جنگها معمولا به یکی از سه شیوه پایان مییابند؛ یا با شکست کامل یکی از بازیگران مثل آلمان نازی پس از پایان جنگ جهانی دوم یا مثل ژاپن تسلیم مطلق میشوند یا درنهایت با برقراری آتشبس و نوعی توافق ضمنی یا صریح خصومتها موقت یا دایم پایان مییابد. اما تجربه جنگ ۱۲ روزهای که رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران تحمیل کرد، الگویی متفاوت و پیچیدهتر را به نمایش گذاشت. این جنگ اگرچه با اعلام آتشبس پایان یافت، اما به معنای پایان یافتن سیاستهای خصمانه رژیم اسراییل نیست. درست از فردای آتشبس، نشانههایی از تداوم دشمنی، برنامهریزیهای اطلاعاتی و تحریکآمیز و فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی این رژیم و امریکا علیه ایران نمایان شد.
«دیوید بارنیا» رییس موساد میگوید که «جنگ تمام نشده است و ما هنوز هستیم.» این گزاره مبین این نکته است که جنگ ترکیبی و چند لایه ادامه خواهد داشت.
رژیم صهیونیستی که از آغاز، بقای خود را در تقابل با ایران تعریف کرده، همچنان تلاش میکند از تمامی ظرفیتهای حمایت امریکا و دول اروپایی در جهت ضربه زدن به ایران استفاده کند.
از این منظر، اعلام آتشبس، نه پایان تجاوز بلکه نقطه آغاز مرحلهای جدید از تلفیق تهدید نظامی، جنگ روانی، جنگ سایبری، جنگ اطلاعاتی، آشوب و ناآرامی و اعمال فشار و تهدید و تحریم توسط امریکا و دولتهای اروپایی است.
جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با چنین راهبردی، باید آمادگی دفاعی خود را در سطوح مختلف نظامی، امنیتی، اجتماعی و مدنی حفظ و تقویت کند.
تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد که اتکای صرف به بازدارندگی نظامی، هرچند ضروری، اما کافی نیست. هبستگی ملی در کنار توان دفاعی مدافعان نظامی کشور موجب ناکامی اسراییل در رسیدن به هدفش در تجاوز به ایران بود. این جنگ یک آزمون تمامعیار برای ارزیابی میزان تابآوری ملی، انسجام اجتماعی و کارآمدی نهادهای حکمرانی بود.
در سطح نظامی، ایران توانست با بهرهگیری از شبکه پدافند و قدرت موشکی، ضربات مهمی وارد کند و بخش قابلتوجهی از توان آفندی رژیم صهیونیستی را مهار کند، اما این پیروزی تنها زمانی پایدار میشود که به موازات آن، جامعه در برابر جنگ روانی، جنگ سایبری و فشارهای اقتصادی، ایستادگی کند. تقویت سرمایه اجتماعی، حفظ همبستگی ملی و مشارکت فعال جامعه در مواجهه با بحرانها یک متغیر مهم در اولویت ماموریت تمام نهادهای حکومت است. جنگ به صورت موقت تمام شد اکنون دیپلماتها میبایست این جنگ در سایه را تا رفع تهدیدات از کشور پیش ببرند. آنها ماموریتی دشوارتر از مردان میدان در جهت حصول به توافقی با حفظ عزت ملی و رفع تهدیدات و تحریمها پیش رو دارند.
قطعا آمادگی نیروهای مسلح و همبستگی ملی پشتوانهای مهم برای دیپلماتها پشت میز مذاکره است.
دستگاه سیاست خارجی بیش از گذشته نیازمند کنشگری برای اثبات حقانیت جمهوری اسلامی ایران است. هر چند در عصری زندگی میکنیم که امریکا و اروپا با حمایت از جنایات رژیم اسراییل با استانداردهای دوگانه تمام ساز و کارهای بینالمللی برآمده از جنگ جهانی دوم را تضعیف کرده و زیر سوال بردهاند. اما نهادهای بینالمللی همچنان تریبونی برای روایت درست از اقدامات ناقض قوانین بینالمللی و موازین بشردوستانه رژیم صهیونیستی و غرب است. مذاکرات هستهای فراز و فرود بسیاری را پشت سر گذاشته است. این امریکا بود که درآستانه دور ششم مذاکرات با تجاوز به ایران زیر میز زدند. اکنون نیز آنچنانکه گفته شده ایران حاضر به بازگشت پشت میز مذاکره و نه گفتوگویی در جهت تحمیل خواستههای امریکا است. ایران خواستهای فراتر از حقوقش در پیمان انپیتی نمیخواهد. جمهوری اسلامی ایران در این خواستهاش آنقدر صداقت داشت که در روز اول تجاوز صهیونیستها غافلگیر شده و تعدادی از فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای خود را از دست داد.
