پذیرش و اعلام لا إله إلا الله که دروازه‌ی مسلمانی است، بدین معناست که کسی حق حاکمیت مطلق و بی‌چون چرا ندارد مگر الله و از او پایین‌تر ، فقط در چارچوب شرع و به شرط سازگاری دستوراتش با ضوابط الهی، حق اطاعت شدن دارد؛ عبارت «ایاک نعبد» که روزانه دست‌کم ۱۷ بار آن را تعهد می‌کنیم، بیان دیگری از همین اصل البته در قالب یک قول و تعهد است.
متأسفانه به علت تراکم تاریخی فرهنگ استبدادی و قدرت‌پرستی، فرهنگ توحیدی به زودی کم‌رنگ شد و آب خودکامگی دوباره به جوی فرهنگ سیاسی بازگشت و در همان قرن اول اسلام توسط امویان حکومتگر، تقدیس قدرت و حکومت باب شد و چنین تبلیغ شد که اطاعت مطلق از حاکم، تکلیف شرعی است و کسی حق انتقاد و نافرمانی ندارد و به صورت ضمنی این آموزه‌ی ویرانگر به فرهنگ عمومی تزریق شد که: مسلمان کسی است که حاکمان از دست و زبانش آسوده باشند!
 ابن تيميه رحمه الله می‌گوید:
«بسیاری از پیروان بنی امیه- بلکه اکثریت آنان- معتقد بودند حاکم از پاسخ‌گویی و عذاب معاف است و خداوند بابت اطاعت از دستورات او، رعیت را بازخواست نخواهد کرد و فراتر از آن، اطاعت از او در تمام دستوراتش را واجب و حکم خداوند می‌دانستند؛ گفته‌های ایشان در این خصوص، فراوان است.
از این رو می‌بینی که بسیاری از سران بنی امیه، به فرمانبرداری بی چون و چرا و اطاعت مطلق از حاکمان امر می‌کردند و می‌گفتند هر که حاکم را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است؛ بر این اساس، «اطاعت شامی» ضرب‌المثل شده بود!».
«كثير من أتباع بني أمية - أو أكثرهم - كانوا يعتقدون أن الإمام لا حساب عليه ولا عذاب، وأن الله لا يؤاخذهم على ما يطيعون فيه الإمام؛ بل تجب عليهم طاعة الإمام في كل شيء، والله أمرهم بذلك. وكلامهم في ذلك معروف كثير. ولهذا تجد في كلام كثير من كبارهم الأمر بطاعة ولي الأمر مطلقا، وأن من أطاعه فقد أطاع الله. ولهذا كان يضرب بهم المثل، يقال: طاعة شامية!» [منهاج السنة: ج2/ صص430-431].
این در حالی است که در موارد خلاف فرمان خداوند، اطاعت از هیچ مخلوقی، نه پدر و مادر ، نه جامعه و مد، نه همسر، نه دولت و مدیران و نه فقها و مشایخ روا نیست و شخص مسلمان فقط و فقط در مواردی موظف به اطاعت است که عاری از ظلم و فساد و گناه باشد.