نویسندگان ماموستا محمد شاورانی نماینده سابق مجلس شورای اسلامی چکیده در مقاله حاضر به بررسی، دسته­بندی و تحلیل آیاتی از قرآن کریم که در موضوع گفتگو و مداراست، پرداخته می‌شود. این مقاله شامل سه بخش اصلی است، ابتدا اصول و روش گفتگو در قرآن؛ سپس اخلاق گفتگو در قرآن؛ و سپس بخش آخر مدارا از دیدگاه قرآن بررسی می­شود. در بخش اول اموری چون: مجادله و بحث احسن، ارائه برهان، حق جویی و پرهیز از ظن و گمان، شجاعت و استماع سخن دیگران مطرح شده است. در بخش دوم به رعایت اخلاص و تقوی، رعایت کرامت و ادب، تواضع و پرهیز از تکبر، صبر و گذشت، حفظ آرامش و نرم خویی، پرهیز از تهمت و الگوگیری از سیره نبوی پرداخته شده است. در بخش سوم و پایانی، به اموری که در قرآن در راستای ایجاد مدارا و همدلی است، پرداخته می­شود؛ شامل اموری چون: نفی تعصب و خشونت، مدارا و عقل جمعی، مدارا و اخوت، مدارا در توجه به مشترکات. کلیدواژگان قرآن؛ گفتگو؛ مدارا اصل مقاله مقدمه در قرآن به آیات مختلفی در مورد بحث و گفتگو در کنار تحمل و مدارا برمی­خوریم. قرآن به عنوان پیام و ابلاغ الهی به پیامبر اسلام(ص) نازل گشته و در محیط دیالکتیک (Dialectic) یعنی جدلی و گفتمانی واقع گرفته و در نتیجه اساس آن بر مبنای منطق و گفتگو بوده است. یعنی در گفتگو و بحث با محیط نزول خود بوده است و در پی حوادث و اتفاقات آیات نازل می­شده است؛ دین اسلام که بر محوریت قرآن کریم شکل گرفته است، در سرزمینی نازل گشت که عقب افتاده و فاقد غنای علمی و فرهنگی بود. اما در مدت زمان نه چندان طولانی نه در شبه جزیره بلکه در اطراف و اکناف آن به سرعت گسترش یافت. پس قطعی است که این کتاب مقدس دارای معیار گفتگوی مخصوص به خود است. مبنای اکثر گفتگوها براساس هواهای نفسانی است؛ به همین دلیل اکثر آنها به درگیری و نزاع تبدیل می‌شود. وقتی ابتدای گفتگو با نیت غیر الهی شروع می­شود نتیجه آن هم نمی­تواند امیدوار کننده باشد. چنین افرادی توانایی شنیدن سخن دیگران و پذیرش حقیقت را ندارند؛ زیرا نفس بر آنها حاکم است. اما سؤال اینجاست آیا قرآن زمینه لازم را برای ایجاد گفتگوی منطقی بین مسلمانان ندارد که منجر به نزاع نشود یا پیروان اسلام به آن بی­توجه هستند و آیا منطق گفتگوی قرآنی خشونت محور است یا رحمانی؟ اخلاق مطرح شده در قرآن چه نقشی در گفتگو دارد؟ و جستجوی حقیقت در گفتگو می­تواند همراه رعایت اخلاق و مدارا و توجه به اشتراکات به جای اختلافات باشد؟ قرآن مبنای گفتگو با اهل کتاب و مشرکان را هم ارائه کرده چه رسد به میان مسلمانان. آیا اگر اساس دعوت اسلام بر منطق شدت و سختی بود، می­توانست به سرعت گسترش یابد؟ تأکید قرآنی به بحث رعایت اخلاق، توجه به مشترکات و رعایت اصول علمی برای رسیدن به حقیقت است. اخلاق شامل حوزه وسیع و ظریفی است. گفتگوی اخلاق محور، ضامن رعایت ادب و احترام به دیگری و نتیجه آن ایجاد محبت و برادری بین آنها و گفتگوی صمیمانه و مانع اختلافات خانمان سوز است. ضرورت طرح این مسئله فقدان توجه به گفتگوی حسنه و مدارای اسلامی در میان اکثر مسلمانان است؛ که نتیجه آن ایجاد منازعات و اختلافات فراوان در میان مذاهب اسلامی است. بررسی آیات نشان می­دهد که قرآن کریم اهتمام جدی به مدارا در گفتگو دارد. روش حل مسئله بر مبنای بررسی آیات مرتبط با گفتگو و مدارا در قرآن و تحلیل و دسته­بندی آنهاست. 1. اصول و روش گفتگو در قرآن روش گفتگو از اصول خاصی برخوردار است که براساس آن می­توان به نتیجه منطقی و درست گفتگو امیدوار بود. 1-1. جدال احسن مجادله به معنی بحث و استدلال کردن است. در قرآن به پیامبر دستور داده شده که با بهترین نحو گفتگو، با حکمت و موعظه حسنه و نیکوترین حالت دعوت به حق کند، پاسخ دادن و دفع کردن و قانع کردن هم باید چنین باشد: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (نحل، 125)؛ ‏«(ای پیغمبر !) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن‌؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است). بی‌گمان پروردگارت آگاه‌تر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه می‌شوند و یا این که رهنمود و راهیاب می‌گردند». چیزی که هست این است که خدای تعالی موعظه را به قید حسنه مقید ساخته و جدال را هم مقید به «الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» نموده است، و این خود دلالت دارد بر اینکه بعضی از موعظه‌ها حسنه نیستند و بعضی از جدالها حسن و بعضی دیگر احسن و بعضی دیگر اصلاً حسن ندارند وگرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمی­کرد. واعظ باید به آنچه وعظ می­کند خود متعظ باشد و در وعظ خود حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد و اگر از راه جدال دعوت می­کند باید از هر سخنی که خصم را بر دعوتش تهییج می­کند و او را به عناد واداشته و بر غضبش بیفزاید بپرهیزد و نیز از بی­عفتی پرهیز کند (طباطبایی، 1385ش، ج12، صص534-536)؛ حتی بدی را باید به نیکویی پاسخ داد: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ» (مؤمنون، 96)؛ «‏(به کار دعوت خویش ادامه بده و خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملاً از چیزهایی که (درباره تو و دعوت تو) می‌گویند، آگاهیم»؛ در بحث با اهل کتاب: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آَمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (عنکبوت، 46)؛ «با اهل کتاب (یعنی با یهودیان و مسیحیان) جز به روشی که نیکوتر (و نرم­تر و آرام­تر و به قبول نزدیک­تر) باشد، بحث و گفتگو مکن، مگر با کسانی از ایشان که ستم کنند (و متوسّل به زور یا گستاخی شوند و از حدّ اعتدال در جدال، خارج گردند. در این صورت شدّت و حدّت در مقابله با آنان بلامانع است). بگویید: به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و بر شما نازل شده است ایمان داریم (که قرآن و تورات و انجیل است). معبود ما و معبود شما یکی است، و ما تنها تسلیم و فرمان­بردار او هستیم». یک معنی دفع احسن این است که نتیجه آن موجب ایجاد محبت و گرمی می­شود: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت، 34)؛ «نیکی و بدی یکسان نیست. (هرگز بدی را با بدی، و زشتی را با زشتی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد». 1-2. ارائه برهان هر ادعایی نیاز به ارائه برهان دارد، ادعای بدون برهان قابل قبول نیست، خداوند چندین بار به این امر اشاره می­کند و برای مسلمانان الگوسازی می­کند: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (بقره، 111؛ نمل، 64)؛ «بگو: اگر راست می‌گویید دلیل خویش را بیاورید»؛ «هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ» (قصص، 75؛ انبیاء، 24). خداوند وقتی موسی(ع) را مبعوث می­کند، برای قانع کردن مردم او را مجهز به سلاح دلیل و برهان می­کند: «اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّکَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» (قصص، 32)؛ «دست خود را به گریبانت فرو ببر، بدون اینکه به عیب و نقصی (همچون بیماری برص مبتلا باشد) سفید و درخشان (بسان ماه تابان) بیرون می‌آید، و دستهایت را برای زدودن خوف و هراس به سوی خود (بیار و آنها را) جمع کن (و بر سینه‌ات بگذار، تا آرامش خویش را بازیابی). چرا که این دو (یعنی قلب عصا به اژدها، و ید بیضاء) دو دلیل قاطع و حجّت واضح پروردگارت برای فرعون و اطرافیان او است. بی‌گمان آنان گروهی هستند که گناهکار (و خارج از فرمان پروردگار) می‌باشند». 