(گپی با محمد منصور هاشمی)
سعید ناجی
اشاره: دوست محققم محمد منصور هاشمی مدتی است روی فلسفهی کاربردی مطالعه میکند، این موضوع را بهطور تصادفی در دیداری که بهمراه مالک حسینی با وی داشتیم متوجه شدم. مالک پیشنهاد این گفتگو را داد و... این گفتگوی کوتاه برای آشنایی با دیدگاههای او در بارهی کاربرد فلسفه و فلسفهی کاربردی است.
یادآوری میشود متیو لیپمن بنیانگزار P4C، آنرا یکی از آخرین و کاملترین دستاوردهای فلسفهی کاربردی میخواند.
مطالعات منصور هاشمی هم اکنون روی ملاصدرا، فردید و فلسفهی کاربردی متمرکز است. از آثار وی به جز مقالات تألیفی و ترجمه در حوزهی فلسفه، کلام و ادبیات، میتوان به چهار تألیف مستقل ذیل اشاره کرد:
نقد و تحلیل آثار صادق هدایت (نشر روزگار ۱۳۸۱)
صیرورت در فلسفه ملا صدرا و هگل ( کویر ۱۳۸۳)
هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید(کویر ۱۳۸۳)
دیناندیشان متجدد (روشنفکری دینی از شریعتی تا ملکیان)- کویر 1384
س: این یک امر بدیهی است که فعالیت در زمینهی آنچه به درد چیزی و کسی نمیخورد، عاقلانه نیست و ادامهی آن کار هیچ توضیحی ندارد. در گفتگوهای قبلیمان متوجه شدم شما هم مانند برخی دوستان دیگر معتقدی مکتب خاصی از فلسفه هم اگر کاربردی نداشته باشد، ادمه کار بر روی آن موجه نیست و میتوان و باید صفحهی آنرا بست و کنارش گذاشت. میتوانی به طور دقیق نظرت را توضیح بدهی؟
نه البته به این شدت که تو میگویی، چون عبارتی که گفتی به نظرم سوء تفاهم برانگیز است. حرف من این بود و هست که فلسفهای که کاربرد داشته باشد به خلاف تصور خیلیها اصلاٌ چیز بدی نیست.
صورت منحط یا سطحی فلسفه نیست و باید شأن و احترامش حفظ بشود. در حقیقت ماجرا این است که بعضیها کاربرد را کسر شأن فلسفه میدانند. من با این تصور مخالفم و فکر میکنم به جنبهی کاربردی فلسفه هم حتما باید توجه بشود. وگرنه به نظر من فلسفه حتی در صورتهای غیر کاربردیاش هم یک کاربرد عمده دارد و آن تقویت و تشحیذ ذهن است. انتزاعیترین صورتهای فلسفه هم تواناییهای ذهنی و فکری آدم را زیاد میکند و سبب ورزیدگی فکری میشود و از این جهت کاملاً کاربرد دارد و میتواند فایدهی آموزشی داشته باشد. فهم هر فلسفه ای هم دست کم آگاهی به جنبهای از تاریخ فکر بشر است و از این جهت هم برای فهم تاریخ بشریت کاربرد دارد پس من نمیخواهم بگویم همهی فلسفهها به غیر از فلسفهی کاربردی را باید کنار گذاشت بلکه حرف من این است که به خاطر جنبههای دیگر فلسفه نباید از چیزی که الان به فلسفهی کاربردی (Applied philosophy) معروف شده غافل شد. چون اتفاقا در شرایط تاریخیای که ما در آن قرار داریم به این شاخه از فلسفه خیلی احتیاج داریم. هم از حیث کاربرد درآموزش و هم از حیث کمک به حل یا دست کم توضیح و تعمیق مسائل مختلف اجتماعی و حقوقی و اخلاقی.
