هربار که خواستم در مورد غزه مطلبی بنویسم، امری مانع میشد و آن عجز بود. عجز روانی از تحمل این حجم وحشتناک از مصائب و همچنین عجز سیاسی-اقتصادی از کمک رساندن به مردمی که یکی از تلخترین جنایتهای تاریخی را از سر میگذرانند. با این حال موضوع این نوشته عجز دیگری است: عجز الهیاتی! مدعای من در این نوشته این است که مومنان برای جهان پساغزه نیازمند یک چارچوب الهیات جدید هستند و چارچوب سابق از تحلیل مسائل عاجز است. با این حال، آنچه در ادامه میآید صرفا در پی درانداختن پرسشی برای بحث و باریکاندیشیهای بعدی است و داعیه حل مشکل را ندارد.
عجز الهیاتی
در دوره کرونا مطلبی را تحت عنوان خدای قند خدای زهر نوشتم که در آن به مدعای دکتر سروش در مورد مداخله خداوند در عالم پرداختم. دکتر سروش معتقد بود که «خداوند به هر دردی نمیخورد» و نباید از او مطالبه رفع مشکلات زندگی را داشته باشیم و مطالبه امور دنیوی، ویژگی دینداری معیشتاندیش است. از نگاه او، «دعا ابراز بندگیست نه ابزار زندگی». در آن نوشته سعی کردم دو مطلب را بیان کنم. نخست آنکه شواهد دینی بسیار زیادی در مورد مداخله خداوند به جهت دعای مومنان وجود دارد و نمیتوان آنها را ندید گرفت. این مومنان هم برترین و والاترین انسانهای مومن (مانند پیامبران و امامان) بودهاند و نمی توان آنها را با عنوان «معیشت اندیش» کماهمیت انگاشت. مطلب دوم نفی انسانمحوری معرفتی بود و اینکه ما هیچگاه نمیتوانیم الگوی رفتاری خداوند را کشف کنیم و از او «توقع» داشته باشیم که در شرایطی خاص، لزوما به نحو خاصی که ما میخواهیم، رفتار کند. به عبارت دیگر، نمیتوان فرمول رفتاری خداوند را کشف کرد. مجموع این مطلب، تلاشی بود برای راه میانهای که در آن هم متون دینی و اصل مداخله خداوند حفظ شود و هم برای بیعملی خداوند محملی الهیاتی ارائه شود.
اکنون با گذشت پنج سال از آن روزها، با ورود به جهان پساغزه، می خواهم مجددا نگاهی به این مسئله داشته باشم. ابتدا بگویم که این نخستین بار نیست که بشر فجایع عظیمی را تجربه میکند و با خود فریاد میزند که «زمین گندید، آیا بر فراز آسمان کس نیست؟»[1]. همچنین این اولین بار نیست که در بررسی الهیاتی چنین فجایعی نهایتا به این نتیجه میرسد که «خاموش باش! باد بینیازی خداوند است که میوزد، سامان سخن گفتن نیست»[2]. بشر همواره شاهد جنایتهای بزرگی بوده است. از این رو، جهان پساغزه به معنای آن نیست که ما وارد جهان جدیدی شدهایم که قواعدش با جهان پیشین متمایز است بلکه به معنای آن است که ما امروزه چنین شروری را به صورت زنده، در وسعتی عظیم و با کیفیتی بی سابقه به نظاره نشستهایم و از این رهگذر به درکی از جهان رسیدهایم که متفاوت از درک پیشین است. در این درک جدید، صورتبندیهای الهیاتی پیشین معنابخش نیستند.
