مقدمه
یکی از مسئولیتهای اصلی علم تاریخ به عنوان یک دانش، ارزیابی اسطورهها بر اساس بررسیهای اصولی و یافتن جایگاه اصلی آنان است. علاوه بر آن، علم تاریخ وظیفه دارد تا ماجرای اصلی مرتبط با اسطوره را بیان کند و مبنای اصلی کار در اینجا، فهم حقیقت ماجرا و انجام روشمند تحقیق مبتنی بر اصول علمی آن است.
بدون تردید ایدئولوژی به سبب آنکه اهداف و مقاصد ویژه خود از جمله اهداف سیاسی خاصی را دنبال میکند و از زاویه خاص به مسأله مینگرد و در آن منافع خاصی لحاظ شده است، برای نقل تاریخ و انتخاب موضوع تاریخی (حتی به صورت غیر عمد) و ابعاد وزنی و حجمی آن، روش ویژه خود را دارد.
مضاف بر آنکه، ایدئولوژی در تقسیم زمانی تحولات تاریخی و زمانبندی آن، دست میبرد. از این رو در چنین کاری، توصیف یک دوره خاص معمولاً یک صفت ایدئولوژیک میگیرد. به همین سبب عمل تاریخ نویسی و کار مورخان باید مورد نقد جدی و قاطع قرار گیرد و در اینجاست که اهمیت کار آکادمیک به ویژه در چنین دانشی، مشخص میگردد و از این رو آزادی کامل نقد و مناقشه علمی میان مورخان بدون در نظر گرفتن مقدسات و محرمات، ضرورت مییابد.
علاوه بر آن، متون تاریخی مدام باید مورد ارزیابی و نقد مجدد قرار گیرد، زیرا این عمل علاوه بر آنکه برای یافتن و کشف رخدادهای جدید از دل مطالب گذشته لازم است و نیز ابزارهای جدید نقد و بررسی و تجزیه و ترکیب حوادث در متون تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد، یک مسأله بسیار مهم دیگر نیز در این عمل اهمیت مییابد، زیرا با تغییر نگرشهای سیاسی و افول نگرشهای مطرح گذشته، امکان مجدد نقد و ارزیابی تحولات بدون تاثیرپذیری از قدرتهای سیاسی مرتبط با تحولات تاریخی، پدید میآید.
گاهی با بررسی متون تاریخی ـ پس از افول قدرتهایی که متن تاریخی در آن زمان نوشته شده ـ مشخص میگردد که این متون از زاویه ایدئولوژیک ویژهای نگاشته شده که بیشتر تامین کننده نظر همان قدرت هاست و آنها درباره سرآغاز و پایان دورههای طلائی و دوران انحطاط نظر دادهاند. با بررسی و نقد مجدد تاریخ میتوان دریافت که آن سر آغاز یا پایان (صعود و سقوط) ضرورتا درباره آن مقطع تاریخی صحیح نبوده است و در جریان تاثیرگذاری یک قدرت یا نگاه ایدئولوژیک، برخی وقایع مورد تاکید قرار گرفته و بخشهای دیگری نادیده انگاشته شده است. گاهی نیز در این گونه متون به جای آنکه اسطورهها، از مبنای تاریخ نویسی حذف شده باشند، به عنوان مبنای نگارش و روایت قرار گرفته یا در آن تاثیرگذار بودهاند، به همین سبب نگارش تاریخ به نوعی در خدمت آن اسطوره قرار گرفته است، بعد هم متوجه میشویم که هر دوی آنها (روایت تاریخی و اصل اسطوره) در خدمت اهداف سیاسی یک گروه ملی یا مذهبی یا در خدمت یک حکومت بوده است.
به همین سبب است که هر از چند گاهی نادرست بودن یک متن تاریخی که بر مبنای یک ایدئولوژی یا بر اساس زاویه دید یک حکومت خاص نگاشته شده، عیان میگردد. در چنین تواریخی، منطقهای به گونهای توصیف میگردد که انگار در طول تاریخ از مناطق دیگر کاملا متمایز و برجستهتر بوده است یا آنکه مردمی که در این قطعه از زمین زندگی میکردهاند تاریخی مستقل از دیگران و منسجم در میان خود داشتهاند. نکتهای که در اینجا از مسائل دیگر مهمتر مینماید این است که هرگاه تاریخی بر اساس یک ایدئولوژی خاص نگاشته میشود، گاهی چنین به نظر میآید که برخی از وقایع آن مانند پوسته و برخی دیگر مانند هسته هستند. وظیفه نقد تاریخی آن است که این حقایق پنهان را آشکار ساخته و با تبیین نگاه سیاسی موثر در تدوین تاریخ، نقش اقلیت یا اکثریت نژادی یا هیأت حاکمه را در نگارش آن متن تاریخی مشخص سازد.
