تالش یکی از شهرستانهای استان گیلان در شمال ایران است با طبیعتی خیرهکننده و جذاب، و سرسبزی و طراوتی کمنظیر. شهریور سال ۱۳۹۲ به همراه جمعی از دوستان سفری به خطهی «تالش» در شمال ایران داشتیم که یکی از رهاوردهای این سفر، دیدار با «کشفالدین محمدیان» بود که یکی از علمای دینی اهل سنت استان گیلان و از اعضای شورای مرکزی جماعت دعوت و اصلاح ایران میباشند.
کشفالدین محمدیان ۵۴ سال دارد. موی و محاسن سفید به همراه نگاه آکنده از مهربانی و فروتنیاش آدم را مجذوب میکند. توانسته هم شأن و حیثیت یک عالم دینی را حفظ کند و هم به شکل اثرگذاری فعالیت سیاسی کند. به باور او کوشش در جهت بهبود وضع سیاسی یک عمل ارزندهی دینی است و آثار فرخندهای برای جامعه به دنبال خواهد داشت. مصاحبهای که تقدیم شما علاقهمندان به تاریخ شفاهی اهلسنت ایران میگردد، نتیجهی آن دیدار و گفتوگو بود که مشروح آن تقدیم میگردد.
اصلاحوب:
خیلی خوشحالیم که در خدمت شما هستیم. اساتید بسیاری از شما به نیکی یاد کردهاند و این موجب علاقهمندی ما شد که خدمت برسیم و گفتگویی با شما داشته باشیم. از مهمترین مراحل تکامل شخصیت هر فردی، دوران کودکی و نوجوانی اوست. جهت ورود به بحث، ضمن معرفی مختصر خود، مایلیم از وضعیت و چند و چون محیط خانوادگی و همچنین فضای اجتماعی محل زندگیتان به اندازهای که حافظه یاری میدهد، بشنویم.
محمدیان:
بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و خیر مقدم دارم خدمت شما و از اهتمام و توجهتان به این دست مسائل و تاریخ اهلسنت سپاسگزارم. در رابطه به نظر لطفی که نقل کردید جمعی از دوستان صاحبنام در حق بنده دارند باید عرض کنم داستان من حکایت همان گِلی است که سعدی -علیهالرحمة- بیان کرده است:
گلی خوشبوی در حمّام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که: «مُشکی یا عبیری؟
که از بوی دلاویز تو مستم»
بگفتا: «من گِلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگر نه من همان خاکم که هستم»
من شخصیت شاخص و قابل ذکری ندارم و اگر بویی از ما به مشام میرسد به این دلیل است که مدت زمانی با گُلها محشور بودهایم؛ گلهایی چون ماموستا احمد بهرامی، استاد ناصر سبحانی و اساتید دیگری که در خطهی کردستان در خدمتشان تلمذ کردهایم. آب و آبرویی اگر داریم به سبب مصاحبت با چنین بزرگانی است.
من در سال ۱۳۳۹ و در خطهی «اسالم» تالش متولد شدم. در ایام کودکی نزد پدرم قرآن آموختم. البته پدرم با توجه به نگاه خاص دینی که داشت، مانع رفتنم به مدرسه دولتی شد. چون در آن زمان معتقد بود مدرسه انسان را بیدین میکند. البته این تصور غالب مردم بود. پدرم چون خودش معلم قرآن بود، قرآن و سواد خواندن و نوشتن و تا اندازهای گلستان سعدی را به من آموخت. پانزده سال سن داشتم و درحالیکه دوستان و همسن وسالانم به دبیرستان میرفتند، پدرم مرا به مدرسهی علوم دینی فرستاد. در آن مقطع زمانی در منطقهی ما مدرسه دینی نبود که ما آنجا به تحصیل ادامه دهیم. طلاب علوم دینی اهل سنت تالش درگذشتههای دور برای تحصیل به مراکز علمی آن زمان همچون «سمرقند» و «بخارا» میرفتند؛ اما درچند سدهی اخیر و بنابر سابقهی دیرین مراودات با کردستان، طالبان علم و دانش، علوم و فرهنگ دینی را از مراکز دینی آن سامان میآموختهاند و لاغیر. با این حساب گاهی به کردستان ایران و در مقاطعی هم به سبب آسان بودن مراودات مرزی با کردستان عراق، به مراکز علمی شهرهای حلبچه و سلیمانیه میرفتهاند و پس از پایان تحصیلات به تالش بر میگشتهاند. بر همین روال، پدرم نیز مرا به کردستان فرستاد. اولین جایی که رفتم، روستای «دورود» در منطقهی سروآباد مریوان بود. در دورود، شیخ عثمان از شیوخ و رهبران با نفوذ تصوف کردستان ساکن بود و پدرم براساس عُلقه و پیوندی که با تصوف داشت، «دورود» را برای تحصیل من انتخاب کرد. در «دورود» ماموستا «محمود مدرس» بعنوان استاد بزرگ مدرسه دینی تدریس میکردند.
اصلاحوب:
چه مدت در مدرسهی دورود تلمذ نمودید؟ از حال و هوای آن مدرسه بگویید؟
محمدیان:
قریب به ۴ سال در دورود درس خواندم و مقدمات علوم دینی را آنجا به اتمام رساندم. بر اساس روال و سنت مدارس دینی آن زمان که براساس جایگاههایی چون «مستعد» و «سوخته» تعریف میشد، اساتیدی غیر از ماموستا «مدرس» که از لحاظ درسی جلوتر از ما بودند، دروس سطح مقدماتی را تدریس میکردند. در نتیجه براساس تقدیر الهی یا به سبب استعدادی که استاد مرحوم «عمر شاپری» داشتند، ما جذب ایشان شدیم و تقریباً کل چهار سال مقدماتی را در محضر ایشان بودم. دروس عوامل جرجانی، انموذج، تصریف زنجانی، اظهار برکوی، صمدیه، کافیه ابن حاجب، تصریف ملاعلی و دو شرح قزلجی و قرهداغی که بر تصریف ملاعلی هست را خدمت ایشان خواندم. استاد شاپری اهل بهرامآباد مریوان بودند که بیست سال اخیر زندگیشان را در سنندج گذراندند و خردادماه سال ۹۱ به رحمت خداوندی پیوستند.
