در حالی‌که جهان اسلام، بلکه سراسر جهان، با نگرانی عمیق شاهد کشتارهای جاری در غزه بود و نفس‌ها را در انتظار پایان این جنگ نابودگر اسرائیلی در سینه حبس کرده بود، نشانه‌های جنگی قریب‌الوقوع میان افغانستان و پاکستان در افق پدیدار شد.

در زمانی که بیشترین میزان هوشیاری در برابر هر تحولی لازم است که ممکن است فاجعه غزه و مسائل انسانی و سیاسی مرتبط با آن را به حاشیه براند، رویارویی احتمالی میان دو کشور مسلمان و برادر، امری بسیار معنادار به نظر می‌رسد.

اهمیت این تحولات زمانی بیشتر آشکار می‌شود که به اظهارات اخیر رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، توجه کنیم؛ او گفته بود خروج نیروهایشان از پایگاه بگرام «اشتباه» بوده و قصد بازگشت دارند. وزیر کشور امارت اسلامی، سراج‌الدین حقانی، در پاسخ گفته بود: «اگر آماده‌اند که جنگی تازه با ما آغاز کنند که بیست سال دیگر ادامه یابد، پس بیایند و امتحان کنند.»

اندکی پس از این اظهارات، تنش‌ها میان افغانستان و پاکستان بروز کرد؛ امری که متأسفانه بار دیگر یادآور شکنندگی توازن‌های موجود در جهان اسلام و آسیب‌پذیری آن در برابر تحریک و دست‌کاری است.

با این حال، رحمت الهی پیش از وقوع انفجار پیش‌دستی کرد و تلاش‌های دیپلماتیک به‌سرعت به توافقی در دوحه انجامید که با میانجی‌گری قطر و ترکیه حاصل شد. این توافق با امضای رئیس سازمان اطلاعات ترکیه، ابراهیم کالین، و به‌دستور مستقیم رئیس‌جمهور ترکیه رسمیت یافت.

صحنه‌ی امضای توافق واقعاً امیدبخش و مایه‌ی افتخار بود، زیرا بار دیگر نقش مؤثر ترکیه را در حل بحران‌ها در کنار قطر به نمایش گذاشت؛ نقشی که نه تنها ریشه در خرد سیاسی دارد، بلکه ناشی از توان واقعی این کشور در جلب اعتماد طرف‌های گوناگون است، به‌سبب جایگاه و اعتبار ترکیه در عرصه‌های اسلامی و بین‌المللی.
اعلام شد که جزئیات فنی توافق، در آینده‌ای نزدیک در شهر استانبول و با حضور همان طرف‌هایی که در دوحه شرکت داشتند، مورد بررسی قرار خواهد گرفت تا روند توافق تکمیل شود.

در این میان، باید یادآوری کرد که در ماه مه گذشته نیز تنش‌هایی میان پاکستان و هند در آستانه انفجار قرار گرفت، اما با میانجی‌گری و نقش‌آفرینی ترکیه به‌سرعت مهار شد. با این حال، آن توافق موقتی و ناقص بود؛ زیرا ریشه‌های درگیری میان هند و پاکستان در بنیان‌های تاریخی و ساختاری هر دو کشور عمیق است و از مرزهای جغرافیایی فراتر می‌رود و تنها به عوامل داخلی محدود نمی‌شود.

در تنش اخیر میان افغانستان و پاکستان نیز، سایه‌ی کشورهایی چون هند، ایالات متحده و رژیم صهیونیستی به‌روشنی دیده می‌شود؛ بازیگرانی پنهان که در صورت نیاز آماده ورود به صحنه‌اند، و همین مسئله موجب نگرانی است.

در حالت طبیعی، هیچ دلیلی برای بروز نزاع میان افغانستان و پاکستان وجود ندارد، زیرا ارزش‌ها، منافع و ظرفیت‌های مشترک میان دو کشور بسیار فراتر از عوامل اختلاف است و می‌تواند زمینه‌ساز همکاری گسترده و سودمند برای هر دو طرف باشد.

هم‌زمان با آغاز حوادث در ۹ اکتبر، وزیر خارجه افغانستان، امیرخان متقی، در سفری رسمی به هند برای تقویت روابط دوجانبه حضور داشت؛ اقدامی که برخی آن را پیامی غیرمستقیم از سوی افغانستان به پاکستان تلقی کردند، مبنی بر تمایل کابل به نزدیکی با دهلی‌نو.

اما پرسش اینجاست که آیا این پیام صرفاً ظاهری بود یا نشانه آغاز رابطه‌ای واقعی؟ گفتنی است که دولت طالبان از زمان به‌دست گرفتن قدرت، رویکردی دیپلماتیک، چندجانبه و مسالمت‌آمیز در پیش گرفته و در پی احیای کشور و شکستن حلقه انزوای بین‌المللی خود است.

در حالی‌که بیشتر کشورهای جهان – حتی همسایگان افغانستان – از به‌رسمیت شناختن این حکومت خودداری کرده‌اند، روسیه نخستین کشوری بود که پیش‌قدم شد و روابطش با طالبان رو به گسترش گذاشت. همچنین، در جریان همین سفر متقی به هند، دهلی‌نو اعلام کرد که قصد دارد سطح روابط خود را به نمایندگی دیپلماتیک کامل ارتقا دهد، که به‌معنای نوعی شناسایی رسمی حکومت طالبان است.

