گفت و گوي جامعه شناسانه با دكتر پرويز پيران سقوط اخلاق عملي در جامعه ايران پرويز پيران از جمله جامعه شناساني است كه هم دنياي مدرن را تجربه كرده و مي شناسد و هم در دنياي سنت غوطه ور و غواصي كـــــرده است. از اين رو سينه اي پر درد و ذهني پر دغدغه دارد. وقتي به جامعه ايران مي نگرد در كنار مسأله شناسي علمي بر ظرفيت ها و توان اين جامعه نيز تأكيد مي كند. موشكافي هاي علمي اش در اين حوزه هر شنونده و خواننده اي را با خود به اعماق جامعه ايران مي برد. وي در اين گفت و گو به سختي اما با دقت نظر بر يكي از مسائل اساسي جامعه ايران به عنوان مهمترين دغدغه اش انگشت مي گذارد. s اصلي ترين و بزرگ ترين موضوع و مسئله اي كـه بيش از همه موجب دل نگراني شما از وضعيت جامعه ايران مي شود ، چيست ؟ كمي درباره اين دل نگراني و ابعاد آن برايمان توضيح دهيد. بديهي است كه انتخاب يك موضوع و مسئله به عنوان مهم ترين موضوع يا مسئله ، آن هم در جامعه اي چون ايران كه در سي و چند سال گذشته با رخدادهاي بسيار جدي و از جمله 8 سال جنگ ويرانگر درگير بوده است ، اگر غير ممكن نباشد ، حتماً كار بسيار دشواري است. از اين رو تأكيدي كه بر مسئله اي خاص مي شود بيشتر با نگاه به آينده و آثار مخرب آن مسئله ، متعدد بودن آثار تخريبي ، داشتن ابعاد گوناگون و قدرت تخريبي تشديد شونده آن ابعاد ، به تنهايي و با هم ، رواست و قابل توجيه. مهم تر از همه اين موارد ، قدرت آن مسئله در عادي سازي ضد ارزش ها و صدمه جدي بر فرهنگ توسط آن مسئله ، آن هم براي سال هاي سال ، نيز بايد در برگزيدن مسئله و موضوعي به عنوان بزرگ ترين دل نگراني سهم داشته باشند. براساس چنين نكاتي بايد توجه داشت كه برگزيدن مسئله اي ويژه آن هم از بين مسائل متعدد تنها به طور نسبي ، توجيه مي شود. با اين توضيح تأكيد مي شود كه متأسفانه بيشترين بدبختي جامعه ايران را سقوط اخلاق عملي مي دانم ؛ البته فوراً بايد تأكيد كرد كه همواره اكثريت مردمان جوامع در هر زمان زحمتكش و شريفند ، ليكن اكثريت ، در عمل طيفي است كه از بيش از 50 درصد آغاز و تا 100 درصد ادامه مي يابد ، پس در حالي كه اكثريت به طور نسبي شريفند و به كار عادي يعني تلاش معاشي گاه محدود مشغول هستند ، ممكن است احساس سقوط اخلاق عملي عمومي شكل گيرد و در حد احساس متوقف شود يا در تجربه روزمره نيز مصداق هاي گوناگوني آن را تأييد كند. براي توضيح اين ادعا مي توان نخست به احساس پايدار بي اخلاقي در زندگي روزمره اشاره كرد و در رابطه با آن ، از وقوع بي اخلاقي به اشكال مختلف يعني مشاهده دائمي انواع خلاف در زندگاني روزمره مردم عادي يعني مردم كوچه و بازار يا رشد و گستردگي كمي آنها ياد كرد. مهم تر از همه چيز ، ازدياد ارتكاب به خلاف اخلاقي و غير اخلاقي و جرم از سوي انواع گروه هاي مرجع است كه براي قرن ها انتظار عملي نادرست حتي در كوچكترين سطح و اندازه از آنان بعيد به نظر مي رسيد. در نتيجه خلافكاري ها و ارتكاب بي قانوني و جرم توسط گروه هاي مرجع ، به تدريج قبح ريزي يا عادي شدن بي اخلاقي و جرم ، دست زدن به خلاف و از همه بدتر احساس زرنگي كردن ، سرعت مي گيرد و نشانه هاي سقوط نسبي اخلاق عملي در زندگي روزمره آدميان كه از