در جواب این سؤال، که به پاسخی مفصّل نیاز دارد، این مطلب نسبتاً مختصر را، به عرض سائل محترم میرسانیم؛ امیدواریم که روشنگر باشد.
«کافر» ـ که در برابر مؤمن قرار دارد ـ به کسی گفته میشود، که به نسبت واقعیتهای اساسی و بنیادین، که وجود عموماً، و بشریّت خصوصاً، در موجودیت و حرکت خود، به آنها بستگی دارد، و ایمان به آنها در دادن جهت به زندگی انسان نقش اساسی ایفا میکند، معرفت و شناخت پیدا کرده باشد. امّا این انسان آگاهانه و بعد از این شناخت، به خاطر برتریطلبی، و به خاطر مقام و موقعیت، و روابط گوناگون، و تعلّقات مادّی، و امتیازاتی که به آنها دل بسته است، نمیخواهد خود را با آنچه شناخت او اقتضا دارد تطبیق کند، و آمال و عواطف خود را با آن هماهنگ و همجهت سازد. و به اصطلاح خاصّ: ایمان نمیآورد.
«فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ» (89 البقره)
«وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً» (14 النمل)
اگر چه هنوز مفهوم مشرک را بیان نکردهایم، اما در همین ابتدا میگوییم:
بطور قطع و یقین، تمام کافرین، «مشرک» هم هستند. زیرا در هر صورت به جای «إله حق» برای خود «الهی باطل» قرار دادهاند. چه انصاب و اصنام، و چه جبت و طاغوت، قرآن میفرماید: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً» (151 آلعمران)
و حتی اگر هیچکدام از اینها را هم به ظاهر «إله» خود قرار نداده باشند، هوی و هوس خود را، «إله خود» قرار میدهند. قرآن میفرماید: «أَرَأَیْتَ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً» (43 الفرقان)
اما «مشرک» که در برابر «موحد» قرار دارد و موحد یعنی یگانهپرست و مشرک یعنی چندگانهپرست، چه از نظر لغوی و چه در اصطلاح شرع، به کسی گفته میشود که برای ذات پروردگار، شریک و یا شرکائی قرار دهد، و جاهلانه مخلوق ناتوان را در مقام و منزلت خالق قادر و توانا بپندارد. و انسان بندهی خدا را و یا هر مخلوقی دیگر را، فرمانروا و فریادرس خود قرار دهد.
و به عبارتی: صفتی از صفات خاص پروردگار جهانیان را، برای مخلوقی از مخلوقاتش قائل باشد، که بر اساس این باور و اعتقاد، موضعگیری و عملکردش در برابر آن مخلوق، مانند عملکردش در برابر خدای مهربان باشد. مثلاً خارج از دایرهی اسباب و مسببات، امیدوار به خیر و نفعش باشد و از راههای غیرمتعارف از گرفتار شدن به شرّ و ضررش، بیمناک باشد. پس برای کسب رضایتش و پرهیز از غضب و عصبانیتش به او کرنش برد، و برای تقرب به او عبادتش کند و مال و جان خود را در راه او قربانی کند. و او را واسطه در بین خود و خدای مهربان قرار دهد.
قرآن با قاطعیت تمام، همهی این پندارهای موهوم، این خرافات بیاصل و اساس را قاطعانه رد نموده و انسان را با ادّله و براهین، به ذات پاک خداوند به عنوان خالقالخلق، مالکالملک، و مدبرالامر آشنا میکند.
و برای او روشن میگرداند که: یگانه فرمانروا و فریادرس، و تنها معبود به حق و یگانه مالک روز جزا، که همه به سوی او برگشت داده میشوند، ذات پاک پروردگار جهانیان است که در این دنیا زندگی و مرگت، رزق و روزیت، عزّت و سرفرازیت، و نفع و خیرت همه و همه در دست قدرت اوست و لاغیر.
کسانی که اینچنین اعتقادی دارند، تنها مشرک هستند. یعنی تنها دارای صفت شرکند، نه صفت کفر، یعنی کافر نیستند.
زیرا بعد از بعثت پیامبران است که شناخت و آگاهی به آنها داده میشود و حق برایشان روشن میگردد و بطلان اعتقاد شرکآلودشان برملا میگردد و به عبارتی حجت بر آنها تمام میشود.
هیچکس را قبل از بعثت رسول، و قبل از اتمام حجت نمیتوان کافر دانست و نمیتوان او را معذب به حساب آورد. خدواند میفرماید: «وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» (15 الإسراء)
چگونه ممکن است خداوند ارحمالراحمین در روز قیامت کسی را که حق برایش تبیین نشده، حجت برایش کامل نگشته، شاهد و نمونه را ندیده، مورد محاکمه قرار دهد و بدون «بینه» او را به عذاب ابدی محکوم گرداند؟!! اصلاً اینطور نیست.