با این وجود، زیرساختهای معرفتی همه اینها، اثبات یا نفی یا مناقشه یا تردید در موضوع تاریخی را میسر و امکان پذیر میسازد و به این ترتیب تاریخ علمی از اسطوره و تاریخ مقدس باز شناخته میشود.
این نکته را باید در نظر داشت که اسطوره و تاریخ مقدس بیانگر اعتقاد گروه یا گروههایی از انسانها درباره چیزهاست و نه تاریخ آن چیزها. محتوای هر اسطوره معنای و مفاهیم مربوط به یک گروه از انسانها را نشان میدهد و بیشتر به ریشه، هدف و علت وجودی آن میپردازد، مضاف بر آنکه به یک حق تاریخی اشاره دارد که برای آن حادثه در نظر گرفته شده است. از این رو و بدان سبب که یک مسأله اعتقادی در درون آن اسطوره نهفته است، مناقشه و گفتوگوی انتقادی و علمی درباره آن، بسیار دشوار میگردد. البته به باور این حقیر، این موضوع را نیز باید در نظر داشت که اعتقاد نیز خود دارای درجات و مراتبی است، بنابراین میان ایمان به برخی حقایق ساده ـ که تکذیب آن نیز ممکن است ـ و ایمان و اعتقاد به خداوند عز و جل تفاوت بسیاری وجود دارد. به همین سبب هرگاه یک روایت تاریخی منسجم به جای یک روایت تاریخی دیگر که شماری از مردم به آن اعتقاد دارند، بر ملا شود، ممکن است ایمان افراد به علت نادانی یا تقلید صرف، با وقایع جزئی دچار ضعف شود، اما بر عکس هیچ حقیقتی نمیتواند ایمان به قدرت لایزال خداوند را نقض کند.
حال، چنانچه یک متن تاریخی مقدس با دینی پیوند بخورد، در اینجا مشکل تعامل با کتابهای مقدس پدید میآید، زیرا در اینجا از یک سو کتاب تاریخی است و از سوی دیگر به سبب آنکه حوادث و مفاهیمی مرتبط با عالم لاهوت در آن به صورت رخدادهای تاریخی نقل شده است، متن مقدس جلوه میکند. در چنین وضعی نقد دشوار و مناقشه و گفتوگو درباره آن حوادث، سخت میگردد. در اینجا بهترین وسیله آن است که از مجادله و برخورد میان موافق و مخالف پرهیز شود و تلاش گردد تا بخش مقدس تاریخ شامل رخدادها، سمبلها، اماکن و عجائب و آثار آن از بخش دنیوی آن متن تاریخی جدا شده و هر یک به صورت مجزا مورد بررسی قرار گیرد و در دومی (بخش دنیوی) اسناد و آثار باستانی و تاریخی بر جا مانده با آنچه درباره آن در متن آمده، تطبیق داده شود و دلایل، شواهد و خاطرات و روایات و غیره مورد ارزیابی، بررسی و تأمل قرار گیرد. همچنین باید بدانیم که عقل سلیم در برابر خرافات و اعتقادات باطل به عنوان یک موضوع تاریخی، تسلیم نمیشود.
بخش دیگر تاریخ که به نوعی مقدس تلقی میشود و در آن مفاهیم و معماهایی وجود دارد یا آنکه درسها و عبرتهایی در آن نهفته است ـ همان گونه که در تواریخ اسلامی موجود است و کتابهای اخبار و رخدادها و درسهای آموزنده از آن جملهاند ـ به روش خود مورد تحلیل قرار میگیرد.
اما سیاست با این جداسازی مخالف است. سیاست خود محصول وضعیتی دنیوی است که در آن قدرتها و منافع نقش مهمی ایفا میکنند و بر همین اساس اسطوره و تاریخ مقدس در تسخیر سیاست قرار میگیرد و برای توجیه و بیان سبب اقدامات سیاسی بکار گرفته و از آن برای ایجاد یک نگرش متفاوت، بسیج و تسخیر امکانات افراد مختلف استفاده میشود و هدف از آن بیشتر کسب مشروعیت است. در هر نگرش ملی ـ به ویژه در زمان مناقشات ـ تاریخ مقدس با تاریخ دنیوی در هم آمیخته میشود. در متون مقدس، مناسبتها، نبردها و حوادث و اماکنی وجود دارد که از سوی یک جریان سیاسی به عنوان مقاطع حساس تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد تا درک و مشروعیت ویژهای برای صاحبان آن جریان سیاسی پدید آورد.