ساز و كارهاي مهم انسجام و پيوند اجتماعي است ، نمودي عيني و مشهود پيدا مي كند. با پيدايش نشانه هاي اين سقوط ، پايه هاي اخلاق عملي روزمره در روابط اجتماعي متزلزل و غير قابل اتكا شده و قانون جنگل در برخي روابط از جمله دستيابي به ماديات ، انسان ها را گرگ هم مي كند. براي مثال وقتي دائماً از فسادي معادل 3 هزار ميليارد يا بورسيه كردن غير قانوني 3700 نفر ياد مي شود و به رسانه ها راه مي يابد و عجيب تر آنكه مسئولان جلوگيري از خلاف سكوت اختيار كـــرده اند و برعكس افشا كنندگان از سوي مهم ترين نهادها به تندترين زبان تهديد مي شوند و برخي از اين بورسيه ها در مهم ترين نهاد مشغول به كار هستند و علناً با هم به نزاع مي پردازند ، از اخلاق عمومي چه مي ماند ؟ هنگامي كه سخن از 3700 بورسيه غير قانوني به مياني مي آيد ، يك نفر ، حتي يك نفر از وجود طبيعي 3700 مظلوم واقعه كه واجد شرايط بورس بوده و كنار گذاشته شده اند و بايد ظلم به آنان مرتفع شود ، يادي نمي كند ؟ در اين زمان است كه بايد به پروردگار توانا پناه برد. يادم مي آيد مادربزرگم كه مجتهد بود و شاعري برجسته و عربي را استادانه مي دانست ، همواره به من مي گفت كه پايمال كردن حق الناس حد شرعي دارد ، حد تعيين شده براي 3700 مورد پايمال كردن حق الناس چقدر است ؟ چرا بايد عاصي هر دو جهاني چون من بدان اشاره كند و نه علماي گرانقدر ؟ فرزندان عزيز ، زحمتكش و توانمندي كه بايد به دانشگاه ها راه مي يافتند و كنار گذاشته شدند ، آن هم ناجوانمردانه و مغاير با تمامي قوانين – چه بشري چه الهي – در كجايند و چه مي كنند ؟ استادان شريف و توانمندي كه در صورت شايسته سالاري به استادي دانشگاه مي رسيدند و مظلومانه به كناري افكنده شدند چه نگاهي به جامعه خويش دارند ؟ حقه بازاني كه جاي آنان را در دانشگاه ها گرفته اند و هر روز از بندبازي هاي محيرالعقول آنان خبري به اين خانه نشين به دليل بي سوادي مي رسد ، چه بر سر علم در جمهوري اسلامي مي آورند و چگونه دانشجوياني را تربيت مي كنند ؟ پاسخ اين پرسش ها و صدها پرسش ديگر مسئوليت چه افراد و سازمان هايي است؟ هيچ حكومتي در جهان براي بقاي خويش هرگز افراد ارزشمند زحمت كشيده را نمي راند تا عده اي را كه با پذيرش رانت ثابت كرده اند كه به هيچ چيز جز منافع شخصي خويش پايبند نيستند ، جايگزين آنان كند. بيهوده نيست كه استاد مسلم ادب پارسي سال ها پيش اندرز داده است كه : اسب لاغر ميان به كار آيد روز ميدان ، نه گاو پرواري. s چه علل و عواملي در سقوط اخلاق عملي روزمره نقش داشته اند. علاوه بر اينكه در شرايط كنوني چه علل و عواملي موجب تداوم آن در ايران است ؟ بايد توجه شود كه جامعه يك فصل مشترك بقا مي خواهد. در جوامع غربي اين فصل مشترك ، قانون است. اتفاقاً جالب است كه اين قانونمداري ، نوعي اخلاق به همراه داشته است و با خود به همراه مي آورد ؛ يعني قانون آن قدر اهميت دارد كه اكثريت مردم به آن پايبند هستند ، هر چند در اثر جهاني شدن و مسائل قطبي شدن در آنجا هم اخلاق در حال سست شدن است ، ولي آنهايي كه تا دهه 80 در غرب بوده اند ، تجربه كرده اند كه دروغ در بين همان آدم هاي عادي دور و برشان استثنا بود ، كلاهبرداري خيلي كم