«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَیَحْیَا مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» (42 انفال)
تا مرحلهی معرفت و شناخت، کافر و مؤمنی وجود ندارد و همه در رابطه با آن مسائل بنیادین مساوی هستند. بعد از معرفت و شناخت است یکی مؤمن و دیگری کافر میشود. «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً» (3 الإنسان)
و فرستادگان الهی و پیروان واقعی آنان، باید تا آنجا این مسائل بنیادین را برای مردم روشن نمایند، و به خوبی تبیین کنند، که بر مردم اتمام حجت شود، و بهانهای برای کسی باقی نماند. خداوند میفرماید: «إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِیسَى وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُوراً وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیماً رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لأَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» (163-165 النساء)
اگر پیام الهی آنچنان که توضیح داده شد، برایشان تبلیغ و تبیین شد، و نمونه و شاهد عملی را مشاهده نمودند، باز در برابر قبول آن، سر باز زدند و مقابله نمودند، آنگاه کافر میشوند.
بعد از این توضیحات باید گفت: آنچه از قرآن و سنت و کل موازین دینی دانشمندان اسلامی استنباط نمودهاند عبارت است از:
• مشرکین قبل از بعثت، و قبل از اتمام حجت، کافر نیستند.
• مشرکین قبل از بعثت و قبل از اتمام حجت، معذب و مخلد فی النار نیستند.
• مشرکین بعد از اتمام حجت به معنی واقعی کلمه، اگر با «کلّ حق»، به مقابله برخاستند کافر هستند و اگر با این اعتقاد از دنیا بروند مخلد فی النار هستند.
اگر در قرآن ظاهر آیاتی با آنچه گفته شد، در تضاد بود، مثلاً مشرکین بدون قید و به صورت مطلق، تهدید به عذاب دنیا و آخرت شده بودند مانند: «لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ» (73 الأحزاب)
با توجه به نص آیات دیگر (که نص بر ظاهر مقدم است) در تمام آن موارد به طور قطع منظور از مشرکین، کافرین هستند. یعنی مشرکینی که حق برای آنها تبیین شده و عالماً عامداً، با آن به مقابله برخاستهاند. مثلاً به این آیه توجه شود: «مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ» (17 التوبه). ممکن است سؤال شود اگر اینچنین است پس چرا قرآن آنها را به اسم مشرکین نام برده است؟ به این دلیل که کافرین زمان پیامبر از دو فرقه به وجود آمده و تشکیل شده بودند عدهای از آنها قبل از کفر از مشرکین جزیرةالعرب، و عدهی دیگر قبل از کفر از اهل کتاب بودند و قرآن اینها را به اعتبار «ما کان» به اسم «مشرکین»، نام برده است البته این را هم نباید فراموش کرد که: تمام کافرین، مشرک هم هستند و به این اعتبار میتوان آنها را مشرک نیز نام برد.
هرچند اهل کتاب هم به «شرک» خطرناکی، آلوده شده بودند، امّا قرآن آنها را به اسم خاصِ «اهل کتاب» نام میبرد نه به عنوان مشرکین.
قرآن میفرماید: «لَمْ یَکُنْ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمْ الْبَیِّنَةُ» (1 البینة)
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ» (6 البینة)
اگر به دوران رسالت رسول خدا حضرت محمد (ص) برگردیم، موضوع بیشتر روشن میشود. قبل از بعثت پیامبر بزرگ اسلام (ص) تمام مردم جزیرةالعرب ـ به جز عدهی قلیلی ـ یا مشرک بودند یا اهل کتاب.
امّا بعد از بعثت رسول نور و رحمت، همهی آنها به دین اسلام دعوت شدند. رسول مبعوث برای تمام مردم، و رحمة للعالمین، با آیات قرآن مسائل توحید، رسالت، معاد، هستی و انسان را با بهترین وجه تبیین و حقیقت دین را برای آنان روشن نمود و برای هر کدام از آنها به اهل کتاب وجه مشرکین کامل میشد، در صورت برخوردار بودن از قلبی حقپذیر و فراهم بودن شرایط، به صف مؤمنین میپیوستند و اینها مؤمنین از اهل کتاب و مؤمنین از مشرکین بودند.
و عدهای هم که قلبی ناسالم و پر از کبر و غرور داشتند، بر اعتقاد باطل خود اصرار ورزیدند و به صف کافرین پیوستند و قرآن آنها را کافرین از اهل کتاب و کافرین مشرکین مینامد: «مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ» (105 البقرة)
و در پایان استناد به چند آیه از قرآن، دربارهی این موضوع که هم مشرکین و هم اهل کتاب قیل از آمدن «بیّنه»، کافر نیستند، ما را از توضیحات اضافی بینیاز میکند.
«لَمْ یَکُنْ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمْ الْبَیِّنَةُ رَسُولٌ مِنْ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً» (1-2 البینة)
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ + مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ» (6 البینة و 105 البقرة)
«وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (9 التوبة)
در اینجا «المشرکین» به معنی حقیقی خود میباشد؛ یعنی کسی که هنوز کلام خدا را نشنیده است. یعنی هنوز سرنوشت «کافر یا مؤمن» بودنش معلوم نیست.
«أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُوْلَئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ فِی الزُّبُرِ» (43 القمر)
خطاب به مشرکین مکه که آیا کافرهای شما از کافرین اقوام گذشته بهتراند.
*برگرفته از بخش سؤال و پاسخ سایت مکتب قرآن
نظرات
مطلب جالبی است دستتان درد نکند.