•اسلام راه حل است یک شعار توخالی است و اسلامگرایان همواره گزینهی مطلوب نیستند.
•جنبشهای اسلامی هنوز به این قناعت نرسیدهاند که امروزه باید دیدگاه جدیدی داشته باشند و واقعیتهای موجود را مد نظر قرار دهند.
•در ادبیات ما به عنوان یک جنبش اسلامی، مبحث خاصی پیرامون حکومت اسلامی از دیدگاه اسلام وجود ندارد.
•هیچ یک از تصمیمگیرندگان عرصهی جهانی نمیخواهند، اسلامگرایان جای دیکتاتورهای سرنگون شده را پر کنند.
•اسلامگرایان وقتی خود را جایگزین تصور کردند به خطا رفتند و ندانستند که جنبش انقلابی جانشین دیکتاتوریها است.
•از دیدگاه من جنبش حاضر ملیگراست و نباید با نظام کلی اسلام دشمنی داشته باشد.
•ائتلاف بینالمللی برای بازآفرینی ساختار منطقه آمده است و فقط میخواهد بر صحنهی جدید سرپوش بگذارد.
عبدالفتاح مورو یکی از شخصیتهای جذاب و جنجالی تونس است؛ به لحاظ تاریخی او نخستین کسی است که فعالیتهای دعوی را در تونس آغاز کرد. مورو در آن زمان هنوز دانشجوی حقوق بود و هنگامی که استاد غنوشی از دمشق باز میگشت با ایشان دیدار کرد تا این دو شخصیت تجاربشان را در اختیار یکدیگر قرار دهند. این اقدام نخستین گام برای تأسیس جنبش اسلامی تونس بود که امروزه به جنبش النهضه مشهور است. مورو امروزه یکی از شخصیتهای درجهی اول النهضه است اگرچه دیدگاههای سیاسی و اجتهادهای فکری ایشان موضع رسمی جنبش نیست.
-غالب جنبشهای اسلامی به ویژه اخوان المسلمین مصر پس از انقلابهای بهار عربی از مرحلهی فعالیتهای مخفی به مرحلهی علنیت کامل گام نهادند بدون اینکه وضعیت خود را برای مرحلهی جدید بازنگری کنند؛ در این باره چه نظری دارید؟
در آغاز لازم است جنبش اسلامی را تعریف کنیم؛ جنبش اسلامی پدیدهای نوظهور است و زمانی که امت به خطر استعمار پی برد و برخی از اندیشمندان جهان اسلام وخامت اوضاع مسلمانان را احساس کردند در صحنه ظاهر شد و به دنبال آن برخی از رهبران مسلمان برای آزادسازی کشورهای اسلامی و ارائهی جایگزین مناسب، نیروهایشان را در قالب جماعت سازماندهی کردند. دوران استعمارگری و سرنگونی خلافت باعث شد طرفداران جنبش اسلامی به این قناعت برسند که در حال حاضر، هدف اصلی پیدا کردن جایگزینی برای مقام خلافت است. از اینرو هدف از نگاه آنان، چیزی جز حکومت نبود و تمام اسلام را در اجرای احکام خلاصه کردند. جنبش اسلامی تونس نیز در آغاز تأسیس با هدف دستیابی به قدرت و دعوت برای اجرای شریعت اعلام موجودیت کرد. این را هم باید در نظر داشته باشیم که این جنبش چه مراحلی را در فهم شریعت و تعامل با آن پشت سر گذاشته است و باعث شد بجز تلاش جدی برای رسیدن به این هدف، دغدغهی دیگری نسبت به اسلام نداشته باشد.
-یعنی جنبشهای اسلامی سرانجام به جنبشهای سیاسی تبدیل میشوند؟
قطعاً همین طور است؛ زیرا این جنبشها با هدف دستیابی به حکومت- البته با انگیزهی دینی- پا به عرصه نهادهاند. از نگاه این جنبشها اسلام دارای حکومت است و علت عقبماندگی امت دقیقاً این است که نتوانسته است شریعت را اجرا کند. از نگاه آنان برپایی نظام سیاسی یا ایجاد ساختار قانونی مهمترین مسأله است و شعاری که جنبشهای اسلامی در آغاز پیروزی انقلاب تونس سر داده بودند، حاکی از علاقهی آنان به اجرای شریعت بود؛ گویی ما درد و رنج و عقبماندگی امت را در فقدان یک سیستم حقوقی و قانونی خلاصه کردهایم.