ديده مي شد ؛ البته در غرب به ويژه در آمريكا هم اقليتي ضد اجتماع به تدريج و در رابطه با اختلاف طبقاتي شكل گرفته و ادامه يافته است ، چون در غرب به دليل پيدايش دولت ميانجي ( ميانجي طبقات اجتماعي ) و حداقل در جوامعي چون اسكانديناوي به علت وجود نوعي سوسيال دموكراسي و در كشورهاي ديگر به خاطر وجود دولت رفاه ، جنبش هاي اجتماعي طبقه محور ، برد محدودي داشته اند و به هنگام مقايسه وضعيت زندگي اكثريت با ساير جوامع به ويژه وضعيت محرومان ، پذيرش نسبي سيستم ها ريشه مي گرفت. دولت ميانجيگر ، اگرچه پاسدار طبقه سرمايه دار و منافع آن بود ، ليكن بر پايه عقلانيتي تنومند و با توجه به انديشيدن به پايدار سازي و دائمي سازي سيستم از يك سو و به علت نياز به مصرف انبوه از سوي ديگر ، با تمام قوا از حقوق نابرابر اما متعلق به اكثريت مردمان عادي نيز دفاعي جانانه مي كرد تا سهم بيشتر تعيين شده سرمايه داران با تداوم سيستم ، ابدي شود. از اين رو ، نوعي قانون گرايي به نفع همه اما نابرابر تلقي و نهادينه مي شد و در نتيجه ضد اجتماعي ها رفتار خودشان را به صورت ارتكاب جرم مانند دزدي ، تخريب اموال عمومي يا ونداليسم و تجاوز خشن به زنان يا با خود نابودسازي تدريجي چون اعتياد به ويژه در گذشته مصرف الكل ، بروز مي دادند. اين افراد در زندگي روزمره مردم چندان حضور نداشتند ، بلكه خارج از طبقات و در حاشيه جامعه با فلاكت روز را به شب مي رساندند. با وجود اين كاستي ها در مجموع مردم به هم اطمينان داشتند و به ياري هم مي شتافتند. مالكيت خصوصي ، پيدايش دولت ميانجي ، عقلانيتي تنومند از يك سو و سطح زندگي نسبتاً قابل قبول اكثريت مردم عادي زحمتكش از سوي ديگر ، در مقام مقايسه با ساير جوامع ، با وجود اختلاف طبقاتي ، سرمايه عام اجتماعي سيستم را افزايش داد و قانون را فصل مشترك بقاي جامعه قرار داد. انسجام اجتماعي ناشي از مجموعه عوامل ياد شده سبب شد تا نهادهاي ميانجي شكل گيرند و توانمند شوند. مشاركت اجتماعي و شهروندي تنها مهم ترين نمونه هاي آن است. از اين رو ، فرهنگ جامعه از طريق نهادها و فرآيندهاي گوناگون قدرتمند شده و با ساز و كار انديشه شده براي نقد نسبي و شنيدن صـــداي مخالف غير برانداز ، منتقل شد و با كاستي هاي بيشتري هنوز آن هم با وجود تضعيف دائمي ، منتقل مي شود. در مقابل در جامعه ايران حداقل از حمله اقوام ايل نشين مركز آسيا و اشغال ايران براي هزار سال ، يعني از روي كار آمدن غزنويان تا پايان قاجار ، قانون امكان ظهور مستقل به كف نياورد. در نتيجه مذهب در كنار استبداد حاكميتي ، وظايف تمامي نهادهاي ميانجي را بر عهده گرفت كه با انقلاب اسلامي حاكميت در تمامي جنبه ها نيز به آن اضافه و مهم ترين عامل اصلي پيدايش نوعي سرمايه اجتماعي خاص نيز شد. اتفاقاً با وقوع انقلاب مشروطيت نيز قانون در حدي كه مردم به آن گردن مي نهادند ، در كنار عوامل دنيوي ضروري ، تا حدودي برآمده از تعليمات مذهبي بود. ولي عده اي مي توانستند به همه چيز از جمله قانون بي توجه باشند كه اتفاقاً در حكومت بودند و قدرتمند. در نتيجه دولت ميانجي در نبود وفاقي همه گير و پا نگرفتن كامل طبقه به دليل قدرت استبدادي اقليتي صاحب منافع ، شكل نگرفت. علاوه