اما در هیچ جای دنیا تاریخ مقدس با تاریخ دنیوی به اندازهای که در قدس در هم آمیخته شده است، در هم نیامیخته است. منبع تاریخ مقدس در اینجا همان متون مقدسی است که داستان یا حکایتی را درباره این شهر روایت کردهاند. این متون و این داستانها، نگرشی خاص در برخی ملتها ایجاد کرده که گاهی با اصل واقعه تاریخی فاصله بسیار دارد و گاهی نیز میان گروههای درگیر در یک مناقشه تاریخی، جدایی فراوان میاندازد و میان خیر و شر و روند تاریخی و خواننده آن فاصلهها بروز میکند. شهر قدس در همه این روایتها، اساس داستان است. مبانی این داستانها یک نسل کامل از مورخان غربی و خاورشناسان را پدید آورده است که با این داستانها در خانه و مدرسه و کتابهای ادبیات و هنر زندگی کرده و بر اساس آنها پرورش یافتهاند. آنان تورات یا آنچه را که مسیحیان بدان کتاب عهد قدیم مینامند، بسیار خواندهاند. این کتاب برای آنان هم کتاب تاریخ بوده و هم داستان زندگی یک ملت. بعدها که در رشته تاریخ تخصص یافتند، تلاش کردهاند تا دلایلی پیدا کنند که این داستانها و محل وقوع آنها را تایید کند. آنان برای این منظور زمینها را حفر کردند و گمان میکردند که موجودات پیدا شده در این حفریات همانهایی هستند که در ذهن خود با آن آشنا بودند. ابزار یک منطق تسلسل وار است که با دلایل به ظاهر مادی و علمی خودش را اثبات میکند! اما متأسفانه آنچه تولید میشود به صورت آشکاری یک ماده ایدئولوژیک است.
این ماده همچنین ابزاری برای بهره برداریهای سیاسی است که بر اساس آن ساکنان فعلی فلسطین را ساکنانی موقت و عبوری از این سرزمین معرفی میکنند و به باور آن مورخان و خاورشناسان غربی، این مردم (فلسطینیان) به صورت موقت و گذرا در تاریخ اصلی این سرزمین به وجود آمدهاند.
حقیقت، قوانین بین المللی و روابط ملتها بر اساس حق هر ملت در سرزمینی که زندگی میکند و اجدادش در همان سرزمین زیستهاند، شکل میگیرد. آنها در سرزمین خود کشاورزی و زراعت کرده و آن را برای زندگی آماده ساخته و با عرق جبین آباد ساختهاند و دلاوریها و داستانهای هر ملت در همان سرزمین شکل گرفته و تمدن و میراث کهنش را در آن ساخته و توسعه دادهاند.
تصور کنید اگر ساکنان هر کشوری در جهان را به عنوان ملتی عابر و موقت در تاریخ آن سرزمین قدیم و حقیقی و مقدس به شمار آوریم و بر این باور باشیم که این تاریخ مقدس، صاحبان دیگری دارد و این صاحبان آن ملت موقت را گروهی بیبرنامه یا دکور یا در بهترین حالت کارگران حفاری بدانند، چه اتفاقی رخ میدهد.
تصور کنید که اگر تصمیم بگیریم این تاریخ مقدس را مبنای اعطای حق برای یک گروه در این کشور قلمداد کنیم، چه میشود؟! طبیعی است که چنین تصوری حتی درباره ملتی که چند صد سال است در منطقهای زندگی میکنند و همه به یمن به وجود آمدن علم تاریخ مکتوب میدانیم کی به آن منطقه آمدهاند یا در آن سکنی گزیدهاند، امکان پذیر نیست، حال چه برسد به کشورهایی که اصلا وجود خارجی نداشتهاند و در دو قرن اخیر به علت تحولات ادغام و انفصال در منطقهای مانند اروپا پدید آمدهاند.
فلسطین و تاریخ مقدس
اما این حوادث چیزی است که هم اکنون در فلسطین رخ میدهد. این همان راهبرد ایدئولوژیکی است که برای مصادره این سرزمین و بیرون راندن ساکنان اصلیاش مورد اجرا قرار گرفته است. این کار در حقیقت گرفتن یک حق تاریخی و مقدس از ساکنان این سرزمین است، زیرا آنان از صدها و هزاران سال پیش تاکنون در این سرزمین زیستهاند و این مسأله را هم خود آنان میدانند و هم دیگران آنها را به همین شیوه میشناسند. تمدنی که در فلسطین وجود دارد آمیزهای از فرهنگها و ملت هاست. آنها از زمان کنعانیان در این سرزمین زیستهاند و با ورود فرهنگ اسلامی و عربی، مصدر مشترکی در تمدن خود ایجاد کردهاند. اکنون برخیها تلاش میکنند تا آن تمدن کهن را با یک تاریخ دیگر جایگزین کنند، تاریخی که استعمارگران آن را تاریخ حقیقی و مقدس این سرزمین مینامند و به این وسیله درصدد بر آمدهاند تا رژیمی را به جای آنچه صدها سال در این سرزمین وجود داشته است، وضع کنند.