1-3. حق­مداری و راست­جویی در قرآن به رعایت قسط و عدل و ظلم نکردن بارها اشاره شده است، رعایت قسط و عدل در گفتگو همان حق طلبی و جستجوی حقیقت است و اهل کفر کسانی معرفی می­شوند که به وسیله باطل می­خواهند حق را بپوشانند: «وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آَیَاتِی وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا» (کهف، 56)؛ «همواره کافران بیهوده به جدال می‌پردازند تا با جدال حق را (از میدان به در کنند و آن را) از میان ببرند. آنان آیات (قرآنی) مرا و چیزی را که از آن بیم داده شده‌اند (که مکافات دنیوی و اخروی است، به باد) استهزا می‌گیرند». خداوند خود به حق حکم می­کند: «وَاللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ» (غافر، 20)؛ «و خدا قضاوت به حق می­کند»؛ «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»­ (نحل، 90)؛ «خدا به عدل حکم می­کند». حق­مداری مستلزم دوری از امیال نفسانی: «فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى» (نساء، 135)؛ «از پی هوس نروید» و همچنین پایبندی به صدق و راستی است: «وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا» (اسراء، 80)؛ «بگو: پروردگارا! مرا صادقانه (به هر کاری) وارد کن، و صادقانه (از آن) بیرون آور، (و چنان کن که خطّ اصلی من در آغاز و انجام همه‌چیز، راستی و درستی باشد)، و از جانب خود قدرتی به من عطا فرما که (در امر حکومت بر دوستان و اظهار حجّت در برابر دشمنان، برایم) یار و مددکار باشد». 1-4. پرهیز از ظن و گمان بحث منطقی و علمی نمی­تواند بر مبنای ظن و گمان و حدث انجام شود. از مقدمات درست می­توان به نتیجه درست رسید. نباید در بحث علمی به اموری تکیه کرد که قطعی نیست و در مورد درستی آنها شک وجود دارد. نسبت ناصحیح در امور مشکوک خود نوعی بهتان و افترا محسوب می­شود؛ زیرا حقیقت آن اثبات نشده است و قضاوت براساس آن اشتباه است. هر خبر و سخن و مطلبی را نمی­توان پذیرفت باید قبل از آن تحقیق کرد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» (حجرات، 6)؛ «ای کسانی که ایمان آورده­اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و بعد از آنچه کرده­اید پشیمان شوید»؛ برخی از امور ظنی گناه محسوب می­شوند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات، 12)؛ «ای کسانی که ایمان آورده­اید، از بسیاری از گمانها پرهیز کنید که پاره­ای از گمانها گناه است»؛ ظن و گمان محتاج به یقین و حقیقت هستند: «وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» (نجم، 28)؛ «و ایشان را به این کار معرفتی نیست. جز گمان خود را پیروی نمی­کنند، و در واقع، گمان در رسیدن به حق هیچ سودی ندارد»؛ «وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ» (یونس، 36)؛ «بیشتر مشرکان (در معتقدات خود) جز از شکّ و گمان پیروی نمی‌کنند (و جز به دنبال اوهام و خرافات نمی‌روند). شکّ و گمان هم اصلاً انسان را از حق و حقیقت بی‌نیاز نمی‌سازد (و ظنّ جای یقین را پر نمی‌کند و سودمند نمی‌افتد). بی­گمان خداوند آگاه از چیزهایی است که انجام می‌دهند»؛ «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» (اسراء، 36)؛ «از چیزی دنباله‌روی مکن که از آن ناآگاهی. بی‌گمان (انسان در برابر کارهایی که) چشم و گوش و دل همه (و سایر اعضای دیگر انجام می‌دهند) مورد پرس و جوی از آن قرار می‌گیرد». قرآن در سوره کهف به مسئله مهمی اشاره کرده است. در داستان اصحاب کهف در مورد اصحاب کهف و سگ آنها، بعد از ذکر سه عدد در مورد تعداد آنها گفته می­شود که تعداد آنها را خدا می­داند؛ یعنی اصل پند گرفتن از پیام داستان است، نه تعداد آنها که جای ظن و گمان است و یقینی نیست. پس باید در چنین اموری که جزئیات تاریخی آن نامشخص است، از قضاوت خودداری کرد و آن را به خدا واگذار کرد: «سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا» (کهف، 22)؛ «‏(معاصران پیغمبر درباره تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله می‌پردازند و گروهی) خواهند گفت: آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود، و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود؛ همه اینها سخنان بدون دلیل است. و (گروهی) خواهند گفت: آنان هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود (و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته از وحی، سخن نخواهند گفت). بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر (از هرکسی است). جز گروه کمی تعدادشان را نمی‌داند. بنابراین درباره اصحاب کهف جز مجادله روشن (و آرام با دیگران) پیش مگیر (چرا که مسئله چندان مهمّی نیست و ارزش دردسر را ندارد) و پیرامون آنان دیگر از هیچ­کس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است)». 1-5. شجاعت شجاعت چه در پذیرش حقیقت و چه در بیان آن لازم است. در راه حق باید فقط از خدا ترسید نه از غیر او: «فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً» (نساء، 77)؛ «گروهی از آنان از مردم ترسیدند مانند ترسی از خدا یا ترسی سخت­تر»؛ و نباید از ملامتها ترسید: «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ» (مائده، 54)؛ «و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی­ترسند. این فضل خداست، آن را به هرکس بخواهد می­دهد»؛ «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا»‏ (احزاب، 39)؛ «(پیغمبران پیشین، یعنی آن) کسانی که (برنامه‌ها و) رسالتهای خدا را (به مردم) می‌رساندند، و از او می‌ترسیدند و از کسی جز خدا نمی‌ترسیدند، و همین بس که خدا حسابگر (زحمات و پاداش دهنده اعمال آنان) باشد»؛ همان­طور که خداوند از گفتن حق شرم ندارد: «النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ» (احزاب، 53)؛ «امّا او شرم می‌کرد (چون میزبان بود آن را به شما تذکّر دهد)، ولی خدا از بیان حق شرم نمی‌کند»؛ ساحران مصری با شجاعت در مقابل فرعون به موسی(ع) ایمان آوردند و مرگ در راه حق را پذیرفتند و رستگار شدند: «قَالُوا لَن نُّؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا»‏ (طه، 72)؛ «(جادوگران پاسخ دادند و) گفتند: ما هرگز تو را بر دلایل و براهین روشنی که برایمان آمده است، و بر پروردگاری که ما را آفریده است برنمی‌گزینیم و مقدّم نمی‌داریم، پس هر فرمانی که می‌خواهی صادر کنی، صادر کن (و آنچه می‌خواهی بکن، که باکی نیست. امّا بدان) تو تنها می‌توانی در زندگی این جهان فرمان بدهی (و قدرت فرماندهی تو از دایره این دنیا فراتر نمی‌رود)». 1-6. استماع سخن برای فهمیدن دیدگاه و طرز فکر دیگران ابتدا باید به طور کامل آنها را شنید، بعد می­توان دانست که نظر آنها چیست، درست یا غلط است. باید آمادگی شنیدن سخنان مختلف را داشت و از میان بیانات مختلف سخن درست را انتخاب کرد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ» (زمر، 17و18)؛ «بشارت باد بر آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا می‌دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می‌کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند». ابن ابی­حاتم در بیان سبب نزول این آیه از زید بن اسلم روایت کرده است که این آیه درباره سه تنی نازل شد که در جاهلیت نیز «لا إله إلا الله» می­گفتن