بر اين كه خارج از نهاد مذهب ، نهادهاي ميانجي سراسري كه در فرهنگ سازي و نظارت اجتماعي شريك باشند ، پــــديد نيامدند و رشد نكردند. اخلاق عملي روزمره مردم عادي نيز نوعي اخلاق مذهبي به شمار مي رفت و به عنوان فصل مشترك در بين عموم پذيرفته شده بود. ولي الان با توجه به نقش بسيار كلان تر و فراگيرتر مذهب به ويژه ايفاي نقش تام و تمام حاكميتي ، شرايط كاملاً دگرگون شده است. در گذشته بيشتر مردم در محدوده هاي كوچك مي زيستند و نظارت اجتماعي آميخته با چشم داشت هاي مذهبي ، جامعه را به تعادلي پايدار مي رساند و دستورالعمل هاي سختگيرانه نيز در مواردي بسيار محدود و نادر به ياري مي شتافت. امروزه با پيدايش كلان شهرهاي چندين ميليوني ، فقدان نظارت اجتماعي خود به خودي محيط هاي محلي با ساز و كارهاي سنتي با امكان گسترده تخطي از ايمان فردي ، پيدايش قانوني كه همه با هر عقيده و سليقه اي و در هر جايگاه و مقام و موقعيتي را شامل شود ، شكل نگرفته است ؛ به نحوي كه امروزه نه قانون اين نقش را ايفا مي كند و نه سنن گذشته. از اين رو در جامعه يك خلأ اخلاق عملي وجود دارد ؛ اخلاقي كه روابط اجتماعي را تنظيم مي كند و مردم از آن منفعت روزمره مي برند. اضافه كنيد اين را كه دائماً در رسانه ها و در محافل و در فضاي عمومي روزمره ، از تخلف ، جرم و بي اخلاقي حتي اقليتي كوچك در قدرت يا گروه هاي مرجع ، آن هم در جامعه شايعه ساز و يك كلاغ چهل كلاغ نما ، سخن به ميان آيد و در مجموع هم آب از آب تكان نمي خورد. در اين صورت آيا از اخلاق عملي و عمومي روزمره چيزي مي ماند ؟ اينجاست كه ويروس فاسدسازي ، آن هم براي مادياتي كه از بام تا شام تبليغ مي شود ، به جــان همه مي افتد ؛ بنابراين فساد ، بي اخلاقي ، بزهكاري و جرم ، تداوم و بي قاعده گسترش مي يابد. همين گسترش داراي ضريب هم افزايي است كه مسئله را سخت پيچيده و راه حـــل را دور از دسترس مي كند. حال اجازه دهيد علل كلي تر ديگري نيز مورد اشاره قرار گيرند. درباره چرايي شكل گيري و دامن زدن به اين فضاي بي اخلاقي به عريان شدن سرمايه داري ، بي قانون شدن ، نبودن بخش خصوصي متشكل و عاقبت انديشي برنامه ريزي شده اشاره مي شود. در مورد نقش بخش خصوصي بايد تأكيد كرد كه بخش خصوصي اتفاقاً بايد در چارچوب بازار سرمايه داري نوع خاصي از اخلاق را عرضه دارد. در غرب بخش خصوصي اخلاق صنفي آورد. حدود رفتاري صنف و حد سوء استفاده را تعريف كرد و نام آن را اتيكت صنفي گذاشت. در آنجا اگر يكي از اعضاي صنف خطا مي كرد ، صنف با او برخورد مي كرد. اگر كسي اسيد سولفوريك را بــــا عسل مخلوط مي كرد و به اسم عسل مي فروخت ، صنف او را متخلف مي شمرد و او را طرد مي كرد ، چون صنف بلند مدت فكر مي كند و مي خواهد هزاران سال باشد. الان ما در آمريكا كالاهايي داريم كه عكس روي آن مربوط به يكي از اعضاي خانواده است كه در قرن هجدهم كارخانه را بنيان نهاده است. علاوه بر صنف ، دولت ميانجي هم جلوي اين سوء استفاده ها را مي گرفت ؛ البته در غرب از زماني كه جهاني شدن جاري شده است ، فساد اخلاقي دارد رواج مي گيرد. در سوئيس اگر بگوييد من به يك قاضي رشوه داده ام ، شما را دستگير نمي كنند ، بلكه بـــه تيمارستان مي برند ؛ چون آن قدر برايشان غير طبيعي است كه در سلامت عقل گوينده شك مي كنند ، ولي در اينجا همه باور مي كنند. از سوي ديگر سازمان يافتگي فساد در سقوط اخلاقي جامعه نقشي تعيين كننده و مؤثر دارد. وقتي رئيس موزه لوور مي گويد ؛ در اين چند دهه اخير موزه هاي ما سرشار از منابع ايران شده است ، نشان مي دهد كه آثار با ارزش باستاني و تاريخي بدون سازماندهي بيرون نمي رود. وقتي چنين دزدي هايي شكل مي گيرد ، بازار شايعه هم رونق مي گيرد. در چنين شرايطي سرمايه اجتماعي تضعيف مي شود ، اعتماد عمومي خدشه مي بيند و اخلاق عمومي مي شكند. s لطفاً آثار و پيامدهايي را كه به برخي از آنها اشاره كرده ايد ، در چارچوب مدل سه – سطحي تحليل ( سطح كلان ، مياني و خرد ) كه از سال ها پيش به ضرورت آن اشاره كرده و در پژوهش هاي گوناگوني از آن بهره گرفته ايد ، مورد بحث قرار دهيد و ضمن تفكيك اين سطوح بفرماييد در بحث سقوط اخلاق عملي چه رابطه اي بين آنها وجود دارد ؟ الگوي سه سطحي به طور خلاصه مي گويد كه جامعه بشري داراي ساختاري است ( سطح كلان ) كه در طول زمان و در دل تاريخ آن جامعه به تدريج شكل گرفته و به تدريج و آهسته نيز دگرگون مي شود. معيار زماني ، سطح كلان قرن است. در درون اين ساختار كه از خرده ساختارهاي اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي و فرهنگي ساخته شده ، آن هم در دل فضا ، 3 عنصر فضايي بودن ، اجتماعي بودن و تاريخي بودن به نحوي ديالكتيكي در حال عمل هستند. سطح ميانه سطح غفلت شده اي است كه حاوي نهادها ( آموزش و پرورش ، اقتصاد ، سياست ، خانواده ، به زعم برخي مذهب و … ) فرآيندها ، گروه بندي ها و سازمان هاست. سطح خرد ، سطح رخدادها يا وقايع زودگذر است كه حباب هايي بر آب هستند، لحظه اي گاه با حدت و شدت و با حالتي انفجاري رخ مي دهند و لحظه اي ديگر نيستند ؛ آنچنان كه گويي هرگز نبوده اند. به هنگامي كه بي اخلاقي ، بزهكاري و جرم رخ مي دهد و شرايط عادي است ، ساز و كارها اكثريت را حفاظت مي كنند و نهادهاي قضايي ، انتظامي و امنيتي فعال مي شوند و جامعه عقوبت منفي خلاف هاي بي اخلاق ها ، بزهكاران و مجرمان را مي بيند و قبح آنها باز توليد مي شود. درصدي هم از مجازات به شكل هاي مختلف فرار مي كنند و درصد ناچيزي هم گير نمي افتند كه اين موارد به باز توليد عمل خلاف در كنار كژ كار كردي نهادها ، سازمان ها ، فرآيندها و گروه بندي ها ياري مي رساند ، اما هنگامي كه فساد درون ساختاري است ، يعني برخي دستگاه ها فساد را در خود پرورش مي دهند و گروه هاي مرجع نيز مواردي از خلاف را بروز مي دهند و تمامي مواردي كه در آغاز بيان شد ، رخ مي دهد و افزايش مي يابد – مثلاً خداي نكرده منتخب مردم در نهادهاي انتخابي رأي خود را مي فروشد و بدتر آنكه قبح زدايي به حدي رسيده است كه علناً از فروش آن ياد مي كند – كم كم سقوط اخلاقي واقعيت نسبي مي يابد و همه در خطر قرار مي گيرند. در آخرين جامعه گــردي هاي معمول خود و تحقيق سردستي ام دريافتم كه درصدي از همه گروه هاي مردم به فساد غبطه مي خورند. اين يكي از بدترين شاخص هاي احتمال سقوط اخلاقي است. به عنوان مثال وقتي اختلاس 3000 ميلياردي اتفاق مي افتد و خبر آن علني شد ، در