مقدّمه 
نوسازی موضوع این مقاله است که نویسنده تلاش کرده تا ضمن بحث از آن ، به مقایسه نوسازی در اندیشه‌اسلام و غرب نیز بپردازد. مفهوم نوسازی، همانند دیگر مفاهیم حوزه‌ی انسانی مبتنی بر دانش تئوریک اجتماعی و تجربه‌ی جوامع انسانی در تاریخ گذشته تا امروز است، بنابراین به نظر می‌رسد که مقایسه‌ی نوسازی با اندیشه‌ی احیاگری در تفکّر اسلامی بدون توجّه به ماهیت کاملاً متفاوت آنها چندان تلاش نتیجه‌بخشی نباشد. همچنانکه در پایان مقاله نیز نویسنده تنها به ذکر تفاوت معنایی نوسازی در اندیشه‌ی غربی با تفکر اسلامی بسنده می‌کند و نمی‌تواند ارتباط مؤثری میان آنها برقرار کند که به عنوان مثال بر پایه‌ی آن نوسازی در جوامع اسلامی با مدلی بومی ولی در قواره‌ی قرن شکل بگیرد.
 

احیاگری در اندیشه‌ی دینی، تلاش فکری برخی از اندیشمندان و اصلاح‌طلبان دینی (اسلامی) برای سازگار کردن حضور همزمان دین و توسعه(به تعبیر عام آن) در عصر تجدّد بوده است. این تلاش در دو مسیر متفاوت جریان یافت. دیدگاهی که معتقد به تغییر در اندیشه‌ی دینی برای سازگاری با علم و توسعه بوده و دیدگاهی که با ثابت پنداشتن اندیشه‌ی دینی در صدد سازگار کردن یا نشان دادن دنیای جدید با مفاهیم دینی بود. به نظر می‌رسد نویسنده خود در چهارچوب دیدگاه دوم سیر می‌کند. در این دیدگاه متناسب با آنچه نویسنده در این مقاله ذکرکرده است، کارگزار تغییر یا نوکننده‌ی(دینی) عامل اصلی جریان احیاگری و نوسازی تلقی می‌شود. طبق حدیثی که به نقل از پیامبر است، گفته شده که در ابتدای هر یکصد سال یک نفر( یا گروه) احیاکننده ظهور می‌کند. در حالیکه روند نوسازی تنها متکی به فرد یا گروه نوساز نیست. به تعبیر مالک بن نبی، ترکیبی از سه جهان اشخاص، اندیشه‌ها و اشیاء لازم است تا در سرزمینی مشخص تلاشهای نوگرایانه به شکل تمدن به ثمر نشیند.
در تجربه‌ی غرب، نوسازی روند پیچیده‌ای است که در آن جامعه‌ی سنتی در نتیجه‌ی تحولی درونی جای خود را به جامعه‌ی صنعتی و بوروکراتیک دادند؛ مبنای این تغییر تبدیل و ادغام تولید مبتنی بر کشاورزی به تولید صنعتی بود. البته شیوه‌ی ادغام از دو راه متفاوت صورت گرفت که دو سیستم سیاسی را نیز به دنبال داشت. در نوسازی به سبک انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی با حفظ مالکیت خصوصی و تأکید بر اصل آزادی نوسازی سرمایه‌داری شکل گرفت و در شوروی و دیگر کشورهای همراه آن ، راه نوسازی سوسیالیستی مبتنی بر مالکیت عمومی (اشتراکی) تجربه شد. کشورهایی که هیچیک از دو راه مذکور را نرفتند( تجربه‌ی ژاپن) روشی رفورمیستی را برگزیدند. در هر سه تجربه، کشاورزی مبنای توسعه صنعتی بود. البته باید در نظر داشت که نوسازی تنها به جنبه‌ی اقتصادی محدود نیست، بلکه ابعاد غیر اقتصادی را نیز شامل می‌شود. راههای سه‌گانه‌ی نوسازی علیرغم تفاوت‌هایی که داشتند، دارای ویژگیهای مشترکی نیز بودند که عبارتند از:
1) تجاری‌شدن کشاورزی و بهره‌برداری از آن برای بنای ساختار صنعتی(انباشت سرمایه).
2) تحول در تقسیم کار اجتماعی و تغییر سیستم اقتصادی متناسب با آن(ظهور گروههای اجتماعی جدید).
3) افزایش توانایی دولتها به عنوان سازمانهای اجتماعی(گسترش بوروکراسی دولتی).
4) وقوع تحول سیاسی (پیدایش دولت ملی).
5)پیدایش مفهوم جامعه‌ی مدنی(شکل‌گیری گروهها و طرز تفکرهای آزاد از نظر دولت).