-اما با بازگشت به خاستگاه این جنبشها ملاحظه میشود که جماعت در ابتدا یعنی پیش از آنکه مستقیماً وارد گفتمان سیاسی شود، گفتمان دعوی و اجتماعی را در پیش گرفته بود؟
این سخن در ظاهر صحیح است، زیرا جنبش اسلامی به ما یاد داده است که ابتدا باید فرد و سپس خانوادهی مسلمان ساخته شود و آنگاه جماعت اسلامی تشکیل شود که بتواند حکومت اسلامی را برپا کند. این مراحل، هدف را ملغی نمیکند؛ گاهی حرکت در یک مرحله، متوقف میشود زیرا شرایط اجازهی پیشروی نمیدهد. اما هدف نهایی یعنی رسیدن به مرحلهی حاکمیت شریعت در درون ما پنهان است بدون اینکه عنوانی داشته باشد. چرا سید قطب جوامع آن زمان را تکفیر میکرد؟ به این علت که شریعت خدا را اجرا نمیکردند و این یک سیاست است. این مسأله علنی نمیشود، بلکه در درون اهداف بلندمدت جنبش اسلامی مخفی میماند. حزب التحریر زمانی که مستقیماً خواستار برپایی خلافت شد دقیقاً همین مفهوم را دنبال میکرد.
چیزی که این جنبشها درک نکردند آن بود که آنان در مرحلهی کنونی به دیدگاه جدیدی نیاز دارند که واقعیت کنونی را مد نظر قرار دهد و این مفهوم کمتر به ذهن دعوتگران و رهبران جنبشهای اسلامی خطور میکند. آنان تنها خوانش واحدی از اسلام دارند و آن هم چیزی نیست جز تصور تاریخی آن. این واقعیت حکایت از آن دارد که چرا در ادبیات ما به عنوان جنبش اسلامی مبحث خاصی در ارتباط با حکومت معاصر از دیدگاه اسلامی وارد نشده است. یعنی زمانی که به حکومت میرسیم، دقیقاً چه کاری باید انجام دهیم. موضوع این است که الگوی آن، در ذهنهای ما وجود دارد و در صورت فراهم شدن شرایط آن را به صورت تحت اللفظی از تاریخ به واقعیت انتقال میدهیم.
این یکی از بزرگترین کاستیها اسلامگرایان است و باعث شده است به ویژه پس از انقلاب و رویارویی با بحرانها سقوط کنند. آنان با چه پروژهای وارد قدرت شدهاند؟ هیچ پروژهای ندارند. تمام کاری که کردهاند این است که الگوی غربی را به کشور خود منتقل کردهاند. همان چیزی که روزی آن را به باد انتقاد میگرفتند و در آن ویژگی اسلامی نمیدیدند. ما درست همان شیوه را در پیش گرفتهایم. بدون اینکه دربارهی پارلمان و قانون احزاب و ریاست جمهوری از خود بپرسیم، تمام آن را از غرب الگوبرداری کردهایم.
-این یعنی جایگزین اسلامی وجود ندارد؟
جایگزین هنوز ظهور نکرده است و افزون بر این، مسأله این نیست که جایگزینی را آماده کنیم که رنگ و بوی اسلامی داشته باشد زیرا اسلام شکل خاصی برای حکومت و اختیارات حاکم ترسیم نکرده است، بلکه به مسایل کلی اکتفا کرده است. پیامبر اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- صراحتاً به خلیفه و حدود اختیارات و شکل و ماهیت او اشاره نکرده است. از نگاه ایشان حکومت باید آزادی، عدالت و کرامت انسانها را تضمین کند و حاکم امین امت باشد. به مردم گوش فرا دهد و با آنان مشورت کند و چیز دیگری به این اضافه نکرده است. به همین خاطر روش انتخاب ابوبکر صدیق با روش انتخاب عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و علی مرتضی تفاوت داشت و گزینش خلفای راشدین به طور کلی با گزینش خلفای اموی متفاوت بود.
-پس با توجه به آنچه بیان کردید شعار «اسلام راه حل است» یعنی چه؟
این یک شعار توخالی است که ورد زبان ملتها و رهبران جنبشهای اسلامی شده است بدون اینکه به محتوای آن پی برده باشند. این شعار به شخص بیماری شباهت دارد که برای درمان آمده است و به او میگویند پزشکی بهترین راهحل است. به لحاظ نظری این عبارت درست است اما در سطح محتوا، راهحل چیزی است که ما آن را با توجه به قاعدهی «شما به امور دنیای خود آگاهترید» درک میکنیم. اسلام به جزئیات مسایل و جایگزین اشاره نکرده است.
این مسایل در حوزهی تصور ما از واقعیت و چگونگی پیشبرد آن جای میگیرد. ما در حرکت به سمت اشکال و ظواهر شتاب میکنیم اما محتوا را فراهم نمیکنیم. ما حتی از اسباب عقبماندگی خود نیز سؤال نکردهایم و این سؤالی است که تمام مصلحان در قرن نوزدهم میلادی مطرح کردند. بانیان جنبشهای اسلامی با وجود آگاهی از این معضل این پرسش را با شفافیت مطرح نکردند و به آن پاسخ ندادند.