اصلاحوب:
طلبههای زمان شما معمولا در یک کجا برای تحصیل ساکن نبودند و مدارس دینی زیادی را تعویض میکردند. شما علاوه بر حجره «دورود» در کدام حجرههای کردستان تحصیل نمودید؟
محمدیان:
پس از حجرهی دورود به یکی از روستاهای اطراف مریوان به اسم «کانی سانان» رفتم و یک سال و نیم در محضر ماموستای آنجا یعنی ماموستا «محمد امین» بودم. تحصیلم در مریوان مصادف شد با انقلاب ۵۷. پس از مریوان به سقز رفتم و آنجا به مدت یکسال یعنی تا سال ۵۸ در خدمت ماموستا شیخ حسین خان علایی تلمذ کردم. پس از سقز در فکر رفتن به پاوه بودم اما چون در مدارس پاوه جایی را پیدا نکردم، ناچار در روستای «مرادآباد» روانسر به محضر ماموستا شیخ محمدسعید نقشبندی رفتم و به مدت ۶ ماه آنجا ماندم. طی آن مدت هم از محضر شیخ و هم ماموستا «برهان باباخانی» که اکنون ساکن جوانرودند، بهره بردم. پس از مرادآباد به پاوه و محضر استاد ناصرسبحانی در مدرسهی قرآن رفتم. آن روزها مدرسه دینی مسجد جامع پاوه که متعلق به حاج ماموستا ضیایی بود به سبب حوادث ناشی از انقلاب به هم ریخته بود و ظرفیت پذیرش طلبه را نداشت. وقتی ما در پاوه بودیم، جمعی از طلبههای مستعد و جوان بودند که خواهان تحصیل در محضر اساتید موجود در آنجا بودند. در نتیجه ناچار شدند برای ما طلبهها مکانی را تهیه کنند و آنجا را مدرسه دینی «امام محمد غزالی» نام نهادند.
اصلاحوب:
در مجموع تحصیلات علوم دینی شما چند سال به طول انجامید و سرانجام اجازه دینی را از محضر کدام استاد آن روز کردستان گرفتید؟
محمدیان:
تحصیلات حوزویام ۸ سال به طول انجامید. خوب ایام اوایل انقلاب بود و ما هم طلبههای جوانی بودیم که بنده ذاتاً به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی علاقمند بودم. در واقع تحصیلم در پاوه همزمان شده بود با فعالیتهای فرهنگی و سیاسی آن ایام و در همین گیرودار انقلاب بود که کم کم داشت هستهی اولیهی جماعت دعوت و اصلاح، در این شهر شکل میگرفت.
اصلاحوب:
شکلگیری اولیهی جماعت دعوت و اصلاح از ناحیهی چه کسانی بود؟
محمدیان:
در آن ایام نوعی آمادگی ذهنی و روحی نزد اساتید ما در پاوه یعنی استاد ناصر سبحانی، استاد عبدالرحمن یعقوبی و ماموستا سید قادر عزیزی جهت پذیرش این تفکر وجود داشت. از طرفی، شخصیتهایی از کردستان عراق همزمان با آغاز جنگ ایران و عراق، از جمله ماموستا برهان امینی[برهان حمه امین صاحب تفسیر آسان به زبان کردی]، کاک صلاحالدین محمد بهاءالدین و دوستان دیگر که رساندن دعوت به مناطق اهل سنت ایران را رسالت خویش میدانستند، ساکن شهرستان پاوه شده بودند. ما طلبهها هم از طریق کتابهایی که پس از انقلاب وارد کشور شده بود، با اندیشه اخوانالمسلمین آشنا شده بودیم و آمادگی پذیرش این تفکر اسلامی را پیدا کرده بودیم. اینگونه بود که گامهای اولیه حرکت اسلامی برداشته شد و به دنبال آن نسیم فعالیتهای اسلامی در قالب کلاسهای تفسیر قرآن، تاریخ و دیگر کارهای فرهنگی وزیدن گرفت. ما هم در خدمت آن اساتید بودیم و به صورت جمعی برنامهریزی میکردیم و در این راستا حرکت میکردیم. اینگونه بود که ما تمرکز لازم برای درس خواندن که لازمهی کار یک طلبه بود را نداشتیم و این شد که کمی زمان تحصیلات ما طولانی میشد.
اصلاحوب:
آن موقع که شما در مکتب قرآن پاوه بودید، درس طلبگی شما به اتمام رسیده بود؟
محمدیان: درسم به اتمام نرسیده بود و در کنار این فعالیتها در محضر استاد سبحانی تلمذ میکردم و گهگاهی خدمت استاد مسنّی به اسم استاد زاهد میرفتم. همچنین از محضر استاد قادر قادری امام جمعه کنونی استفاده میکردیم و کم کم داشت زمینهی شکلگیری غیررسمی مدرسه امام محمد غزالی فعلی پاوه در آنجا فراهم میشد. کلاسهایی تشکیل شد. یادم هست آن روزها خدمت استاد احمد بهرامی بودیم، ایشان کتاب «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» اثر امام ابوالحسن ندوی را برای ما تدریس مینمود و در محضر استاد سبحانی بصورت ویژه کل مجلهی «اخوان المسلمین» را، مدارسه و تحلیل محتوا میکردیم.