استعمارگران با وضع یک دیدگاه ایدئولوژیک، تلاش میکنند تا از آن به نفع برنامههای سیاسی، توسعه طلبانه و استعماری خود بهره برداری کنند. تلاش گسترده فرستادگان غیر نظامی کشورهای استعمارگر در ایام خلافت عثمانی با موفقیتی همراه نبود. سران صهیونیسم هم از تلاشهای خود در این راستا طرفی نبستند. کار به جایی رسید که حتی خبرنگاران و روزنامه نگاران این جریان هم با واکنشهای علمی و انتقادی گستردهای مواجه گردیدند. تاکنون نگرش خاصی بر دیدگاه سیاسی و رسانهای و حتی دانشگاهی و علمی غرب ـ به ویژه رژیم صهیونیستی ـ در رابطه با فلسطین و حق تاریخی یهودیان در این سرزمین حاکم بوده و صهیونیسم جدید و ساختگی نماینده این تاریخ فرضی یهودی معرفی شده است.
بدون تردید، ابطال این نگرش با ابزارهای دقیق علمی و تاریخی و با دلیل و منطقه یک واکنش طبیعی به این موضوع است و باید مورد تشویق قرار گیرد. این امر زمانی اهمیت بیشتری مییابد که برخی از مورخان و مدرسان این علم در دانشگاه یا مرکزی علمی فعالیت میکنند که با خیانت به امانت، تاریخ مقدس یک دین معین را به عنوان تاریخ جهان، معرفی میکند و حال آن گروه علمی (مورخ و مدرس) میدانند که چگونه از این تاریخ نویسی برای اغراض سیاسی و اشغال یک سرزمین و اخراج ساکنانش از آن، بهره برداری و سوء استفاده میشود.
از سوی دیگر، واکنش آنهایی که در جریان این اشغالگری، سرکوب شده، سرزمینشان مصادره گردیده و خود از آن آواره شده یا به وسیله شهرک نشینان اشغالگر محاصره شدهاند، به شیوه دیگری است.
با همین اسطورهها و روایت هاست که خانهها و محلهها و روستاهای آنان نابود میشود، نامشان دگرگون شده و مناطق مختلف از هم جدا میگردد و ساکنان این مناطق از آنها کوچانده و اخراج شده و به جای روستاهایشان، شهرکهایی با نامهای بر گرفته از تورات ساخته میشود و ملت در سرزمین خودش به اقلیت تبدیل میشود و مهاجر معرفی میگردد و گفته میشود که اینها میهمانانی هستند که وارد اسرائیل شدهاند! جالب آنکه واقعیت دقیقا بر عکس این ادعاهاست و آنهایی که اسرائیل را بنا کردهاند، وارد فلسطین شده و اشغالگر آن محسوب میشوند.
از این رو، ملاحظه میشود آن کس که حوادث گذشته را وارونه میسازد، معمولا درباره عصر و دوره کنونی هم دروغ میگوید و به معکوس جلوه دادن حقایق معاصر تمایل فراوان دارد. اگر دروغ و فریبکاری چنین جریانی را با چشم خودمان میبینیم، چگونه میتوانیم نسبت به آنچه درباره گذشته میگوید، اطمینان و اعتماد کنیم؟!
در چنین وضعیتی چارهای جز مقاومت و مبارزه و مناقشه باقی نمیماند. مقاومت از موجودیت خود در سرزمینش مشروعیت میگیرد، مخالفت با استعمار به عنوان یک سرقت و تجاوز، دلیل حقانیت و قانونی بودن مقاومت است، زیرا استعمار نه از قوانین بین المللی تبعیت میکند و نه تاریخ مقدس.
با همه تفاصیل، اما مقاومت برای تقویت جایگاه خود به منابعی نیاز دارد که مشروعیت، ملی گرایی و دینی بودنش را تقویت و تاکید کند و این امر برای مقابله با دیدگاه توراتی و تقدس تاریخی طرف مقابل، لازم و ضروری است. مضاف بر آنکه برای مقابله با یک تاریخ مقدس باید از تاریخ مقدس دیگری کمک گرفته شود که درباره همان مکان مورد مناقشه، نظر و دیدگاه دیگری دارد. در این تاریخ، میراثی کهن از یک ملت، تاریخ و دینش وجود دارد و این امر میتواند خدمتی شایان برای مقاومت باشد.
مسأله این است که هر چه ناتوانی کشورهای عربی یا عدم تمایل آنان به مقابله و مواجهه با رژیم اسرائیل ـ به عنوان یک قدرت دنیوی که بر اساس یک جنگ و اقدام اشغالگرانه و مبتنی بر یک برنامه سیاسی و اجرای تجاوزگرانه و به هدف جعل یک امت و نهادهای آن شکل گرفته است و همه اینها اقداماتی دنیوی محسوب میشوند ـ مشخصتر میگردد، نقش تاریخ مقدس مخالف با تاریخ مقدس مورد ادعای صهیونیسم، پر رنگتر و افزونتر میگردد. علاوه بر آن، نقش ایمان و اعتقاد در روند بسیج و تحریک توده مردم کشورهایی که از انجام وظیفه سرباز زده و از ایفای نقش خود شانه خالی کردهاند، بیشتر میشود.