-آیا از سخنان شما چنین برداشت میشود که جنبش اسلامی وقتی به سمت قدرت حرکت کرد، دچار خطا شد یعنی در زمینهی مدیریت امور داخلی فاقد برنامه و تجربهی کافی بود؟
یقیناً؛ بنده از ابتدا همین دیدگاه را داشتم و ظاهراً رخدادهای بعدی آن را ثابت کرد. پیش از انقلاب چه هدفی داشتیم؟ ما تلاش میکردیم همراه با سایر جریانهای سیاسی جایگاهی داشته باشیم تا بتوانیم نظرمان را با شعار «میان ما و مردم را مانع ایجاد نکنید» ابلاغ کنیم. هدف ما در هم شکستن نظامها با اهرم قدرت نبود اما چه زود این هدف تغییر کرد. من در روزهای نخست انقلاب به صراحت به این مسأله اشاره کردم و این مسألهی سیاسی را پیش کشیدم و گفتم اسلامگرایان حق ندارند بیش از یک سوم کرسیهای پارلمانهای جدید را به خود اختصاص دهند. نصیحت کردم که رئیس جمهور نباید از میان آنان باشد. به خاطر دارم «عصام عریان» یکی از رهبران اخوان المسلمین هم آن وقت همین دیدگاه را داشت. اما پس از کمتر از یک ماه در تصمیمشان تجدید نظر کردند و اخوان تصمیم گرفت اکثریت پارلمان را به خود اخصاص دهد و رئیس جمهور از میان آنان باشد.
-چرا به این قناعت رسیدند؟
آنان توجیه میکردند که اگر محمد مرسی برای ریاست جمهور نامزد نشود، فضا برای نامزد رقیب آماده خواهد شد و کشور به دوران پیش از انقلاب باز خواهد گشت. این اشتباه بود، زیرا آنان تصور میکردند گذشته تغییر کرده است؛ غافل از اینکه تنها روبنا عوض شده بود. یا اینکه تحت تأثیر شادمانی و حماسهی انقلاب قرار گرفتند و حسن ظنّ زیاد یا فقدان تجربەی کار دستشان داد. معتقد بودند که تغییر رژیمها با برکناری حاکم انجام میگیرد و نمیدانستند که انقلابها به سود نظامهای موجود تمام میشود؛ یعنی نظامها از ورمی که داشتند راحت میشوند. چون رؤسای حاکم بر این نظامها به ورمهای وخیمی تبدیل شده بودند.
-آیا این مورد بر تونس هم صدق میکند؟
بلی! ممکن است بر تونس هم صدق کند و این مسأله نیازمند تفکر است؛ زیرا ما هنوز اطلاعات درستی در خصوص رخدادهای ۱۳ و ۱۴ ژانویه که به فرار زین العابدین بن علی انجامید نداریم. تاکنون نفهمیدهایم چه عاملی به این حوادث دامن زد و این مسأله همچنان در هالهای از ابهام قرار داد. اما قطعاً کسانی که امروزه از این تحرکات سود میبرند، دقیقاً همان کسانی نیستند که مسبّب آن شدند و بلکه دیگران قضیه را به سود خود تغییر دادند.
-آیا در تونس انقلاب شد؟
در تونس انقلاب شد و شکّی در این نیست. اما من معتقد نیستم که این انقلاب به سود رژیم گذشته تمام شد. پیشتر گفتم که اسلامگرایان اگر معتقد باشند که همواره بهترین جایگزین در کشورهایشان هستند دچار توهّم شدهاند. موجودیت آنان بیشتر به شرایط و وضعیت بستگی دارد و هیچگاه بیش از سه سال در حکومت دوام نخواهند آورد؛ زیرا با همان روشی که به قدرت رسیدهاند از قدرت کنار زده میشوند. یعنی از راه صندوق رأی شکست میخورند و بیم آن دارم که از وسط صندوق خارج شوند.
تحرکات مردمی اگر دارای رهبری هوشمندانه نباشد و از تفکری که بتواند اهداف بلندمدت و کوتاه مدتش را مشخص کند برخوردار نباشد، تمام دستاوردها به سرقت خواهد رفت. کسانی که اسلامگرایان را بنا بر حکم واقعیت و به دنبال نتایج حاصل از صندوقهای رأی پذیرفتند، برای اخراج آنان از قدرت نقشه کشیدند تا به همان شیوهای که وارد شده بودند از چرخه خارج شوند. این چیزی بود که در تونس به وقوع پیوست و در مصر نیز به طرز دیگری رخ داد که باعث پیدا شدن شکاف عمیقی در جامعه شد. زیرا هیچ یک از تصمیمسازان عرصهی بینالمللی تمایل ندارند اسلامگرایان جایگزین دیکتاتورهایی شوند که توسط ملتها سرنگون شدهاند.