س: از جنبه های دیگر فلسفه گفتی. چه جنبهی دیگری برای فلسفه متصور است، غیر از کاربرد آن در حل معمای حل ناشده ای از یک فرد یا جامعه؟
سوال را اگر اینطوری طرح کنی باید بگویم هیچ جنبهای. چون همانطور که گفتم سر و کله زدن با هرجور فلسفهای به نظر من نهایتاً میتواند کاربرد و فایده داشته باشد. اما مساله این است که بعضی مسایل در فلسفه (مثلاً در حوزه هایی از فلسفه تحلیلی یا جزییاتی از فلسفههایی از قبیل فلسفه هگل یا مسایلی در همین فلسفه اسلامی خودمان) آنقدر انتزاعیاند که فعلاً جز همان تشحیذ ذهن و وسعت بخشیدن به آن مساله و در بهترین صورت حل آن مساله انتزاعی کاربرد دیگری ندارند در حالی که مسایلی هم هست که به زندگی روزمره ما مربوط است و بحث ما درباره فلسفه کاربردی ناظر به اینطور مسالهها و فلسفه ورزیدن هااست .من میگویم نه باید آن بحثها و تحقیقات انتزاعیتر و جزییتر را به این جهت که فایده عملی و روزمره ندارند متوقف کرد و نه باید فلسفه کاربردی را به این بهانه که به مسایل روزمره می پردازد کوچک شمرد و دست کم گرفت.
س:برخی فکر میکنند نباید شأن فلسفه را با کاربردی کردن آن نزول داد. من که نمیدونم این حرف چه معنایی داره. نظرت در این مورد چیه؟
من هم درست نمیفهمم این حرف یعنی چه اگر نگرانی کسانی که این حرف را میزنند از این جهت باشد که فلسفه فقط به فلسفهی کاربردی تقلیل داده نشود من هم همانطور که گفتم با آنها موافقم اما اگر شأن فلسفه را اجل از آن میدانند که کاربرد داشته باشد به نظرم حرف مهملی میزنند که ناشی از نفهمیدن تاریخ فلسفه است. چون شما به تاریخ فلسفه که نگاه کنید و به هریک از فلسفههای بزرگ در هر سنتی، از فلسفهی افلاطون و ارسطو تا دکارت و اسپینوزا و لایب نیتس و از آن طرف هابز و لاک و هیوم تا کانت و هگل و تا همهی فلسفههای قرن بیستم از پوزیتویستی و تحلیلی تا قارهای و هرمنوتیکی همه در پاسخ به پرسشهای زمانه شکل گرفتهاند و فلسفههای زمان و مکان خودشان بودهاند و در ظرف زمانی و مکانی خودشان به مسائلی توجه میکردهاند که مبتلابه بوده و بدین ترتیب فلسفهیشان دست کم از جهتی استعمال و استفاده داشتهاست. هر فلسفهای که فلسفهی زمانهاش باشد خواه ناخواه جنبهی کاربردی هم دارد و اگر هم فلسفه فلسفهی زمانه نباشد اصلا باقی نمیماند. تأکید میکنم که فلسفه را نباید به کاربرد فروکاست و مثلاً از فلسفه توقع داشت مثل دندانپزشکی کاربرد داشته باشد، اما دچار این توهم هم نباید بود که فلسفه یعنی امری انتزاعی که ورای زمانها و مکانهاست. کسی که چنین تصوری از فلسفه دارد و براین اساس از شأن فلسفه صحبت میکند، خیالبافی است که احتمالا دارد حرفهایی را بدون اینکه به آن فکر کرده باشد تکرار میکند.
