مردم پیش از بعثت رسول گرامی اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- در تاریکی و گمراهی مطلق به سر می‌بردند؛ جهالت بیداد می‌کرد و به خاطر وجود ارزش‌های نادرست و برداشت‌های غلط و آداب و رسوم و رفتارهای ناپسند، بشریت در تباهی و سرگردانی مانده بود؛ زبان زور و اخلاق منحرف بر آنان چیره بود و در بیابان سرگردان به این سو و آن می‌رفتند. جز تعداد کمی همه در گرداب ضلالت و گمراهی دست و پا می‌زدند تا این که خداوند پیامبرش را برانگیخت تا رسالتش را آغاز کند.
از منحنی‌های خطرناکی که جوامع امروزی با آن سر و کار دارند و باعث شده است به چنگال نابودی و مرداب آلوده‌ی جاهلی گرفتار آیند، نگرش غیر واضح آنان به مسأله‌ی دوستی و دشمنی است؛ با چه کسی دوستی کنیم و با چه کسی دشمن باشیم؟ با کی بجنگیم و با کی صلح کنیم؟ کی را دوست بداریم؟ اساس رابطه‌ای که باید بر عملکرد و تصور مردم حاکم باشد چیست؟ محورهای پیوند اجتماعی در جهان چیدمان اخلاق و فلسفه‌ی تمدن چیست؟ روابط چگونه و بر اساس چه ضابطه‌ای شکل می‌گیرد؟ بر اساس چه قانونی حرکت می‌کند و مطابق چه قاعده‌ای عمل می‌کند؟
آیا دوستی و دشمنی بر اساس ارزش‌های قبیله‌ای و قوانین حاکم بر آن است؟ آیا قبیله باید از افرادش حمایت کند چه ظالم باشند یا مظلوم؟ آیا محور این مسأله باید بر اساس مفاهیم قبیله‌ای، تعصب و گذشته از نتیجه و سرانجام کار باشد؟ این واقعیت روزی در نقطه‌ای از این کره‌ی خاکی وجود داشت و معیار و شاخص مهمی برای تشخیص خوبی و بدی بود تا این که به روابط اجتماعی هم سرایت کرد و فخر به نسب و دشمنی با هم‌دیگر در دایره‌ی طعن به نسب دیگران رواج یافت و سرانجام این تفکر و عملکرد مشکلاتی ایجاد کرد و به جنگ‌های جاهلی منجر شد که گاه به خاطر مسأله‌ی بیهوده‌ای تا بیست سال هم به طول می‌انجامید.

تقسیم جامعه
معضل دیگری نیز ره‌آورد این تفکر بود و آن این که در برخی از جوامعی که اگر بخواهیم تاریخش را بررسی کنیم و به دنبال پاسخ به پرسش‌های یاد شده باشیم، صفحات تاریخ ورق می‌خورد و از نابرابری طبقاتی جامعه می‌نالد که چگونه عواملی چون مهارت و حرفه و رنگ پوست و دیگر مؤلفه‌های نادرست و منحرف ارزیابی، مرکب رحمت و قایق عدالت و برابری انسانی را خرد کرده است تا مردم بر پایه‌ی تباهی و توطئه بر ضد انسانیت انسان طبقه‌بندی شوند.
کسی که به کتاب "حدود خسارات جهان از انحطاط مسلمین" نوشته‌ی علامه ابوالحسن ندوی رجوع کند این صفحات را از تاریخ آن دوران مشاهده خواهد کرد که چه جنایتی را در حق آن نسل‌‌ از انسان‌ها مرتکب شده‌اند که در تمام حوزه‌‌های زندگی‌شان تأثیر گذاشته است. نمی‌خواهیم برای تأکید این حقیقت تلخ نمونه‌هایی بیاوریم و نیز قصد نداریم حالاتی را که در توصیفات مذکور بر شمول قضیه دلالت می‌کند به دقت بررسی کنیم تا از موضوع بحث خارج نشویم که عاقل را اشارتی کافی است.
رسول گرامی ما-صلّی الله علیه وسلّم- با هدایت و دین راستین به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده و مربی و تزکیه‌ کننده و داعی به سوی خدا و چراغ فروزان هدایت برگزیده شد. زمین با نور پروردگارش درخشید و با هدایت پیامبرش آراسته شد؛ زندگی شروع به دگرگونی کرد و دنیا با ایمان و اصول و ارزش‌های ایمانی تازه شد. ارزش‌های کهن رخت از میان بربست و جای خود را به مفاهیم و باورهایی داد که توانست با قانونی که از وحی الهی آمده بود، فرهنگ فرد و جامعه و سیستم اخلاق را اصلاح کند. این یک میلاد نوین بود که بر اساس ارزش‌های حق و قواعد فضیلت ساخته می‌شد؛ فرد صالح پا به عرصه گذاشت و خانواده‌ای در سایه‌ی امنیت از نعمت بهرمند شد. جامعه‌ای شکل گرفت که از صفت بخشندگی داشت و دولتی تشکیل شد که برای تحقق آرامش با مفهوم فراگیر آن تلاش می‌کرد و امتی که قدرت را با تمام عناصر آن و جزئیات آن در خود داشت.

