محمد قطب ابراهیم حسین شاذلی در آوریل ۱۹۱۹میلادی در شهرک موشا در استان اسیوط به دنیا آمد. پدرش «قطب ابراهیم» کشاورزی ساده بود که علاقه وافری به مطالعه داشت و به همین دلیل، بهعنوان «کشاورزی فرهنگی» مورد احترام منطقهی خود بود. همسرش فاطمه نیز اهل شعر و ادب بود و اهتمام خاصی به تربیت دو پسرش «سید» و «محمد» داشت و به همین دلیل، آنها را برای تحصیلات عالیه به قاهره فرستاد که هر دو در مراحل تحصیل با موفقیتهای چشمگیری همراه بودند.
محمد یازده سال کوچکتر از سید بود و به گفته خود تحت تربیت و آموزش او قرار داشت و همیشه از رهنمودهای وی بهرهمند میشد. به تدریج هر دو از نویسندگان و اهل فکر و فرهنگ شدند و مقالات، کتابها و آثارشان مورد استقبال نسل جوان مصر و بلاد عربی قرار گرفت.
او پس از پژوهشهای بسیار سرانجام به این نتیجه رسید که تنها راه رهایی انسان و جامعه در پیروی از مفاهیم اصیل اسلامی است. او در این استنتاج هم خود را مدیون برادر بزرگش، سید قطب میدانست و مشکل اساسی و اصلی جوامع مسلمان را دوری مسلمانان از روشهای سازنده اصول اسلامی و پرداختن به ظواهر توأم با خرافات و پیروی کورکورانه از هر آنچه در همهی زمینهها از «غرب» میآمد، میدانست. این مسئله باعث شد که بخشی از روشنفکران مسلمان، به ایادی و عوامل پیدایش غربزدگی و وابستگی فکری به غرب و فلسفهی مادی غرب تبدیل شوند. محمد قطب، تنها راه رهایی از این تباهی را گرایش صادقانه به اسلام اصیل میدانست و در همین راستا علاوه بر تدریس در مراکز فرهنگی و نوشتن در محافل گوناگون به تألیف و نشر آثار گرانبهایی پرداخت که هر کدام به نوبهی خود بخشی از خلأ موجود در اندیشهی نسل سوم را پر میکرد.
آثار محمد قطب
فهرستی از مهمترین آثار او، که بارها و بارها در بلاد عربی چاپ و در سطح وسیعی منتشر شده و بعضی از آنها هم به زبانهای زندهی دنیا و جهان اسلام ترجمه شدهاند، عبارتند از:
۱- درسات فی النفس الانسانیه؛
۲- التطور و الثبات فی الحیاة البشریه؛
۳- منهج التربیه الاسلامیه؛
۴- منهج الفن الاسلامی؛
۵- جاهلیه القرن العشرین؛
۶- الانسان بین المادیه و الاسلام؛
۷- دراسات قرآنیه؛
۸- هل نحن مسلمون؟
۹- شبهات حول الاسلام؛
۱۰- فی النفس و المجتمع؛
۱۱- و...
محمد قطب دربارهی بهترین آثار خود در گفتگویی که اخیراً منتشر گردید چنین میگوید: «همهی کتابها و آثار من به مثابه فرزندانی عزیز به شمار میروند؛ ولی من نخستین فرزند خود یعنی کتاب «الانسان بین المادیه و الاسلام» را بیشتر دوست دارم، چون علاوهبر اینکه نخستین اثر من بود، شامل خطوط اصلی بسیاری از کتابهای بعدی من دربارهی تربیت و روانشناسی و نقد علمی اندیشهها و فلسفهها و تبیین اصول اساسی اندیشه اسلامی است. پس از آن کتاب «جاهلیه القرن العشرین» (جاهلیت قرن بیستم) را دوست دارم، چون بیانگر ذهنیت و اندیشهی من دربارهی «جاهلیت» است، که ویژهی یک عصر و زمان نیست بلکه وضعیتی است که ممکن است در هر زمان و مکانی به شکل خاصی به وجود آید و بشریت را به تباهی و گمراهی بکشاند. به نظر من بشر امروز در بدترین مراحل جاهلیتی به سر میبرد که در تاریخ خود دیده است! علاوه بر اینها به کتاب «دراسات قرآنیه» (پژوهشهای قرآنی) بیشتر علاقه دارم، چون در واقع داستان زندگی من از دوران کودکی تا جوانی و رشد است و آرامش ویژهای به انسان میدهد».
