تحلیلی از وضعیت جامعه ایران در گفتوگو با سعید مدنی مهسا علیبیگی در واكنش به اخبار آسیبهای اجتماعی یكی از كلیدواژههایی كه همیشه در تحلیلهای جامعهشناسانه طرح میشود «نبود همبستگی اجتماعی» یا «وجود همبستگی اجتماعی ضعیف» است. اما اینكه نبود همبستگی اجتماعی دقیقا چگونه منجر به قتل، تعرض، دزدی، نزاع، طلاق و... میشود و از سوی دیگر وجود همبستگی اجتماعی قوی چگونه به كاهش نرخ آسیبهای اجتماعی میانجامد، چندان مشخص نیست. سعید مدنی، پژوهشگر مسائل اجتماعی در گفتوگوی پیشِ رو به تشریح وضعیتی پرداخته است كه در آن تضعیف همبستگی اجتماعی، زمینهای را برای رشد آسیبهای اجتماعی فراهم میكند. او جامعه ما را از حیث همبستگی اجتماعی دچار وضعیتی غیر عادی میداند و معتقد است برای برون رفت از این وضعیت باید گفتوگوی ملی را تقویت كرد. یكی از جملاتی كه در سالهای گذشته در تحلیل وضعیت ایران شنیدهایم این است كه ایران با كاهش همبستگی اجتماعی مواجه شده است. این جمله به چه معناست؟ كدام پدیدههای اجتماعی، جامعهشناسان ما را به این نتیجه رسانده كه همبستگی اجتماعی در كشورمان رو به افول است؟ اجازه دهید ابتدا قدری درباره مفهوم همبستگی اجتماعی صحبت كنیم. این اصطلاح اشاره دارد به یگانگی یك جمع. گاه آن را پیوستگی اجتماعی و در مواردی هم همبستگی اجتماعی خواندهاند. در هر حال همبستگی اجتماعی اشاره دارد به كششی كه یك گروه مثل یك حزب، مردم یك شهر یا شهروندان یك كشور برای اعضای خود دارد و همه نیروهای انگیزشی كه بر پیوند و ارتباط جمع و فرد اثر دارد. این عوامل پیونددهنده هم در درون فرد و هم بیرون از او قرار دارند. برخی نقش عوامل بیرونی را در همبستگی یا وفاق اجتماعی موثر دانستهاند و بر نقش نظم اجتماعی مستقر و نظام سیاسی در شكلگیری همبستگی اجتماعی تاكید كردهاند. از این منظر هر گاه نظم اجتماعی، بیرونی و محصول نظم سیاسی مستقر باشد، وفاق اجتماعی شكل میگیرد كه عموما تصنعی است یعنی از بالا به پایین است. در این نوع از همبستگی اجتماعی اعضای جامعه با توجه به منافع خود به سازگاری بیرونی تن میدهند؛ از این رو همبستگی اجتماعی بسیار ضعیف و شكننده است زیرا اعتماد اجتماعی و وابستگی عاطفی تعمیم یافته و بالاخره سرمایه اجتماعی ضعیف است یا اصلا وجود ندارد. این نوع همبستگی اجتماعی بسیار ضعیف و شكننده، محدود، سطحی و آسیبپذیر است. نكته مهم آنكه در جوامعی كه همبستگی اجتماعی تابع نظم سیاسی بیرونی و از بالا است، با دچار مساله شدن نظام سیاسی، همبستگی اجتماعی هم دچار هرجومرج و آشفتگی و در نهایت تضعیف میشود. اما هرگاه نظم اجتماعی، درونی باشد، همبستگی اجتماعی طبیعی شكل میگیرد. این نوع همبستگی اجتماعی حاصل اعتماد اجتماعی متقابل، همدلی ملی و كشش درونی است. در این نوع جوامع فعالیتهای داوطلبانه كه حاصل نوعی احساس تكلیف و وظیفه جمعی است، رونق بسیار دارد. صاحبنظران علوم اجتماعی به اثرگذاری ارزشها و هنجارهای اجتماعی یعنی نمادهای تعریف شدهای كه مورد پذیرش همه هستند بر همبستگی اجتماعی اشاره كردهاند. ارزشها به افراد كمك میكند تا بدون اینكه نیازی به شناخت انگیزههای شخصی دیگران داشته باشند، واكنش افراد را نسبت به عمل خود پیشبینی كنند. هنجارها به ارزشها جنبه عملی میدهد و در ضمن به وسیله ارزشها مشروعیت مییابند. ارزشها و هنجارها و دیگر نمادهای فرهنگی، شرط لازم برای ایجاد همبستگی اجتماعی هستند، ولی كافی نیستند؛ بلكه افزون بر اینها تطبیقپذیری و هماهنگی نظام اجتماعی با شرایط محیطی نیز ضرورت دارد. تا وقتی ارزشهای یك جامعه و واقعیتهای یك محیط با هم سازگار باشند، جامعه از تنشهای اجتماعی و ناهنجاریها بركنار است و به دیگر سخن همبستگی آن بسیار بالا است. شواهد بسیار نشان میدهد مولفههای همبستگی اجتماعی درونیشده در كشور ما بسیار ضعیف شده است. دقیقا چه شواهدی وجود دارد؟ اجازه دهید به نتایج پژوهش سنجش سرمایه اجتماعی كشور در سال ١٣٩٤ كه از سوی وزارت كشور منتشر شده است، اشاره كنم. مطابق این مطالعه میانگین سرمایه اجتماعی در دامنه ١ تا ٥ برابر با ٢,٧٩ بوده است و ١٤ استان سرمایه اجتماعی كمتر از میانگین كشوری داشتهاند. مطابق همین مطالعه سرمایه اجتماعی در گروه سنی ١٨ تا ٢٩ سال، شهرنشینها، افراد با تحصیلات عالی، افراد بیكار و محصلان و مجردین كمتر از دیگر گروهها است. معنای این وضعیت، یعنی پایین بودن همبستگی اجتماعی آن است كه ارزشها و هنجارهای اجتماعی مشترك در جامعه ایران تضعیف شدهاند، مسوولیت اجتماعی افراد كاهش یافته است، همبستگی اجتماعی بسیار آسیبپذیر شده، احتمال وقوع تنشهای اجتماعی افزایش یافته، بیش از همیشه اعتماد اجتماعی زایل شده و در مقابل تمایل به حفظ منافع فردی و گروهی به قیمت زیر پا قرار دادن منافع عمومی و ملی بیشتر و بیشتر شده است. فاجعه وقتی بیشتر خود را نشان میدهد كه بدانیم این وضعیت در گروههای سنی جوان و تحصیلكردگان و گروههای نخبه اجتماعی بیشتر از سایر گروهها شده است. به همین دلیل است كه برخی جامعهشناسان در تحلیل اخبار مربوط به آسیبهای اجتماعی، آنها را ناشی از نبود همبستگی اجتماعی میدانند؟ بله، وقتی درجه ناسازگاری و ناهماهنگی میان محیط و ارزشها بیش از اندازه باشد یا به عبارت دیگر همبستگی اجتماعی وجود نداشته باشد وضعیتی نامتعادل پدید میآید. از نشانههای این وضعیت نامتعادل، افزایش تمایل به نقض هنجارهای اجتماعی و گرایش به جرم و رفتارهای غیرمتعارف فردی و خانوادگی است. علاوه بر این در چنین شرایطی افراد یا گروههایی برای رویارویی با خلأهای اجتماعی شكل میگیرند كه در عین مقبولیت در بخشهایی از جامعه به آشفتگی و نابهسامانیهای موجود دامن میزنند یا حتی به آن مشروعیت میبخشند. افزایش میزان خودكشی، طلاق و از هم پاشیدگی نهاد خانواده، جرم و جنایت، مصرف مواد مخدر، قتل، پروندههای قضایی و امثال آن نتایج چنین وضعیتی است. در این شرایط احساس تعلق به ویژه در سطح ملی كاهش مییابد. اما سوال اینجاست كه چطور نبود یا كمبود همبستگی اجتماعی میتواند منجر به آسیبهای اجتماعی شود؟ دوركیم یكی از نظریهپردازان مهم در زمینه همبستگی اجتماعی است. او كاهش همبستگی اجتماعی را عاملی موثر در نابرابری و سلامت میداند. وقتی همبستگی اجتماعی كاهش مییابد شكافهای اجتماعی فعال میشوند و نابرابریها افزایش پیدا میكنند. در شرایط فقدان همبستگی اجتماعی هم ارزشهای اجتماعی مشترك و متعارف تضعیف میشوند و هم تمایل به كسب منافع و لذت فردی حتی به قیمت پایمال شدن حقوق دیگران بهویژه حقوق جمعی افزایش مییابد. اگر شما كارمند ادارهای باشید و با وجود حداقل درآمد احساس همبستگی و تعلق اجتماعی داشته باشید وقتی كسی از شما میخواهد تا با نقض حقوق دیگران و با دریافت رشوهای كه معادل درآمد یك ماه یا بیشتر شما است كار او را راه بیندازید، احتمال كمی دارد