مشخصه‌ی فرهنگی
از این‌جا بود که تربیت اسلامی بر محور برادری و مبتنی بر مشخصه‌ی فرهنگی شکل گرفت و خبر از تشکیل جدید در جهان حقوق بشر به شکل صحیح و بسترهای سازنده‌ی آن می‌داد از جمله هر چیزی که در دنیای واقعی به زیان این ارزش‌ها و روح حقیقی آن و فطرت حقیقی است باید ملغی شود و همه چیز به نصاب طبیعی آن بازگردد.
خداوند متعال می‌فرماید:
"لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ" [مجادله: 22].
مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیله‌ی ایشان باشند. چرا که مؤمنان، خدا بر دلهایشان رقم ایمان زده است، و با نفخه‌ی ربّانی خود یاریشان داده است و تقویتشان کرده است، و ایشان را به باغهای بهشتی داخل می‌گرداند که از زیر (کاخها و درختان) آنها رودبارها روان است، و جاودانه در آنجا می‌مانند. خدا از آنان خوشنود، و ایشان هم از خدا خوشنودند. اینان حزب یزدانند. هان! حزب یزدان، قطعاً پیروز و رستگار است.
این زبانی است روشن و آشکار، دقیق، با هدف بلند و فهم بالا و واقعیت در ادا؛ خداوند متعال فرموده است: "يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ" [حجرات: 13].
ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حوّاء) آفریده‌ایم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید (و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخّص شود، و در پیکره‌ی جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد). بی‌گمان گرامی‌ترین شما در نزد خدا متّقی‌ترین شما است. خداوند مسلّماً آگاه و باخبر (از پندار و کردار و گفتار شما، و از حال همه‌کس و همه چیز) است.
این نشانه‌ی واقعی بودن برنامه است زندگی آن گونه که خداوند ترسیم کرده است بر اساس ترکیب انسانی و تقسیم جمعیتی مرتب شده است. مسأله روشن است مردم به ملت‌ها و قبیله‌ها و نسب‌های گوناگون تقسیم می‌شوند اگر چه نتیجه آن می‌شود که "همه از آدم هستند و آدم از خاک". اختلاف در شیوه‌ی برخورد با این حقیقت است نه در اثبات اصل آن.
از این‌جا می‌بینیم که پیامبراسلام-صلّی الله علیه وسلّم- نه قبیله را ملغی کرد و نه از مردم خواست که نسب‌هایشان را فراموش کنند یا از ارزش‌های خود دست بردارند؛ بلکه به صورت واقعی با آن برخورد کرد و آن را به صورت انسانی و زیبا توجیه کرد؛ با دید مثبت به آن نگریست و از محو آن جلوگیری کرد و از نابودی به تجدد تبدیل نمود. به گونه‌ای پیراست که به عامل خیر و نیروی فرهنگی و برنامه‌ی ذهنی و سپس به رفتاری که با هدف زندگی و مقصد از خلقت ما در این دنیا سازگار است تبدیل شود. ایشان توجه به هدف را بدون مانع و محدودیت تشریح می‌کرد و از این‌جا به ارزش "تعارف" پی می‌بریم؛ زیرا خداوند مردم را با این تقسیم و تفاوت آفریده است تا بتوانند از راه قواعد ارتباط و اتصال با هم‌پوشانی داشته باشند و چرخ زندگی را با آرامی و هم‌کاری متقابل بچرخانند. تنوع و چندگانگی باعث پویایی زندگی و زیبایی آن و به یکی از اسباب هم‌زیستی انسان‌ها تبدیل می‌شود. اگر زندگی یک‌رنگ بود اسباب آن مختل می‌شد و انسان‌ها در تنگنا قرار می‌گرفتند؛ تنوع و چندگانگی عیب نیست بلکه اصلی است که زندگی بدون آن استوار نمی‌شود بلکه عیب و ایراد در بشر نابخردی است که نعمت را تباه و مرکب‌های خیر را برای رسیدن به غرقاب هلاک به کار گرفته‌ است.