محمد در زندان
محمد قطب سه سال و اندی به اتهام تجدید چاپ کتابهای برادرش «سید قطب» که گویا بر خلاف مصالح عالیه مملکتی مصر بوده، در زندان ناصری باقی ماند و از کار خود در وزارت فرهنگ معزول گردید. او عضو جمعیت اخوانالمسلمین نبود و تنها جرمش آن بود که برادر سید قطب است و کتابهای او را در مدت ده سالی که سید در زندان قاهره به سر میبرد، تجدید چاپ کرده است و به اصطلاح «افکار ارتجاعی» و «ضد وحدت عربی» را نشر داده است! محمد قطب در دادگاه نظامی، اتهام نشر افکار ارتجاعی را مردود شمرد، ولی دستگاه امنیتی مصر مدارکی چون، کتاب خود او به نام «جاهلیت قرن بیستم» را در دست داشت! محمد قطب در این کتاب ثابت کرده است که جوامع اسلامی امروز «غربزده» شدهاند و نمیتوان آنها را اسلامی نامید، بلکه دنبالهرو جاهلیت قدیم در پوشش و لباسی جدید هستند.
یک سال تمام از سرنوشت محمد قطب هیچگونه اطلاعاتی در اختیار خانوادهاش قرار داده نشد، تا آنکه سید قطب در دادگاه غیرقانونی نظامی ضمن اعتراض به شکنجههای وحشیانهای که به او و دوستانش روا داشته بودند اعلام داشت که از سرنوشت برادرش محمد قطب، مدتهاست که هیچگونه اطلاعاتی در دست نیست.
محمد قطب و تکفیر جامعه
پس از انتشار کتاب «معالم فی الطریق» (نشانههایی در راه) تألیف شهیدسید قطب، عدهای از جوانان تندروی اسلامگرا در مصر گروهی را تشکیل دادند که با رژیم طاغوتی مصر مبارزه کنند؛ ولی در مراحل مقدماتی، معتقد شدند که چون در یک جامعهی کافر به سر میبرند باید پالایش را نخست از خود شروع کنند و به دوری از جامعه و هجرت بپردازند و در نقاطی خارج از شهرها زندگی کنند. رژیم مصر به این گروه که خود را جهاد مینامیدند و به دنبال احیای «فریضه غایب» (جهاد) بودند، سازمان «التکفیر و الهجره» نام نهاد و سید قطب را هم به رهبری فکری آنان متهم ساخت. البته در درون تشکیلات اخوانالمسلمین هم اختلافاتی بر سر برداشتهای «سید» از آیات قرآن به وجود آمد تا آنجا که شیخ حسن الهضیبی (مرشد وقت اخوان) کتابی تحت عنوان «دعاه لا قضاه» (دعوتگران نه داوران) تألیف و منتشر ساخت تا به شبهات ناشی از برداشتهای کتاب سید قطب پاسخی داده شود؛ امّا سوء استفاده از رژیم و برداشتهای غلط جوانان جهادی، از کتاب سید پایان نیافت و آنها به دو گروه تقسیم شدند. عدهای به قطع کامل روابط با جامعه و مردم، حتی پدرومادر خود معتقد شدند (گروه تکفیر و هجرت)، عدهای دیگر فقط به دوری وجدایی فکری از جامعه و مردم روی آوردند؛ امّا در دل به کفر همهی مسلمانان باور داشتند. گروه دوم ظاهراً خود را هوادار اخوانالمسلمین مینامیدند، امّا در واقع روش آنها بر خلاف مشی و روش رهبری اصلی اخوان و مرشد نخستین شهید حسن البنا بود. آن مرحوم با توجه به شناخت کاملی که از افکار برادر شهیدش داشت، در نامهای به سردبیر مجلهی «المجتمع» ارگان اخوانالمسلمین چاپ کویت حقایقی را مطرح ساخت که جنبهی تاریخی دارد.
ترجمه نامهی منتشرشده وی چنین است:
«... از بحثها و واکنشهایی که در میان جماعت اخوان پیرامون محتوای بعضی از آثار منتشر شدهی شهیدسید قطب صورت گرفته و اینکه این افکار مخالف و متناقض با اندیشهی اخوان است اطلاع دارید. دوست دارم در این مورد برخی از حقایق را روشن سازم... تألیفات سید قطب بر موضوع معین که همان مفهوم حقیقی کلمه لاالهالاالله و بیان ویژگیهای حقیقی ایمان طبق قرآن و سنت است تاکید دارد؛ زیرا وی این احساس را داشت که اکثر مردم از مفهوم حقیقی «توحید» آگاهی ندارند و اوصاف و ویژگیهای ایمان را فرآموش کردهاند».