-شما اکنون میفرمایید اسلامگرایان نمیتوانند جایگزینی را تشکیل دهند؟
اسلامگرایان زمانی که تصور کردند خودشان جایگزین هستند به خطا رفتند؛ آنان تلاش نکردند که جنبش انقلابی را جایگزین دیکتاتوری کنند. برای این کار لازم بود در داخل جنبش انقلابی بمانند نه خارج از آن. نتیجه آن شد که صف انقلاب دچار شکاف شد و این امر فرصت را برای بازگشت و فعالیت مجدد نیروهای ارتداد فراهم کرد. انقلابیون یا کسانی که میتوانستند از تغییرات استفاده کنند ندانستند که مرحلهی جدید مرحلهی همبستگی و همکاری است و به صورت فردی قادر به برافراشتن این بنای جدید نخواهند بود. آخر زدودن دیکتاتوری چه معنایی دارد اگر هدف ایجاد دیکتاتوری جدیدی باشد؟
-اگر بخواهیم این مسایل را دربارهی تونس صحیح بدانیم دربارهی جنبش النهضه چه میتوان گفت؟
در داخل النهضه افراد مختلفی هستند و برخی از آنان که با نظر حاکم مخالف بودند، حذف و سپس بازگردانده شدند. جنبش النهضه یک شیوه را در پیش گرفت و عجیب آن است که توقف نکرد که قدری فکر کند یا به نظر مخالف گوش فرا دهد. دارای یک نظر بود و همین باعث شد ناگهان دست به حمله بزند و تا به نزدیکی دیوار برسد. اما وقتی احساس کرد اندکی مانده است که نابود شود، در آن هنگام ناگزیر شد از جایگاهی که پیشتر به دست آورده بود، عقبنشینی کند. جنبش النهضه از روز نخست، اختلاف عقیدتی را مشخصهی اصلی خود قرار داد آن هم نه اختلاف میان انقلابیون و مرتجعان، بلکه میان اسلامگرایان و سکولارها.
هدف از وقوع انقلاب مطرح کردن این مسأله نبود؛ کسانی هستند که در زمان حاضر زندگی میکنند و با چالشهای آن روبرو هستند و کسانی هم هستند که در گذشته زندگی میکنند؛ مانند اسلامگرایانی که خواب عمر بن خطاب و عمر بن عبدالعزیز را میبینند و سکولارهایی که به تولستوی، لنین و استالین میاندیشند و رخدادهای دههی شصت را در سر میپرورانند. هر دو گروه مسئول معطل کردن تحرک اجتماعی و عدم پیشرفت آن هستند. جنبش النهضه انرژی زیادی را در واکنش در برابر سکولارها هدر داد که این خود فرصتی را در اختیار کسانی قرار داد که هیچ باوری به دموکراسی و نهادها نداشتند؛ کسانی مانند سلفیهایی که نه پروژهای داشتند و نه دولت را به رسمیت میشناختند. تنها پروژهی آنان حمایت از حاکم خودکامه و ستمگر بود، به شرط اینکه پرچم اسلام را در دست داشته باشد. به همین خاطر به بلند نگه داشتن پرچم و دفاع از آن مشغول شدند. آنان توانستند در درون این تحرک اجتماعی نفوذ کنند.
-پیش از آنکه دیدگاه شما را در خصوص پدیدهی سلفیت بدانیم بگذارید سؤال دیگری مطرح کنم؛ شما گفتید که جنبش النهضه پیش از آنکه به دیوار برخورد کند عقبگرد کرد؛ این عقبگرد را چگونه ارزیابی میکنید؟
این یک نمایش بود چون میدانست بر اثر فشار رقیبان موقعیت خود را به کلی از دست خواهد داد.
-یعنی یک سوم را پذیرفت؟
یک سوم حتی کمتر هم به دست نیاورد، بلکه دست خالی بازگشت.
-امروز النهضه در آستانهی انتخابات پارلمانی قرار دارد به نظر شما چگونه عمل خواهد کرد؟
امروز این مسأله مطرح است؛ کسانی که با نامزدها ارتباط دارند باید هدف از مشارکت آنان را جویا شوند. آیا دوست دارند در قالب قدرت اجرایی به حکومت بازگردند؟ برخی به این مسأله تصریح میکنند اما هستند کسانی که میگویند در این مرحله باید حضور داشته باشیم و سهمی در قدرت داشته باشیم اما در جایگاه پارلمان. منظورم این نیست که قوانین را تغییر دهیم و آن را اسلامی کنیم این نادرست است بلکه قوانینی وضع کنیم که از اصلاحات اداری و مالی و تربیتی و اصلاح سازمانهای مختلف پشتیبانی کند.
-آیا النهضه توانسته است جامعهی تونس را نسبت به خود مطمئن سازد؟
خیر جنبش النهضه امروزه در ذهن بسیاری از مردم تونس حزبی است که باید باقی بماند اما به نظر میرسد تعداد کمی از مردم معتقد هستند که این حزب خواهد توانست مشکلات کشور و چالشهای موجود را حل کند. به همین خاطر پیشبینی من این است که تنها اعضای حزب و خانوادههای آنان به نفع حزب رأی خواهند داد. اما کسانی که لازم بود النهضه پس از انقلاب به آنان توجه کند و کسانی که با اسلام دشمنی ندارند حتی رفتارشان به درجهی التزام اخلاقی نرسیده است و در صف چپیها جای نگرفتهاند؛ کسانی که نمیدانند معنای سکولاریسم چیست در نتیجه امکان داشت که از النهضه حمایت کنند، حزب اکثر آنان را از دست داد.