گوشه و كنار عده اي مي گفتند كه كاش يك گوشه اي از آن هم به ما مي رسيد ، يك خانه اي و ماشيني مي خريديم. اين غبطه را حتي در بين تحصيلكردگان هم مي بينيم يا وفور رشوه دادن چنان است كه خداي ناكرده من استاد دانشگاه هم بايد رشوه بدهم. چاره اي ندارم ، فرآيندهاي قانوني را طي مي كنيم و در نهايت مي بينيم كه با پرداخت رشوه است كه مي توان به نتيجه رسيد و آن فرآيندهاي قانوني در حالي كه حق با مــن است ، ما را به نتيجه نمي رساند. اجازه دهيد با مثالي ساده بحث كوتاه شود و رابطه سطح خرد ( وقايع ) ، سطح ميــــانه ( فرآيندها ، روابط متقابل اجتماعي ، گروه بندي ها ، نهادها و سازمان ها ) و سطح كلان ( ساختار جامعه ) مشخص شود. بدون آنكه قصد توجيه عملي نادرست در بين باشد در نظر آوريد كه در سازماني كه متولي مقابله با جرم است ، كار مي كنيد. هر روز با زن و فرزندانتان بخاطر گراني و ارضاي نيازهاي آني و ضروري زندگي درگير هستيد. در حال انجام وظيفه با خوشحالي به شما اطلاع مي دهند كه فرزندتان در رشته اي بسيار عالي در دانشگاه آزاد پذيرفته شده است ، لحظه اي خوشحال مي شويد ولي فوراً به يادتان مي افتد كه اين قبولي 8 ترم براي كارشناسي به درازا مي كشد ، پس هر چهار ماه و نيم حداقل براي ثبت نام 600 هزار تومان مي خواهيد به اضافه ده ها خرج ناگزير ريز و درشت ديگر ( رخداد) . در اين فكر هستيد كه ناگاه جواني 18 ساله در حالي كه 150 ميليون تومان ساعت و گردن بند و انگشتر به تن كرده و لباس و كفشش هم حداقل 2 ميليون تومان خريداري شده با ماشيني غير قانوني و با ارز دولتي در دوره « مهرورزي عدالت بنياد مديريت جهان » وارد شده ( سطح ميانه ) ، با صدايي گوش خراش رد مــــي شود و شما بر اثر رابطه شغلي خودتان و پرونده هايي كه در دست بررسي داريد ، مي دانيد كه حداقل 70 درصد اين ثروت ها غير قانوني است ( سطح كلان و ساختار ) و اتفاقاً از وقتي كه يكي از اين پرونده هاي فرضي را به شما داده اند ، تلفن شما قطع نمي شود و در اين تلفن ها همواره در خدمتتان همه جوره هستيم نيز تكرار مي شود. پاسخ دهيد چند درصد از افرادي كه دارند با آن درگيري هايي كه خانواده آنان را به نابودي تهديد مي كند دائماً دست و پنجه نرم مي كنند ، در اين ميان سالم مي مانند ؟ ان شاء ا... همه. اين نمونه فرضي نشان مي دهد كه افراد ، رخدادها ، فرآيندها ، گروه بندي ها ، سازمان ها و نهادها چگونه آلوده شده و ساختار آلوده مي شود و سطح كلان ، ميانه و خرد چگونه درگير مي شوند و سقوط اخلاقي موضوعيتي عيني مي يابد. s آقاي دكتر در اين شرايط بغرنجي كه به تصوير كشيديد ، چه بايد كرد؟ جامعه ايران چه راه حلي را پيش رو دارد و به چه و كجا بايد چنگ زند تا به دره عميق بي اخلاقي سقوط نكند و خود را از اين وضعيت نابسامان نجات دهد ؟ جامعه بايد قانونمدار شود ، فسادي كه در دستگاه دولتي ريشه دوانده به حداقل برسد. خلاصي از اين وضعيت ، نيازمند عزمي ملي است. جامعه با عزمي ملي بايد به برون رفت از اين فساد و خلأ اخلاقي برسد. دوم تدارك لجستيك آن است. بدون لجستيك و بدون آنكه جامعه ايمان آورد كه موضوع بدون ترديد و بدون استثنا جدي است، عزم ملي شكل نمي گيرد. در لجستيك اين موضوع ، رسانه ها به ويژه تلويزيون بسيار بسيار مؤثر هستند. نه اينكه تلويزيون حرف بزند و تنها در ساعاتي ، آن هم در خلأ درس اخلاق بدهد. اصلاً به حرف زدن نيازي نيست. بايد بتواند احساس مثبت را در جامعه سرايت دهد. يادتان باشد ، سريال « خانه سبز » اين توان را داشت كه احساس مثبت را در همه ايجاد كند. براي همين هنگام زمان پخش آن شهر خلوت مي شد. تلويزيون در آنجا تجربه مثبتي از بازتوليد اخلاق عملي داشت. ايـــــن احساس مثبت بايد همراه با تجربه عملي مردم از تعطيل شدن غارت باشد. نمي شود غارت 3000 ميلياردي باشد ، خانه سبز هم باشد و اثر خودش را بگذارد. مردم بايد به اين باور برسند كه چنين غارت هايي اتفاق نمي افتد. هر چند رسيدن به اين باور بسيار مشكل است ، چرا كه سرمايه اجتماعي بسيار تضعيف شده و اعتماد عمومي در حد بسيار زيادي زائل شده است. مسئله عدم توجه به كمبود آب از سوي مردم كتابي چندين جلدي براي اصحاب آگاه قدرت و براي مسئولان و برنامه ريزان در درك شرايط جامعه است. وضعيت اجتماعي كنوني تا حدودي متأثر از ورود لمپنيسم به حوزه اخلاق عملي است. در سال هاي اخير طبقه متوسط در شرايط لمپنيسم رشـــــد كرده است. شرايط به نحوي شده است كه حاملان اخلاق طبقه متوسط و آرمان هاي آن ( مانند نويسنده ها ، شعرا و استادان دانشگاه و مانند آنها ) ، به دغدغه معاش دچار شده اند و از طبقه متوسط بيرون آمده و جاي آنها را تازه به دوران رسيده ها گرفته اند. ديگر رنج و زحمت و سواد به موقعيت ربطي ندارد ؛ حتي مي بينيم كـــــه شرافت ، دردسر مي شود و سرافكندگي مي آورد. مسئله اين است كه اكنون در ايران « دليل » وجود ندارد. در گذشته اين دليل وجود داشت. كسي كه زندگي بهتري داشت ، دليل قابل قبولي هم داشت. زحمت مي كشيديم و زندگي بهتري را سامان مي داديم. از اين رو ، شرافت هم ارزش داشت. امروزه ، مردم مي بينند كه بسياري بدون زحمت و بدون دليل به زندگي مرفه رسيده اند. اين فضاي بي اخلاقي عملي ، شرافتمندي را هم بي ارزش و هم سخت كرده است. اينجاست كه شايسته سالاري بايد به قانونمند شدن جامعه ياري رساند. تخلف گروه هاي مرجع بايد با عقوبتي قانوني ليكن سخت همراه شود. زحمت و كار شرافتمندانه بايد با زندگي قابل قبولي همراه شود. قضات ، نيروهاي انتظامي و امنيتي بايد كاملاً تأمين شوند تا گروه هاي سالم و تحصيلكرده را جذب كنند. نظارت هاي مردمي ، سازمان هاي اجتماعي محله اي و شهري گسترشي چشمگير به كف آورند و شفافيت با اطلاع رساني همراه شود. شهروندي با مسئوليت و اقتدار به رسميت شناخته شود و نهادهاي شهروندي احداث و رشد كنند. بودجه ها به استثناي موارد امنيتي و نظامي كه بايد محرمانه بمانند ، به اطلاع عموم برسد تا متخصصان بر هزينه كردن آن آگاه شوند. مطبوعات آزاد ، مسئول و پاسخگو مهم ترين ساز و كــار سالم سازي و جلوگيري از رانت خواري هستند. جنبش هاي اجتماعي درون سيستمي نه جنگ نرم كه نعمتي براي سالم سازي هستند. اجازه دهيد سربسته تأكيد كنم كه علائم تشخيص شناسانه ، گوياي حركت جامعه از جنبش هاي درون سيستمي به سوي لحظه اي شدن شديد است كه عاقلان را اشارتي كافي است. منبع : نشريه ايران فردا شماره 5 منبع انتشار: كاوشگران روابط عمومي

نظرات