موانع راه
افتخار به نسب و لاف زدن از حسب، نازیدن به نیاکانی که چه بسا بر گمراهی زندگی کرده‌اند و دوستی و دشمنی بر اساس تعصبات قبیله‌ای چه با ضعف یا قوت قبیله از جمله موانع راه هستند و باید با محافظت از اصل با مفهوم برادری و صفات انسانی که جامع خیر و نیکی و مانع شر است راه را از شر آن پاک کرد و معیار ارزیابی را در نهایت "إن أکرمکم عندالله أتقاکم" قرار داد. در برخی از جوامع قبیله یکی از عناصر مهم ساختاری از قدیم تا امروز بوده است و اگر به خوبی با آن برخورد شود تأثیر بزرگی در شکوه و عظمت به معنای شرعی آن خواهد داشت اگر چه این امر در جاهلیت قدری متفاوت بود.

معیار ارزیابی
تقوا به مفهوم فراگیر آن که تمام امور زندگی را سامان می‌دهد معیار ارزیابی است؛ تقوا میزان سنجش تعادل و مقیاس تقدیم و تأخیر و معیار صلاح و فساد و خیر و شر است. تقوا در باور و تفکر و عقیده و فرهنگ‌سازی و فرهنگ‌پذیری است؛ تقوا همان گونه که در عبادت محض و ذکر مطرح است در بازار و اقتصاد و معامله نیز وجود دارد همان گونه که در سیاست و آداب و رسوم نیز دخیل است. مصادیق تقوا در بین فرد و خانواده و جامعه و کشور و امت و انسانیت به هم وابسته و مرتبط است و جدا کردن این مصادیق از هم در عالم تقوا بزرگ‌ترین مصیبت است.
عليك بتقـــوى الله في كــل حـــــالة    ولا تترك التقوى اتكالاً على النسب
لقد رفــع الإســـلام ســـلمان فـارس     وقد وضع الشرك الشـريف أبا لهب
در هر حال تقوای خدا داشته باش؛ مبادا با تکیه بر نسب تقوا را رها کنی.
بدان که اسلام سلمان فارسی را بالا برد و شرک ابولهب شریف را خوار کرد.

"عصبیت را رها کنید که چیز گندیده‌ای است"؛ به تمام معنا زشت و گندیده است اگر بر اساس رنگ پوست باشد؛ تمام اشکال تبعیض نژادی زشت است اگر مخالف با حق باشد؛ زشت است به خاطر حکم شرع؛ در حال حاضر نیز زشت است چون مردار را می‌ماند و اگر بوی ظاهری و جرم محسوسی داشت، مردم خطرش را احساس می‌کردند و از بوی گند و شکل و سیمای زشت آن آگاه می‌شدند بلافاصله آن را دفن می‌کردند زیرا مایه‌ی فساد جامعه و پریشانی زندگی است؛ امت را پراکنده و انسان‌ها را نابود می‌کند و بیماری‌ها را با خود می‌آورد.
پیامبر اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- می‌فرماید:
"يا أيها الناس، ألا ‏إن ربكم واحد، وإن أباكم واحد، ألا لا فضل لعربي على أعجمي، ولا ‏لعجمي على عربي، ولا لأحمر على أسود، ولا لأسود على أحمر إلا بالتقوى، أبلّغت؟"، قالوا: بلّغ رسول الله".‏‏
ای مردم بدانید که پروردگار شما یکی است و همه از یک پدر هستید؛ بدانید که نه عرب را بر عجم برتری است و نه عجم را بر عرب؛ نه سرخ بر سیاه و نه سیاه بر سرخ برتری دارد مگر با تقوا. آیا پیام را رساندم؟ گفتند: آری ای رسول خدا[به روایت احمد و تصیح آلبانی].
در صحیح مسلم به روایت از ابوهریره آمده است که پیامبر اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- فرمود:
"إن الله لا ينظر إلى صوركم وأموالكم، ولكن ينظر إلى قلوبكم وأعمالكم".
خداوند به چهره‌ها و دارایی‌های شما نگاه نمی‌کند بلکه به دل‌ها و اعمال شما می‌نگرد.
نسل‌های امروز به ارزش‌ها می‌نازند و به دنبال اصول می‌گردند و به آموزه‌ها و روح جدیدی که در کالبد این امت دمیده است افتخار می‌کنند؛ روحی که چهره‌ی امت و شکل و شمایل آن را دگرگون کرده است. حقیقت شیرینی که با آن مفاهیم تلخ تفاوت دارد.
أبي الإســـلام لا أب لي ســواه     إذا افتخروا بقيسٍ أو تمــيمِ
إن يختلف ماء الوصال فمـاؤنا     عذبٌ تحدَّر من غمامٍ واحدِ
أو يفتـرق نسـب يــؤلـف بــيننا     ديــن أقــمناه مـــقام الوالــد