-به نظر شما امکان مصالحه یا تفاهم میان اسلامگرایان و سکولارها وجود دارد؟
من در مرحلهی کنونی قایل به این تقسیمبندی نیستم امروز مسألهی اسلامگرایی یا سکولاریسم مطرح نیست و این موضوع بیمعناست. سبک غالب در تونس از زمان حبیب بورقیبه تا امروز یکسان بوده است و ما خواهان بقای آن هستیم تا جلوی بروز برخی از مشکلات لاینحل را بگیریم؛ علاوه بر این شیوهی حکومت را تنها سیاسیون تعیین نمیکنند، بلکه به انتخاب جامعه بستگی دارد و در حوزههای فکری و تربیتی مطرح میشود.
-سلفیت در تونس چگونه به خشونت روی آورد؟ و حجم واقعی آن چقدر است و چه میزان در روند سیاسی تأثیر دارد؟
ما از دیرباز تاکنون با سلفیت به عنوان یک فکر سازگار بودهایم؛ در قرن سوم و چهارم اختلافاتی در میان مسلمانان به وقوع پیوست و به سبب آن به دستههای مختلف تقسیم شدند. اختلاف عمده بر سر مسألەی اسماء و صفات الهی بود که به خاطر نفوذ تفکر یونانی به جامعهی اسلامی در میان مسلمانان راه یافت. نتیجه آن شد که اعتقادات سلف سالمتر و معتقدات خلف آگاهانهتر باشد. گروه نخست در مسایل تعمق نمیکرد و از ظاهر نص خارج نمیشد؛ در حالی که گروه دوم به معانی و مقاصد بیشتر توجه داشت. اما اگر بخواهیم این مسایل را بار دیگر زنده کنیم و امروز هم در میان امت به همان اختلافات دامن بزنیم، امری کاملاً غیر طبیعی است. نظرات علمایی که روزگاری در خصوص این مسایل بحث و جدل کردهاند، امروز دیگر حلاّل مشکلات مردم نیست. مسألهی امروز، مسألهی اسماء و صفات نیست و کاری به پیروی از مذهب امام احمد یا امام مالک در موضوع نماز و عموم عبادات ندارد. سلفیت از کشوری سر برآورد که در آن رفاه وجود داشت و دارای اعتبار جهانی بود. برخی از طرفهای داخلی از این اعتبار سوءاستفاده کردهاند، به طوری که چالشهای مرحلهی کنونی را برای گذر از این اعتقادات درک نمیکنند.
پدیدهای که هماکنون با آن روبرو هستیم این است که برای نخستین بار جوانان ایدئولوژیک دست به سلاح بردهاند و این یک سنت خطرناک است. البته این پدیده زمانی ظهور کرد که پای نیروهای بینالمللی به جهان اسلام باز شد و توانستند در افغانستان تعدادی را برای رسیدن به هدف خود بسیج کنند. غرب بر این باور است که به وسیلهی همین جوانان توانست روسها را از افغانستان بیرون کند اما اطلاعات آمریکا ندانستند دری را که گشودهاند بستنش دشوار است. نتیجهی این فرایند آن شد که اسلحه به هدفی برای جوانان تبدیل شد و در هر کشوری که حکومت ضعیف است در آن به خشونت دست میزنند. دین هم در این حوزه مورد استفاده قرار میگیرد تا سرپوشی برای رسیدن به اهدافشان باشد و بدین ترتیب از گروه کوچک به ارتش بزرگ تبدیل شدند.
اکنون مسأله تنها به اسلامگرایان و دینداران مرتبط نمیشود، بلکه جوامع نیز باید به این سؤال اساسی پاسخ بدهند که چرا جوانان ما در مقابل دولت دست به سلاح میبرند؟ این پدیده در دههی شصت در غرب ظاهر شد، اما غرب توانست آن را مهار کند؛ زیرا مطبوعات و مؤسسات را در اختیار داشت و به قدر کافی هوشیار بود. اما جوامعی که در آن مؤسسات طرفدار این جریان وجود داشته باشد و در عین حال فاقد تفکر باشد نمیتواند این پدیده را مهار کند. هنوز برخی از مسلمانان گمان میکنند که اسلام به دست این جوانان برپا خواهد شد زیرا طبقهی دیندار، وفاداری خود را به نظامهای فاسد نشان دادهاند، بنابراین سلفیت امروز تنها امنیتی نیست.