در الهیات سنتی، ما از سویی با خدایی مواجهیم که کاملا در عالم دخالت دارد و همه امور منحصرا با اراده و مشیت او و بر اساس توحید افعالی پیش میرود. فارغ از این مفاهیم الهیاتی، او در معرفی خود در متون دینی نیز همواره این مسئله را مد نظر قرار داده است که یقینا به یاری مومنان خواهد شتافت[3]. این نگاه اساسا شکلدهنده رابطه انسان و خداست و در ادعیه دینی به مومنان توصیه شده است، خواستههای خود را از خداوند بخواهند و او را با توجه به پیشینهی امیدبخش مداخلاتش، چنین خطاب کنند «ای آنکه کاروان را برای نجات یوسف در سرزمین بیآب و گیاه برانگیخت، و او را از چاه بیرون آورد و پس از بردگی به پادشاهیاش رساند. ای آنکه یوسف را به نزد یعقوب پس از آنکه دو چشمش از اندوه سفید شد و دلش آکنده از غم بود بازگرداند. ای آنکه رنج و بلا را از ایّوب دور ساختی و دست ابراهیم را پس از سالخوردگی و در پایان زندگی از کشتن فرزندش باز داشتی. ای آنکه دعای زکرّیا را اجابت کرد و یحیی را به او بخشید و او را یگانه و تنها وا نگذاشت. ای آنکه یونس را از دل ماهی بیرون آورد، ای آنکه دریا را برای بنیاسرائیل شکافت و آنان را نجات داد و فرعون و لشگریانش را از غرقشدگان قرار داد.»[4] نمونههای این چنینی، بسیار بیش از آن است که اینجا بازگو شود. به طور خلاصه خداوند همواره به بندگانش وعده می دهد که به او اعتماد کنند زیرا او «راهنماى سرگشتگان»، «فریادرس فریادخواهان»، «دادرس دادخواهان»، «پناه پناهجویان»، «امانبخش ترسناکان»، «امید در برابر پیشآمدهاى ناگوار» و « پناه هنگام درماندگى»[5] است. با این حال، اگر با این پشتوانه سترگ به فاجعه غزه نگاه کنیم، چه خواهیم دید؟ چه میتوانیم ببینم؟ آنچه دیده میشود شکست نظامی، نسلکشی انسانهای بیگناه، نابود شدن تمام شهرها و امکاناتشان و باقی ماندن انبوهی از انسان ها- از جمله کودکان- آسیب دیده که خانواده خود را از دست دادهاند و با بسیاری از روانزخمها[6] باید به زندگی خود در وضعیتی نامعلوم ادامه دهند.
چطور میتوان این دو مسئله را در کنار هم قرار داد؟ آیا فرد مومن اجازه ندارد بپرسد که آن پشتوانه عظیم چرا صحنه را تغییر نداد؟ آن وعدههای مکرر چرا در مقام عمل محقق نشدند؟ پاسخ آن اعتماد چه میشود؟ الهیات سنتی راهکارهایی ارائه کرده است. اموری چون عدمی بودن شر، لازمه اختیار بودن شر، محدودیتهای عالم مادی، مسئله جبران و اعواض، پرورش روح و ارتقاء جایگاه و .. همگی از پاسخهای متداولی است که در این فضا ارائه میشود. به گمان من این راهکارها کارآمد نیستند. این ناکارآمدی را باید در مجال دیگری به تفصیل به بحث گذاشت، همچنان که نقدهای متعددی از زوایایی گوناگونی نسبت به آنها طرح شده است[7]. با این حال، سخن بر سر صحیح بودن استدلالها نیست. سخن بر سر این است که اگر دو تقریر از جهان تصویر شود که در یکی جهان هدفمند و نسبت به خیر و شر حساس است و تصویر دیگری که در آن جهان چنین نیست، رخدادهای اخیر، معقولیت تصویر دوم را افزایش داده است. در ادامه در این مورد بیشتر توضیح خواهم داد.
بادها به خواست کشتیها نمیوزند
مسئله دیگر رهاشدگی است. فرد مومن دچار چالش الهیاتی است زیرا تصور میکند در این جهان رهاشده است، این در حالی است که در الهیات سنتی خداوند ولی و عهدهدار مومنان – و در معنایی عام، تمام هستی- معرفی میشود. فرد مومن در حالیکه در روز سختی در انتظار امداد الهی است، آن را نمییابد و با این چالش مواجه است که کجای درک دینی او صحیح نبوده است؟
سوی دیگر این مسئله آن است که در الهیات سنتی، جهان ساختار اخلاقی دارد که به نفع خیر و خوبی تنظیم شده است[8]. این در حالی است که فجایعی مانند غزه این انگاره را تقویت میکند که گویا جهان در ذات خودش نسبت به خیر و شر بیتفاوت است و در آن جنایتکاری چون نتانیاهو با دخترکی که خانوادهاش را از دست داده و اکنون از فرط گرسنگی در حال مرگ است، فرقی ندارد! گویا این صرفا آرزوی انسانها – و نه ماهیت جهان- است که جهان را حامی خیر تصور کنند. آلبر کامو یکی از کسانی است که «سکوت نابخردانه» جهان در برابر خواستهای انسان مورد توجه قرار داده است و البته آن را نشانه پوچی زندگی دانسته است[9]. از نگاه او، جهان اساسا اهمیتی به خواست انسانها نمیدهد و نسبت به آمال و آرزوهای انسانها، خنثی است. سخن ما، البته در باب پوچی نیست. با این حال، سکوت نابخردانه جهان، در تقابل با نگاهی است که جهان را در هاله از اصول اخلاقی و امدادهای معنوی تصویر میکند. گویا جهان نسبت به ترجیحات بشری خنثی است و به تعبیر متنبی شاعر پرآوازه عربزبان «بادها به خواست کشتیها نمیوزند»[10].
