در رابطه با تاریخ کرد و کردستان و اهمّیّت آن در ادوار تاریخی ایران، میتوان گفت که این قوم نه به عنوان قومی مهاجم و بیگانه بلکه به عنوان قومی کاملاَ ایرانی و آریایی نقش بسزائی را در تاریخ ایران داشته و حتّی خود کارگردان بعضی از این ادوار بوده است. لذا آنچه که فرا روی دارید تلاشی است جهت بیان اهمّیّت این قوم ایرانی به عنوان قومی از اقوام این مرز و بوم و روایتی است جهت روشنگری در رابطه با قدمت تاریخی ملّت کرد که اوّلین سلسهی این مرز و بوم را کردها تأسیس کردند و بسیاری دیگر از این مسائل که نقش و اهمّیّت کرد را در تاریخ ایران بیان مینماید. اگر قرار باشد از اهمّیّت کرد سخن به میان آوریم، چه زیباست که از کلمهی «ایران »آغاز نماییم. «ایران» کلمهای است کردی، این نام را کردها با دقّت و ظرافت خاصی بر روی مرز و بومی گذاشتهاند که خود و دیگر اقوام آریایی بدان مهاجرت نموده و در آن زیستهاند چنان که در اوستا در بند 13 و14 مهریشت سرزمین ایران(ائیر یوش یانا) نامیده شده است. جغرافیدانان قدیم یونان نیز سرزمین ایران را آریانا خواندهاند. هدف از بیان این مطلب آن است که در گذشته ایران را آریانا و بنابر اوستا ائیر یوش یانا تلفظ مینمودند که آری یا ائیر همان آریایی است و یاتا به معنای خانه، مسکن و مأوا میباشد که اکنون نیز در اورامانات کلمه یانه در محاورت روم به همین معنی، معنی نموده اند. امّا باید متذکّر شد که کلمه آریایی که ریشه آن آری می باشد یک کلمه کردی بوده و به معنای آتش است و شاید به خاطر پاکی و تقدّسی که ایرانیان برای آتش قائل بودهاند خود را نیز منسوب به آن نامیده باشند. چنانکه بیان شد در اوستا آریایی را ائیریه نامیده اند، که ائیر، مراتب و نزدیکی با آتر، آگر، آهیر، ایر، آذر و... دارد که همه این کلمات کردی بوده و به معنای آتش میباشند. دلایل نامگذاری این منطقه به نام اتروپاتن این بوده، در دوران اشکانیان و ساسانیان به دلیل وجود آتشکده معروف آذر گشب در شهر شیز (تخت سلیمان امروزی) این ناحیه را آتروپاتن یا جایگاه آتش مینامیدند. هم چنان که بیان شد آتر، آگر، آهیر همه به معنای آتش هستند. در دوران باستان سه آتشکده در ایران از اهمّیّت زیادی برخوردار بودند که عبارت بودند از: 1-آتشکده آذر فرنبغ: آتشکده مخصوص روحانیون (موبدان)زردتشتی در شهر استخر فارس 2-آتشکده آذر برزین مهر در خراسان مخصوص کشاورزان 3-آتشکده آذر گشب در کردستان یا آتروپاتن (آذربایگان)مخصوص جنگاوران و خانواده شاهی این آتشکده از سایر آتشکده ها مهمتر بود. پادشاهان ساسانی از این مداین تا شهر شیز یا تخت سلیمان کنونی برای زیارت و انجام نذر و نیازهای خود به این آتشکده میآمدند. اکنون نیز آثار این آتشکده پابرجا مانده است. به خاطر وجود این آتشکده، به کردستان آتروپاتن یا آذربایگان میگفتند. منطقهی شمال غرب و غرب ایران در دوران باستان و حتّی پس از آن تا دوران غزنوی عاری از هر قوم و نژاد دیگری بود و فقط کردها در این ناحیه زندگی میکردند. آتروپاتن کم کم و به تدریج به آذربایگان یا آتربایگان تغیر نام یافت و با تصرف ایران از سوی اعراب چون عرب قادر به تلفظ حرف (گ) نبود آذربایگان را آذربایجان خواندند، چنانکه اعراب حرف (گ) را معمولاً (ج) تلفّظ میکنند چون تمام این ناحیه از لحاظ زبان و فرهنگ مشترک بودند، لذا عنوان کردستان را به این منطقه که دارای اهمّیّت دینی برای تمام زرتشتیان بود، لازم نمیدیدند، امّا با به وجود آمدن و ظهور عنصر ترک به عنوان یک عنصر جدید در این ناحیه از اواخر غزنوی و اوایل سلجوقی به بعد و تصرّف نقاط مختلف این ناحیه از سوی ترکان و بیرون نمودن و کوچ دادن اجباری کردها از این مناطق در دوران سلجوقی شاهد تأسیس و بوجود آمدن ولایت کردستان میباشیم که مرکزیت آن شهرستان بهار واقع