پدرم اسلام است و پدری غیر از او ندارم اگر مردم به قیس و تمیم بنازند.
اگر آب وصال تفاوت کند همانا آب ما شیرین است و از یک ابر می‌چکد.
اگر نسب‌ها متفاوت باشد دینی ما را به هم نزدیک می‌کند که آن را به بسان پدر می‌دانیم.
اسلام با تمام تعصبات مبارزه کرد؛ تعصب به نسب، تعصب به منطقه، تعصب به رنگ، مذهب، مدرسه، اجتهاد، شیخ یا عالم یا قوم...

تعصبات ناپسند
اسلام با تعصب مخالف است و متعصبان را محکوم می‌کند؛ از دیدگاه اسلامی متعصبان گمراهند و خطرشان بر جامعه بزرگ است؛ آنان امت را پراکنده و وحدت میهن را تهدید می‌کنند. سرود تفرقه سر می‌دهند و در گوشه‌های تاریک و کناره‌های متروکه تورهای فتنه‌ می‌بافند. این تعصبات از سطح روستا و شهر به استان و کشور راه یافته است و مرزها را در نوردیده است. برخی از مردم چنان تنگ‌نظرند که در محدوده‌ی خانواده اسیرند؛ این احمقان چنان کوته‌فکرند که در خانه‌ها محصورند و چه بسا یک خانه هم از این گند سالم نیست: "از ما نیست کسی که به عصبیت فراخواند و بر عصبیت بجنگد و بر عصبیت بمیرد". امام مسلم از جندب بن عبدالله بجلی روایت کرده است که رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- فرمود:
"مَنْ قُتِلَ تَحْتَ رَايَةٍ عِمِّيَّةٍ يَدْعُو عَصَبِيَّةً أَوْ يَنْصُرُ عَصَبِيَّةً فَقِتْلَةٌ جَاهِلِيَّةٌ".
هر کس زیر پرچمی بمیرد و کورکورانه به عصبیت فراخواند یا از آن دفاع کند بر جاهلیت مرده است.
بخاری و مسلم حدیثی را از جابر بن عبدالله روایت کرده‌اند که می‌گوید: در یکی از غزوات مردی از مهاجرین یکی از انصار را هول داد، انصاری فریاد زد: ای گروه انصار کمک! مرد مهاجر هم گفت: ای گروه مهاجرین کمک! رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- صدایشان را شنید و فرمود: چه خبر است که دعوای جاهلی می‌کنید؟ گفتند: ای رسول خدا مردی از مهاجرین یکی از انصار را هول داد.
فرمود: عصبیت را رها کنید که چیز گندیده‌ای است.
مسلم از جابر این گونه روایت کرده است که فرمود: دو پسر بچه با هم درگیر شدند یکی از انصار و دیگری از مهاجرین. مرد مهاجر یا مهاجرین فریاد زدند: ای گروه مهاجرین کمک! مرد انصاری یا انصار نیز فریاد زدند: ای گروه انصار کمک! رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- بیرون آمد و فرمود: چه خبر است؟ دعوای جاهلی می‌کنید؟ گفتند: خیر یا رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- فقط دو پسر با هم درگیر شدند و یکی دیگری را هول داد. فرمود: مهم نیست؛ هر کس باید برادرش را یاری کند خواه ظالم باشد یا مظلوم؛ اگر ظالم باشد باید او را از ظلم باز دارد این یعنی یاری او و اگر مظلوم باشد باید به او کمک کند.
امام نووی در شرح مسلم می‌نویسد: رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- این درگیری را دعوای جاهلی نامید چون از آن بیزار بود. در جاهلیت چنین رسومی رواج داشت؛ قبیله‌ها در مسایل دنیایی از هم‌دیگر حمایت می‌کردند و حقوق‌شان را از روی عصبیت و قبیله مطالبه می‌کردند. اما اسلام همه‌ی این‌ها را باطل کرد و اختلافات را با احکام شرعی فیصله داد. چنان که اگر کسی بر دیگری تجاوز کند قاضی در میان آن دو حکم می‌کند و بر اساس قوانین و مقررات اسلامی متجاوز را مجازات می‌کند.
معنای "لا بأس" [مهم نیست] که در آخر این داستان آمده است این است که این ماجرا آن گونه که بیم داشتم اهمیت ندارد. زیرا ایشان ترسید که حادثه‌ی مهمی رخ داده است و باعث فتنه و فساد شده است نه این که مسأله‌ی بی‌اهمیت بودن دعوای جاهلی را برساند.