در حوزه‌ی سیاسی با شکل‌گیری انقلابات ناسیونالیستی، حکومت مذهبی رو به ضعف نهاد. این روند را در تحولات سیاسی غرب مرحله‌ی بحران هویت ملی نامیده‌اند. در ادامه این روند، مسئله مبنای مشروعیت دولت مطرح شد و به مرحله‌ی بحران مشروعیت شهرت یافت. با مفهوم جامعه‌ی مدنی نیز نهایتاً دو حوزه‌ی خصوصی و عمومی زندگی از هم تفکیک شد. البته این تفکیک در تجربه‌ی سوسیالیستی (شوروی) وجود نداشت و به دولت توتالیتر منجر شد. اما در نتیجه‌ی نوسازی به سبک غرب، دمکراسی لیبرالیستی ظهور یافت که در آن مبانی دمکراتیک شکل‌گیری قدرت سیاسی با تأکید بر دوره‌ای و محدود بودن آن، حضور احزاب سیاسی با برنامه و مبانی فکری متفاوت، تأمین حقوق بشر توأم با حاکمیت قانون (با هدف تأمین رفاه افراد و آزادی‌های سیاسی و مدنی) مورد پذیرش قرارگرفت و نهادینه شد. در مقابل آن، در روندی که تاکنون کشورهای اسلامی و جنبشهای احیاگرانه (در قالبهای گوناگون) تجربه کرده‌اند؛ بحرانهای هویت ملی و مشروعیت سیاسی شکل گرفته ولی پاسخ مناسب نیافته‌اند. به عبارت دیگر به تجربه‌ای بومی از دمکراسی و حاکمیت قانون و حتی الگوی مسالمت‌آمیز و مؤثر زندگی حزبی نرسیده‌اند. در نتیجه سیستم‌های سیاسی برآمده از این روند، ناقص و ترکیبی از حاکمیت‌های استبدادی تا پادشاهی‌های سنتی قبیله‌ای (برای مثال تجربه‌ی جمهوری در مصر با رهبری نامحدود رئیس‌جمهور یا پادشاهی قبیله‌ای در عربستان سعودی) بوده است. در وضعیت کنونی نیز کشورهای مسلمان و خصوصاً در خاورمیانه با بحران‌های هویت ملی و مشروعیت سیاسی روبرویند و همچنان از جمله جوامعی به شمار می‌آیند که نقض حقوق بشر و تبعیض‌های جنسیتی، قومی، زبانی و دینی در آنها مشاهده می‌شود. قدر مسلم در این شرایط اگر احیاکننده‌ای ( فرد یا گروه) هم ظهور کند، نمی‌تواند به تنهایی کاری از پیش برد.
در پرسش از رابطه‌ی قابل قبول اسلام با نوسازی که نویسنده‌ی مقاله از آن به "همراهی عقل و وحی" نامبرده است، می‌توان گفت که اسلام و قرائت متناسب زمان از آن این توانایی را دارد که برخی از آثار منفی ناشی از نوسازی را که در غرب تجربه شده (و اکنون نیز با آن روبرویند) مخصوصاً در حوزه‌ی اخلاق ترمیم و نقش مثبت و ایجابی ایفا نماید. برخی از نویسندگان حتی این مقوله را به عنوان رسالت مسلمان در ربع آخر قرن بیستم ذکر کرده‌اند. در حالیکه این رسالت هنوز به انجام نرسیده یا تحت تأثیر جریانهای ضد نوسازی مانند حکومت طالبان در افغانستان یا جریان القاعده در عالم اسلامی قرار گرفته ‌است.
از سوی دیگر، ظهور همزمان راه‌های سه‌گانه‌ی نوسازی در کشورهای اسلامی که هریک در واقع گروه حامل خود را داشت، مانع از آن گردید تا روند تولید اقتصادی در این کشورها از کشاورزی به صنعتی تبدیل شود. در نتیجه از نظر اقتصادی همانند حوزه‌های سیاسی و اجتماعی موفقیت چندانی (جدا از برخی تجارب قابل قبول در جنوب شرق آسیا)حاصل نشده است. علاوه بر آن در اثر حضور همزمان روشهای سه‌گانه نوسازی، برخی روشنفکران و جریان‌های چپ و سکولار نیز با تحلیل‌های غیر واقعی و غیر علمی بجای تعامل با دین و عناصر مؤثر آن برای نوسازی، عمدتاً در صدد حذف کلّی دین از عرصه عمومی و مدنی برآمده و مقاومت منفی دین و جریان‌های اسلامی را برانگیخته‌اند. به عنوان مثال علیرغم ناکام ماندن تجربه‌ی شوروی در نوسازی خاص خود، و جایگزینی الگوی سوسیال دمکراسی به جای آن، چپ در کشورهای اسلامی هنوز در صدد تجربه الگوی ارتدکس مبارزه‌ی طبقاتی در چهارچوب احزاب لنینیستی و بعضاً استالینیستی است. 

