لطفا ابتدا فیلم را از لینک دریافت سپس مطلب را بخوانید

این دو نفر که با مشت و لگد به جان هم افتاده‌اند، نماینده‌ی دو هویت متفاوت هستند. هویت‌های که علیرغم اشتراک در عمیق ترین لایه‌های تاریخی و تمدنی خویش، بی توجه به دیروز، امروز یکدیگر را به چشم دشمن می‌بینند.
پرچم نماد هویت ملی هر کشور است. اما هویت ملی ساده و بسیط نیست و از مولفه‌هایی چون، دین، زبان، ارزش‌های مشترک و روایت تاریخی ساخته شده است.
روس‌ها و اوکراینی‌ها با داشتن دین مشترک، زبان " مشابه " و تاریخی عمدتا همپوشان، از این لحاظ کمترین افتراق را دارند.
قرابت آنها مشابه تجانسی است که از این نظر میان کرمانشاهی‌ها و تا حدی تبریزی‌ها با اهالی تهران و یزد وجود دارد.

اما چرا مانند دو هویت متخاصم علیه هم شمشیر می‌کشند؟
شاید به دلایل زیر:
افتادن در " تله‌ی دشمن نزدیک ": پسر عموها بدلیل قرابت، امکان مقایسه، رقابت‌های محسوس و در دسترس، از استعداد بیشتری برای چشم و هم چشمی و تقابل برخوردارند.
مانند تخاصم سه دین قوم و خویش یهود، اسلام و مسیحیت و نزاع‌های تاریخی میان پیروان شاخه‌‌های هر کدام از آن‌ها.
دلیل دیگر "چهل درصد " اختلاف زبانی میان آنان است. از آن جا که زبان غیر از مولفه‌ی هویتی، ابزار ارتباطی هم است، برای متحد نگه داشتن یک جامعه، تنها دین مشترک کافی نیست.
به همین علت اهمیت زبان و در واقع پر و بال دادن به زبان‌ها بدون تبعیض، به عنوان ابزار کسب تشخص و کرامت، در حفظ وحدت حتی از دین مشترک هم بیش تر است. 
دلیل سوم انفجار امر هویتی در جهان امروز و رشد قبیله گرایی‌های نوین است.
به گفته‌ی مارک بلوخ، انسان‌ها بیشتر فرزند زمانه‌ی خود هستند تا پدرانشان.
بدین معنا که اگر در میانه‌ی این دعوا، کسی به این دو دیپلمات گر گرفته، تبار مشترک اسلاو، حکومت تاریخی روس - کییف، شکوه روم سوم و کلیسای ارتدوکس را یادآوری کند، تنها سهمی از مشت‌های حواله شده را نصیب خود می‌کند!
چه این دو هویت را صرفا از منظر امروز می‌بینند.
دو نفری که همدیگر را می‌زنند، اگر در سال 1923 می‌زیستند، احتمالا خود را تنها پرولتر و رفیق همرزم می‌دانستند.
اگر در سال 1823 بودند، احتمالا خود را دهقان و سرف‌های تحت ستم می‌نامیدند.
شاید در سال 1723 هم  خود را تنها دو برادر دینی ارتدوکس می‌پنداشتند!
میراث‌بری از هویت از رهگذر دو شبکه‌ی عمودی و افقی میسر است.
عمودی: اجتماع دینی، سنت‌های ملی و میراث تاریخی
افقی: تجربه‌ای که از طریق معاصران و زیست روزمره حادث می‌شود.
دومی بدلیل اهمیت ادراکی و حضور حی و حاضر آن مهم تر است و اغلب با عینک آن به کنکاش و توشه‌گیری از دومی می‌پردازیم. امری که اغلب با تحریف و گزینش همراه است.
در این مهم، زینهارهایی برای ایران هم نهفته است!
با این اوصاف، هویت امری پویا و سیال است و تلاش برای حصر آن داخل پرانتزی معلوم، بیفایده است.
همانطور که برجسته کردن یک مولفه در برابر سایر سنجه‌ها و ارائه‌ی صورت بندی تقابلی از آن ره به فاجعه می‌برد.
مناسب ترین کار این است که پرانتز هویت را باز گذاشت و از بستن آن خودداری نمود.
نژاد، زبان، جنسیت، دین، عقاید، طبقه، شغل، سلایق زیباشناختی، تجارب زندگی و ... تنها بخشی از مولفه‌های سازنده‌ی هویت هستند.
به رسمیت شناختن اصل تنوع و تکثر در صورت بندی این سنجه‌ها و پرهیز از نگاه‌های بنیادگرا، لازمه‌ی مواجهه‌ی دمکراتیک با مقوله‌ی هویت است.
نکته‌ی مهم‌تر، ترجیح امر پیشرفت بر هوبت است.
هویت به عنوان ابزار تکریم و ارضای معنوی انسان، باید در خدمت ارتقای کیفیت زندگی وی باشد. اگر برساختن‌های افراطی و تقابلی از آن، موجب تخاصم و جنگ و به خطر افتادن جان و زندگی شود، خود بخود نقیض این غرض است.
کنفدراسیون اتحادیه‌ی اروپا که ماحصل تامل در قرن‌ها کاربست مرگبار سیاست هویت است، ناظر به این معناست.