در همدان بود و این اوّلین بار است که در اسناد رسمی و دولتی زمان سلطنت سنجر از ولایت کردستان نام برده میشود. علاوه بر نکات یاد شده در سطور بالا که اهمّیّت دینی این ناحیه را نزد زرتشتیان بیان میدارد باید افزود که ناحیهی آتروپاتن محلّ تولد پیامبر زرتشتیان یعنی زرتشت میباشد. چنانکه بر اساس سنت زرتشتی، زرتشت در جنوب دریاچه ارومیه به دنیا آمده و گذشته از آن موبدان بزرگ که این ناحیه را مکان ریاضت و تزکیه نفس میدانستند مخصوصاّ منطقهی اورامان کنونی از دیگر دلایل اهمّیّت ناحیهی آتروپاتن یا کردستان امروزی در آن ناحیه میباشد. یکی از این موبدان بزرگ پیرشهریار (شالیار)زرتشتی است پیر شالیار یکی از موبدان بزرگ زرتشتی است که پدر او طهماسب نام داشته و در اورامان به دنیا آمده که آئین زرتشتی را توسعه و ترویج نموده است. پیر شهریار در اورامان تخت (شاری هه ورامان) زیسته و در آنجا نیز از دنیا رفته است. کتابی از او به جا مانده به نام مارفتو پیر شالیار (معرفت پیر شالیار)این کتاب به نوشته ادیبان مرکب از چند بند مسجع است که ترجیع آنها این بیت است. گوشت جه واتهی پیرشالیار بوو هوشت جه کیاستهی زانای سیمیار بوو یعنی به گفتار پیر شهریار گوش کن و به نوشته دانای سیمار (احتمالاً زرتشت) هوش خود را بسپار پیر شالیار در یکی از بندهایش میفرماید: وهوری وهوارو ، وهورهوهرینه وریسه ، بریو چوارسه رینه کهرگی سیاوه هیلیش چهرمینه گوشلی مه مریو دوی درینه این دو بیت رمزی هستند که در آن پندی برای مردم بخصوص اورامان و کردها دارد معنی ظاهری اشعار چنین است که برفی میبارد که شمال برفها را از بین میبرد، طناب که پاره میشود چهار سر پیدا میکند، پرندهی سیاه تخمش سفید است، دیگچه که شکسته میشود دو سوراخ پیدا میکند. شاید مقصود پیر شالیار اتّحاد کردها بوده که در صورت نبود اتّحاد مانند طنابی که پاره شود به چهار گروه تقسیم میشوند یا همانند کوزه یا دیگ شکننده اگر متّحد نباشند دشمن آنان را نابود میکند. در بند دیگر می فرماید: داران گیانداران ، جهرگ و دل بهرگهن گایی پر بهرگهن گایی بی بهرگهن که رهگ جه هیلین ، هیلی جه کهرگهن رواس جه رواس ورگهن جه ورگهن یعنی درختان دل و جان دارند، گاه دارای برگهای زیاد گاه بدون برگ هستند. مرغ از تخم مرغ، تخم مرغ از مرغ بوجود میآید، روباه از روباه و گرگ از گرگ پدید میآید. شاید مقصود پیر شالیار آن بوده که حیات هیچ گاه از بین نمیرود و همواره تداوم دارد. همچنان در گذشته چنین بوده در حال و آینده نیز چنین خواهد بود. اینکه پیر شالیار از مغان و موبدان زرتشتی بوده و قبل از اسلام در اورامان زیسته است برای مورخان جای هیچگونه شکّ وتردیدی نیست. امّا وجود پیر شهریار دوم یا شهریار مسلمان نیز مسلم میباشد. این شخص بنا بر روایتی در خواب، پیامبر گرامی اسلام را میبیند که او را فرزند خویش خطاب میکند او نیز نام خود را عوض کرده و خود را مصطفی یا سید مصطفی مینامد و شروع به تبلیغ آئین اسلام مینماید. سید مصطفی هم عصر شیخ عبدالقادر گیلانی بوده و با او روابط کتبی داشته است. آنچه مسلّم است سیّد مصطفی یا پیر شالیار مسلمان جملات و پندهای پیر شالیار زرتشتی را بازنگری کرده و هر آنچه که مخالف دین اسلام بوده حذف کرده است و چنان شده که معرفت پیر شالیار را نیز میان آن دو مشترک دانست. به هر حال وجود چنین اشخاصی در اورامان و کردستان نشاندهندهی اهمّیّت این منطقه در ادوار مختلف بوده است. در اورامان هر سال دو جشن برگزار میگردد که عبارتند از: 1- مراسم یا جشن ازدواج پیر شالیار که مردم ان را تربی و زماوه ن و پیری می نامند. 