پژوهش حاضر با هدف مطالعه روایت زنان سرپرست خانوار از زندگی خود، شادی و ناشادی، زمینه ها و پیامدهای آن صورت گرفته است. شادی و ناشادی از هیجاناتی میباشند که برعملکرد و بهرهوری، روابط اجتماعی و اعتماد اجتماعی، تعاملات و مشارکت اجتماعی افراد اثر گذاشته و شرایط را برای همبستگی و انسجام اجتماعی بهتر مهیا و یا مسدود میسازند. از آنجا که معمولاً و در تحقیقات متعدد، زنان سرپرستخانوار از جمله گروههای محروم جامعه محسوب شده که هم از حیث مادی و هم از جنبههای عاطفی و روانی در معرض مخاطراتی قرار دارند؛ لذا مطالعۀ حاضر با اتخاذ رویکردی کیفی و با استفاده از تکنیک مصاحبه عمیق و نیمه ساختاری و با عنایت به اشباع نظری با ۳۰ نفر از زنان سرپرست خانوار تهرانی به بررسی علل زمینهای، راهکارهای مقابلهای و در نهایت پیامدهای احساس غم و شادی در این گروه پرداخته است. یافتههای این تحقیق نشان داد که موانع شادمانی به شیوههای گوناگون در زندگی اجتماعی این گروه مداخله میکند و در نهایت نیز منجر به طردی خود خواسته و تحمیلی در زندگی آنها میشود. شرایط نامناسب گذشته و حال و پیشبینی آشفته از آیندهای مبهم، بستری را برای کاهش احساس شادمانی فراهم آورده، راهکارهایهای مقابلهای را در قالب احساس نابرابری، افسردگی و فشار روحی و روانی شکل داده و به احساس بیانصافی در مورد خود و طرد اجتماعی منجر شده است.کلیدواژههاشادمانی؛ افسردگی؛ احساس نابرابری؛ طرد اجتماعی؛ احساس بیانصافیعنوان مقاله [English]The Obstacles of Happiness from the View of Female-headed Households of Tehranنویسندگان [English]Mansoureh Azam Azadeh1؛ Maryam Tafteh21Associate professor of Faculty of Sociology, Alzahra University; maazadeh@gmail.com2M.A graduate of Sociology, Alzahra University; maryamtafte@gmail.comچکیده [English] Abstract This research is aimed at studying the statements of family-headed women about their lives; happiness and unhappiness, their background and consequences. Happiness and Unhappiness are emotions that influence performance and productivity, social relations, social trust, and social interactions and cooperation of people and prepare the ground for social integration and solidarity. In most researches family-headed women are a deprived social group and are mentally and materialistically at risk. This is a qualitative research. We applied semi-structured and deep interview to get theoretical saturation. This research investigated the causes, the ways to confront and the consequences of happiness and unhappiness through deep interview with 30 family-headed women in Tehran. The findings of the research demonstrated that the obstacles of happiness interfere with the family-headed women’s lives in different ways and finally results in an imposed and optional exclusion. Inappropriate conditions of the past and the present and predicting a disturbed future prepare the ground for reducing happiness, create opposition measures such as depression, mental and spiritual stresses and sense of injustice and lead to consequences such as feeling injustice about oneself and social exclusion. کلیدواژهها [English]happiness, depression, injustice, social exclusion, unfairnessاصل مقاله طرح مسئله زن سرپرست خانوار، زنیاست که عواملی چون طلاق، فوت، اعتیاد و یا از کارافتادگی همسر یا پدر، رها شدن توسط مردان مهاجر یا بیمبالات، موجب سرپرستی آنها بر خانواده شده است (غفاری[1]، 2003). دادههای آماری در ایران از روند افزایش یابنده تعداد و نسبت زنان سرپرست خانوار در دهه اخیر خبر میدهد. بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال1390 تعداد خانوارهای با سرپرستی زن، بیش از دو میلیون و پانصد و شصت و سه هزار خانوار میباشد. در واقع سهم زنان از سرپرستی خانوارها در سال 1390(1/12 درصد) بوده است که رشد قابل ملاحظهای را نسبت به سایر دورههای سرشماری نشان میدهد (گزیده سرشماری عمومی نفوس و مسکن1390، مرکز آمار ایران). اما چنین به نظر میرسد که زندگی زنان پس از ترک مرد خانواده غالباً با مشکلاتی روبرست. از جمله آن میتوان علاوه برسختیِ روبرویی با مسائل اقتصادی که این گروه از زنان برای مقابله با آن تربیت و توانمند نشدهاند به زندگی درتنهایی، همراه با افسردگی و ناامیدی که بیشتر ناشی از نگرش منفی جامعه نسبت به زنان تنها، مطلقه و بیوه است اشاره نمود. روابط اجتماعی این گروه از زنان در فقدان حضور همسر در خانواده خدشهدار شده و مشکلات بسیاری را برای آنها به همراه آورده است. ایفای