در هر حال مخالفت با مجازات اعدام یك گرایش رو به رشد است. در ایران نیز مخالفان قابل توجهی به ویژه در افراد تحصیلكرده‌تر دارد. هر چند معتقدم كه هنوز اكثریت مطلق مردم از این مجازات دفاع می‌كنند، ولی اگر فرآیند گفت‌وگوی آزاد و جدی وجود داشت، شاید عقاید عمومی تعدیل می‌شد. برخی افراد نه با اصل اعدام بلكه با وجود آن در جرایم خاصی مخالف هستند. شاید در مورد قتل عمد آن‌هم از نوع درجه یك یا جاسوسی موافق اعدام و در اغلب جرایم دیگر مخالف باشند. در آن مواردی هم كه موافقند، معتقد به محدود شدن تعداد اعدام‌ها هستند. برخی دیگر به فرآیندهای دادرسی اعتراض دارند. فارغ از اینكه قانون چه بگوید و چه نگوید، معتقدند كه فرآیند دادرسی باید كاملا شفاف و منصفانه و عادلانه باشد و اگر چنین بود، نسبت به صدور حكم نهایی اعتراضی ندارند و بالاخره برخی افراد نیز نسبت به اعدام به عنوان ابزار ارعاب مخالف هستند. این تقسیم‌بندی اهمیت دارد زیرا در هر مورد مخاطب اعتراض و نحوه و كیفیت موضع‌گیری انتقادی متفاوت خواهد بود. كسانی كه با اصل اعدام مخالف هستند، فارغ از اینكه محكوم كیست، مخالفت خود را ابراز می‌كنند. محكوم می‌تواند یك قاتل خشن باشد كه چند نفر را كشته یا به عنف تجاوز كرده، یا یك فرد محترمی كه در لحظه مرتكب خطایی شده و كسی را كشته، یا كسی كه اقدامی سیاسی كرده است یا... در همه این موارد با اعدام فرد مخالف است و از لغو مجازات وی دفاع می‌كند و خواهان مجازات جایگزین می‌شود. اگر با اعدام در جرایم خاص هم مخالف باشیم، باز هم باید نسبت به همه محكومان به اعدام آن جرم خاص معترض بود و نمی‌توان گزینشی رفتار كرد. برای نمونه برخی افراد با اعدام فلان متهم به قتل كه در دادرسی به نسبت شفاف و عادلانه‌ای محكوم شده مخالف هستند ولی نسبت به احكام مشابه در مورد افراد دیگر سكوت می‌كنند. چنین رفتاری اثرگذار نیست. همچنین اگر با فرآیند منجر به صدور حكم مخالف هستیم، باز هم باید با همه فرآیندهای مشابه مخالفت كرد. فراتر از این موارد می‌توان با یك چیز دیگر هم مخالفت كرد و آن به كارگیری اعدام به عنوان شیوه ارعاب است. برای نمونه احكام مجازات در اسلام، اغلب به معنای پاك شدن اثر گناه یا استحقاق مجرم است و نقش ارعاب‌گری چندانی ندارند. به عبارت دیگر ارعاب كردن از طریق اعدام یا اجرای سایر مجازات‌ها مفهوم و هدفی اضافه بر اهداف متعارف و قانونی و حتی متضاد با مبنای اخلاقی مجازات است. ارعاب نمی‌تواند شیوه كارآمدی برای مقابله با جرم، به ویژه در جوامع جدید باشد. ارعاب مبتنی بر نفرت و خشم است در حالی كه مجازات چنین نیست یا نباید باشد. مجازات به مثابه ارعاب، چندان نیازی به توجیه مردم و مخاطبان در عادلانه و منصفانه بودن صدور و اجرای حكم اعدام ندارد. اتفاقا هرچه توجیه‌ناپذیرتر باشد نقش ارعابی آن بیشتر می‌شود و به همین دلیل ارعاب از دایره مفهوم مجازات به معنای شرعی و قانونی آن خارج می‌شود. جالب است كه توصیه به گذشت در قصاص یا قاعده درأ در حقوق كیفری ایران مغایر با سیاست ارعاب است چون در پی آن هستند كه حتی‌المقدور از اجرای مجازات اعدام پرهیز شود و هر جا شك و شبهه‌ای بود به سود متهم تفسیر و از مجازات خلاص شود. با توجه به این نكات اكنون نظر و تحلیل خودم را درباره اعدام می‌گویم. با اعدام نمی‌توان از منظر ایدئولوژیك موافقت یا مخالفت كرد، بلكه این یك مضمون و پدیده اجتماعی است و باید با منطق اجتماعی با آن مواجه شد.‌ گر چه به لحاظ شخصی با این مجازات موافق نیستم و آن را كارآمد نمی‌دانم، ولی گمان می‌كنم در شرایط كنونی اكثریت چشمگیری از مردم از وجود آن دفاع می‌كنند، هرچند شمول این مفهوم نزد مردم محدودتر از آن چیزی است كه در قانون وجود دارد یا در عمل اجرا می‌شود. اگر از اصل مجازات اعدام عبور كنیم، به‌طور قطع باید از دایره شمول آن بسیار كاسته شود. به ویژه اینكه كارآیی آن برخلاف تصور كم و حتی منفی است. این ارزیابی در مورد مواد مخدر اثبات شده است. در جامه كنونی عوارض قطعی اعدام بسیار بیش از سودهای احتمالی آن است. فارغ از اصل و شمول اعدام به انواع جرایم، یك مساله دیگر را هم باید در نظر گرفت. شفافیت كامل دادرسی كه عادلانه و منصفانه و مطابق قانون باشد امری ضروری است. ضمن اینكه هیچ عجله‌ای در صدور حكم نباید باشد و باید فرصت داد تا در فضای آرام‌تری قضاوت كرد و حكم داد. و بالاخره پرهیز قطعی از تبدیل اعدام به ابزار ارعاب ضروری است این رفتار و سیاست، ویرانگر و نفرت‌آفرین است و جامعه را خشن و ناپایدار می‌كند.