از آنجا که قدس در مرکز توجه تاریخ به اصطلاح مقدس صهیونیسم بوده و پایتخت آن قلمداد شده است، تلاش صهیونیسم برای تقویت موضع خود به ویژه از سال ۱۹۶۷ میلادی بر این شهر متمرکز شده است. واقعیت تاریخی اما خلاف این را نشان میدهد، زیرا صهیونیستها از شهرهایی مانند بوداپست و وین و پاریس و ورشو و اودیسه برخاسته و به تل آویو و کیبوتس و موشاو و ارتش دفاعی روی آوردهاند که همه اینها دنیوی است و ارتباطی با تاریخ مقدس دینی ندارد.
بر اساس تفکر صهیونیسم و مطابق با دیدگاه ملی گرایانه و مذهبی یهود، امکان مذاکره بر سر هر آنچه قدس اطلاق شود، وجود ندارد. به همین سبب آنان تلاش کردهاند تا دایره این نام را گسترش دهند. با این روش، صهیونیستها و کابینه رژیم صهیونیستی برای خود جایگاهی الهی قائل شدهاند تا جایی که مناطقی را که چندین کیلومتر از این شهر فاصله دارد زیر نام این شهر آوردهاند یا بخشی از آن قلمداد کردهاند و به این ترتیب آن مکان و منطقه دیگر قابل مذاکره نخواهد بود.
در مقابل این وضع، فعالیتهای اسلامی بر محور لزوم حمایت از مسجد مبارک الاقصی به عنوان نخستین قبله مسلمانان و سومین حرم شریف اسلامی و نیز تبیین و تشریح توطئههای پنهان و آشکار صهیونیسم علیه این مکان مقدس اسلامی، شکل گرفته و انجام میگیرد. بدون تردید ملتی هم که تحت اشغال قرار دارد قدس را نماد و رمز مهم خود میداند. مضاف بر آنکه این حرم مقدس اسلامی برای فلسطینیان ساکن بیت المقدس هم سرچشمه زندگی و مبنای هویت جمعی آنان به شمار میآید. در این میان، شهر خطوط ارتباطی شهر آنان از هم گسیخته شده و تلاشهای زیادی از سوی صهیونیستها برای جدا ساختن کامل این شهر از کرانه باختری صورت میگیرد و محلات مختلف (فلسطینی نشین) شهر قدس به مناطق فقیر نشین محاصره شدهای از جانب یک شهر یهودی نشین تبدیل شده است. فلسطینیان ساکن قدس از نهادهای ملی خود در داخل این شهر محروم شدهاند و از نظر اقتصادی و به سبب قطع ارتباط این شهر با کرانه باختری رود اردن کاملا به محاصره صهیونیستها در آمدهاند و اکنون مکانی جز مسجد شریف الاقصی وجود ندارند که در پیرامون آن گرد هم آیند به همین سبب این مکان را مامن و پناهگاه خود گرفته و به دفاع از آن برخاستهاند.
در این میان سایر مسلمانان در جهان عرب و سایر کشورهای اسلامی در قبال این قضیه بسیار مهم، قصور فراوان از خود نشان دادهاند. از یک سو توجه امت اسلامی فقط به قدس جلب شده است که این امر آنان را از توجه به تحولات مربوط به سایر مناطق این سرزمین باز داشته است. چنانچه در قدس نیز فقط به مسجد الاقصی توجه شود و به آنچه صهیونیستها در سایر محلات این شهر مرتکب میشوند، توجه نشود، باز این امر به نفع رژیم اشغالگر صهیونیستی است که درصدد است هویت تمام فلسطین را به نفع یهود تغییر دهد و عملا نیز در بخشهای زیادی موفق بوده و کار به جایی رسیده است که حتی در زیر مسجد مبارک الاقصی حفاریهای زیادی انجام داده و داستانهایی از وجود یک شهر فرضی در زیر این مکان مقدس اسلامی ساخته و پرداخته است و به این وسیله تلاش میکند، رفت و آمد گردشگران داخلی و خارجی به این محل را آزاد کند و در سایه این کارها به اهداف شوم خود برسد.
به باور ما، نگاه دینی به مسأله فلسطین و قدس باید با نگاه ملی و نژادی آن در قبال مبارزه با اشغالگران در هم آمیخته شود. بر این اساس، همه باید به این باور برسند که قدس همان حرم شریف مسجد الاقصی و فلسطین همان قدس است و وظیفه ملی، نژادی و دینی ایجاب میکند که در برابر هر گونه تجاوزی به هر نقطه از فلسطین، مقاومت شود. در قرآن کریم هم درباره مسجد مبارک الاقصی سخن به میان آمده و خداوند متعال فرموده است که ما اطراف این مکان مقدس را نیز مبارک گردانیدهایم. من در اینجا میخواهم توجه شما را به اهمیت همین «اطراف» مسجد الاقصی که خداوند آن را مبارک گردانیده است، جلب کنم.