-آیا این بدان معناست که سلفیت در تونس از کنترل خارج شده است؟
خیر، این گروهها از کنترل خارج نشدهاند؛ زیرا قدرت رویارویی با مردم را ندارند؛ آنان آسیب دیدهاند و از هر سو در محاصره هستند. اگر غالب میشدند میتوانستند رهبری مردم را به دست گیرند. مشکل اینجاست که آنان از بحرانی که لیبی با آن دست به گریبان است سود میبرند. ما در وضعیت شکنندهای به سر میبریم و بیم آن میرود که از این وضعیت برای قاچاق اسلحه و انجام عملیات خطرناک استفاده کنند.
امروزه مسألە از داعش فراتر رفته است؛ ماجرای امروز خندهدار است. سلفیها با این تاکتیک مقاومت نمیکنند، آنان در داخل خانهها نفوذ میکنند و نمیتوان تمام خانهها را بمباران کرد. به باور من ائتلاف بینالمللی برای ساماندهی مجدد منطقه آمده است و تنها سرپوشی برای صحنهی جدید است.
-به اسلامگرایان امروز چه پیشنهادی دارید؟ مهمترین درسی که از تجارب چهار سال اخیر منطقه به دست آوردهاید چیست؟
مشکل امروز از جنبشهای اسلامی فراتر رفته است و من باید ضرورتاً از خود اسلام صحبت کنیم. چگونه؟ مشکل اسلام به خود مسلمانان باز میگردد؛ آنان اسلام را تنها دینی قرار دادهاند که در داخل خود بر خشونت استوار است و مسأله تا امروز با انتخابهای خاص و نهایی حل و فصل نشده است. مسیحیان مشکلشان را در داخل حل کردند، حتی یهود هم با وجود برخی ناهماهنگیها توانستند اختلافاتشان را حل و فصل کنند. مسلمانان تنها امتی هستند که تا امروز نتوانستهاند مشکلات داخلی خود را حل کنند. زیرا ما در مسألهی آزادی افراط کردیم و اجتهاد را بر پایهی آزادی عمل فردی قرار دادهایم. ما ضوابطی برای اجتهاد نداریم کافی است کتابهای مبسوط را باز کنیم و ببینیم در یک مسأله هفتاد نظریه وجود دارد و همهی آنها هم به نصّ و فهم نصّ استناد کردهاند. ما در سطح علمی مرجعیتی شکل ندادهایم که بتواند دین را به یک سمت و سو هدایت کند به ویژه که بسیاری از مفتیان سرسپردهی حاکمان خودکامه شدهاند و با این کار اعتبار خود را در نزد مؤمنان از دست دادهاند. این فضا باعث شده است به عنوان مثال جماعت داعش برای خود فتوا دهد. آنان هم نصوص معتبر خود را دارند. مثلاً اتحادیهی علمای مسلمان اکنون چه میکند؟ از کاشت اعضا و ربا و احکام بیمه و دیگر مسایل بحث میکند. این یک کار علمی خوب است، اما چه تأثیری در سطح جامعه دارد؟ آیا توانسته است مرجعیت الزامآوری برای امت تشکیل دهد؟
در غرب، دانشگاهها مرجعیت مخصوصی تدوین کردند؛ این مرجعیت در داخل خود حدودی دارد و داخل این حدود آزادیهای گستردهای وجود دارد. در حالی که ما تا امروز هم بر یک منهج توافق نکردهایم که در مدیریت مسایل دینی و غیر دینی به ما کمک کند. اسلامگرایان باید در میان خود به گفتگو بنشینند و از این اعتقاد که هر گروهی شیوهای در پیش گرفته است و پروژهی اسلامی بر آن صدق میکند دست بردارند.
-آیا معتقد هستید که ترکیه به واسطهی تعادلی که در میان دولت و دین ایجاد کرده است در مهار این معضل موفق بوده است؟
عمومیت دادن یک تجربه، همواره خطرناک و اشتباه است؛ زیرا برخی میخواهند ما را قانع کنند که یک مدل اسلامی وجود دارد که قابل انتقال و ترویج است. به طور کلی من با وجود تحرکات اسلامی در سطح جهانی مخالفم. تحرکات از دیدگاه من تحرکات ملی است که نباید با موجودیت کلی اسلام دشمنی داشته باشد. مشکلات مطرح شده اساساً یک فرایند است و ریشه در بافت ملی دارد بدون اینکه منافی همبستگی با سایر مسلمانان باشد. در این زمینه، سؤالی که مطرح میشود این است که اسلام در اصلاح این واقعیت ملی چه کمکی به میکند و این کمک در چه حدی است؟
-یعنی الگوی اسلامی وجود ندارد؟
ویژگیهای کلی وجود دارد نه یک الگو. ما در حلال و حرام با هم اختلافی نداریم اما در برخی از کاربردهای عملی با هم اختلاف داریم.