2- مراسم کومسایی 1. جشن ازدواج پیر شهریار: این مراسم از دهم تا پانزدهم بهمن ماه برگزار میگردد، که در اوّلین چهارشنبه بهمن ماه مردم را برای انجام مراسم باخبر میسازند و آخرین روز از اهمّیّت زیادی برخوردار است در جریان جشن هر خانوادهای بنا به وسعت خویش در تهیّه ی ملزومات جشن شرکت میکند. در این جشن قربانی انجام میگیرد و گوشت قربانی باید به همهی خانواده، خانواده های شرکت کننده برسد؛ لذا هر خانواده از آن گوشت هرچند کم باشد به خانهی خود میبرد در آخرین مرحلهی مراسم، بر سر مزار پیر شهریار گرد میآیند و با خوردن نان مخصوص که به آن (کولیره مهژگه) میگویند و انجام ذکر و مراسم دف زنی این جشن به پایان میرسد. در مورد اینکه ریشهی این مراسم چه بوده است به درستی نمیتوان نظر داد. اهالی منطقه را عقیده بر آن است که این مراسم به ازدواج پیر شهریار با شاهزاده خانمی بر میگردد که به دلایلی عقل خویش را از دست داده و دچار سردرد عجیبی شده است که حکیمان از درمان وی باز ماندهاند. پدر وی برای علاج دخترش به هر چیزی توسّل میجوید تا اینکه از کرامت پیر شهریار باخبر میشود. پادشاه دختر خویش را روانهی اورامان نموده و عهد میکند در صورت بهبودی دخترش، او را به عقد پیر درآورد هرچه شاهزاده و هیئت همراهش به پیرشهریار نزدیکتر میشوند از مشکلات و ناراحتیهایش کاسته و به بهبودیش افزوده میشود و سرانجام با دیدن پیرشهریار تمام بیماریهایش از بین میروند، لذا هیأت همراه شاهزاده که از طرف پادشاه با او به اورامان آمده بودند، تصمیم به اجرای عهد پادشاه مینمایند و شاهزاده خانم نیز به این امر کاملاً رضایت میدهد. هرچه پیر شهریار سعی کرده که آنان را از این امر منصرف سازد، تلاشش بی فایده میماند. در نتیجه مردم مراسمی را برای پیر شهریار فراهم مینمایند که اکنون نیز هر سال این جشن برگزار میگردد و غذای مصرفی آن گوشت قربانی و نان مخصوص به نام (کولیره مه ژگه) و ماست است. البتّه تقارن مراسم پیرشهریار با جشن سدهی ایران باستان جای تأمّل دارد. 2. مراسم کومسایی این مراسم از دهم اردیبهشت تا پانزدهم اردیبهشت هر سال در اورامان برگزار میگردد؛ یعنی زمانی که طبیعت اورامان زیباترین سیما را به خود میگیرد و مردم آمادهی رفتن به ههوار یا کوچ فصلی به خانهباغها هستند. در اجرای این جشن مردم نقاط مختلف در اورامان تخت جمع میشوند و به پایکوبی، شادی، ذکر و عبادت میپردازند. نکتهی جالب این است که غذای عموم مردم در این جشن دولمه است و از جمله کارهای انجام شده در جشن این است که مردم سعی میکنند از سنگی که نزدیک مرقد پیرشهریار قرار دارد تراشیده و قطعهای از آن را جهت برکت و ازدیاد شیر حیوانات با خود به خانه ببرند. البتّه سنگ مذکور را نباید با وسیلهی فلزی مثل چکش بشکنند، بلکه این کار حتماً با سنگ دیگری انجام دهند. در رابطه با ریشهی این مراسم مطالب بسیاری بیان شده است. اهالی منطقه را عقیده بر این است که یکی از مریدان پیرشهریار از روستای دیگری به نزد پیر آمده تا از او برای ازیاد محصول و فراوانی لبنیات تبرّک دریافت نماید. توشه همراه او دولمه بوده که همراه پیرشهریار و دیگر مریدان آن را تناول میکنند؛ سپس پیر به شخص مزبور میگوید که سنگی برروی سنگ متبرّک فعلی بزند و قسمتی را برای تبرّک با خود بردارد؛ لذا از آن تاریخ به بعد مردم هر سال مراسم کومسایی را انجام میدهند. البتّه باید متذکّر شد که زمان اجرای کومسایی با زمان برگزاری گاهنبار نخست (جشن میان بهار) اقوام ایران در دوران باستان برابر است که به آن میدیوزرم نیز میگویند، لذا تقارن این دو مراسم با هم جای تأمّل بسیار دارد. منابع: 1- اوشیری، دکتر جهانگیر: دانشنامه فردسینا (واژه نامه توضیحی آیین زرتشت) 2- ارباب کیخسرو شاهرخ: زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت(سیری در فروغ مزدیسنی)، تهران: جامی، چاپ پنچم ۱۳۸۳ 3- پیرنیا، حسن پیرنیا: تاریخ ایران باستان 4- یاسمی، رشید: کرد و پیوستگی نژادی آن

نظرات