نقشهای چندگانهای که گاه درتعارض با یکدیگر نیز تعریف میشوند سبب خستگی جسمی و روحی آنها میشود. فقر، ناتوانی، بیقدرتی بهویژه در ادارة امور اقتصادی خانواده، عزتنفس و سلامت روانی آنان را مختل و زمینة ابتلا به افسردگی و سایر اختلالات روانی را فراهم میسازد (نازکتبار، ۱۳۷۸؛ لانگ لی و فورتین[2]، 1994). مطالعات و تحقیقات مختلفی نشان داده است که در مرحله اول، فقر اقتصادی است که سبب عدم رفاه ذهنی و نارضایتی این گروه از زندگی میشود (دغاقله و کلهر، 1389: 265). برای مثال در پژوهش فروغی تنها 6 درصد، نورمحمدی تنها 13 درصد و شکاری آلایق تنها 1 درصد از این زنان از درآمد خود رضایت داشتند و بقیه معتقد بودند که درآمد شغلی جوابگوی نیازهای زندگی آنها نمیباشد (فروغی1380، نورمحمدی1383 و شکاری آلایق1384). اما بدنبال مسائل مالی و نارضایتی از آن، این مشکلات روانی است که دامنگیر ذهن آنها شده و فرصت تحول و تغییر را در زندگی از آنها میرباید. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که این مشکلات مادی و اجتماعی زنان سرپرست خانوار است که سبب استرس، اضطراب و افسردگی بیشتر آنها نسبت به دیگر زنان میشود (سیمونز[3]، 1994). در کل بیکاری و فشارهای اقتصادی، سلامت جسمانی کم، حمایت اجتماعی پایین و عملکرد ضعیف نقشی ناشی ازتعارض نقشها و همچنین غرق شدن درفعالیتهای روزمره ی زندگی، این گروه از زنان را ازخود غافل وکیفیت و رضایت زندگی را در آنها کاهش و در مقابل افسردگی و ناشادی را افزایش میدهد (صدرالساداتی، 1391؛ طهماسیان و اناری، 1390؛ شعبانزاده و همکاران، 1392). نتایج پژوهش وحیدیگانه (1392) نشان داده است که فشارهای مالی و اجتماعی و تبعات روانی آن امکان هرگونه تغییر، خصوصاً در وضعیت بهزیستی ذهنی و شادمانی زنان سرپرست خانوار که سبب توانمندی و استفاده از فرصتهای موجود برای آنها میشود را غیر ممکن و حذف ساخته است (وحیدیگانه، 1292: 143). با توجه به اینکه افراد شاد، احساس امنیت بیشتری میکنند، آسانتر تصمیم میگیرند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی میکنند بیشتر احساس رضایت میکنند (مایرز[4]، 2002: 80؛ پترسون[5]، 2000: 45)، همچنین با توجه به اینکه شادمانی، فعالیتهای مفید انسانی را برمیانگیزد؛ خلاقیت را تقویت میکند؛ روابط اجتماعی را تسهیل میکند؛ مشارکت سیاسی- اجتماعی را رونق میبخشد؛ موجبات حفظ سلامتی عاطفی، روانی، جسمی و امیدواری را فراهم میکند (آل یاسین،1380: 8 )، این چنین به نظر میرسد که بررسی آن در بین این گروه که از بسیاری از فرصتهای اجتماعی محروم میباشند ضروری بوده و از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. لذا با توجه به وضعیت و شرایط زنان سرپرست خانوار و اهمیت توجه به وضعیت روحی و روانی این گروه لازم میآید که پژوهشی با هدف شناسایی و مطالعه محدودیتها و موانع شکلگیری احساس شادی آنها انجام پذیرد و از آنجا که تا به حال اغلب تحقیقات از منظر بیرونی به این موضوع نگریستهاند لذا پژوهش حاضر قصد دارد تا به مراجعه به جمعیت هدف، معنا، موانع و یا محدودیتهای شکلگیری این احساس را شناخته و مورد مطالعه قراردهد. به منظور درک معنای شادی و شادمانی در این گروه، سوألاتی به صورت زیر قابل طرح میباشد: شادی و ناشادی چیست و چه شرایط و زمینهای در ایجاد و یا نفی آن نقش ایفا میکند؟ شرایط زمینهای و راهکارهای مقابله با آن چه پیامدهایی برای کُنشگران در پیدارد؟ فضای مفهومی تحقیق زنان سرپرست خانوار[6] «زنانسرپرست خانوار» اصطلاح جدیدی است که با حضور بیشتر زنان در عرصههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کاربرد پیدا کرده است (محمدی، 1385: 21) و به زنانی گفته میشود که بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی خانوار را بهعهده میگیرند و مسئولیت اداره اقتصادی خانواده، تصمیمگیریهای عمده و حیاتی بهعهده آنهاست (مرکز آمار ایران، 1379). این گروه از زنان را میتوان به شکل زیر دستهبندی کرد: 1. زنان طلاق گرفته 2. زنان بیوه 3. زنانی که همسر آنها از کار افتاده یا بیکار است 4. زنانی که همسران معتاد دارند و هزینهی زندگی به عهدهی خودشان است 5. زنانی که همسرشان در زندان به سر میبرد 6. زنانی که همسران آنها برای یافتن شغل یا به هر دلیل دیگری مهاجرت نمودهاند و آنها عهدهدار مسئولیت زندگی هستند (محمدپور و علیزاده،1390: 168). امروزه با گسترش روز افزون این شکل از خانوده در همه کشورهای جهان، چه صنعتی و چه جهان سوم از جمله ایران و مشکلات اساسی آنها، راهکارهای مناسب و علمی در جهت بهبود وضعیت این گروه از زنان، ضرورت بررسی را ایجاد نموده است. در حوزة روانشناسی، آدامز، سبیل، سومر و دیگر روانشناسان معتقدند که زنان سرپرست خانوار با تقبّل نقشهای متفاوت در برابر یک سری از مسائل و مشکلات نظیر استرس و اض

نظرات