-آیا این بدان معناست که اسلامگرایان باید از نبرد ایدئولوژیک دست بردارند؟
نباید معتقد باشند که نبرد آنان ایدئولوژیک است؛ نبرد حقیقی آمادهسازی نیرو در راستای آبادانی و توسعه است و اینکه حرمت و آزادی هیچ شهروندی به خاطر پوشاندن سر یا گذاشتن ریش یا رفتار شخصی هتک نشود. مردم در این زمینه آزادند و اخوانی یا سلفی نمیتواند شیوهی خاصی را بر سایرین تحمیل کند.
-سلفیها نسبت به شما چه موضعی دارند؟
آنان که کلید بهشت را در دست دارند، نمیخواهند من وارد آن شوم و کسانی که نگهبان قبرستانها هستند هم نمیگذارند من در آنجا دفن شوم. کسانی که در خیابان با من برخورد میکنند برخی عمداً من حمله میکنند اما مسایل برای من کوچک و بیارزش است.
-آیا اعضای النهضه به سخن شما گوش فرا میدهند؟
من این سخن را به آنان گفتم و در ستون روزنامهها هم درج شد. برخی گوش میکنند و برخی دیگر مرا مسخره میکنند، زیرا اعتقاد دارند که خودشان بر دستگاههای سازمانی حکومت میکنند. این یکی از اشکال غرور است که نمیگذارد افراد به حقیقت دست یابند.
-سؤال آخر اینکه با این طرز تفکر و با این طرح قصد دارید در پارلمان آینده چه کاری انجام دهید چون شما در رأس لیست نامزدهای جنبش النهضه قرار دارید؟
به اعتقاد من تونس امروز به سازمانهای قانونی مبتنی بر نص قانون اساسی جدید نیازمند است؛ احقاق حقوق و پاسداری از آن بخش اساسی اصلاحات است. علاوه بر این باید بر نهادهای حمایتی هم تمرکز کنیم. ما به آرامش پس از انقلاب نیازمندیم همچنین باید به چرخش قدرت عادت کنیم و به اختلاف و تنوع احترام بگذاریم. این روشی بود که اروپا و آمریکا پس از انقلابها در پیش گرفتند. در حوزهی اقتصاد نیز به پروژه نیاز داریم؛ شیوهی تسکین درد که هماکنون در پیش گرفتهایم نتیجهبخش نیست.. من هم مانند دیگران پروژههایی دارم اما این امر به آرامش و توافق بر یک روش و کار مرحلهای و تدوین مقررات برای کار مشترک نیاز دارد.

نظرات
بدوننام
14 مهر 1393 - 09:32سلام مصاحبه ای قوی و جالب بود نکات آموزنه ی بسیاری دارد. اخوان باید به چنین شخصیتهایی افتخار کند فردی باز و با معلومات خوب
اسلام راه حل است امام نخواهند گذاشت این راه حل به اجرا در آید. متاسفانه ایشان راه را عوضی می روند. درست است که باید در خود بازنگری کنیم اما آیا گذاشتند که امتحان اسلامگرایان در مصر به پایان برسد تا بعد خود را نقد کنند؟ اگر اسلام راه حل نیست پس باید نسخه آن را پیچید و به کناری نهاد و به خدا گفت آیین جدید بیاورد. آیا منظور ایشان چیزی جز این نیست؟!
مهمان
15 مهر 1393 - 12:58با عرض سلام. متاسفانه سایت شما مطالب متعددی را بر صفحه ی نمایشش قرار میدهد که خیلی از آنها حاوی مسائل منحرف و اشتباه عقیدهی و شرعی و حتی سیاسی و حرکی می باشد.ولی با این وصف گردانندگان سایت هیچ گونه تذکر یا... در این خصوص را ذکر و درج نمی نمایند.و از آنجا که طیف وسیعی از مراجعین سایت ، از افراد دارای مستوای پایین(از لحاظ تخصص در علوم شریعت) هستند.همین موضوع سبب ایجاد یک جریان و عقاید منحرف در نزد افراد بسیاری میشود. مثلا همین مطلب مذکور در این صفحه.بنده به شخصه وقتی ابتدای آن (که خلاصه ی فکر مطرح شده در این مقاله است ) را مطالعه نمودم. خیال نمودم که صاحب این کلمات یک فرد منحرف و یا منتقد دین است و مقاله در رد بر او نوشته شده است .اما برعکس.../ افیقوا من نوم الغفلة یا اخوتی!!!!!
باید برای چنین افرادی تاسف خورد.