او تمام تلاشش را به کار گرفت تا روشن سازد که مقصود وی از این سخنان صادر کردن احکام بر ضد مردم نیست، بلکه تنها هدفش این بود که آن حقیقت فراموش شده را بار دیگر به مردم بشناساند و سرانجام آنان خود مشخص سازند که آیا در راه مستقیم الهی گام برمیدارند یا آنکه از این راه منحرف شدهاند. پس زیبنده است که به سوی آن بازگردند. خود من چندین بار از وی شنیدم که میگفت: «ما دعوتگر هستیم نه صادر کنندهی حکم» و هرگز وظیفهی ما صدور حکم دربارهی مردم نیست، بلکه تنها وظیفه ما این است که مردم را با مفهوم توحید آشنا سازیم، چرا که مردم از مفهوم حقیقی آن، که همان برگشتن به شریعت خداست ناآگاه هستند». همچنین بارها شنیدم که میگفت: «صدور حکم علیه مردم مستلزم وجود قرینه قاطع و یقینی است که تحقیق در آن، جزو وظایف ما نیست و به همین دلیل معترض آن نمیشویم. علاوهبر آنکه راه و روش ما دعوت است نه دولت؛ دعوتی که وظیفهاش تعیین حقایق برای مردم است، نه صادر کردن احکام بر آنان». امّا پیرامون مسالهی دوری و جدایی فکری که او در سخنانش بیان کرده است که این عزلت و جدایی فکری میبایست در وجدان انسان مسلمان و بهطور خودکار در برابر آنهایی که به اسلام پایبند نیستند شکل بگیرد و هرگز مقصود از آن، دوری و جدایی فیزیکی نیست. ما در اینجامعه زندگی میکنیم و آن را به سوی حقیقت اسلام فرامیخوانیم و از آن دوری نمیکنیم، وگرنه دعوت جامعه بهسوی حقیقت اسلام چگونه خواهد بود؟!
آنچه بیان شد خلاصهی اندیشه برادرم سید قطب است که اینجانب پیرامون این مطلب به دو نکته اشاره میکنم:
اول: تاکید کامل دارم که در تألیفات سید، اصولاً مسألهای که مخالف و متناقض با قرآن و سنت که دعوت اخوانالمسلمین بر آن دو استوار است، وجود ندارد.
دوم: تاکید دارم که در تألیفات سید، هیچگونه رأی مخالف افکار و اندیشههای شهیدحسن البنا و حتی مخالف اقوال وی نیست. از جمله سخنان حسن البنا در رساله تعالیم، در بند بیستم این است: «تکفیر مسلمانی که شهادتین را بر زبان جاری ساخته و به مقتضای آن دو عمل کرده و فرایض و واجبات را به جا آورده است، جایز نیست...»
مقصود و هدف اساسی تألیفات سید قطب، صدور حکم دربارهی مردم نیست، بلکه هدف وی همان هدف شهیدحسن البناست؛ هدفی که تبیین کنندهی حقیقت اسلام و روشن ساختن ویژگیهای انسان مسلمان طبق آموزههای قرآن و سنت پیامبر –صلیاللهعلیهوسلم- بود.
«المجتمع شماره ۲۷۱، شوال۱۳۹۵»
محمد قطب در عین اینکه یک رجل سیاسی و عضو اخوانالمسلمین نبود، به علت گرایشات اسلامی و آثار و تألیفات روشنگر خود و نشر آثار برادرش، پس از اجرای نمایشنامهی معروف میدان «منشیه» در «اسکندریه» مصر (اکتبر ۱۹۵۴. م)، که گویا جوانی از اخوان، بهسوی ناصر تیر اندازی کرده بود، به همراه خواهرانش بازداشت و به زندان و شکنجهگاه معروف به «السجن الحربی» رفت.
سرانجام سید قطب اعدام شد. خواهرانش سخت شکنجه و هر کدام به بیش از ده سال زندان محکوم شدند و محمد قطب هم پس از شش سال آزاد شد و بعد از مدتی به کشورهای عربی خلیج فارس هجرت کرد و به تدریس پرداخت. سرانجام در عربستان مستقر گردید و به تدریس در دانشکده شریعت مکهی مکرمه مشغول شد (البته در آن دوران، سعودیها به علت مخالفت با عبدالناصر، اخوانیها را پناه میدادند). محمد قطب در دانشگاههای سعودی موقعیت خاصی یافته بود و به عنوان استاد راهنما بر بسیاری از پایاننامههای دانشجویان اشراف داشت. او در جزیرةالعرب به تدریس و تألیف کتابهای جدید و نشر کتابهای برادر شهیدش ادامه داد، تا اینکه در ۹۵سالگی در روز ۱۵ فروردین ۹۳ در بیمارستان «مرکز طبی بینالمللی» در شهر «جده» درگذشت و به رحمت حق پیوست.
نظرات
رهگذر
04 خرداد 1393 - 06:32سلام علیکم ؛ به همه دوستان و علاقمندان به نوشته های این شیخ بزرگوار پیشنهاذ میکنم که حتما کتاب((کیف ندعو الناس)) ایشان را که با عنوان چگونگی دعوت به اسلام توسط انتشارات آراس سنندج در سال 1391 چاپ شده است را مطالعه نمایند.استاد در این کتاب مشکلات و راه حل های پیشروی دعوت را تبیین نموده اند.