اکنون باید بحث بر سر اینکه چه کسی معبد را بنا کرد و اینکه او سلیمان است یا داود یا یک پادشاه نیکوکار، کنار گذاشته شود. حتی اگر سام پسر نوح نیز این مکان را بنا کرده است، مهم نیست. همچنین سخن گفتن درباره اینکه خداوند متعال ابراهیم (ع) را در کجا به وسیله پسرش امتحان کرد و آن مکان قبه الصخره در قدس بود یا در کنار حجر الاسود در مکه مکرمه، سودی ندارد. این بحثها از مشروعیت تاریخ مقدس یهودی نمیکاهد و ممکن است بر توجه برخی به این مسأله بیافزاید و حتی اگر این معبد موهوم را مسجد هم بنامیم، باز هم دلیل خصم خود را تقویت کردهایم.
به همین سبب از شما میخواهم تا به آنچه که در قدس جریان دارد، توجه شود، زیرا اسرائیل فقط به اسطورهها توجه ندارد، بلکه از قدرت نظامی و لودر و بلدوزر و برنامه ریزی و ساخت و ساز و احداث جادهها و خیابانها و راه آهن و غیره بهره میگیرد تا مخالفان را در برابر عمل انجام شده قرار دهد و اهداف دنیوی خود را که با اسطورهها و تاریخ مقدس توجیه کرده، محقق سازد.
در دهههای اخیر، شاهد تغییرات گسترده در هویت و سیمای شهر قدس بودهایم. بدون تردید کسی که پیش از سال ۱۹۶۷ میلادی در این شهر متولد شده و از آنجا خارج گردیده و هم اکنون به این شهر باز میگردد، شاهد قدس دیگری خواهد بود. این همان واقعیت سیاسی موجود است که ضمانت نامههای ارسالی بوش برای شارون در آوریل سال ۲۰۰۴ میلادی، پدید آورده است. صهیونیستها تلاش میکنند تا وضعیت را به گونهای تغییر دهند که دیگر امکان بازگشت به وضعیت ماقبل سال ۱۹۶۷ میلادی امکان پذیر نباشد. رژیم صهیونیستی در این راستا تلاشهای بین المللی گستردهای نیز انجام میدهد، این رژیم اخیرا با کمک آمریکا از تصویب طرح پیشنهادی سوئد در اتحادیه اروپا مبنی بر لزوم تقسیم بیت المقدس و تبدیل آن به دو پایتخت جلوگیری کرد و آنچه در عمل تصویب شد این بود که قدس پایتخت دو دولت باشد! و دو طرف به تغییرات و تحولات به وجود آمده پس از ژوئن سال ۱۹۶۷ میلادی گردن نهند.
آنچه اکنون در قدس جریان دارد:
رژیم اشغالگر قدس از ابزارهای متعدد اداری و اجرائی زیر برای یهودی سازی این شهر و الحاق کامل آن به رژیم خود، بهره گرفته است:
۱. اختراع مفهوم قدس قابل مذاکره نیست و استفاده از این قداست کذایی در برنامههای سیاسی
۲. صهیونیستها تلاش دارند نام همه محلات، کوهها و غارهای موجود در بیت المقدس را با اسامی توراتی نام گذاری کنند و با این تغییرات درصدد ساخت شهرکهای جدید یهودی بوده و به این ترتیب ساکنان اصلی این مناطق یعنی فلسطینیان را میهمان قلمداد کرده تا به این وسیله آنان را تحت فشار گذاشته و زمینه اخراج آنان را از این مناطق فراهم آورند.
۳. توسعه محدوده شهری قدس. هدف صهیونیستها از این کار، گسترش دایره مفهوم قداست احتکاری و مجعولی است که خودشان ساختهاند. آنان تلاش میکنند با این کار مساحت بیشتری از این منطقه را از دایره مذاکرات احتمالی خارج سازند.
۴. مصادره اراضی عربها و ساخت شهرکهای اشغالی متعدد.
۵. کاهش تعداد فلسطینیان ساکن این شهر با اخراج و تبعید آنان. این کار با قلمداد کردن فلسطینیان به عنوان مهاجرانی که وارد اسرائیل شدهاند! انجام میگیرد. اشغالگران همچنین کارتهای شناسایی فلسطینیان ساکن قدس را از آنان میگیرند. این کارتهای شناسایی یا شناسنامهها به موجب قانون ورود به رژیم صهیونیستی در این رژیم «سند اقامت دائم در شهر قدس» نامیده میشود.
۶. قطع کامل ارتباط شهر بیت المقدس با سایر مناطق کرانه باختری رود اردن با استفاده از تغییر جایگاه حقوقی این شهر و متمایز ساختن ساکنان این شهر از سایر مناطق کرانه باختری با اسامی و تعاریف جدید و ساخت شهرکهای اشغالی در اطراف این شهر و ساخت دیوار حایل در اطراف آنکه به زبان عبری به آن «غلاف قدس» اطلاق میشود.