شکل‌گیری ذهن
تربیت پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- بر مبنای تصحیح ارزش‌ها، تشریح مسیر حرکت، شکل‌دهی عقل و تدوین نقشه‌ی ذهنی جدید برای فهم اخوت و معنای الفت و اصلاح ارزش‌های جاهلی و تبدیل آن به ارزش‌های صحیح بود تا تعادل جامعه مختل نشود و همه بدانیم که فرایند ایجاد اخوت به برنامه نیاز دارد؛ تلاش و تربیت و سازند می‌خواهد و مسأله در افکار صرف و فلسفه‌ی خالی خلاصه نمی‌شود.
پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- می‌فرماید: به برادرت کمک کن خواه ظالم باشد یا مظلوم و سپس توضیح می‌دهد که اگر ظالم باشد او را از ظلم باز دار که این کمک اوست[متفق علیه]. این یکی از نمونه‌های تغییر با زبان است که بشیر و نذیر به ما می‌آموزد. در مسند امام احمد، صحیح امام بخاری و مسلم، سنن ابوداود و سنن کبرای بیهقی از معرور بن سوید روایت است که فرمود: به ربذه رفتیم و ابوذر را دیدیم که با غلامش نشسته و هر یک بالاپوشی بر تن دارند. گفتیم: اگر لباس دیگری به غلامت می‌دادی و این دو را با هم می‌دوختی و یک بالاپوش مناسب فراهم می‌کردی بهتر نبود؟. گفت: در این باره برایتان توضیح می‌دهم؛ من کسی را دشنام دادم که مادرش عجم بود او از من به رسول خدا-صلّی الله علیه وسلّم- شکایت کرد. ایشان مرا خواست و پرسید: آیا فلانی را دشنام داده‌ای؟ گفتم: آری. فرمود: نام مادرش را بردی؟ گفتم: ای رسول خدا کسی که دشنام بدهد به پدر و مادر رحم نمی‌کند. فرمود: هنوز جاهلیت در تو وجود دارد. گفتم: آن لحظه غرور داشتم؟ فرمود: آری آنان برادران تو هستند.
این یک نمونه از تزکیه و تربیه و ارشاد برای پرورش نسل جدید است که در نسل اول و نسل‌های بعدی مسلمانان به صورت عملی وجود داشت. سید قطب می‌گوید: عصبیت قبیله‌ای بلکه عصبیت طایفه‌ و خانواده بر جزیره العرب حاکم بود... و اکنون عصبیت کشور و میهن و عصبیت رنگ و نژاد است که بر تمام زمین حاکم است.

انسانیت واحد
این‌ها نمونه‌هایی از عصبیت‌ محدود در آن زمان بود که بشریت غیر از آن را تصور نمی‌کرد؛ اسلام آمد تا به مردم بگوید: این‌جا انسانیت واحدی وجود دارد که به اصل واحد باز می‌گردد و به سوی معبود واحدی گرایش دارد. تفاوت نژادها و رنگ‌ها و اختلاف پوشش و مکان و اختلاف طایفه و نیاکان نباید مردم را از هم پراکنده کند و باعث دشمنی و بیگانگی و دوری آنان از هم‌دیگر شود؛ بلکه برای این است که یک‌دیگر را بشناسند و با هم انس بگیرند و مسؤولیت‌های مربوط به جانشینی در زمین در میان آنان تقسیم شود و پس از آن به سوی خدایی بازگردند که آنان را در زمین به وجود آورده است و به جانشینی در آن گمارده است. در اسلام این مسأله با تمام ابعاد آن با مجموعه‌ای از حقوق و واجبات و تجارب و امثال دیده می‌شود؛ درک اخوت اسلامی سرشار از دلایل و آکنده از اصول تربیتی و شیوه‌های سیاست شرعی است و برنامه‌ی زیبایی شکل داده است که هر کسی باید به آن رجوع کند و از سرچشمه‌ی آن آبی بنوشد.
نشانه‌ها

- مسلمان حقیقی کسی است که به ارزش‌های آسمانی پایبند است و از آموزه‌های خاک و گل روی‌گردان است؛ از این‌جاست که بین تفکر و اجرای آن تعادل به وجود می‌آید.
- میهن‌دوست راستین کسی است که فهم بلندی دارد و می‌خواهد از دایره‌ی بسته‌ی مفهوم میهن خارج شود و به گستره‌ی وسیع ربانی برسد که خداوند ما را با آن گرامی داشته است.
- کسی که خیرش به خانواده‌، شهر و میهنش نمی‌رسد هیچ خیری در او نیست.