شهر و دیار داغدار کوچ ابدی یکی از بهترین فرزندان خود است؛ فرزندی برومند که انگار شاعر در وصف او گفته است:

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را 
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

دکتر امیر مصطفایی الحق از بندگان مصطفی و برگزیدۀ خدا بود که بر دل‌های پرشماری امیری می‌کرد. با رفتنش گرچه به آرامش ابدی رسید اما دل‌های فراوانی را ناآرام کرد. در فرموده‌ای از حضرت رسول اکرم (ص) دو نعمت ذکر شده است که قدرشان وقتی دانسته می‌شود که غایب گردند: سلامتی و امنیت. من اگر نخواهم به این فرموده مورد سومی بیفزایم ناچارم بگویم آدم‌هایی هم که این دو نعمت را بازتولید می‌کنند و وجودشان سرمنشاء سلامت روان، امنیت اجتماعی و آرامش قلب است، قدرشان وقتی دانسته می‌شود که دیگر نباشند.

امیر مصطفایی در طول دهها سال در مدرسه و مسجد و در بسترهای ارتباطی مجازی کلام شفابخش الهی را به قلب‌های تشنۀ آرامش ارزانی می‌کرد و آوازۀ اصلاحگری‌اش فراتر از مرزهای شهر و دیار خود رفته بود. بر کوچ او در کشورهای همسایه گریستند، داعیان و قاریان نامدار صدها و هزاران کیلومتر دورتر نماز غایب خواندند و در تعزیه‌اش از شهرها و استان‌های مختلف دوستدارانش گرد آمدند و برای آرامش روحش تلاوت کردند و برای فراقش اشک ریختند.

کاک امیر را باید سرقافلۀ کاروان مصلحانی دانست که بی‌سروصدا و به دور از هیاهو زندگی خود را وقف چیزی کرده بود که برای آن آفریده شده بود، در آن به بالاترین درجه از تخصص دست یافته بود، به آن شیداگونه عشق می‌ورزید و البته به یمن سلیقه و تردستی حیرت‌انگیزش به بهترین وجه ممکن و با بهره بردن از فناوریهای روز آنچه را آموخته و اندوخته بود، بی‌مزد و منت در اختیار بندگان خدا می‌گذاشت و اجرش را جز از خدا نمی‌خواست.

تنها تعظیم در برابر قضا و قدر الهی و راضی بودن به رضایت پروردگار و ایمان به حکمت بالغۀ او از یک سو و مصایب بزرگتری همچون تفرق و فرومایگی مسلمانان در مقابل خونخواران و بردگی عقلی، قلبی و عملی‌شان برای صهیونیسم مگر ضایعۀ فقدان چنین بندگان صالح و مصلحی را تحت‌الشعاع قرار دهد وگرنه مصیبتی است که کوه را از جا می‌کَند.

امیر مصطفایی در مسئولیت‌های اجتماعی، فرهنگی و اداری و در رأس آنها در شورای شهر در عصری که پاکدستی و سلامت نفس کیمیا شده بود خوش درخشید و به نیکویی امانتداری را به جای آورد. البته این نیز از ثمرات «دولت قرآن» بود:

صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هـر چـه کردم همـه از دولتِ قـرآن کـردم

این مرد خوشنام ترجیح داد به جای سرای زرنگار از خود نام نیکو برجای بگذارد. همین هم راز و رمز نامیرایی و ماندگاری او است:

سـعــدیـا مـرد نـکـونــام نـمـیـرد هــرگــز 
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

رفت و دوستداران کلام ربانی را که در محضرش تلمذ می‌کردند تنها گذاشت. جای خالی‌اش بیشتر از این احساس خواهد شد؛ وقتی که از مساجد و سکوهای مجازی آموزش تجوید و روان‌خوانی قرآن کریم نوای دلنشینش به گوش نرسد. باشد که شاگردانش راه استاد را بی‌رهرو نگذارند.