امریکا تلاش میکند مذاکرات را به گونهای مدیریت کند که از آن برای تحمیل خواستههای یکجانبه بهره گیرد، اما ایران نشان داده که حاضر به پذیرش توافقی نیست که موجب محدودسازی یکطرفه ظرفیتهای فناورانه و دفاعیاش شود. بمباران تاسیسات هستهای نتوانست زیرساختهای دانشی و ظرفیتهای بومی کشور را نابود کند. ایران کشوری است که توانمندی هستهای آن بر پایه علم بومی و نیروی انسانی متخصص بنا شده و با بمب ازبین نمیرود. این یک واقعیت استراتژیک است که امریکا و متحدانش ناگزیر به پذیرش آن هستند.
یکی از اهداف کلیدی غرب برای فشار به ایران پس از جنگ 12 روزه، بهرهبرداری حداکثری از فرصت باقیمانده تا پایان محدودیتهای مندرج در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل است. با پایان عمر این قطعنامه ایران رسما از محدودیتهای تسلیحاتی، موشکی و فناوریهای خاص و قطعنامههای تحریمی شورای امنیت سازمان ملل خارج خواهد شد.
از همینرو، سیاست تشدید تهدیدهای نظامی و تحریمهای اقتصادی در دستور کار اروپا قرار گرفته است. آنها در کنار امریکا با تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه به دنبال دیکته کردن خواستههای خود به ایران هستند. غنیسازی اورانیوم اکنون به کلید واژه اصلی در فرآیند مذاکرات ایران با امریکا از یکسو و ایران با اروپا از سوی دیگر است. امریکا و اروپا هماکنون دیگر نقش پلیس خوب و بد را کنار گذاشته و یکصدا شدهاند. اروپا تمام قدرت هنجاریاش را در سبد هنجارشکنیهای اسراییل و امریکا گذاشته است، به همین دلیل در عمل هیچ کنشگری در منطقه خاورمیانه ندارد و سیاستش جز پیروی از سیاستهای تجاوزکارانه رژیم اسراییل و امریکا نیست.
ایران نشان داده که در برابر این فشارها تسلیم نمیشود. تجربه سالهای اخیر، به ویژه بعد از خروج امریکا از برجام و ناتوانی اروپا در اجرای تعهدات خود، حاکی از این است که جمهوری اسلامی ایران راهبرد مقاومت فعال را برگزیده و حاضر نیست زیر بار زیادهخواهی برود. این ایستادگی ناشی از یک محاسبه عقلانی است. تن دادن به خواستههای امریکا، موجب گسترش امتیازخواهی و افزایش مداخلات خواهد شد.
ایالاتمتحده امریکا به عنوان اصلیترین حامی رژیم صهیونیستی، در تلاش است برتری نظامی این رژیم را در منطقه حفظ کند. این مساله نه تنها یک راهبرد امنیتی، بلکه بخشی از نظم مطلوب امریکا برای غرب آسیا است. در این چارچوب هر قدرتی که این موازنه را تغییر دهد یا امنیت اسراییل را به چالش بکشد، هدف حمله و فشار قرار میگیرد. جمهوری اسلامی ایران، به عنوان قدرتی مستقل با توانمندیهای مختلف در حوزههای نظامی و علمی به خصوص دانش هستهای و نفوذ منطقهای نظم مطلوب امریکا را بر هم زده است. بنابراین، مهار ایران، از منظر امریکا و متحدان اروپاییاش، امری حیاتی و راهبردی است. فشارهای چندجانبه، ازجمله تحریمها، جنگ رسانهای، عملیات سایبری، حمایت از اپوزیسیون، ترور دانشمندان هستهای و حتی حمله نظامی بخشی از این پروژه گسترده است.