اصلاحوب:
شما در چند مقطع از دوران طلبگیتان در محضر استاد ناصر سبحانی بودهاید. مایلیم از شخصیت ایشان و خاطراتی که از ایشان دارید، بگویید.
محمدیان:
استاد سبحانی شخصیت شگفتی داشت. آشناییام با ایشان برمیگردد به زمانی که در مدرسهی شیخ عثمان نقشبندی در دورود طلبه بودم. استاد سبحانی به خدمت سربازی فراخوانده شده بود و خدمتاش را در سنندج سپری میکرد. در آن مدت ایشان وقتی مرخصی میگرفتند، به جای بازگشت به دوریسان، به دورود میآمدند. از نظر روحی یک صوفی تمامعیار بود. وقتی میگویم تمام عیار بدین معنا که یک سرباز معمولاً وقتی مرخصی میگیرد، دوست دارد به شهر و روستایش و پیش پدر و مادر و دوستانش برگردد، اما ایشان وقتی مرخصی میگرفت میآمد خانقاه دورود و به تزکیه و دعا و نیایش و نماز مشغول میشد. ما در دورود حجرههای مختلفی داشتیم که یکی از حجرهها مختص تالشیها بود که سه چهار نفر بیشتر نبودیم؛ ایشان برخلاف دوستان و مستعدان و استادان دیگر که وقتی به مدرسه میآمدند به حجرهی اساتید دیگر میرفتند، نمیدانم چه سرّی داشت، پیش ما تالشیها میماندند، شاید به این دلیل بود که ما غریب بودیم و دوست داشت بیشتر با غریبان باشد. وقتی هم به آنجا میآمد استراحت خاصی نمیکردند، درحجرهی ما تالشیها یک پتو و یک لحاف بود. من شخصاً خاطرم هست وقتی استاد سبحانی به خانقاه میرفت، بارها اصرار میکردم که استاد این پتو را برای شما آوردهام و شما که در اینجا مشغول نماز و ذکر و دعا هستید وقت استراحت از این پتو استفاده کنید، اما وقتیکه برای نماز صبح به خانقاه میرفتیم میدیدیم استاد همان پتویی که برایش بُرده بودیم، دستنخورده آنجا گذاشته و مشغول مراقبه و ذکر و دعا بود و کاملاً معلوم بود که تا صبح نخوابیده و با جای خواب و استراحتش فاصله داشت.
ایشان ویژگیهای منحصربه فردی داشت، با این وصف در بازی کردن و فوتبال و بعضی بازیهای سنتی، با ما همراهی میکرد و به بازی مشغول میشد، گرچه انگیزه و رغبت آنچنانی نداشت ولی دوست داشت ما را در گردش و بازی همراهی کند. اگر در جایی میدید کاری خلاف فقه و شرع انجام میگیرد، اندکی خشم در چهرهاش نمایان میشد. از نظر فقهی هم ایشان آن متونی که در فقه خوانده بود دوست داشت درزندگی شخصیاش، مو به مو اجرا کند. مثلاً وقتی میرفتیم کنار یک جویی یا رودخانهای شک میکرد که آیا میشود از این آب جاری که امواجش به «قُلّتین» نرسیده است برای وضو استفاده کرد و یا خیر. اینجا تأمل خاصی میکرد و در مسائل فقهی به نسبت خودش سختگیر بود.
در آن ایام یکبار دیگر به دورود تشریف آوردند، یک حالت نگرانی در وجود مبارکشان نمایان بود. یادم هست به من گفت خانواده گفتهاند که ازدواج بکنم و چون سنت نبوی است باید هم ازدواج صورت گیرد ولی برایم خیلی سخت است. پدرم و اهل خانواده دختر یکی از بستگان را پیشنهاد دادهاند. دختر یک حاجی است. سنت است که ابتدا ایشان را ببینم و الآن دغدغهام این است که ایشان را ببینم و صورت ایشان در دل من نقش بگیرد بعد وقتی ایشان مرا انتخاب نکرد و نپسندید و یا من او را نپسندیدم در فکر اینم چگونه تصویری که با دیدن صورت ایشان در دل من نقش گرفته را پاک کنم. یعنی این برایش دغدغهی بزرگی شده بود که این نقش بسته شده از صورت آن دختر در خاطرش را چطور پاک کند. حساسیت فوقالعادهای نسبت به این گونه مسائل اخلاقی داشت. همین علائق ما به استاد سبحانی باعث شد که روزی خود را به پاوه برسانیم و از محضر ایشان بهرهمند گردیم.
اصلاحوب:
حال که بحث استاد ناصر سبحانی به میان آمد مایلم پس از بیست و چند سال که از درگذشت ایشان میگذرد، از شما بعنوان یکی از شاگردان و همراهان وی بپرسم که چه تحلیلی از قرائتها و برداشتهای اسلامی ایشان دارید؟
محمدیان:
استاد سبحانی- به هر حال شما میدانید- هم از نظر سن و سال خودش و هم سن و سال علمیاش، گلهای شخصیتی وعلمیاش آنگونه که باید شکوفا نشده بود. این تقدیر الهی بود. به هر حال انسانها در مسیر علمآموزی و علماندوزی و مراحل زندگی علمی و فکریشان تغییر پیدا میکنند و دچار تحول میشوند و غالباً حرکت بهسوی کمال است. تقدیر الهی در مورد استاد سبحانی این بود که شکوفههای علمیاش آنچنان که باید بار ننشسته و گل نکرده بود و ثمرات علمیاش به پختگی مطلوب نرسیده بود که چشم از این دنیا فروبست. ایشان در آن حدی که بودند و مسیری را که طی کرده بودند نقصی نداشتند ولی اگر عمرش طولانی میشد معتقدم تولیدات علمی و فکریاش که به کمال میرسید.