این خلاف را انجام دهید اما اگر احساس مسوولیت اجتماعی نداشته باشید حتی زیر دوربینهایی كه از چهار طرف شما را مانیتور میكنند رشوه را دریافت میكنید چون اولویت منافع شما است و نه چیز دیگر. امروز در جامعه ایران به لطف نابودسازی همبستگی و مسوولیت اجتماعی در چنین شرایطی قرار داریم. جالب این است كه راهحل اصلی برای چنین وضعیتی تنها تنبیه متخلفان است و ایجاد ترس بیرونی برای مقابله با این شرایط وخیم یا به عبارت دیگر سعی بر ایجاد همبستگی اجتماعی از بالا؛ سیاستی كه به جز در دوران جنگ در سالهای پس از انقلاب دنبال شده است. اما واقعیت آن است كه ما نیاز به همبستگی مبتنی بر نیاز و گرایش درونی داریم. اجازه دهید باز هم برگردیم به نتایج مطالعه وزارت كشور درباره سرمایه اجتماعی. در این مطالعه نشان داده شده گرایش به همكاری و تعاونگرایی فقط ١٤,٥ درصد مردم زیاد و خیلی زیاد است؛ در مقابل ٣٨.٩ درصد مردم تمایل كم و خیلی كمی به تعاونگرایی دارند. در همین مطالعه ٨١.١ درصد پاسخگویان ادعا كردهاند كه در قبال خانوادهشان احساس مسوولیت زیادی دارند، اما تنها ٢٤.٥ درصد در قبال همسایهها و آشنایان محلی احساس مسوولیت زیاد داشتند. وقتی از همین افراد سوال شد چه میزان احساس مسوولیت در قبال افراد غیرهمشهری (غربیهها) دارید فقط ١٠.٧ درصد احساس مسوولیت زیاد داشتند. بنابراین میبینید كه كاهش همبستگی اجتماعی تا چه حد میتواند روابط بین اعضای جامعه را غیرانسانی و مبتنی بر منافع فردی كند. به این ترتیب وقتی همبستگی اجتماعی تضعیف میشود، هویت جمعی، هویت ملی و هویت ایرانی بهشدت تضعیف میشود و «ما»یی باقی نمیماند تا به توسعه و پیشرفت جامعه بیندیشد. چه عواملی باعث تضعیف همبستگی اجتماعی در ایران شده است؟ چقدر وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم در این وضعیت اثرگذار است؟ بزرگترین اشتباه این است كه تصور شود تضعیف همبستگی اجتماعی مسالهای صرفا اقتصادی است. توضیح علل این وضعیت چندان دشوار نیست. توجه داشته باشید كه همبستگی اجتماعی در گروههای سنی جوان (١٨ تا ٢٩ سال) بهشدت كمتر از دیگر گروههای سنی است. از زاویهای دیگر نسلی كه از اواسط دهه ١٣٦٠ متولد شده و در نظام خانواده بهشدت آسیبدیده بزرگ شده، در نظام آموزش و پرورش ناكارآمد و عقبمانده آموزش دیده و سپس وارد نظام اجتماعی- اقتصادی، فاسد و غیردموكراتیك شده بدیهی است كه احساس مسوولیت اجتماعی نداشته باشد، بدیهی است كه برایش منفعت فردی از منافع جمعی و ملی بیشتر اهمیت داشته باشد، بدیهی است كه كمترین اهمیتی برای ارزشهای اجتماعی كه محصول آن فقر و نابرابری و ریا و سوءاستفاده است، قائل نباشد. هیچیك از اینها غیرمنتظره نیست. بنابراین به نظر بنده نباید به دنبال دلایل خرد یا شرایط جهانی و دشمنان ایران برای توجیه وضعیت موجود باشیم زیرا بخش عمده دلایل وضعیت موجود با مدیریت كلان نظام اجتماعی مرتبط است. سیاستهای اجتماعی غلط یا حتی بیسیاستی اجتماعی در همه حوزههای مرتبط با زندگی روزمره مردم ایران ، دارای برخی ایرادات جدی هستند و خسارات این تصمیمات تا سالها همبستگی اجتماعی را در جامعه ایران تضعیف میكند. باید اشاره كنم تضعیف همبستگی اجتماعی راست و چپ، اصلاحطلب و اصولگرا نمیشناسد و مسالهای ملی است. متاسفانه نشانهای هم از وجود ارادهای برای چرخش و اصلاح این سیاستها دیده نمیشود. با تصویری كه شما از وضعیت نسل جوان ایران ارایه كردید ما باید منتظر چه پیامدهایی باشیم؟ حاصل تضعیف همبستگی اجتماعی نیاز به توضیح ندارد؛ ما همین امروز در جامعه ایران شاهد پیامدهای تضعیف همبستگی اجتماعی هستیم. شاخصهای وضعیت اجتماعی را ملاحظه كنید؛ همین گردش نقدینگی از حوزهای به حوزه دیگر بدون كمترین احساس مسوولیت نسبت به عواقب ملی آن را ببینید. بیثباتی و ناپایداری اجتماعی- اقتصادی و حتی سیاسی از پیامدهای انكارناپذیر تضعیف همبستگی اجتماعی است. این فساد روزافزون كه به سرعت همه اقشار اجتماعی را دربر گرفته، كاهش یا نابودی روحیه تولید ملی و افزایش دلالی و غارتگری، تخریب محیطزیست، افزایش خشونت اجتماعی، نقض پیدرپی قوانین و مقررات جاری، بیاعتمادی به برخی نهادهای حاكمیتی همه پیامدهای تضعیف همبستگی اجتماعی یعنی كاهش كشش درونی افراد و گروهها به «ما»ی ملی و ایران است. توضیح دادید كه راهحلهای از بالا در زمینه تقویت همبستگی اجتماعی اثربخش نیست؛ با این اوصاف چه باید كرد؟ به نظر بنده ارایه راههای كنترل و اصلاح وضعیت موجود بدون توضیح پیشفرضها خطا است. بنابراین ابتدا پیشفرضها را مطرح میكنم؛ اولین پیشفرض من این است كه مشكلات موجود نیازمند اصلاح ساختاری هستند و علل وضعیت كنونی سیاستها و برنامهها تنها محدود به قوه مجریه نمیشود. پیشفرض دوم این است كه وضعیت كنونی حاصل سیاستهای كلان در دهه های گذشته كه در دولت محمود احمدینژاد و به دنبال خطاهای كلان آن دولت بسیار تشدید شد. بنابراین تجدیدنظر در سیاستهای اقتصادی، سیاست خارجی و سیاستهای اجتماعی و فرهنگی برای ایجاد و تقویت همبستگی اجتماعی الزامی است. پیشفرض سوم این است كه بدون ایجاد وفاق ملی و به رسمیت شناختن همه نیروهای ملی و پایبند به منافع ملی و مومن به حفظ تمامیت ارضی فارغ از تفاوتهای فكری، سیاسی و امثال آن و جلب مشاركت همه آنها نمیتوان همبستگی اجتماعی را تقویت كرد. پیشفرض چهارم این است كه بدون كنار گذاشتن رویكرد امنیتی به مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی امكان گذار از وضعیت كنونی ممكن نیست. از این رو خارج كردن برخی نهادهای غیر مرتبط از حوزههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برای برونرفت از شرایط كنونی اجتنابناپذیر است. پیشفرض پنجم عبارت است از اینكه اصلاحات ساختاری در اقتصاد و اجتماع نمیتواند بدون اصلاحات سیاسی موفق شود اعتماد را به جامعه برگرداند. پیشفرض آخر هم این است كه بدون عزم جزم برای مبارزه با فساد و اصلاح رویهها و قوانین جاری با مدیریت نهادی مستقل و پاكدست نمیتوان ادعای همبستگی اجتماعی و وفاق ملی داشت. تحقق همه این پیشفرضها از طریق گفتوگوی ملی بین همه نیروهای حاضر در جامعه ایران با كنار گذاشتن رویكرد خودی- غیرخودی ممكن خواهد شد. وقتی همبستگی اجتماعی تضعیف میشود، هویت جمعی، هویت ملی و هویت ایرانی بهشدت تضعیف میشود و «ما»یی باقی نمیماند تا به توسعه و پیشرفت جامعه بیندیشد هرگاه نظم اجتماعی، درونی باشد، همبستگی اجتماعی طبیعی شكل میگیرد. هنجارها به ارزشها جنبه عملی میدهد و در ضمن به وسیله ارزشها مشروعیت مییابند. دوركیم یكی از نظریهپردازان مهم در زمینه همبستگی اجتماعی است. او كاهش همبستگی اجتماعی را عاملی موثر در نابرابری و سلامت میداند. وقتی همبستگی اجتماعی كاهش مییابد شكافهای اجتماعی فعال میشوند و نابرابریها افزایش پیدا میكنند.

نظرات