اخوان گرفتار میان عامه‌گرایی یا نخبه‌سالاری عبدالامیر نبوی باید بین دو رویکرد نخبه‌گرایانه و عامه‌گرایانه در سیاست تمایز قائل شد. معمولا رویکردی که حضور در عرصه سیاست و فعالیت سیاسی را محدود و منحصر به گروهی نخبه اجتماعی می‌داند رویکرد نخبه‌گرا تلقی می‌شود که البته «نخبه‌سالاری» (Elitism) معادل مناسب‌تری برای آن است. نکته مهم آن است که این رویکرد اغلب جنبه تجویزی هم پیدا می‌کند، زیرا فرض بر آن است که عموم مردم توانایی الزام برای درک خیر و مصلحت خود را ندارند. در مقابل، رویکرد عامه‌گرا یا پوپولیسم (Populism) قرار دارد که اولویت را حضور و تعیین‌کنندگی خواست و اراده عامه مردم در امور مختلف، از جمله مسائل سیاسی می‌داند. بر این اساس، رویکرد پوپولیستی با حاکمیت و سیاستگذاری تعداد اندکی، با عنوان نخبه، سر ناسازگاری دارد و می‌خواهد اراده عموم که اغلب هم به حاشیه رانده می‌شوند، حاکم شود. به نظر می‌رسد این دوگانه‌سازی (نخبه‌گرایی/ عامه‌گرایی) و ساخت نوعی تیپ ایده‌آل از دو رویکرد یادشده می‌تواند برای بحث حاضر مفید باشد، هرچند باید توجه داشت عالم واقع، درنهایت، پیچیده‌تر از چنین دوگانه‌سازی‌ها و تقلیل‌گرایی‌هاست و با نتایج این بحث‌ها باید با قدری احتیاط برخورد کرد. جنبش‌های اسلامی ابتدا عامه‌گرا هستند با مبنا قرار دادن این چارچوب، می‌توان سیر تطور جنبش‌های اسلامی اهل سنت در خاورمیانه عربی را بررسی کرد. جنبش‌های اسلامی معاصر، اعم از رادیکال و میانه‌رو، در بدو ظهور خود عامه‌گرا و ضدنخبگان حاکم بودند اما پس از تثبیت و تشدید تلاش برای کسب قدرت سیاسی خود به نوعی دچار وضعیت نخبه‌سالاری شدند. وی با استفاده از تعبیر‌گرامشی هژمونی و تمرکز بر تجربه اخوان‌المسلمین مصر، ابعاد عامه‌گرایانه دعوت حسن البنّا را یادآور شد و این‌که این جنبش از ابتدا مرزبندی روشنی با قدرت‌های خارجی – به‌طور مشخص انگلیس- نخبگان سیاسی (حکومت سلطنتی) و مذهبی (الازهر) وقت ترسیم کرد و به نقد هژمونی حاکم پرداخت. بازیگری اخوانی‌ها براساس اصل بده – بستان و رعایت حساسیت‌های حکومت‌های مختلف مصر نکته‌ای نیست که به سادگی فراموش شود. در واقع، در همین چارچوب است که گردش درونی نخبگان در اخوان رخ می‌دهد و این جنبش دیگر نه نماینده خواست و اراده عامه مردم مصر که بسان یک بازیگر سیاسی یا تجلی منافع اعضای یک باشگاه عمل می‌کند. سید قطب و پیشتازان امت این تحول و تجربه، البته، منحصر به بخش میانه‌روی جریان اسلام‌گرایی در جهان عرب نبوده است، بلکه اسلام‌گرایان رادیکال نیز به نوعی دچار این وضعیت شده‌اند. درست است که اسلام‌گرایان رادیکال تاکید بسیاری بر برابری همه افراد در برابر خداوند داشته‌اند و مطابق با اندیشه خود با هرگونه سلطه مخالفت کرده‌اند و حتی از همین منظر عملکرد میانه‌روها را مورد نقد قرار داده‌اند، اما در اندیشه آنان نیز رگه‌هایی از‌ گرایش به نخبه‌سالاری وجود دارد. شاید ریشه این مسئله را بتوان در بحث سیدقطب درباره پیشتازان امت دید که مسلمانانی فداکار هستند که خود را وقف جهاد و مبارزه با سلطه جاهلی می‌کنند. بحث سیدقطب در این زمینه حاوی نوعی سوگیری تجویزی است. وی اگرچه با هرگونه مرزبندی و رده‌بندی میان افراد که برآمده از شریعت نباشد مخالفت می‌کند، ناخواسته راه را برای شکل‌گیری همان مرزبندی‌ها و حاکمیت اراده تعداد معدودی در جامعه باز می‌کند. عملکرد بعدی اسلام‌گرایان رادیکال نیز موید چنین امری است، چنانکه اعتماد به رهبران مبارزه جو به آنجا می‌رسد که برداشت و اراده آنان به جای متون و نصوص می‌نشیند و آنان می‌توانند با استناد به تقدس هدف، تصمیم‌گیری‌ها و رفتارهایشان را توجیه کنند. در این‌باره می‌توان جواز کشتار غیرنظامیان در جنگ و جهاد را یادآور شد که اسلام‌گرایان رادیکال به آن قائل‌اند، در حالی که عموم فقهای شیعه و سنی نسبت به این مسئله حساسیت و کمال احتیاط را به خرج داده‌اند. به عبارت دیگر، اسلام‌گرایی رادیکال که همواره بر بازگشت به اسلام راستین، اجرای شریعت و نمایندگی خواست مردم مسلمان تاکید داشته است، پایه‌گذار هژمونی جدیدی می‌شود که در محتوا با هژمونی و مرزبندی‌های سابق تفاوتی ندارد.