متن مقاله‌ی نوسازی به قلم دکتر سیف الدین عبدالفتاح
نوسازی از جمله واژهایی است که جریانهای فرهنگی و فکری مختلفی در مورد آن زیاد اختلاف داشته‌اند . این اختلاف براصل واژه از نظر معنایی و نشانه‌های آن منعکس بوده است. درواقع تحلیگران به این نتیجه رسیده‌اند که نوسازی- در سطح سیستمی و تشکیلاتی- باتوجه به روشن نبودن ریشه‌های فکری و روشمندی انجام آن با تأکید بر اهمیت رابطه میان تئوری و عمل در زمینه‌ی نوسازی فرهنگی، بیشترین تلاشها را به خود اختصاص داده است. 
واژه‌ی تجدید در زبان عربی از ریشه فعلی تجدد به معنی"تازه شد" گرفته شده است ."جدده" یعنی او را نوکرد و واژه‌های"اجده"و"استجده" نیز چنین است. بنابراین هر چیزی که زمان بر آن سپری نشده باشد، نو است. از میان معانی بالا می‌توان گفت که نوسازی در اصل از نظر لغوی در ذهن(ما) تصوری را برمی‌انگیزد که سه معنای به هم پیوسته‌ی زیر در آن جمع شده است:
1 )هر چیز نوشده‌ای، در ابتدا وجود داشته و برپا بوده و مردم به آن پایبند بوده‌اند. 
2 )چیزی که زمان برآن سپری شد، کهنه شده و قدیم نامیده می‌شود.
3 )این چیز می‌تواند (دوباره) به همان وضعیت اولیه‌ی خود، قبل ‌از آنکه کهنه شود، برگردد.
واژه‌ی جدید و نه تجدید در قرآن کریم به معنای برانگیختن و بازسازی و بازگشت (معمولاً در حوزه‌ی اخلاق) به کار گرفته شده است. احادیث پیامبر نیز به مفهوم تجدید از معنای به هم پیوسته‌ی بالا اشاراتی داشته است، مانند: واژه‌های الخلق (ایجاد کردن) الضعیف والموت(ناتوانی و مرگ) الاعادة والاحیاء (بازگرداندن و تجدید حیات). حدیث تجدید(که از ابوهریره نقل شده پیامبر خدا فرمود: خداوند برای این امت در ابتدای هر یکصد سال کسی را بر می‌انگیزد که دینش را احیا می‌کند) از مهمترین اشاره‌ها به واژه‌ی نوسازی در سنت پیامبر شمرده می‌شود که مجموعه‌ای از اندیشه‌ها به آن تعلق می‌گیرد و مهمترین آنها عبارتند از :
1- نوسازی دین: در حیقیقت به معنی اصلاح و پاکسازی دین به علت رابطه مسلمانان با دین و کار بست آن همراه با رعایت اصول دین و عمل به روش آن با هدف ایجاد تمدن و بازسازی وضع مسلمانان است، نه به معنای کلی تغییر در ذات دین یا شرع.
2- زمان نوسازی: اشاره‌ای که در حدیث تجدید از زمان نوسازی در هر یکصد سال آمده است را برخی از تحلیگران به عنوان دلیل این حقیقت برشمرده‌اند که جریان نوسازی امری مستمر است.
3- احیا کننده: دانشمندان در بیان ویژگیهای احیاکننده در ابتدای هر یکصد سال بسیار کوشیده‌اند. برخی معتقدند که احیاکننده می‌تواند فرد یا گروهی باشد که پرچم نوسازی را در زمان حال یا آینده بر دوش می‌کشد و می‌تواند در کشورهای مختلف(به طور همزمان) وجود داشته باشد. ابن‌کثیر، آنها را به عنوان حاملان دانش در هر دوره شناخته است. 
نوسازی مفهومی است که با تقلید در تضاد است. منظور از تقلید، پیروی از گذشته در شکل و ظاهرآن است. تقلید و پیروی از گذشته؛ به جدایی وحی وعقل می‌انجامد و مانند دو امر متضاد، امکان ندارد که دوباره آنها را به هم درآمیخت. بنابراین نوسازی جریانی گریزناپذیر برای حفظ رابطه‌ی وحی وعقل است تا مانع از آشفتگی امورشود. نوسازی در این صورت یا از خارج(پیروی از غرب) سرچشمه گرفته یا بازگشت به گذشته است برای بازگرداندن دوباره‌ی آن(احترام به میراث ‌گذشته)، امّا به معنی ‌آن است که عقل در صدد ارج نهادن به انسان بوده و پایه‌ی امانتی است که انسان مسئولیت حمل آن را برعهده گرفته و(همچنین)اساس تکلیف و تعهد انسان به مقررات و قواعد جانشینی(خلافت) انسان در زمین است. 
