاملاً در روش تفکر و تعاملشان تأثیر گذاشته است.

    برای اینکه مسئله را عمومی نکرده باشم منظور خود را در قالب بحرانهایی که ذهن بسیاری از اخوانیها ـ که من آنها را دوست دارم و آرزوی بیداری و برخاستن امت را در آنها می‌بینم ـ در مدیریت ارتباط بین سه ضلع اندیشه، تنظیم و مجتمع از آن رنج می‌برد، ذکر می‌کنم.

  • سرویس دین و دعوت پایگاه‌ اصلاح

    و الله یحب الصابرین
    خواهران و برادران ایمانی سلام و درود و رحمت خداوند بر شما باد. شهد شیرین عبادات و مناجات بر همگی گوارا باد.
    این هفته نیز به خاطر اهمیت و گستردگی موضوع قبلی، بخشی از آن را تحت عنوان « زمینه‌های صبر» با شما عزیزان در میان می‌گذاریم. با توجه به اینکه هر انسانی در طول زندگی خود با موارد خوشایند و دوست‌داشتنی و از طرفی با ناملایمات و مسائل ناخوشایند روبرو می‌شود، قرآن مجید زمینه‌ی صبر و خویشتنداری را به شش قسمت عمده تقسیــم می‌کند که به شرح زیر می‌باشند:


  • شناخت خداوند

    نام‌های نیکوی خداوند

    برای این‌که انسان در مسیر عبودیت گام بردارد تنها اثبات خداوند کافی نیست، بلکه باید خدا را با اسماء و صفات نیکویش بشناسد.(شناخت) و تأثیر این اسماء را در درونش احساس نماید و یک موضع‌گیری درونی در برابر این شناخت برایش حاصل شود (خصلت) و سپس واقعیت زندگیش را با موضع‌گیری درونی تطبیق دهد، (عمل) تا این امر عظیم که عبادت و پرستش خداست، تحقق یابد.

  • ضرورت صبر(2)

    16 بهمن 1386

    سرویس دعوت پایگاه‌ اطلاع‌رسانی اصلاح

    وجود صبر در زندگی انسان ( فردی یا اجتماعی ) یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است. ترقی و تکامل انسان ( از جهت مادی یا معنوی ) جز در سایه آن امکان‌پذیر نخواهد بود. سعادت و خوشبختی فرد و جامعه در گرو آن است و بدون آن نه دنیا پایدار ماند و نه دین برقرار. صبر یک ضرورت دنیوی است. در دنیا آرزوها برآورده نمی‌شود و آرمانها جامه‌ی تحقق نمی‌پوشد و کوشش‌ها به ثمر نمی‌رسد؛ مگر از رهگذر صبر. اگر کشاورز بذر بیافشاند، اگر باغبان نهال نو رسیده بنشاند ولی صبر پیشه نکند، چگونه از حاصل و میوه‌ی آن می‌تواند برداشت کند؟ اگر دانشجو صبورانه درس نخواند، نمی‌تواند مدارج عالیه را طی کند.

  • برگرفته شده از:مجله‌ی المجتمع
    نویسنده: محمد عبده
    مترجم: سلیم راوشی

    یکی از اعضائی که می‌تواند منشأ غالب گناهان باشد، زبان است. رسول الله (ص) می‌فرماید: هر کس که زبان و شرمگاهش را برای من تضمین کند من بهشت را برای او تضمین می‌کنم لذا آزاد گذاشتن زبان تا حدی که در مردمان فرو رود و گوشت آنها را بجود از آزاد گذاشتن افسار شهوت مادی خطرناکتر راست؛ چون خطر اول و پیامدهای آن دیگران را می‌سوزاند و شخصیت آنها را طعمه‌ای برای افراد بی‌شخصیت قرار می‌دهد؛ اما خطر دوم از صاحب آن تجاوز نمی‌کند.