با این همه، طالبان تأکید دارد که به‌دنبال کسب این شناسایی به بهای تضعیف روابط با کشورهای مسلمان نیست. از این‌رو، لازم است تمامی کشورهای اسلامی در اسرع وقت روابط خود را با افغانستان عادی کنند تا هم منافعشان تأمین شود و هم طالبان ناگزیر به جستجوی روابط جایگزین در مسیرهای نادرست نشود.

نگارنده تأکید می‌کند که بر اساس دیدارهای شخصی‌اش با مقامات افغان، طالبان صادقانه خواستار گسترش روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهای اسلامی، به‌ویژه ترکیه است. بنابراین، اگر ترکیه یا دیگر کشورهای مسلمان در ایجاد این روابط تأخیر ورزند، حق ندارند طالبان را سرزنش کنند اگر در نتیجه‌ی این تأخیر به همکاری با قدرت‌های غیراسلامی روی آورد.

اما محور اصلی اختلاف میان افغانستان و پاکستان، گروه «تحریک طالبان پاکستان» (TTP) و پیوند آن با طالبان افغانستان است. این گروه در سال ۲۰۰۷ در مناطق قبیله‌ای شمال‌غرب پاکستان، به‌ویژه در وزیرستان جنوبی، به رهبری بیت‌الله محسود، یکی از سران قبیله محسود پشتون، شکل گرفت. محسود که در سال ۲۰۰۱ در کنار طالبان افغانستان علیه اشغال آمریکا جنگیده بود، در سال ۲۰۱۳ در حمله‌ای هوایی آمریکا کشته شد و پس از او «حکیم‌الله محسود» و سپس «مولوی فضل‌الله» رهبری گروه را بر عهده گرفتند.

رابطه طالبان افغانستان و طالبان پاکستان ریشه در خاستگاه مشترک آن‌ها در مکتب دیوبندی و نیز اکثریت پشتون در هر دو جریان دارد. البته باید یادآور شد که طالبان افغانستان منحصر به پشتون‌ها نیست، بلکه همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، در ساختار حکومتی این گروه، نمایندگانی از سایر اقوام نیز حضور دارند که تقریباً متناسب با وزن جمعیتی‌شان است.

در حقیقت، خط مرزی میان افغانستان و پاکستان، مردمان و قبایلی را از هم جدا می‌کند که از نظر فرهنگ، تبار و زبان مشترک‌اند؛ از جمله پشتون‌ها و بلوچ‌ها. این مرز در دوران استعمار هند توسط بریتانیا ترسیم شد و در نتیجه، جدایی میان دو کشور تنها بر روی نقشه وجود دارد، نه در واقعیت جمعیتی و فرهنگی. به همین دلیل، این مناطق در دوره‌های اشغال شوروی و آمریکا، در نوعی هم‌پیوندی و وحدت نانوشته قرار داشتند.

در آن دوران، طالبان پاکستان دوشادوش برادران افغان خود می‌جنگیدند؛ کسانی که در همان مدارس دینی آموزش دیده بودند، به همان زبان سخن می‌گفتند و از همان فرهنگ تغذیه می‌کردند. اما پس از پایان جنگ، امارت اسلامی موضعی روشن اتخاذ کرد و به‌صراحت اعلام نمود که اجازه نخواهد داد از خاک افغانستان علیه هیچ کشور دیگری استفاده شود. تمرکز اصلی آن بر بازسازی داخلی و تحقق آشتی ملی بود، تا آنجا که عفو عمومی اعلام کرد؛ اقدامی که نقطه عطفی در مسیر امارت اسلامی به‌شمار می‌رفت.

در مقابل، طالبان پاکستان موضعی خصمانه در برابر دولت اسلام‌آباد دارد و آن را به خیانت متهم می‌کند، به‌ویژه به‌سبب روابطش با ایالات متحده، و بر همین اساس، حملات خود علیه دولت پاکستان را توجیه می‌کند.

با وجود این، پاکستان طالبان افغانستان را متهم می‌سازد که در برابر فعالیت‌های طالبان پاکستان در داخل خاک افغانستان چشم‌پوشی می‌کند؛ اتهامی که امارت اسلامی آن را به‌طور کامل رد کرده و هیچ‌گونه مسئولیتی در قبال آن نمی‌پذیرد.

از این رو، ریشه‌ی اختلاف روشن است و از نوعی نیست که نتوان با میانجی‌گری طرفی سوم آن را حل کرد، به‌ویژه اگر آن طرف از جایگاهی معنوی و برادرانه نزد هر دو کشور برخوردار باشد؛ همان‌گونه که در مورد ترکیه و قطر صدق می‌کند.

امروز امت اسلامی بیش از هر زمان دیگر به وحدت و تقویت روح همبستگی نیاز دارد تا بتواند با چالش‌های مشترک خود مقابله کند. و تا زمانی که این دو کشور مسلمان، اسلام را در بنیان هویت سیاسی خود دارند، نباید از حل اختلافاتشان – هرچند پیچیده – ناتوان بمانند.

شاید در دل این بحران، فرصتی پنهان نهفته باشد؛ فرصتی برای تبدیل شر به خیر، به‌شرط آنکه عمق خطرات مشترک را درک کنیم و نیروهای خود را با آگاهی و اخلاص در مسیر حل آن‌ها به‌کار گیریم.

*دانش‌پژوه، سیاست‌مدار و نویسنده ترک

دیدگاه‌های مطرح‌شده در این مقاله لزوماً بازتاب‌دهنده موضع رسمی اصلاحوب نیست.