منهج و مبنا نه اشخاص نگارنده: دکتر علی بادحدح مترجم: خداداد مطاعی پور میان هارون و ساحران فرعون، نه هیچ گونه بحث و گفتگویی انجام پذیرفت، نه عصایی برایشان انداخت و نه ید بیضایی (دست درخشان) از جیبش بیرون آورد، اما با این حال گفتند: “آَمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى” «به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم» {طه:۷۰}. سبب این امر آن بود که آنان خواستند اعلام دارند که ایمانشان به مبنا و منهج است نه فقط به شخص و معجزه، انگار که می گویند: به پروردگار هارون ایمان آوردیم، هارونی که نه با ما گفتگو نموده و نه سحر و جادویمان را باطل کرده است، درست همانطور که به پروردگار موسی ایمان آوردیم. زمانی که رویداد عظیم و مصیبت بزرگ وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم اتفاق افتاد، عقل های صحابه رضی الله عنهم متحیر ماند و زبانشان بند آمد و بعضی از ایشان باور نکردند، چرا که آنان از مرگ کسی دردمند شده بودند که دلهای شان سرشار از محبت و احترام به وی بود و زندگی شان با این الگو و معلم پیوند یافته بود. اینجا بود که ابوبکر صدیق رضی الله عنه اعلان نمود که ارتباط با منهج، پایه و اساس تداوم است، چنانکه فرمود: «کسی که محمد را می پرستید (بداند) که محمد مرده است، و هرکس خداوند را می پرستید (بداند) که وی زنده است و هرگز نمی میرد». این امر بیانگر آن است که محبت، وفاداری و نیز نیک فهمی و یادگیری از محمد مصطفی در واقع ارتباط با منهج وی، چنگ زدن به سنتش و برافراشتن پرچم او بدون هیچ گونه سستی و ضعفی می باشد، کاری که ابوبکر صدیق در دوران خلافتش کرد. بدین دلیل دعوتگر می بایست بداند که (ارتباط و پیوند با منهج نه با اشخاص) مبنایی اصیل در دعوت است که باید آن را به مردم القا کند و از خلال گفته ها و نوشته هایش آن را در وجودشان نهادینه سازد، و از طریق موضع گیری ها و احوالاتش، آن را در جان مردم جاگیر گرداند؛ زیرا این امر هم به خود وی و هم به مردم سود می رساند و نیز آنان را از کژی و انحراف مصون می دارد. بنابراین دعوتگر با این منهج، خود را می شناسد و برای خودش قدر و ارزش قائل می شود به همین دلیل، مدح و ثنای مردم و مبالغۀ آنان در توصیف چیزی که در او نیست مغرورش نمی سازد و فریبش نمی دهد، بلکه از این امور پرهیز می نماید، به گونه ای که مبالغه در اقتدا به خود و مدح و ستایش خویش را نمی پذیرد، و اگر در خود غلوی مشاهده کرد این گفته ابوبکر را تکرار نماید که: “خداوندا مرا از آنچه مردم می پندارند بهتر قرار ده، و آنچه که از من نمی دانند را ببخشای“. و به نصیحت عمر بن عبدالعزیز رحمه الله گوش فرا دهد که می فرماید: “جهل و ناآگاهی مردم به تو، بر علم و آگاهی تو بر خودت غلبه نکند“. پس دعوتگر، تواضع و فروتنی را فرا می گیرد و در می یابد که فضل و منت همه از آن خداوند است، و این کلام خداوند متعال را یادآور می شود که: “وَلاَ تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ” «برای این بذل و بخشش نکن که افزون طلبی کنی (بلکه برای رضای الله باشد)» {مدثر:۶}. و به گفته میمون بن مهران تأسی می نماید آنگاه که مردی به وی گفت: “ای ابو ایوب، تا زمانی که خداوند تو را برای مردم باقی بگذارد در خیر و خوبی هستند”. اما وی به این مدح و ثنا خوشحال نگشت و دچار تکبر و غرور نشد بلکه گفت: “چنین نیست، چرا که مردم تا زمانی که تقوای پروردگارشان را داشته باشند در خیر و خوبی هستند“. بر اساس آنچه گفته شد دعوتگر در می یابد که خداوند متعال دین خود را به وسیله او یا غیر او یاری می کند، پس شرافت و منفعت برای اوست اگر که خود را صرف آن نماید و در این راه تلاش کند، اما اگر دست از آن بشوید و خود را کنار بکشد پس (بداند) که کاروان دعوت به راه خود ادامه خواهد داد و با توقف او، متوقف نخواهد شد و در حقیقت او بزرگترین زیانمند است “وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ” «اگر شما (از فرمان خدا) بر تابید، مردمان دیگری را جایگزین شما می گرداند». {محمد:۳۸}. بنابراین ای دعوتگر، تو به هر درجه برسی و هر اندازه از خود مایه بگذاری باز هم بنده ای ضعیف هستی، پس، از دعوتگر مجاهد نورالدین محمود درس بیاموز، چنانکه شخصی به او گفت: به خاطر خدا خودت را به خطر نینداز، چرا که اگر در نبردی آسیب ببینی کسی از مسلمانان باقی نمی ماند و همه را از دم تیغ می گذرانند. محمود گفت: “مگر محمود کیست که چنین درباره او سخن می گویی؟! خداوند متعال پیش از من نیز اسلام را حفظ نموده است، هیچ خدای بحقی جز او نیست”. مردم با تکیه بر این منهج، برای استقلال شخصیت خود استفاده می کنند، و می دانند که آن ها بر اساس قرآن و سنت عبادت می کنند، و می دانند که عالم و دعوتگر دارای فضیلت و قدر و ارزش هستند، اما آن ها کورکورانه تقلید نمی کنند که در هر چیزی هر چند که خطا باشد از علما پیروی کنند.. بلکه آنچنان باشند که پیامبر آنان را توصیه نموده است: “ولكن وطنوا أنفسكم، إن أحسن الناس أن تحسنوا، وإن أساءوا أن تجتنبوا إساءتهم” «بلکه خود را اینگونه عادت دهید که اگر مردم نیکوکار یا بدکار بودند شما به کسی ظلم نورزید». در این صورت، مردم از انحراف تقدیس اشخاص یا خطا در مفاهیم و تصورات در امان می مانند و این، مقصود سیدنا عمر رضی الله عنه است آنگاه که فرمود: «زمام فرماندهی را از خالد می ستانم تا دیگران بدانند که خداوند متعال حتما دینش را یاری می دهد». یعنی بدون خالد آنرا یاری می دهد.. این را در حالی بر زبان آورد که اهمیت الگو و فرمانده را کم نمی شمارد یا تاثیرش را انکار نمی کند بلکه او، امور را در حد و اندازه خود قرار می دهد. منبع : وب سایت قطب

نظرات