در همین راستا مذاکره برای امریکا ابزاری برای تحمیل خواستههایش است. همانطور که برای ایران نیز یک ابزار برای روایت درست از حقوقش برای جهان و افکار عمومی داخل کشور است، به همین دلیل، تلاشهای امریکا برای سوق دادن مذاکرات به سمت اهداف محدودسازی دایمی غنیسازی اورانیوم با مقاومت ایران مواجه میشود.
این ایستادگی تا زمانی که خواستههای مشروع ایران به رسمیت شناخته نشود، ادامه خواهد داشت.
جنگ ۱۲ روزه به نقطه عطفی برای ایران، امریکا و اسراییل تبدیل شده است. تمام نهادهای حکومت باید خود را از جنبههای مختلف اقتصادی، نظامی، سیاسی، اطلاعاتی، امنیتی، سایبری، اجتماعی، فرهنگی و رسانهای با شرایط پس از جنگ 12 روزه تطبیق دهند، در غیر این صورت بازهم دچار غافلگیری خواهیم شد. جمهوری اسلامی ایران آسیب جدی در این جنگ 12 روزه متحمل شد و مهمتر از همه جانهای عزیزی بود که از دست رفت. اسراییل و امریکا نیز ضربه سختی خوردند اما دشمنی آنها ادامه دارد. اکنون میبایست به دنبال پر کردن خلأها و شکافهایی باشیم که بر اثر این جنگ 12 روزه آشکار شد. جبران این آسیبها فقط به تاسیسات هستهای و توان دفاعی محدود نمیشود، ما در تمام حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و رسانهای نیاز به یک بازنگری اساسی در حکمرانی و تقویت همبستگی ملی هستیم. بر اثر جنگ 12 روزه تابوهای بسیاری شکسته شد. ایران میبایست برای آیندهای پرچالش آماده شود، آیندهای که در آن مداخلات، تخاصمات، جنگی ترکیبی و تهدیدهای نرم و سخت به صورت همزمان در جریان خواهند بود. راهبرد ایران باید معطوف به کاهش آسیبپذیری مردم، تقویت تابآوری اقتصادی و فعالسازی ظرفیتهای منطقهای و بینالمللی باشد. این جنگ 12 روزه باز نشان داد که ایران با موقعیت تنهایی استراتژیک مواجه است.
یکی از پرسشهای مهم در فضای پساجنگ، نوع تعامل ایران با روسیه و چین است. این کشورها در سالهای اخیر مناسبات خود با ایران را تقویت کردهاند و تهران را بازیگری مهم در معادلات منطقهای میدانند. اما این بدان معنا نیست که میتوان انتظار حمایت کامل یا بیقید و شرط از آنها داشت. واقعیت این است که مسکو و پکن به دنبال حفظ موازنهای دقیق میان ایران و رقبای عربی یا غربی هستند. روسیه به ترکیه، عضو ناتو، اس400 داد ولی به ایران نه اس400 و نه سوخو 35 و نه بالگرد می28 وعده داده شده را داد. روسیه فقط هواپیمای آموزشی یاک 130 داد. چین در رقابت با هند به پاکستان جنگندههای پیشرفتهاش را داد ولی به ما نداد. هر چند از چین باید به خاطر خرید نفت ایران ممنون باشیم. این درحالی است که با روسیه به تازگی قرارداد راهبردی 20 ساله و با چین 25 ساله امضا کردیم. با وجود تنش فزایندهای که میان روسیه و غرب و چین و غرب ازسوی دیگر وجود ایران از جایگاه مهمی برای این دو قدرت برخوردار است، این تنش و رقابت میتواند برای ما فرصتهایی در حوزههای مختلف ایجاد کند. ایران از مناسبات خوب با روسیه و چین با هر انگیزهای در جهت تامین بخشی از نیازهای اقتصادی، تقویت موقعیت بینالمللی و بهرهگیری از حمایت سیاسی در نهادهای جهانی مانند شورای امنیت یا آژانس استفاده میکند. دلخوشی به حمایتهای فراتر از مواضع سیاسی این دو کشور در بزنگاههایی مثل جنگ 12 روزه اشتباهی راهبردی خواهد بود.
*کارشناس مسائل اروپا
نظرات