از سال ۱۹۱۷ میلادی بر اساس نقشهای که اشغالگران انگلیسی برای این شهر ترسیم کردند، بخش غربی شهر منطقه رشد و توسعه قلمداد شده و مناطق واقع در شرق آنکه در خارج از دیوارها قرار گرفتهاند، مناطقی با ساخت و ساز محدود لقب داده شدند. بر همین اساس در شهرک قدیمی داخل دیوارهای قدس نیز ساخت و ساز ممنوع اعلام گردید. از همان زمان اشغال، اداره استعمار انگلیس الحاق شهرکهای یهودی نشین اطراف قدس به این شهر را آغاز کرد. از این رو میتوان گفت که طرح توسعه شهر قدس به منظور انضمام یهودیان و افزایش شمار آنان در داخل شهر، و کاهش تعداد عربها و مساحت زمینهای در اختیار آنان، از همان زمان آغاز شده است.
اداره قیمومیت در سال ۱۹۴۷ میلادی شهرکهای بیت هکیریم و رمات راحیل را به محدوده شهر بیت المقدس ضمیمه ساخت. این شهرکهای یهودی نشین در آن زمان حدود ۴ کیلومتر با شهر فاصله داشتند. جالب آنکه در همان زمان محلات و روستاهای عرب نشین چسبیده به دیوارهای شهرک قدیمی قدس از جمله سلوان و طور و سور باهر از طرح الحاق به شهر باز داشته شدند و در نقشه جغرافیایی شهر قدس، خارج از آن معرفی گردیدند.
رژیم صهیونیستی نیز پس از تاسیس همان سیاست را ادامه داد و محدوده شهر بیت المقدس را تا شهرهای بیت لحم در جنوب و رام الله در شمال گسترش داد. به این ترتیب نقشه جغرافیایی ترسیم شده برای بیت المقدس به منطقهای گسترده از مناطق اشغالی اطلاق گردید. همه این اقدامات با آنچه در تورات بدان اورشلیم گفته میشد، خلط گردید. بر اساس مفاهیم توراتی یهودیان نماز خود را به سوی اورشلیم میخوانند و گفته میشود که «ای اورشلیم اگر تو را فراموش کند دست راستم مرا فراموش میکند». آیا مقصود از این مفهوم یک قدس آسمانی است که در روز قیامت با زمین پیوند میخورد؟! یا آنکه اورشلیم منطقهای ناشناخته است و مشخص ساختن محل دقیق آن ـ در صورتی که وجود خارجی داشته باشد ـ دشوار است؟! ما چیزی در این باره نمیدانیم. اما یقینا مقصود آن منطقهای نیست که اکنون تحت اداره شهرداری اشغالگران در قدس قرار دارد یا آن منطقهای نیست که ائتلافهای مختلف احزاب صهیونیستی در کابینههای این رژیم بر ابعاد آن توافق کردهاند.
همزمان با پایان یافتن جنگ سال ۱۹۶۷ میلادی، لیوی اشکول نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی خبر یکپارچه سازی دو بخش شرقی و غربی قدس را اعلام کرد (که منظور از آن الحاق منطقه اشغال شده جدید به منطقه اشغال شده قدیمی است). اما این اقدام آن قدر که امروزه به صراحت و افتخار از قدس یکپارچه سخن گفته میشود، علنی و آشکار نبود. رژیم اشغالگر قدس از آن زمان تاکنون از پیامدهای این الحاق در عرصه بین المللی نگران است. این نگرانی را میتوان در خودداری چهار تن از وزرای کابینه حزب کار (معراخ سابق) این رژیم از تایید این اقدام کابینه به وضوح مشاهده کرد، زیرا آنان معتقد بودند این کار میتواند مانعی بر سر فرایند صلح در منطقه باشد.
اما بیگن که در آن زمان یکی از وزرای کابینه رژیم صهیونیستی بود به صراحت از یکپارچه سازی قدس سخن گفت. با این وصف، صهیونیستها همچنان از تحریک عواطف و احساسات امتهای عربی و اسلامی و مسیحی در قبال اقدام خود به ویژه پس از شکستی که خورده بودند، احساس نگرانی میکردند. در اینجا ملاحظه میشود که صهیونیستها تا چه حد در کارهای خود هنر و حرفهایگری را به کار میگیرند تا کار آنان اجرایی، خشک، بیطرفانه و بیضرر جلوه دهد؟ آنها در متن مصوبه خود چنین آوردهاند: کابینه اسرائیل در جلسه روز ۲۷ ژوئن سال ۱۹۶۷ میلادی خود تصمیم گرفته است تا منطقه قدس شرقی را به اسرائیل ضمیمه کند.
