نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن .
الحمد لله به روز موعود نزدیک شده بودیم «روز هشتم ذیالحجّه» «یوم الترویه»
شب، خودمان را برای رفتن به منا آماده میکردیم، من چون نشانههایی از آنفولانزا داشتم و کمی هم احساس ضعف عمومی میکردم تصمیم گرفتم برای اطمینان و پیشگیری سری به درمانگاه بزنم، همراه حجاج مقابل در درمانگاه هتل در انتظار نوبت بودیم تا به ملاقات پزشک کاروان برویم، طبق معمول تعدای حاجی پیر و بیمار نیز با همراهانشان آنجا بودند، من شماره هفدهم بودم و بعد از من به تعداد مراجعه کنندگان اضافه میشد، دو دختر خانم همراه مادر پیرشان حدود هشت نفر بعد از من بودند، چون حال مادرشان زیاد مساعد نبود از من تقاضا کردند که نوبتم را با آنها عوض کنم، من هم بهخاطر رضای خدا موافقت کردم و شماره هفده خودم را با بیست و پنج آن خانم عوض کردم،
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
الحمد لله به روز هفتم ذی الحجه سال نود و شش رسیده بودیم، میتوانم بگویم کلّیّهی حجاج از مدینه به مکه آمده بودند تا برای حج تمتع آماده زیارت شوند، دیگر در قسمت صحن همکف اطرف کعبه جا برای طواف نبود، حتی مجبور میشدیم برای طواف و سعی بین صفا و مروه به طبقات بالا برویم، آنروز که برای طواف رفتیم به سختی طواف میکردیم، به یاد هفتهی اول حج افتادم که دومین روز ورود به مکه بود و چه احساس قشنگی داشتیم، امیدوارم قسمت آرزومندان بشود. آمین.
بعد از انجام عمره تمتع خیلی خسته شده بودیم چون یک شبه از فرودگاه رشت، رهسپار مکه شدیم، البته با عدّهای از خواهران و برادران قرار گذاشتیم که در منزل و فرودگاه احرام ببندیم و نیت عمرهی تمتع کنیم چون اگر هواپیما از مکه رد میشد، تا به جده برسد دچار مشکل نشویم
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
سپاس و ستایش بیکران الله تعالی را به ششم ذيحجه رسیده بودیم. استرس حضور در مراسم بزرگ حج ابراهیمی، تغییر آب و هوایى که در سفر حج برای حجاج پیش میآید، ازدحام جمعیّت، انواع بیماریهای مسری مثل آنفولانزا و گرمازدگی و گرم و سرد شدن محیط، کمکم باعث ایجاد مشکل برای سلامتی حجاج میشد تا بهناچار در بستر، استراحت کنند. ولی پیشگيری و استفاده از ماسک، نوشیدنیهای گرم و مصرف لیموی تازه و ... برای پیشگیری از این مشکلات یا بهبود علايم آن مفید بود، من نیز قدری کسالت پیدا کرده بودم، امّا یکی از دوستان همسفر که حتی دمنوش هم با خود آورده بود مقداری به من داد و بعد از نوشیدن آن كمى احساس سبکی کردم و به لطف و کمک خداوند توانستم در آخرین جلسهای که از طرف مسؤولین کاروان برای آمادگیهای حضور در مراسم حج برای حجاج گذاشته شده بود، حضور یابم.
من عاشق بچههایم هستم. دوست دارم برایشان کتاب بخوانم، با آنها بازی کنم و بزرگ شدنشان را ببینم و عاشق گوشدادن به حرفهایشان هستم و از اینکه به آنها دوچرخه سواری یاد میدهم و در کنار ساحل با آنها حرف میزنم، لذّت میبرم و به طور کلی عاشق سروکله زدن با آنها هستم. با این وجود از جمع کردن ریختوپاشهای آنها و گوش دادن به جروبحث آنها بیزارم؛ این شیوه صحبت کردن که تحقیرآمیزانه است، تنها نوجوانان میتوانند به خوبی از پس آن بربیایند؛ ولی من نمیتوانم تصور کنم که بدون جمع کردن ریخت وپاشها، آن همه چیزای خوب را (یکجا) داشته باشم. دعواها و سرو صداهای بچهها گاه و بیگاه است و تمام خواهد شد، به خاطر این گاه و بیگاه نمیخواهم آن همه روز(های خوب) را از دست بدهم.
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
الحمد لله به روز پنجم ذیحجه سال نود و شش رسیده بودیم. شوق دیدن آثار و یادگارهایی از تاریخ اسلام در زادگاه پیامبر، هر لحظه حجاج را وسوسه میکرد. در حال خوردن صبحانه بودیم، همراه بسیار مهربان و عزیزی داشتیم که خود و همسرش «آقا ارسلان» بسیار به فکر حجاج بودند. به طوریکه اوایل سفر حج فکر میکردم شاید یکی از مسؤلین کاروان حج باشد که اینقدر به همه مخصوصاً پیران گروه کمک میکرد. «سیدا خانم» مهربان، به من گفت از غار ثور برگشتیم، با تعجب به او نگاه کردم، آخر کمر درد شدیدی داشت، چطور رفتی؟! بله این همراه عزیزمان فقط با عشق رفته بود، هیچ نیرویی نمیتواند آنهمه سختی را تحمّل کند.
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید، با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
هرروز و هر سال که از زمان سفر حج میگذرد بیشتر شکر میگزارم به قول مسئول کاروانمان آقای مجدم که برای اوّلین بار بعد ثبتنام، گروه کاروانمان را دید، با چشمانی اشکبار گفت: احساس دیگری دارم، زیرا شما انگار مهمانان ویژهاید، پروندهی تکتک شما را نگاه کردم، شاید ده سال دیگر هم نوبت به شما نمیرسید و نمیدانم، حجاج زیادی انصراف دادند تا نوبت آزاد شد و شماها آمدهاید.
