من زندگى در راه خدا را بيشتر از مرگ در راه خدا دوست دارم. زيرا ما براى زندگى و بهره مندى از حيات و نعمت هاى خدا خلق شده ايم و مرگ، چه در راه خدا باشد و چه با هدف و انگيزه اى غير از اين، از روى ناچارى است و آن چه اصل است، زندگى است و نه مرگ. در دنياى امروز كه نيازهاى متنوع و حتى كاذب هر روز، بيش از گذشته ما را به سوى خود فرا مى خوانند و نظام ها و سيستم هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و آموزشى، بر خلاف و در راستاى مخالفت با آنچه صراط مستقيم الهى خوانده مى شود، طراحى شده و به فرد فشار بسيار زيادى تحميل مى كنند تا با اين سبْك و روش زندگى كند، حقيقتاً زندگى كردن مطابق رضايت و خواست خداوند، بسيار سخت و طاقت فرساست. مأموريت ما در اين كره ى خاكى، زيستن طبق رضاى خدا و مبتنى بر راهنمودهاى اوست. حفظِ زبان، چشم و گوش از آنچه خدا را خوش نمى آيد و تلاش براى حفظ محيط زيست و خدمت به نوع بشر، كشف قوانين و رموز هستى، دفاع از حقوق محرومين و مظلومين، و در نهايت اثرى نيك و ماندگار از خود به يادگار گذاشتن، به مراتب سخت تر و نيازمند تحمل بيشترى است، تا يك بار به خاطر خدا مُردن و خود را از تمام تنگناها و سختى هاى زندگى خلاص كردن. دوست دارم با زيستن و زندگى در راه خدا، الگوى ديگران باشم و آنان را به زندگى و لذت هايش اميدوار كنم تا اين كه با آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا، خود را به عنوان يك الگو و قهرمان معرفى كنم. جهان اسلام، امروز، بيش از هر چيزى به سازندگان حيات و زندگى نياز دارد تا آفرينندگان مرگ و حذف زندگى. امروز به طراحان و متفكرانى نياز داريم كه سيستم ها و نظام هايى را طراحى و برنامه هايى را تدوين نمايند تا به مسلمانان كمك كند بدون احساس حقارت، بدون مظلوم نمايى، بدون تجاوز به حقوق ديگران، بدون توسل به خشونت، بدون وابستگى و خود باختگى، بدون قهر و انزوا، در تعامل و همكارى با ديگران، از نعمت هاى حيات و لذت هاى زندگى، آن گونه كه خدا مى خواهد، بهره ببرند و سهمى در رشد و تعالى انسان و حيات و سازندگى داشته باشند و زندگى در راه خدا يعنى اين!! كه من دوستش دارم و آن را بيشتر از مرگ در راه خدا مى پسندم.