الهیات سنتی احتمالا همچنان بر موضع خود پافشاری کند. این مسئله از آن روست که این الهیات اساسا نسبت به واقعیتها حساس نیست. یعنی اصول کلی و انتزاعی آن با هیچ محک تجربیای قابل ارزیابی نیست و اگر واقعا روزی از آسمان سنگ ببارد – مانند آنچه امروز در غزه رخ میدهد- بر این نظام عظیم الهیاتی گردی نمینشیند و مدعیات ابطالناپذیر آن همچنان قابل تکرار است. با این حال، به نظر میرسد، معقولیت و معنابخشی این الهیات امروزه بیش از پیش متزلزل است. به عبارت دیگر، امروزه اگر کسی از دریچه این الهیات به جهان نگاه کند، به سختی قادر خواهد بود -اگر اساسا قادر باشد- که این پدیدهها را تبیین کند و نشان دهد که عالم حقیقتا بر مدار خیر و نیکی حرکت میکند و ارادهی خیر ِمداخلهگری در آن وجود دارد که میتوان به آن اعتماد کرد.
این چالشها بیانگر نیاز مومنان به الهیات جدیدی است که بتواند عناصر جدیدی را معرفی کند که توان تبیین شرایط موجود را داشته باشد. میتوان نمونههایی از این الهیاتهای جدید را در فضای یهودی-مسیحی یافت. مواردی چون الهیات گشوده، الهیات پویشی، الهیات پساهولوکاست و.. از جمله این موارد هستند. این نمونهها میتوانند به عنوان تجارب دیگران مورد توجه باشند. با این حال، ما نیازمند الهیات نوین اسلامی هستیم که متناسب با متون اسلامی، چارچوبهای توانمندتری برای تبیین شرایط امروز ارائه کنند.
ارجاعات:
[1] از شعر «قصه ی شهر سنگستان» مهدی اخوان ثالث
[2] برگرفته از «ذکر استخلاص بخارا» که یکی از نمونه های بسیار تاثیرگذار در مورد انتظار مداخله خداوند است. موردی که مربوط به فتح و غارت بخارا توسط چنگیزخان مغول است. (از تاریخ جهانگشای جوینی، ج1 ص 186-187 نشر هرمس):
«…و روز دیگر را که صحرا از عکس خرشید طشتی نمود پر از خون دروازه بگشادند و در نفار و مکاوحت بربستند و ائمه و معارف شهر بخارا به نزدیک چنگیزخان رفتند و چنگیزخان به مطالعه حصارو شهر در اندرون آمد و در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد و پسر او تولی پیاده شد و بر بالای منبر برآمد. چنگیزخان پرسید سرای سلطان است؟ گفتند خانه یزدان است. او نیز از اسب فرو آمد و بر دو سه پایه منبر برآمد و فرمود صحرا از علف خالی است. اسبان را شکم پر کنند. انبارها که در شهر بود گشاده کردند و غله می کشیدند و صنادیق مصاحف به میان صحن مسجد می آوردند و مصاحف را در دست و پای می انداخت و صندوقها را آخُر اسبان می ساخت و کاسات نبیذ پیاپی کرده و مغنیات شهری را حاضر آورده تا سماع و رقص می کردند و مغولان بر اصول غنای خویش آوازها برکشیده و ائمه و مشایخ و سادات و علما و مجتهدان عصر بر طویله آخُر سالاران، به محافظت ستوران قیام نموده و امتثال حکم آن قوه را التزام کرده بعد از یک دو ساعت چنگیزخان بر عزیمت مراجعت با بارگاه برخاست و جماعتی که آنجا بودند روان می شدند و اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوائم گشته در این حالت امیر جلال الدین علی بن الحسن الرندی که مقدّم و مقتدای سادات ماورالنهر بود و در زهد و ورع مشارالیه، روی به امام عالم رکن الدین امام زاده که افاضل علمای عالم بود – طیب الله مرقدهما- آورد و گفت مولانا چه حالت است؟ این که میبینم به بیداری است یا رب یا به خواب؟ مولانا امام زاده گفت خاموش باش، باد بی نیازی خداوند است که می وزد سامان سخن گفتن نیست.»
[3] تنها به عنوان نمونه رک: حج:38 و آل عمران: 160
[4] فرازی از دعای عرفه با سرآغاز « یا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ لِیُوسُفَ »
[5] بخشهایی از فراز 11 و 14 دعای جوشن کبیر
[6] تروما
[7] رک: مجموعه مقالات «درباره شر»، مترجم: نعیمه پورمحمدی و دیگران، انتشارات طه. جلد نسخه این مجموعه به الهیات سنتی و جلد دوم آن به الهیات های جدید پرداخته است.
[8] به طور مثال رک آیات 7-8 سوره زلزال
[9] “the absurd is born of this confrontation between the human need and the unreasonable silence of the world” Camus, The Myth of Sisyphus, pp. 31-32
[10] تجری الریاح بما لا تشتهی السفن

نظرات