اصلاحوب:
آیا استاد سبحانی از لحاظ شخصیت علمی و فکریاش نقدپذیر بودند؟
محمدیان:
ایشان با طیب خاطر و آرامش کامل به استقبال نقدها و منتقدیناش میرفت. بسیاری از افراد در آن روزگاران از ایشان انتقاد میکردند، اگر هم جرأت نمیکردند که حضوری آراء ایشان را نقد نمایند، خود استاد زمینهای فراهم میساخت که بیایند و نقدهایشان را مطرح نمایند و ایشان هم نقدها را پاسخ میداد. حالا به قناعت میرسید یا نمیرسید بحث دیگری است. ما بسیاری از ناقدین بیرون از کلاسهایش را میدیدیم که میآمدند و در محضرش مینشستند و نقدهایشان را مطرح میکردند. ما ندیدیم کسی بدون جواب از محضر ایشان بلند شود و قانع نشده باشد. اکثراً میآمدند و قانع میشدند.
اصلاحوب:
معمولاً چه کسانی جهت بحث و مناقشات علمی و فکری نزد وی میآمدند؟
محمدیان:
آن زمان استاد از صوفیهای چندآتشه محسوب میشد، وقتی از نظر فکری از تصوف به جریان بیداری اسلامی و اندیشهی اخوانالمسلمین گرایش پیداکرد، صوفیها این چرخش و رخداد را برای خود و جریانشان یک فاجعه تلقی میکردند. لذا اکثر نقدها از طرف جریان صوفیه به ایشان وارد میگردید و ایشان پاسخگوی این قبیل نقدها میشد.
اصلاحوب:
به سیر تحول فکری و روحی استاد سبحانی از تصوف به جریان بیداری اسلامی معاصر اشاره نمودید. این تحول به چه زمانی بر میگردد و چه عواملی در شکلگیری این تحول تأثیرگزار بودند؟
محمدیان:
با استناد به سخنان شخص استاد باید عرض کنم، قبل از اینکه وی کتاب «مصطلحات اربعه» را مطالعه نماید، این تحول آغاز شده بود. اگرمروری به خاطرات استاد در مقطع خدمت سربازیاش در سنندج داشته باشیم، شاید این مسأله بهتر روشن گردد. ظاهرا در آن ایام که مشغول سپری نمودن خدمت سربازی بودهاند، در ساعات نگهبانی به مطالعهی کتابهای فکری میپرداختند. از وی نقل است که زمانی که سرپست نگهبانی بوده، چند تفسیر از جمله تفسیر «الواضح» حجازی، دانشمند شهیر مصر را مطالعه و بررسی نموده است. البته همواره از اینکه سر پُست نگهبانی آن آثار را مطالعه کرده بود نوعی عذاب وجدان داشت و آن را خیانت به نسبت وظیفهی محولهاش تلقی مینمود و میگفت که به این اشتباه و خطای خودم معترفم. وقتی انسان با افکار حجازی آشنا میشود یک مقدار فکرش به سمت دانشمندان «ازهر» گرایش مییابد و همین را میتوان سرآغاز تحول فکری استاد سبحانی دانست. بعداً ایشان با آثار شیخ محمد عبده و رشید رضا آشنا میشود. بر این اساس اگر ما آشنایی با کتاب «مصطلحات اربعه» ابوالأعلی مودودی را نقطهی عطف این تحول بدانیم، مطالعهی آثار علمای «ازهر» مصر را میتوان زمینهساز این چرخش به حساب آورد.
اصلاحوب:
آیا وقت این فرا نرسیده که ما نقدی علمی و منطقی بر اندیشهها و آثار ایشان داشته باشیم؟
محمدیان:
بله، وقتی ما اجازه داریم حتی اندیشههای امام محمد غزالی، امام شافعی و دیگر امامان بزرگ که ستارگان پرفروغی هستند که وقتی ما به آنها نگاه میکنیم مانند از زمین به آسمان نگاه کردن است، اینقدر ما با آنها فاصله داریم، ولی این اجازه را داریم در مواردی نظرات آنها را نقد کنیم، قطعاً استاد سبحانی هم مستثنی نخواهد بود و نقد اندیشههای ایشان هم امری ضروری است.
اصلاحوب:
«تحسین محمد غریب» یکی از نواندیشان دینی کردستان عراق در تبیین آراء و اندیشههای سه متفکر اسلامی کردستان ایران و ترکیه میگوید: سعید نورسی عارف بود، احمد مفتیزاده فیلسوف و ناصر سبحانی فقیه بود. به نظر شما ناصر سبحانی فقیه بود یا قرآنشناس؟
محمدیان:
به نظر من استاد سبحانی فقیه برجستهای نبود و در مسائل فقهی آن ژرفنگری کافی را نداشت. به نظر من ایشان قرآنشناس بود چون اکثر وقتش را صرف شناخت قرآن نمود.
اصلاحوب:
چه زمانی به منطقه تالش بازگشتید و وضعیت دینی منطقه در زمان بازگشت شما چگونه بود؟
محمدیان:
اوایل انقلاب در پاوه یکسری مسائل سیاسی پیش آمد که امکان ماندن ما در پاوه کمی سخت و یا شاید غیر ممکن شد. زمانی بود که حزب دمکرات اطراف پاوه را گرفته بود و حتی مرا یکبار در روستای شمشیر، وقتی از کرمانشاه به پاوه میآمدم، گرفتند و چند روزی مهمان حزب دمکرات بودم. خیلی ما را اذیت نکردند ولی در اسارت ایشان بودیم. احساس میکردم به عنوان یک فرد غریب، مشکلات بیشتری برایم پیش خواهد آمد. ما چون کُرد نبودیم و از گیلان آمده بودیم وقتی ما را گرفتند و پرسوجو کردند که پاوهای و کرد نیستیم احساس کردند که یک مسئولیت سیاسی و حکومتی داریم. بعداً هم که متوجه شدند من طلبه هستم و آنها هم که میانه خوبی با طلبهها و روحانیت نداشتند و لذا بعضی از آنها دوست داشتند ما را اذیت کنند ولی مسئولانشان اجازه چنین کارهایی نمیدادند. بالاخره پس از دو سه روز من را آزاد کردند و به پاوه برگشتم. اینگونه بود که احساس کردم دیگر نمیتوانم در آنجا بمانم. در آن زمان بحث رفتن ما به جای دیگری یعنی خارج از کشور مطرح بود، خیلی تلاش کردیم به خارج از کشور برویم نه به صورت غیر رسمی که مشکلی برای ما پیش بیاید بلکه دوست داشتیم به صورت رسمی برویم که میسر نشد. استاد سبحانی هم از پاوه بیرون آمده بود و به کرمانشاه نقل مکان کرده بود. وضعیت بحرانی بود و من هم به ناچار به تالش برگشتم.
در تالش فعالیت چشمگیری وجود نداشت، حتی میشود گفت فعالیت دینی در تالش در حد صفر بود. آقای شافی قریشی جوان پُرانرژی و تازه فارغالتحصیلشدهای در تالش بود که گر چه اهل عنبران بود ولی در تالش فعالیت میکرد و فعالیتش هم در حد شرکت در مجالس ترحیم و ایراد سخنرانی بود. بعضی از معتمدین و بزرگان تالش مسجد «محمدیه» تالش را بنا کرده بودند. البته مسجد هنوز ناتمام بود و وقتی من برگشتم گفتند در هشتپر تالش مسجدی به نام محمدیه درست شده است. من به آنجا آمدم استاد قریشی را زیارت کردم و سخنرانی و خطبه جمعهشان را گوش کردم و دیدم که واقعاً خطیب توانایی هستند. خدمتشان رسیدم و بعد به ایشان پیشنهادی کردم و گفتم استاد درست است این خطابه خواندنها و این تبلیغات خوب است و تأثیرات زیادی دارد ولی کار ریشهای و اصولی کردن به نظر من این است که شما یک مدرسهای در اینجا داشته باشید. در کنار مسجد یکخانه اجاره کردم و جمعی از دوستان «اسالم» را که میشناختم دعوت کردم. مدرسه محمدیه امروز در آن زمان در خانهای کوچک تأسیس شد و این ادامه پیدا کرد و دوستان بیشتری آمدند و ما محل وسیعتری را اجاره کردیم. چند بار جا عوض کردیم و نهایتاً استاد قریشی تصمیم گرفتند که زمینی بخرند و مدرسهای دینی تأسیس کنند. این برمیگردد به سال ۱۳۶۳. در آن زمان همکاری خواستیم از روحانیت و طلاب و معتمدین و استاد هم که خطیب توانایی بود در همه مناطق تالش کمکهایی را جمع کردیم و این مدرسه را ساختیم و سامان دادیم. در آن روزها تعداد طلبهها بعد از ۲ سال به ۴۰ نفر رسید.
اصلاحوب:
لطفا شمهای از فعالیتهای اجتماعی و دینیتان را طی این سه دهه در خطهی تالش با ما در میان بگذارید.
محمدیان:
من همیشه به عنوان مدرس در این حوزه تدریس داشتم. از نظر شغلی سر دفتر ازدواج و طلاق در شهر تالش هستم. در زمینهی فعالیتهای اجتماعی، ما به همت خیرین و بعضی از دوستان توانستیم مساجدی را در منطقه بنا کنیم. تا قبل از انقلاب ما بیشتر از دو مسجد جامع و نماز جمعه در کل تالش نداشتیم و تعداد شرکت کننده در آن نماز جمعهها از ۶۰ نفر تجاوز نمیکرد. خطیبان هم توانمند نبودند و اکتفا میکردند به خواندن خطبههای ابن نباته به صورت عربی و نمازها را همراه یک سری اذکار میخواندند و تمام میشد و لذا انگیزهای برای دیگران نبود که در نماز جمعه شرکت کنند. بعد از آنکه آقای قریشی آمدند با بعضی از دوستان چند کار انجام دادیم، یکی اینکه به حوزه رونق بیشتری دادیم. یعنی مردم را تشویق کردیم و به حوزه آمدند. عدهای هم تشویق میشدند که به جاهای دیگری مثل کردستان یا جنوب و یا شرق بروند. مجموعهای از دوستان مهاجرت کردند برای تعلم علوم دینی به مناطق مختلف و بعد از مدتی تعدادی از این افراد برگشتند و در منطقه فعال شدند. در امر مسجدسازی هم با کمک بعضی دوستان و مردم خیّر منطقه ما توانستیم تا امروز ۱۸ باب مسجد عمده بنا کنیم و در مجموع به همت دوستان و خیرین بیش از ۲۰ مسجد بنا شده است.
اصلاحوب:
بیشتر از استان گیلان و نقاط اهلسنت و شهرها و آمار و جمعیت آن برای ما بگویید؟
محمدیان:
استان گیلان مجموعاً ۱۶ شهرستان دارد با بیش از دو ملیون و نیم جمعیت و با مرکزیت شهرستان رشت. تراکم جمعیت در استان گیلان بالاست و اگر اشتباه نکنم رتبهی سوم را در کشور دارد. مردم گیلان عمدتاً به زبانهای گیلکی و تالشی صحبت میکنند. البته مجموعههایی هم، زبان رودباری، تاتی، کُردی و آذری دارند. شهرستانهای تالش، ماسال و شاندرمن، رضوانشهر، صومعهسرا، فومن، شفت و بخشهایی از رودبار و آستارا، عمدتاً به زبان تالشی حرف میزنند. جمعیت اهلسنت استان گیلان عمدتاً در میان تالشزبانها است و دقیقتر میشود گفت در سه شهرستان: آستارا، تالش و رضوانشهر. جمعیت آستارا تقریباً ۹۰ هزار نفر است، ۲۵ درصد جمعیت آستارا مطابق آمارهای دولتی اهلسنت هستند. تالش، پرجمعیتترین شهرستان استان است با وسعت ۱۲۰ کیلومتر و جمعیتی بالغ بر ۲۰۰ هزار نفر که ۵۰ درصد آن سنی مذهباند. رضوانشهر بالغ بر ۱۶ هزار نفر جمعیت دارد که ۷۰ درصد آن اهلسنت هستند. البته آمار خیلی دقیق نیست. در شهرستان آستارا، ما ۴ مسجد جامع داریم که در آنجا نماز جمعه برگزار میشود.
اصلاحوب:
به نظر شما ظرفیتها و استعدادهای منطقه برای کارهای اسلامی چقدر مهیاست و چقدر امیدوارید که این فعالیتها توسعهی بیشتری داشته باشد؟
محمدیان:
دیانت در ذات مردم هست و نمیشود این دیانت را از آنها گرفت ولی ممکن است در وضعیتی باشد که ما احساس کنیم این مردم از دین دورند. من احساس میکنم اگر معرفت دینی را در جامعه گسترش دهیم و آگاهی و شناخت بیشتری به مردم بدهیم، روز به روز مردم بیشتر دیندار خواهند شد. به نظر میرسد در تالش، استقبال جوانان از اندیشه دعوت و اصلاح، از مناطق دیگر بیشتر است.
اصلاحوب:
موانع و مشکلات کار اسلامی در این منطقه به چه اموری بر میگردد؟
محمدیان:
البته مشکلات و موانعی کم و بیش وجود دارند اما شخصاً احساس نمیکنم هیچ مانع جدیای وجود داشته باشد به این معنا که کار دعوت را با بنبست مواجه کند. آن کسی که میخواهد کار دینی انجام دهد و کار دینی معنای روشنی دارد، میتواند کار دینی انجام دهد. چون دامنه دعوت و فعالیت دینی بسیار وسیع است، اگر در یک جایی با محدودیت رو به رو شدید میتوانید کار دیگری و در جای دیگری انجام دهید. من معتقدم کار دینی هرگز متوقف نمیشود و نمیتوانیم بگوییم اینجا موانع است و ما نمیتوانیم کار دینی انجام دهیم، در هر جایی انسان میتواند کار دینی انجام دهد به خصوص در این مناطق که الحمدلله مساجد در اختیار مردم و جوانان و فعالان است.
اصلاحوب:
علاوه بر جماعت دعوت و اصلاح کدام نحلهها و نیروهای دینی و غیر دینی در تالش فعالیت میکنند؟
محمدیان:
قبل از آنکه جماعت و بعضی دیگر از اساتید در اینجا فعالیتی داشته باشند، تنها نیروی دینی موجود، جریان تصوف بود و به بیان دقیقتر، متعلقان سلسله و طریقهی نقشبندیه. اعم از اینکه پیروان مشایخ بیاره در کردستان عراق باشند و یا شیخ مقیم عنبران -که همان خطهی نمین اردبیل است-به نام محمد سعید نقشبندی، که ایشان هم خودشان نقشبندی بوده ولی بطور مستقل خود را به عنوان شیخ مطرح کرده و فعالیت داشته است. فعالیت وی جنبهی «تربیتی» داشته و مساجدی هم که اینجا بوده از برکت ایشان بوده است. یعنی تعدادی مسجد توسط ایشان در مناطق بنا شد. تصوف نقشبندی قبلاً در این منطقه فعالیت داشته و در حال حاضر هم طرفدارانشان فعال هستند و حجرههای درس و حلقههای ذکر دارند. خانقاه دارند که در آنجا جمع میشوند و شخصیتی به نام سید عثمان ذبیحی دارند که به آن خلیفه میگویند و یکی از اساتید بزرگ و محترم این منطقه است. عدهای هم جماعت تبلیغی هستند که آنها هم به وسیله گروههای جماعت تبلیغی که از مناطق دیگر به اینجا میآمدهاند اثر خود را گذاشتهاند و یک مجموعهای از جوانان طرفدار جماعت تبلیغ هستند. تعداد محدودی از آنها قیافهی بلوچی را به خود گرفتهاند ولی بعضی از آنان قیافهی محلی و منطقهای دارند و فعالیت خودشان را انجام میدهند و کار آنها عمدتاً رفتن به مسجد و احیای نماز جماعت و آباد کردن مساجد است. به نظر من وجودشان در این منطقه مبارک است و باعث خیرات در منطقه است.
اصلاحوب:
از فرزانگان و نخبگان اهل سنت دیار گیلان و تالش برای ما بگویید؟
محمدیان:
گیلان و تالش ما به وجود شخصیت کمنظیر «عبدالقادر گیلانی»، عارف بلندپایهی قرن پنج و شش هجری مزین و مفتخر است. شخصیتی که شهرهی خاص و عام در جهان اسلام است و آثار و برکات معنوی و علمیشان همچنان مایهی تقویت ایمان و تصحیح اذهان است. همانطور که قبلاً هم بدان اشاره نمودم، «شیخ محمد سعید نقشبندی» هم از مصلحان و دعوتگران بزرگ منطقه بودهاند که تأثیرات فراوان دینی و معنوی بر جای نهادهاند. استاد «سید عثمان ذبیحی» هم شخصیت معنوی و علمی برجستهای هستند و برای ما بسیار محترماند و توأمان شأن علمی و ارشاد معنوی را دارا هستند و شاعری توانا هم میباشند و دیوان شعرشان هم به چاپ رسید است. استاد «جمالالدین مهاجری» هم از دیگر شخصیتهای علمی و دینی منطقهاند که خدمت پدر کاک صلاحالدین بهاءالدین، رهبر پیشین اتحاداسلامی کردستان عراق، تلمذ کردهاند و ایشان فرمودند که استاد اول کاک صلاح من هستم و به ایشان الفبا یاد دادهام. ایشان در ناحیه بیاره یا طویله کردستان عراق درس خواندهاند. از دیگر شخصیتهای منطقه میتوان از استاد «سید شافی قریشی» نام بُرد که انسانی فعال و تلاشگر در منطقه بودهاند و هستند و حق استادی بر گردن ما دارند و در نشر دعوت اسلامی و ترویج فرهنگ دینی خیلی مؤثر بودهاند و آثار ماندگاری بر جای گذاشتهاند.
منطقهی تالش شخصیتهای علمی و آکادمیک ارزندهای هم در دامان خود پرورانده است که حضورشان مایهی دلگرمی و مباهات است. شخصیتهایی نظیر دکتر «اسعد نظامی» که از نخبگان علمی و استادان مبرّز جامعهشناسی است و سالها در ایران و دانشگاههای خارج از کشور تدریس کردهاند. ایشان هماکنون به ایران تشریف آوردهاند و متأسفانه کمی مریضاحوالاند که آرزو داریم صحت کامل خود را بازیابند. یکی از فرهیختگان نادر و کمنظیر منطقهی ما مرحوم استاد «هارون شفیقی» بودند که سال ۱۳۸۰ شمسی وفات نمودند. ایشان شاعری چیرهدست و ادیبی توانا بودند و به زبانهای فارسی و تالشی و عربی شعر میسرودند و اگر چه تحصیلات دانشگاهی نداشتهاند اما در ادبیات عرب و ادبیات فارسی و نیز تحقیقات تاریخی و عرفانی بسیار سرشناس و صاحب نظر بوده و کتابهای ارزنده و ماندگاری از ایشان به یادگار مانده است.
اصلاحوب:
به عنوان آخرین سؤال، فکر میکنید جماعت دعوت و اصلاح به طور خاص و سایر جریانهای دینی به شکل عام، نیازمند توجه و اهتمام به چه اصولی هستند؟
محمدیان:
به نظرم در وضعیت پرالتهاب جهان امروز، اصل «دگرپذیری» به ضرورتی مبرم و انکارناپذیر مبدل شده است و لازم است تلاش کنیم اصل «دگرپذیری» که از اصول راهبُردی مصوب کنگره جماعت هم هست، به فرهنگ سازمانی ما بدل شود. راه رسیدن به اتحاد و همگرایی، گسترش فرهنگ دگرپذیری و ایجاد فرصتهای برابر برای عرضهی کالاهای فرهنگی است. من معتقدم امروز مشتریها به جای توجه به کارخانه، به کالا نگاه میکنند، باید مردم، محصولات تفکرات حاکم بر جماعت را به شکل محسوسی ببینند. به نظر من باید اصل «دگرپذیری»، به فرهنگ عمومی همهی جماعتها و جریانهای دینی و مدنی تبدیل شود.
اصلاحوب:
از اینکه وقتتان را دراختیار ما قرار دادید، سپاسگزاریم.
محمدیان:
من هم از اینکه مجال چنین گفتوگویی را فراهم دیدید، صمیمانه ممنونم.

نظرات
بدوننام
19 آذر 1393 - 05:02با عرض سلام و احترام و تشکر از جناب استاد محمدیان. چند مطلب رو عرض ميکنم یک اینکه در خطه تالش فعالیت هایی توسط گروههای سلفی نیز انجام میگردد در ضمن برادران تبلیغی خواه ناخواه تبدیل به گروهی شدند که ميطلبد اسمشان کامل برده شود جماعت دعوت و تبليغ . و اهم امور آنها علاوه بر مطالبي که استاد فرمودند امر به معروف و نهی از منکر و همون دعوت به سوی رب العالمین و تجدید ایمان میباشد . و اینکه جمله برخی قیافه بلوچی گرفته اند به هیچ عنوان صحیح نیست من خیلی از این افراد رو دیده ام که کاله میگذارند و ریش بلند دارند و سبيلهارو کوتاه میکنند که این یکی از ظواهر مشهور اسلامی است که در تمامی دنیا مرسوم هست درضمن ای کاش استاد از نیاکان خود که در مناطق کهبنان بودند نیز یادی ميکردند با تشکر فراوان
بدوننام
20 آذر 1393 - 07:30برادر بزرگوار کاکه کشف الدین محمدیان سلام علیکم با عرض ادب و آرزوی توفیق الهی متن مصاحبه شما در سایت را مطالعه و ضمن تشکر از بیان مطالب،لازم میدانم انتقاداتی از فن بیانتان عرض ادب نمایم. در ارتباط با خاطرات شما از استاد محبوب همه کاکه ناصر سبحانی رحمة الله علیه حق مطلب را ادا نکردی و سعی نمودی جسته و گریخته مطالبی قبل از تحول فکری ایشان بیان و به سادگی از موضوع خلاص شوید. از حجره محقر دوریسان و زانوزدن در محضرشان و کامیابی شما و دوستانت از نحوه تدریس و عمیق بودنش در ارائه مطالب درسی و تربیتی،از متانت و تقوی و بینش سیاسی و اجتماعی ایشان از تحول فکری خودتان با تأسی از ایشان،از روش دعوت و ترویج دینی ایشان،از سلامت نفس و وقار شخصیت و شهامت و مجاهدت و پشتکار ایشان.و یادآوری این موضوع که قبل از ملاقات با هر شخص اخوانی و قبل از آشنایی با افکار امام بنا رحمة الله علیه شخصا به تبعیت از روش دعوت پیامبر گرامی (ص) مدرسه تربیتی موازی با اخوان را برگزار نمود ذکری به میان نیاوردی. برادر گرامی بر عالمان و اصحاب ذکر و اندیشه مخفی نیست که استاد عزیز مجتهد جامع الشرایط و نه مجتهد فی المذهب بودند بنابراین ایشان همچنانکه بزرگترین مفسر معاصر بود،یک محدث و فقیه عالی قدر هم بودند شاید شما بی اطلاع باشید،ایشان سالها احادیث را با اعداد و ارقام بازکاوی فرمودند و اگر عمری باقی بود مصمم بود تا ضمن غربال کردن احادیث به تالیف یک تاریخ فقهی همت گمارد. منتقدین نظرات تحسین محمدغریب براین باورند که شأنیت ایشان والاتر از یک فقیه فی المذهب است. با این حال جای تاسف است که شاگردان ایرانی آن رادمرد بخاطر ملاحظات شخصی تاکنون از ابراز و معرفی ابعاد شخصیتی و علمی و پرهیزکاری این بزرگوار کوتاهی کرده اند. امید است در مصاحبه های بعدی جبران کنید.
یک پاوه ایی
22 آذر 1393 - 08:25با سلام خدمت استاد محمدیان به راستی ایشان نمونه تقوا و خوبی هستند خودش و خانواده محترمش زحمات زیادی برای دوستان کرد کشیده اند از مهمانپذیری و مهمان نوازی خصوصا خانم محترمشان. من اولین باری که ایشان را دیدم به یاد استاد سبحانی افتادم.چهره نورانی و متواضع. کمال تشکر را دارم خداوند عمر با عزت و ایمان به ایشان بدهد. دوستان گرامی اقای سبحانی یک انسان وارسته بود و بس مقدس گرایی بس است.
بدوننام
28 آذر 1393 - 03:12من برای کردها واقعا متأسم که هم چنان در تعصب قومی و نژادی خودشون موندند. شما فقط همین آقای سبحانی را داشتید و همیشه بعد از سی سال با اندیشه های کهنه اش باز دارید زندگی می کنید. از تعصب دربیایید. شما که از مذهبی های شیعی بدتر شدید. بابا سبحانی کهنه شد به دنبال کس تازه ای باشید دوستان.
فایق
30 آذر 1393 - 07:40سلام.اندیشه های شخصیتی مانند استاد سبحانی کهنه نمی شود چون از قران سرچشمه گرفته و دفاع از چنین عالمی تعصب نیست بلکه وظیفه است .در ثانی نیاز نیست شما برای ما کردها متاسف باشید بلکه باید برای خودتون متاسف باشید که به یک ملت توهین میکنید و در نوشتتون بوی ایجاد اختلاف میان ملت ها می اید
قدرت اله فیضی
09 مرداد 1394 - 12:08استاد بزرگوار با عرض سلام و ادب , اینجانب قدرت فیضی اهل و ساکن روستای دشه در استان کرمانشاه شهرستانپاوه هستم , با جمعی از جوانان روستا در حال جمع اوری تاریخ دشه هستیم , مقبره مبارکی جنب مسجد روستا به نام شیخ شیخ شهاب وجود دارد که میگویند ایشان از تالش به دشه امده و از مشایخ نقشبندی هستن , دوم حوض شیخ فتاح که مرکز کلاس طلاب و مرکز روستا هستش وجود دارد لطفا اگر میتوانید ما را راهنمایی بفرمایید با تشکر فراوان
بدوننام
01 دی 1394 - 04:50به نظر نمی رسد که برخی از محتوای این مصاحبه و اظهارنظرهای آن خالی از ایراد و اشکال باشد، به طور مثال آمار جمعیت رضوانشهر بسیار نادرست است و جای تعجب دارد. نقش استاد قریشی هم کم رنگ نشان داده است و حقیقتا بانی اصلی مسجد محمدیه و حوزه علمیه اهل سنت ایشان بودند و قبل از ورود محمدیان به تالش و تلمذ در محضر استاد قریشی، استاد قریشی طلبه داشتند. منظور آقای محمدیان از این تکرار "ما" ها معلوم نیست چه کسانی هستند.
بدوننام
04 دی 1394 - 05:17شهامت چاپ برخی از نظرات را ندارید. بي خود ژست اصلاح و انتقادپذیری به خود نگیرید. حقیقت همه انسان ها به مرور زمان آشکار می گردد.شما خودتان کسی را اصلاح نگردید بلکه برخی از افراد با سواد و اصلاح شده را شکار کردید و برخی از شما نیز علی رغم گذراندن دوره های مختلف هنوز با اصول اولیه اصلاح و تزکیه آشنا نیستند و به فکر ثروت اندوزی هستند و به دنیا عشق می ورزند. بهترین امتحان افرادی مثل شماها عبور دادنتان از فیلتر مادیات و امتحان در این زمینه است.
عبدالله
04 اردیبهشت 1396 - 10:16سلام علیکم چرااز مرحوم حاج محمد رئوف جودی نامی نبرده اید؟ایا خدمات کمی برایه سرزمینمان تالش کرده اند؟
ع.
10 تیر 1396 - 10:41خُب دوست گرامی قرار نیست که در یک مصاحبۀ 50 یا 60 دقیقه ای تمام زحمتکشان این خطّه را نام ببرند که... کمی از این بحث کردنهای بی مورد پرهیز کنید. حاج محمّد رئوف جودی (خدایش رحمت کند) نیز زحمات بسیاری کشیدند. بحوث کودکانه را کنار بگذارید. سلامت باشید.