این زیارت را قدر بدانید، پروردگارا! ما را ببخش و توبهی مارا بپذیر و مثل سالهای قبل شیرینی زیارت خانهات را به آرزومندان نشان بده، با سپاسی دیگر از خداوند ...
روز سوم ذیحجه بود
نویسنده: مهدی اخوان واژه Altruism نخستین بار توسط آگوست کنت (1798-1857) فیلسوف فرانسوی به کار رفت و مقصود او دلبستگی به توجه به دیگران به عنوان یک اصل راهنمای عمل است. به نظر او خودگرایی تابعی است از نوعدوستی و این همان مسئله حیات انسانی است. پیش از آگوست کنت، فیلسوفان به جای واژه Altruism (نوعدوستی) از تعابیر دیگری همچون beneficence (نيکوکاری) Charity (احساس) یا Conni passion (شفقت) استفاده میکردند. جدای از مباحث سمانتیکی در باب معنا و مفهوم «خود»، «دیگری»، «گروش و گراییدن» و «ذات» مسئله اصلی در فلسفه اخلاق همان سازگاری با عدم سازگاری جمع حب ذات و نوعدوستی است.
تصمیم گرفتم عنوان مقاله را نیمهکاره رها کنم و متن را به پایان برسانم، به خاطر اینکه دوست دارم شما عنوان را با کلماتی که بهترین تناسب را با جای خالی دارد، پر کنید. همهی ما در مسیرها و در مراحل مختلف زندگی افراد منحصر به فردی هستیم؛ بنابراین عبارتی که در جای خالی میآید معنای متفاوتی برای هر یک از ما خواهد داشت.
اگر شما به طور حرفهای مشغول به کار هستید، چرا در شغلی که اکنون دارید، کار میکنید؟
آیا به دلیل علاقهمندی به این زمینه است و اینکه شما را به رضایت زیادی میرساند؟ یا به خاطر این است که در دانشگاه تحصیل کردید و تنها شغلی که برای این مهارت پیدا کردید این بوده و در نهایت استخدام شدید؟ شاید به خاطر پولی است که شما به دست میآورید یا میدانید که میتوانید از این مسیر درآمد کسب کنید؟
دو یا سه سال دیگر به مرحله پیش از بازنشستگی رسیدهاید و با خود میگویید که چطور به دنبال بازنشستگی هستم؟ آیا همه کارهایی که میخواستید در سی یا چهل سال گذشته انجام دهید را انجام دادهاید؟ همهی اهداف یا آرزوهای انجام نشده؟ آیا با توجه به همهی تصمیمات و خطراتی که اتخاذ کردید از فرجام زندگی خود تا آن روز شادمان هستید؟
امروزه مفهوم شهروندی به یکی از مهمّترین ایدههای سیاسی عصر ما تبدیل شده است. شهروندی ایدهای است که بیدرنگ هم حق افراد را برای برخورداری از حقوق به رسمیت میشناسد و هم مسؤولیّتهای جمعیشان را که اداره با ثبات امور بر آنها مبتنی است.
از جمله حقوق له و علیه شهروندان آزار ندیدن و آزارنرساندن است. آلودگی آب، هوا، خاک، محیط زندگی، و آلودگی صوتی و ... از جمله آزارهایی هستند که شهروندان با آن مواجه هستند.
در اینجا به آلودگی صوتی خواهیم پرداخت، طبق قاعده زرّین «لا ضرر و لا ضرار» از ضرر رسانیدن بهخود و دیگران نهی شده است.
آلودگی صوتی عاملی برای پریشانی و سلب آرامش و آسایش از شهروندان است که بارها از این آزار شکوه داشته و نالیدهاند، از جمله:
- مهمانان بعد از اتمام شبنشینی تا نیمه شب، بعد از خداحافظیهای مکرّر موقع حرکت ماشین، راننده اقدام به بوق زدن میکند ...! راننده محترم فکر نمیکند نیمهشب موقع استراحت همسایههاست؟!
نارنجیپوش مهربان! خشخش جاروهایت در نیمههای شب، قبل از خواب در رختخواب راحت و قبل و بعد از اذان صبح، عرق شرمندگی بر جبینم جاری میسازد.
میدانم دلیل این نابهنگامی ساعت کاریت چیست!
آره خوب میدانم دلت نمیخواهد مایی که سبب این همه زحمت برایت شدهایم، شرمنده شویم، در خلوت شب تمیز میکنی تا ما نفهمیم که کثیف کردهایم، تا خیلی راحت لحظهی پایین کشیدن شیشهی خودروهای آنچنانی و ریختن آشغال در کف خیابان را فراموش کنیم، انگار که اصلاً نریختهایم.
میدانم که همّت و ارادهات بسیار بلندتر از دستهی جارویت است و در مقابل نامهربانیها کوتاه نخواهد آمد. مردانه برای کسب روزی حلال کار میکنی و هر روز بهتر از قبل خرابکاریهای همشهریانت را جارو میزنی تا شهر تمیز بماند و مای شهروند شرمندهی آَشغالی که دیروز بی محابا در کف خیابان ریختیم نشویم.
ایکاش این همه بزرگواری و مهربانی تو، کمی ما را بهخود میآورد و با پرهیز از ریختنهای بی محابا در تمیز نگهداشتن محیط زندگی به همکاری وادار میکرد.
ایکاش میفهمیدیم هر آشغالی که در کف خیابان و کوچه و بازار میاندازیم کمر چون تو عزیزی را برای برداشتن خم میکند و تصمیم میگرفتیم که دیگر تکرار نکنیم.
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل