تهران- ایرنا- شهرنشینی و شهروندی دو مفهوم متفاوتند. هرکس در شهر زندگی میکند، خود به خود شهروند نیست. شهروندی یک مفهوم حقوقی ـ جامعهشناختی و مرتبه ای فراتر از شهرنشینی است به گونهای که ممکن است در جامعهای همه روستانشینان «شهروند» باشند و در جامعه دیگری هیچیک از شهرنشینان شهروند نباشند. [شهرنشینی و شهروندی] در یادداشت روزنامه اطلاعات که روز شنبه به قلم علیرضا خانی منتشر شد؛ آمده است: ما در ایران شهرنشین داریم تا شهروند. برای همین دولت با ارائه منشور حقوق شهروندی تلاش میکند تا مفهوم شهروندی را در کشور تحقق بخشد. هرچند این کنش دولت نیز مانند بسیاری از کنشهای دیگر و بلکه همه کنشهای دیگر، بلافاصله تفسیر سیاسی به خود گرفته و منتقدان و مخالفان، دولت را آماج حمله و دشنام قرار دادهاند، لیکن گمان نمیرود کسی بر نفس حقوق شهروندی ایرادی بگیرد و مثلاً بگوید که ما نباید حقوق شهروندی داشته باشیم! هرچند جامعه ایران، سابقه شهرنشینی چند هزار ساله و خلق تمدنهای بزرگ دارد، اما در قرون اخیر شهرنشینی از اواخر دوره قاجار رونق گرفت و در دوران پهلوی اول و دوم سرعت یافت و در دوران معاصر به اوج خود رسیده است به طوری که فقط طی نیم قرن اخیر نسبت جمعیت شهری به کل جمعیت کشور از 30درصد به 75درصد رسیده است. شهرها تفاوت ماهوی با روستاها دارند. در روستا روابط اجتماعی چهره به چهره است، اما در شهرها روابط ارگانیک و سازمانیافته است. در روستاها تقسیم کار اجتماعی شکل نگرفته و همگان همه کاری میکنند اما در شهرها تقسیم کار و تخصص شکل میگیرد. علاوه بر تفاوتهای اجتماعی، شهرها معمولاً از فضاهای اجتماعی برخوردارند. شهرها از کتابخانه، سینما، دانشگاه، فرهنگسرا، تئاتر، پارک، تفریحگاههای عمومی، ورزشگاه، مجتمعهای رفاهی و فروشگاهی، فرودگاه، شهرداری، راه آهن، هتل، مترو، شبکه حمل و نقل عمومی، بیمارستان، نمایشگاه و… برخوردارند. اما در کشور ما طبق قانون تقسیمات کشوری، وقتی جمعیت روستایی از 5 هزار نفر بیشتر میشود، خود به خود دهداری آن تبدیل به شهرداری میشود و نام شهر به خود میگیرد بدون آنکه کمترین الزامات شهری را داشته باشد. شهروند به انسان شهرنشین یا روستانشینی اطلاق میشود که در یک قلمرو ملی مرزبندی شده، از حقوق و تکالیفی به نسبت دیگر شهروندان و نیز حاکمیت برخوردار باشد. کسی که حقوقی ندارد، شهروند نیست و کسی که نسبت به هموطنان خود احساس تکلیف و وظیفه ندارد شهروند نیست ولو آنکه در مرکز پایتخت زندگی کند. برای آشنایی با انواع و میزان حقوق و تکالیف، شهروندان باید از حد لازمی از دانش و آگاهی عمومی برخوردار باشند. بنابراین شهروندان باید از یک نظام آموزشی منسجم و سازمانیافته بهره ببرند ضمن اینکه نظام رسانهای، آنها را از تازه ترین رویدادهای شهری، ملی و بینالمللی مطلع کند. مفهوم شهروندی در مکتب جامعهشناسی آلمانی پدید آمد. این اصطلاح از این رو خلق شد که شهر تفاوتهای بنیادینی با روستا دارد. در جامعهشناسی چپگرا، مفهوم طبقه، تضاد طبقاتی و مبارزه طبقاتی و دستیابی به آزادی اساساً در شهر نمودار میشود نه در روستا. تحصن، میتینگ، اعتراض، راهپیمایی، انقلاب و… اساساً در شهرها رخ میدهند نه روستاها. در دیدگاه لیبرال و نئولیبرال نیز شهرهای جدید مراکز «مصرف جمعی»اند. بنابراین موتور محرکه اقتصاد را شهرهای بزرگ به کار میاندازند. تا زمانی که مصرف نباشد، تولید شکل نمیگیرد و تولید است که برای همه اقشار و طبقات، درآمد ایجاد میکند. فردیناند تونیس جامعهشناس آلمانی بیش از یکصد سال پیش دو مفهوم گمنشافت و گزلشافت را به ترتیب برای جوامع محلی (روستا) و جوامع بسیط (شهر) به کار گرفت. او معتقد بود در روستا زندگی اجتماعی شبیه یک ارگانیسم زنده است که در آن مردم دارای اهداف مشترکی هستند اما در شهر زندگی اجتماعی به صورت یک تجمع مکانیکی مملو از فردگرایی است در عین حال شهر مرکز تجارت، صنعت، علم و فرهنگ است. در شهرها روابط اجتماعی مبتنی بر قرارداد است و برای همین شهرها باید آکنده از نظم باشند. در روستاها روابط اجتماعی مبتنی بر تعلق به گروه و قبیله است اما در شهرها که افراد از قید و بند گروه بریده شدهاند، کنترل اجتماعی توسط قرارداد، قوانین و مقررات شکل میگیرد. حسابگری، عقلانیت، توجه به منافع فردی، رقابت، تلاش برای پیشرفت و حاکمیت سلسلهمراتب و قانون از جمله ویژگیهای گزلشافت است. تونیس به نکته جالبی اشاره میکند. او میگوید در گمنشافت (روستا) وقتی کسی میپرسد «حالت چطور است؟» در واقع میخواهد از وضع جسمانی و شرایط خانوادگی و احیاناً مشکلات فرد مطلع شود، اما در گزلشافت (شهر) این جمله فقط یک تعارف و برای رعایت ادب است و هیچ معنایی ندارد. بر همین اساس، وقتی در شهر زندگی میکنی هرگز از زخم معدهات برای دوستی که در خیابان از تو میپرسد «حالت چطور است؟» تعریف نکن، چون این عبارت فقط یک تعارف است و تو در پاسخ باید بگویی مرسی! اما این یک سوی داستان است. جامعه شهری برای اینکه بتواند در انبوههای از انسانها با خاستگاهها و سلایق متفاوت، به حیات و نظم خود ادامه دهد، باید به قوانین معینی تن دهد. این قوانین در مواردی به نفع شهروند است و او را از امتیازی برخوردار میکند (حقوق) و در مواقعی به نفع طرف مورد تعامل شهروند است و شهروند باید با تن دادن به آن، طرف مقابل را از امتیازی برخوردار کند. (تکالیف) چون جامعه شهری عبارت از کنشهای متقابل پایداری است که در ساختارهای نظاممند و تعریف شده متبلور میشود. طرف تعامل شهروندان، از یک سو سایر شهروندان هستند و از سوی دیگر، دولت (به معنای حاکمیت). شهروندان نسبت به یکدیگر و نسبت به دولت وظایفی دارند و درست به همینرو از حقوقی نیز برخوردارند. امکان ندارد که شهروندی نسبت به دولت وظیفه داشته باشد اما از حقوقی بهرهمند نباشد. در واقع حقوق شهروندان از دولت، همان تکالیف دولت نسبت به شهروندان است. دولتهایی که شهروندان را یکسره صاحب وظایف و تکالیف میدانند اما وظایف خود در برابر شهروندان را به رسمیت نمیشناسند، قطعاً دولتهای موجه و مشروعی نیستند و شهروندان نیز خود را در برابر آنان ملزم به انجام تکالیف نمیدانند. در آن سو، شهروندانی که دولتها را یکسره مکلف به انجام خدمات بدانند اما خود را در برابر دولتها و بهویژه در برابر سایر شهروندان، صاحب تکلیف ندانند، قطعاً از عنوان شهروندی برخوردار نیستند. چه، دولتها، بر مبنای اصل تعریف شده، برخاسته از میثاق شهروندان و عصاره انتخاب آگاهانه آنانند. بنابراین دولتها، نماینده سایر شهروندانند و از این روست که هر شهروند باید به دولت به عنوان وکیل و نماینده ملت ـ یعنی شهروندان ـ احترام بگذارد و تکالیف خود را در برابر دولت (یعنی سایر شهروندان) به درستی ادا کند بنابراین عرصه دولت از ملت قابل تفکیک نیست و برای همین اصطلاح «دولت ـ ملت» در قرن بیستم بهوجود آمد. وقتی شهروندی، اموال عمومی را تخریب میکند، حقوق سایرین را زیرپا میگذارد، مالیات نمیپردازد، در اداره دولتی یا عمومی کارش را به درستی انجام نمیدهد، مرتکب فساد اداری یا مالی میشود اساساً از معنای شهروندی خارج شده است. آنچه در صدر مقاله آمد که در ایران بیشتر شهرنشین داریم تا شهروند از این روست که بسیاری مردمان، عرصههای عمومی را متعلق به دولت میدانند و حقوقی برای سایر هموطنان قائل نیستند و اساساً برای این معنا آموزش لازم را ندیدهاند. برای همین است که غالباً اگر از سرنشین خودرو گرانقیمت که قوطی نوشابهاش را از پنجره خودرو پرت میکند وسط خیابان، بپرسید چرا این کار را کردی؟ ممکن است بگوید چطور مگه؟! این رفتارها و بسیار رفتارهایی از این دست، نشان میدهد شهرنشینان عرصههای عمومی را متعلق به دولت میدانند نه خودشان و سایر همشهریان و جالب است که دولتها را نوعاً در برابر خود میدانند و نه در کنار خود. این دیدگاه گمان دارد که دولتها از آنها مالیات میستانند، در مواقع ضروری از جمله انتخابات از آنها استفاده میکنند، اما وظایف خود را در برابر شهرنشینان ـ یا شهروندان ـ انجام نمیدهند و شهروندان هم ابزارهای قدرتمندی در اختیار ندارند که دولتهای صاحب قدرت را مجبور به ایفای وظایف و انجام تکالیفشان کنند. بنابراین، عرصههای عمومی که از نظر آنها محل جولان دولتهاست، جایگاه تلافی کردن است. خانهاش را تمیز میکند و زبالهاش را در پیادهرو ـ که عرصه دولت است ـ میریزد، ساحل را آلوده میکند، درخت را میخشکاند و از پشت سر افسر راهنمایی ـ که مأمور دولت است ـ وارد خیابان یکطرفه میشود. نیک که بنگریم، عرصههای عمومی ما، جایگاه تقابل شهرنشینان با دولتهاست. از آسیب رساندن به اموال عمومی تا ساخت و ساز غیرمجاز و تجاوز به حریم معابر عمومی. دولتها اگر میخواهند شهرنشینان تبدیل به «شهروند» شوند باید ابتدا حقوق آنها را به رسمیت بشناسند و همزمان با آن، وظایف و تکالیف خود در قبال شهروندان را به درستی عمل کنند. فراموش نکنیم ما در جامعهای زندگی میکنیم که بسیاری از اختلافات بر سر آن است که اساساً دولتها از بسیاری از وظایف و تکالیف خود در قبال شهرنشینان (شهروندان) آگاه نیستند و بسیاری از حقوق شهروندان را به رسمیت نمیشناسند و ایضاً شهروندان نیز از حقوق و تکالیف خود ناآگاهند. در بسیاری از میزگردهای تلویزیونی که با حضور نمایندگان دولتها و کارشناسان غیردولتی برگزار میشود، اساساً دعوا بر سر آن است که یک طرف میگوید این کار از وظایف دولت است و نماینده دولت میگوید چه کسی چنین گفته است؟! سخن را کوتاه کنیم. برای دستیابی به رابطهای پایدار و سازنده میان دولت(همه دولتها) با مردم(همه شهروندان) ابتداییترین کار، آگاه شدن هر دو سوی معادله از حقوق و تکالیف خود است. آگاهی گام نخست برای اجراست و ممکن است اجرای حقوق شهروندی کماکان زمانبر باشد، اما میتوان امیدوار بود که پس از اجرای آن، جامعه ایران از «شهرنشین محور» به «شهروند محور» تغییر وضعیت دهد و هزینهها و انرژیهای بسیاری که تاکنون صرف اصطکاک میان شهروندان و دولتها میشده است، صرفهجویی و جهتدهی شود. از همینرو، منشور حقوق شهروندی که هفته پیش توسط دولت ارائه و منتشر شد گام بسیار خوش یُمنی برای آغاز آگاهی شهروندان و حاکمیت از حقوق و تکالیف خود است. بسیاری از مخالفان دولت، این منشور را یک کار تبلیغاتی و سیاسی خواندند که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری رخ داده است. ما از نیّت و پشت پرده ماجرا هیچ اطلاعی نداریم، اما این منشور را اگر یکایک شهروندان بخوانند به حسی مطبوع خواهند رسید و احساس خواهند کرد بالاخره یک بار دولتی حقوق مردم را به صورت شفاف روی لوحی به آنها ارائه کرده است. وانگهی، حقوق شهروندی چنان از اهمیت و ضرورتی برخوردار است که حتی اگر دولت، صرفاً با غرض تبلیغاتی و انتخاباتی چنین منشوری را تدوین و منتشر کرده باشد، باز هم ذرهای از اهمیت آن نمیکاهد، چرا که از یک سو، آگاهی بخشی، فی حد ذاته هیچ منافات و تضادی با رخدادهای دیگر، حتی انتخابات، ندارد و از دیگر سو، منشور حقوق شهروندی یک سند قابل افتخار و یک اتفاق بیسابقه در تاریخ معاصر ایران است. بنابراین، بهترین و عاقلانه ترین کاری که منتقدان میتوانند در قبال منشور حقوق شهروندی انجام دهند آن است که خود را در آن شریک و با آن همسو کنند تا در اعتبار و افتخار این حرکت ارزشمند و انکارناپذیر سهیم شوند و با نقد مشفقانه، راه را بر بهتر و کاملتر شدن و قرار گرفتن در مسیر اجرا هموار کنند نه اینکه با مخالفت با منشور، خدای ناکرده خود را از چشم نسل جوان و پویا و علاقهمند به بالندگی و ترقی و حقوق شهروندی، بیندازند. *منبع: روزنامه اطلاعات،1395،10،04 **گروه اطلاع رسانی**9117**2002**انتشار دهنده: فاطمه قناد قرصی انتهای پیام /*

نظرات