س: نظرت در بارهی نهضت فلسفهی کاربردی غرب چیست؟
ببین ، غرب الآن و در شرایط تاریخی موجود یک فرهنگ زنده و پویا و مولد است ـ به خلاف حرفهایی که خیلیها میزنند. از رنسانس و تجدد این وضع را پیدا کرده و وضعیتش تا به امروز با فراز و فرودهایی همینطور مانده ـ که لابد به علت اندیشهی انتقادی تجدد است ـ این فرهنگ زنده، فلسفه و فکر زندهی زمانهاش را هم دارد. نهضت فلسفهی کاربردی غرب هم بخشی از همین زندگی و پویایی فکری و فرهنگی است. مسائلی به وجود آمده درحوزهی حقوق واخلاق، محیط زیست، پزشکی و زیست شناسی و مانند اینها و طبیعتاًُ کسانی هم وقتشان را صرف کردهاند که به این سؤالها پاسخ بدهند و به آنها فکر کردهاند. شاخهی پر بار و رو به رشدی به وجود آمده به اسم فلسفهی کاربردی که نفس وجود و حضورش نشاندهندهی زنده بودن فکر و فلسفه است. نهضت فلسفهی کاربردی در حقیقت متضمن نقد زیاده رویها در مثلاً بعضی شاخههای فلسفه تحلیلی ـ فلسفه زبان و معرفت شناسی ـ یا فلسفه علم است. همین که در مقابل گرفتاریهای خیلی انتزاعی آن شاخهها ـ که البته آنها هم به جای خود کاملا مهم و جالب توجهاند ـ شاخهی دیگری از فلسفه به وجود میآید که با جنبههای دیگری از مسائل فلسفی که با زندگی روزانهی ما پیوند دارد درگیر میشود، برای فلسفه اتفاق خجستهای است.
س: نمونهای از فلاسفهی قدیم یا جدید میتونی ذکر کنی که بیشتر به این مسأله پرداخته باشد؟ یعنی فلسفهی کاربردی.
همانطوری که گفتم به نظر من تقریبا همهی فلسفههای مهم قدیم در ظرف زمانی و مکانی خودشان جنبهی کاربردی هم داشتهاند و صرفا تکرار بی تامل آنها در زمانهای بعدی آنها را بهکلی فاقد جنبهی کاربردی نشان داده است. اما خوب در دورهی معاصر، فلسفه روز به روز بیشتر شاخه شاخه شده و الان یکی از این شاخهها شده فلسفهی کاربردی. فلسفه کاربردی به ویژه با اخلاق کاربردی (applied ethics) پیوند خیلی قابل توجهی دارد اما منحصر در اخلاق کاربردی نیست (هرچند خود اخلاق کاربردی شاخههای زیادی را در بر میگیرد مثل اخلاق حرفهها مثلاً اخلاق پزشکی یا روزنامه نگاری و خبررسانی، مسائلی مثل مرگ اختیاری (euthanasia) ، سقط جنین، رفتار با حیوانات و مسائل اخلاقی مربوط به جنسیت.)و مسائل مربوط به حیات و حقوق و تعلیم و تربیت و هوش مصنوعی و محیط زیست و مانند اینها را در بر میگیرد. حالا اگر به طور خاص دنبال شاخهی فلسفه کاربردی باشیم با این توضیح که دست کم از فیلسوفان دورهی روشنگری مثل اصحاب دائره المعارف و مثلاً دیدرو این شاخه داشته مستقل میشده، میرسیم به کسانی که اصلا این شاخه را پرورش دادهاند و رویش اسم فلسفهی کاربردی گذاشتهاند. مثلاً یک فیلسوف روسی هست به اسم سرگئی هِِسِن که نوکانتی و شاگرد ریکرت بوده و این تعبیر را به کار برده و خودش هم بخشی از وقتش را صرف فلسفه حقوق و به ویژه حقوق بشر کرده است. همچنین حتما باید به فلسفه در استرالیا توجه داشت که فلسفهی کاربردی در آنجا جدی است و فیلسوفانی مثل جان پاسمور و پیتر سینگر (که اولی به محیط زیست و دومی به اخلاق و به ویژه مواجههی با حیوانات توجه کرده) در آنجا کارهای جالب توجهی کرده اند.
راجر اسکروتن، آمارتیا سن، فیلیپا فوت، سیسلا بُک، استفن کلارک و آنسکام و خیلیهای دیگر هرکدام، رسالههایی به وجود آوردهاند و بحثهایی کردهاند در حوزههایی از فلسفهی کاربردی مثل اخلاق جنسی و اقتصاد و سیاست، فلسفه حیات و مرگ اختیاری، حدود زندگی خصوصی و عمومی، حقوق حیوانات، بارداری و جلوگیری و مباحث دیگری ازاین دست.در جامعه ما مباحث مربوط به اخلاق وحقوق (حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها ، حقوق کودکان) به خصوص میتواند مهم و مفید باشد.

نظرات