ارتباط اندیشه‌ی نوسازی با تجربه‌ی تاریخی غرب، ابعاد جدیدی خواهد داشت وقتی که در نظر داشته باشیم که مفهوم نوسازی در غرب نتیجه‌ی تضاد شدید میان حاکمیت کلیسا و گسترش دامنه‌ی شناخت و سلطه‌ی علم و عقل است. بگونه‌ای که (در نتیجه‌ی آن)علم و عقل به همه‌ی اندیشه‌های دینی دست‌اندازی کرده و با گذر از آنها، نوسازی شکل گرفت. 
نوسازی در تفکر غرب بر دو پایه استوار است که عبارتند از :
الف) نوسازی تنها برای شکل‌گیری در چهارچوب نسبی بردن ارزشها و عدم ارتباط آشکار میان ثابت و متغیر در نظر گرفته می‌شود. وقتی که ارزشها به عنوان امری قابل تغییر وتحول به نظر گرفته شود، بر آدمی است که این تغییرات را در بهترین شرایط پاسخ دهد، ولی تفکر غرب قواعدی برای انجام نوسازی از نظر بیان حدود واهداف آن ارائه نداده است. 
ب) در اندیشه‌ی غرب، نوسازی به گذار دائمی از گذشته یا حتّی واقعیت موجود در مفهوم "انقلاب"و آنچه که به تغییر بنیادین وضعیت جامعه مربوط است، گفته می‌شود. اندیشه‌ی گذار با نادیده گرفتن وجود هرگونه منبع شناخت مستقل از منبع شناخت انسان آغاز می‌شود. شناختی که فقط مبتنی بر واقعیت قابل مشاهده ومحسوس مادی است . در عین حال که تفکر غرب (در زمینه‌ی نوسازی) بر حمله به گذشته و عدم وجود هر گونه تعبیر ثابتی برای نوسازی مبتنی است، نوسازی در اندیشه‌ی اسلامی به معنای بازگشت به اصول و احیای مجدّد آن در زندگی فرد مسلمان گفته می‌شود. البته با در نظر داشتن روشهایی که نوسازی مقدور است ( از جمله) با نوسازی آنچه کهنه شده و تعریف و تصحیح مواردی که دچار انحراف شده یا روبرو شدن با پدیده‌های واقعی که تازه رویداده‌اند بوسیله شناخت و بازخوانی آنها (در چهارچوب) مطابق با خواست همیشگی خداوند بر پایه‌ی این آیه‌ی قرآن کریم که می‌فرماید :« اقرأ باسم رب الذّی خلق ».
در واقع نوسازی به شبکه‌ای از مفاهیم نظری ( تأکید بر بعد تئوریک) و مفاهیم علمی که مربوط به تمرین عملی نوسازی است؛ ارتباط پیدا می‌کند. به عنوان مثال نوسازی با دو واژه‌ی (اصالت داشتن)و(میراث گذشته)در هم می‌آمیزد، مخصوصاً وقتی که منظور از اصالت، تأکید بر هویت و آگاهی از فرهنگ و میراث گذشته بدون تقلید صرف از آن به صورت توأم باشد. ‌این‌ها، بخشی از اهداف نهایی نوسازی است. چنانکه نوسازی با غربی‌شدن به معنی جریان انتقال اندیشه از غرب در می‌آمیزد، پدیده‌ای که به نام و ادعّای نوسازی روی می‌دهد. 
قبل از مفاهیم حرکت‌آفرین، مفاهیمی مانند پیشرفت، نوآوری، دگرگونی تکنولوژی و جنبش مطرح می‌شود تا از دیدگاه غرب جریان نوسازی برخاسته از تجربه‌ی تاریخی آنها بیان شود؛ با این هدف که نوسازی در همه‌ی تمدنها به تجربه‌ی نوسازی در غرب ارتباط داده شود و به اعتبار آن توسعه امری ارزشمند و هدفی برای کشورهای در حال توسعه به شمار رود. مفاهیمی مانند اصلاح و بازسازی نیز از دیدگاه اسلامی برای نوسازی ارائه می‌شوند در جاهای که (در واقع) نوسازی الگوهای تمدن موجود در گذشته و در مسیر آن، با گذار یا رهایی از گذشته روی نداده است. بنابراین از آنچه گذشته میزان ارتباط نوسازی فکری وعملی با تجربه‌ی تاریخی وارتباط آن با مرجعیت نهایی جامعه روشن می‌شود .