سلام به فردا نویسنده: فریدون مجلسی دموکراسی بحثی است هم قدیم از لحاظ نظری و هم جدید از لحاظ اجرائی و عملی. قدیم است برای آنکه صحبت هایی در دولت شهرهای یونان قدیم درباره آن شده است که به صورت محدود و با مشارکت بخشی از جامعه حتی به آن عمل هم می شده است. اما اینکه عملکرد دولت ها یا حتی گزینش خود دولت ها در اختیار مردم عادی یا شهروندانی قرار گیرد که دولت متعلق به آنهاست، امری بود که به گذشت زمان نیاز داشت. علت آن بود که در زمان های گذشته به مفاهیمی درست متضاد با دموکراسی برمی خوریم که بر پایه قدرت و استیلا بوده است؛ بر پایه پدرسالاری و قوم سالاری. به عبارت دیگر حق دخالت در امر سیاسی و تصمیم گیری را برای خود قائل نبودند؛ هرچند هزینه های آن را می پرداختند، هرچند مالیاتش را می پرداختند و به عنوان سرباز در راه تصمیم های آن اراده ها کشته می شدند. کار مرتب روی نظریه های فلسفی قدیمی که با توسعه سواد بشری بیشتر خوانده می شد، به توسعه فرهنگی بشر دامن زد. در قرون جدید این نظریه ها اذهان عمومی را تحت تاثیر قرار دادند. انقلاب فرانسه نظریه ها را کاربردی و وارد عرصه کرد. آن نظریه ها فقط ناظر بر این نیست که مردم حاکم بر سرنوشت و عملکرد سیاسی جامعه خود باشند، ناظر بر این نیز هست که مبادا شرایطی فراهم شود که این دستاورد خنثی شود. توسعه فرهنگی سبب شد نظریه تفکیک قوای مونتسکیو مطرح شود تا تمام قوا در اختیار یک تصمیم گیرنده یا بازیگر نباشد تا شاید بتواند مهاری بر حکومت های غیردموکراتیک یعنی فردی باشد. بعد، رسانه ها به عنوان رکن چهارم افزوده شدند. گفته شد تا آزادی بیان نباشد، انتقاد صورت نمی گیرد و بنابراین سه رکن ممکن است متوجه معایب خود یا یکدیگر نشوند. از سوی دیگر جلوگیری از انتقادها ممکن است راه را برای گریز از فلسفه تفکیک قوا باز کند و قوای تفکیک شده عملا در انحصار یک قدرت قرار گیرد. من شخصا نکته دیگری را که بارها در نظریه سیاسی درباره اش بحث شده است، به عنوان رکن پنجم قرار می دهم. البته بحثش از من نیست ولی «برای جلوگیری از تکرار حاکمیت مقامات اجرائی» به آن معتقدم. این کار اولین بار به صورت عملی در آمریکا انجام و بعد وارد قانون اساسی آن کشور شد که یک رئیس جمهور را بیش از دو بار نمی توان انتخاب کرد. به نظر من این امر به اندازه رکن پنجم دموکراسی ارزش دارد. اگر انتخاب یک رئیس جمهور را بارها بتوان تکرار کرد، آن رئیس جمهور در موقعیت همان سلاطین دائمی قرار می گیرد و تا اندازه ای شان فراانسانی پیدا می کند. این دستاورد مدرن تر دموکراسی در قانون اساسی ما نه به عنوان یک رکن، بلکه در قالب یک اصل ذکر شده که تکرار انتخابات ریاست جمهوری را بیش از دو بار برای یک نفر ممنوع کرده است. من شخصا معتقدم این جلوگیری باید دائمی و برای تمام عمر باشد وگرنه بازی هایی که به آن «پوتین-مدودف» می گویند یا ریاست جمهوری آقای اردوغان در ترکیه که بین رئیس جمهور و نخست وزیر دست به دست شد، در حالی که همیشه آقای اردوغان مسلط بود، چه در دوره ریاست جمهوری و چه نخست وزیری، در عمل دورشدن از وضعیت دموکراتیک است. بنابراین با توجه به سیر حکومت ها می توان گفت دموکراسی در اصل متکی بر فرهنگ عمومی جامعه و توسعه فرهنگی است و به صورت وارداتی و پیوندی قابل اعمال نیست. نمونه آن عملکرد بسیار بسیار افتخارآمیز و پیشرفته روشنفکران سطوح بالای جامعه ایرانی در قرن گذشته است که موفق شدند در سال ١٩٠٦ مشروطیت را به ایران هم بیاورند و با کمال حسن نیت شروع به اعمال آن نیز کردند و مجلس اول را از نخبگان و ریش سفیدان گرد هم آوردند و قوانین مصوب آن را نیز اجرا کردند ولی متوجه نیاز به توسعه فرهنگی برای بقای آن نبودند. به این معنی که وقتی آرا در شرایط توسعه نیافتگی در اختیار توده مردم قرار گیرد، منتخبان آنها اغلب متنفذان و خوانین محلی خواهند بود که آنها خواهان بازگشت به استبداد هستند. طرز تفکر و روحیه و عملکرد محلی آنها باعث ایجاد هرج ومرج در ایران شد و فقط با کودتای سوم اسفند استبداد قاجاری را تبدیل به دیکتاتوری پهلوی کرد.

نظرات