بدوننام
22 مهر 1393 - 09:57دوست عزیز بجای تاسف بحال عبدالفتاح مورور به حال خودت تاسف بخور که هوز نمیدانی چه میخواهی
بدوننام
22 مهر 1393 - 09:05بنده کوچکتر وکم بضاعت تر از آن هستم که نقدی بر نظر چنین شحصیتی بنویسم اما سکوت صاحب نظران اسلامی چندان شایسته نیست. با توجه به مقدمه و معرفی ایشان توسط مترجم چندان تمایلی به نقد مطالب ایشان نداشتم چون نوشته اند:عبدالفتاح مورو یکی از شخصیتهای جذاب و جنجالی تونس است به هر حال آنچه به نظرم آمد1-در میان انقلابیون و دعوتگران خسته و ناامید بروز چنین اندیشه ای چندان عجیب نیست بخصوص کسانی که حالت تند روی و شتاب را داشته باشند و بخواهند یک شبه راه صد ساله را طی کنند.2-از آن گذشته ایشان به قول حافظ: «خود داشت و زبیگانه تمنا می کرد» بیشتر شیفته و تمایل به غرب و دستاوردهای موسسات غربی دارد کسی منکر این واقعیتها نیست اما غرب قبل از این دوران چه بوده و چه چیزهایی از سر گذرانده است؟! ایشان جنگ های فرقه ای میان کاتولیک ها و پروتستانها و جریان لوتر و دوران رنسانس را فراموش کرده اما دشمنی ها و نزاعهای فرقه ای میان مسلمانان را می بیند درست است کسی از این اختلافات راضی و خرسند نیست و علما و روشنفکران مسلمان وظیفه سنگینی دارند حتی فلسفه وجودی برخی از تشکلات اسلامی زدودن این معایب از جامعه مسلمانان است.3-او متفکران اسلامی را متهم می کند که فریفته شعار:« اسلام راه حل است» را خورده اند ! اما این باور و عقیده از قرآن و سنت نیوی الهام گرفته شده است هر چند همه می دانیم با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شودبرای تحقق آن باید بسیار کوشید.4-همچنین جنبشهای اسلامی و رهبران آنها را به بی خبری از علل عقب ماندگی و مشکلات جهان اسلام متهم میکند و می گوید:«ما حتی از اسباب عقبماندگی خود نیز سؤال نکردهایم انیان جنبشهای اسلامی با وجود آگاهی از این معضل این پرسش را با شفافیت مطرح نکردند و به آن پاسخ ندادند».شاید ایشان خود از این معضل غافل بوده و بعدها متوجه شده حال آن که علل تشکیل جنبشها و جماعات اسلامی شناخت این معضلها و جستجوی راه علاج آن بوده است گرنه به این فداکاریها و ایثار و شهادتها نمی ارزد! و نیز کتابها و مقالات ارزشمند فراوانی در این زمینه نوشته اند ازجمله:ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین (حدود خسارت جهان وانحطاط مسلمین) اثر استاد ابوالحسن ندوی 5-او می گوید:« پیامبر اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- صراحتاً به خلیفه و حدود اختیارات و شکل و ماهیت او اشاره نکرده است. از نگاه ایشان حکومت باید آزادی، عدالت و کرامت انسانها را تضمین کند و حاکم امین امت باشد. به مردم گوش فرا دهد و با آنان مشورت کند و چیز دیگری به این اضافه نکرده است».عجیب است با این نقصانی که ایشان در امر خلافت و حکومت داری می بیند خلفای راشدین با عزت و اقتدار جامعه اسلامی را اداره نموده اند.از آن گذشته نظر اسلام را در امر حکومت و خلافت کلی می داند مگر در نماز نیز چنین نیست در قرآن فقط گفته نماز را برپادارید اما چگونه و با چه مقدماتی و شرایطی ؟!حال آنکه مسلمانان نماز را با شکوه بسیار برپا می دارند پس شما به عنوان یک متفکر اسلامی چه می کنید؟!چرا با توجه به حدیثی هم که خود بدان استناد کرده اید: «شما به امور دنیای خود آگاهترید» با توجه به شرایط زمانی و مکانی خود شیوه ای بر نمی گزینید و تنها به تمجید و تکریم غربیها می پردازید که آنها چه کردند و چه می کنند!او اگر حسنی در جنبشهای اسلامی می بیند آن را تقلیدی از غرب می داند و گاه راه حلی جز تقلید از غرب پیشنهاد نمی کند! در صدر اسلام نیز بخصوص در دوره ی خلافت عمر بن خطاب و معاویه نیز با توجه به گستردگی دامنه حکومت و شیوه ی بهتر اداره کردن امور از تجربیات رومیها وغیره استفاده کرده اند! یا کندن خندق به روش ایرانیان با پیشنهاد سلمان فارسی آن هم در حیات پیامبر! اگر چنین امری در زمان حال انجام گیرد چه مشکلی دارد؟! مگر ثمره ی همزیستی و اجتماعی بودن انسانها جز این اقتضا میکند؟! همچنانکه غربیها از منابع علمی دانشمندان مسلمان قدیمی و امروزی ما بهره مند می شوند!
بدوننام
04 آبان 1393 - 05:03با سلام نظرات جالب و قابل تأملی بود از واحد ترجمه سایت کمال تشکر رادارم
بدوننام
25 آبان 1393 - 12:17اخوان یک تفکر شکست خورد است...وادبیاتش هم بسیار منهزمانه وبی مبدا است..