این تصمیم با آنچه به اصطلاح قوانین بین المللی نامیده میشود کاملا در تضاد است. در قوانین بین المللی الحاق مناطقی که با زور و قدرت نظامی اشغال شده است، به اراضی اشغالگر ممنوع است.
در بخشی از مصوبه کابینه رژیم صهیونیستی در این باره آمده است: این مساحت از سرزمین اسرائیل که در ضمیمه نامه توصیف آن اعلام میشود، مناطقی تلقی خواهد شد که قوانین اداره و قضائی معمول در دولت (اسرائیل) در آن اعمال میشود.
البته در متن این مصوبه کلمه قدس ذکر نشده است. در همه نقشههای پیوست، بخشهای کوچک رنگی دیده میشود که نشان میدهد در آن مناطق قوانین اسرائیلی به اجرا در خواهد آمد. حتی در سخنان یعقوب شابیرا در کنیست رژیم صهیونیستی که به همین مناسبت ایراد شد، کلمه قدس شنیده نشد.
کینه توزی و فریبکاری صهیونیستها در قبال قدس به آن زمان محدود نمیگردد. این رفتار با گذشت زمان بیشتر و گستردهتر شده است. در مقابل، هر چقدر که زمان میگذرد، تمایل و توان عربها در واکنش نشان دادن به این اقدامات صهیونیستها کمتر و بیاثرتر میگردد. این امر با رنگ بازیها و نفاق آنچه از نظر ایدئولوژیک جامعه بین المللی نامیده میشود، بغرنجتر میشود.
کنیست رژیم صهیونیستی با لایحهای که کابینه این رژیم تنظیم کرده بود، موافقت میکند. در جریان این رای گیری، فقط چند تغییر کوچک در بخشهای قضائی و ماده ۱۱ آن و نیز قانون شهرداریها انجام شد تا با این لایحه همخوانی داشته باشد. در آن دوره، رژیم صهیونیستی از علنی کردن اخبار مربوط به موضوع الحاق قدس خودداری میکرد، اما در خفا به برنامه ریزی، کار و مصادره اراضی و ساخت شهرکهای اشغالی مشغول بود. به موازات آن، ساکنان عرب شهر قدس و اطراف آن، ناچار بودند تحت نظارت عدالت و قوانین صهیونیستی رفتار کنند و داد خود به بیدادگاه صهیونیستی ببرند و جالب آنکه احکام صادر شده در این زمینه همیشه به نفع مصادره کنندگان بود.
رژیم اشغالگر به موجب قوانینی خود وضع کرده بود، اراضی فلسطینیان را مصادره و خانههای آنها را ویران میکرد و سیما و ماهیت همه چیز را در اراضی اشغالی تغییر میداد، اما در مقابل، هیچ واکنشی از سوی عربها دیده نمیشد و آنها هیچ راهبرد بلند مدتی برای مقابله با این توطئه صهیونیستی در دست نداشتند و این در حالی است که اسرائیل برنامههای بلند مدتی برای این منظور در دست داشته و به مورد اجرا گذاشته است و از سوی دیگر قربانیان این تجاوزگری مجبورند برای شکایت به همان متجاوزان مراجعه کرده و بر اساس همان قوانین بر آنان حکم شود که همان متجاوزان وضع کردهاند.
روز سیام ژوئیه سال ۱۹۸۰ میلادی و در زمانی که بیگن نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود، کنیست رژیم صهیونیستی لایحهای موسوم به قانون اساسی برای این رژیم را تصویب کرد. در این لایحه قدس به عنوان پایتخت ابدی رژیم صهیونیستی نامیده شده است. البته کلمه «ابدی» در نظر سران رژیم صهیونیستی میتواند هر مفهومی داشته باشد و در حد یک کارمند یا خبرنگار از آن مورد استفاده قرار گیرد!
بیگن از همان زمانی که شهر بیت المقدس به اشغال کامل صهیونیستها در آمد، خواستار تصویب چنین قانونی بود. این کار پس از آن صورت گرفت که رژیم صهیونیستی نخستین معاهده صلح خود را با یک کشور عربی که اتفاقا بزرگترین کشور عرب هم محسوب میشود، امضا کرد. در پی این تصمیم، مساحت محدوده شهری قدس که تحت نظر شهرداری صهیونیستها در این شهر اداره میشد از ۵/۶ کیلومتر مربع به ۷۱ کیلومتر مربع افزایش یافت.
در سال ۱۹۹۳ میلادی هم محدوده این شهر یک بار دیگر افزایش یافت و به ۱۳۰ کیلومتر مربع بالغ گردید. کابینه رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۵ میلادی هم طرح جامع شهر بیت المقدس تا سال ۲۰۲۰ میلادی را به تصویب رساند که در آن شهرکهای صهیونیست نشین جدیدی به محدوده این شهر افزوده شدهاند. مضاف بر آنکه طرحهای راه آهن شهری و جادهها و فضای سبز گستردهای برای برخی از مناطق شهر در نظر گرفته شده است. بر اساس این طرح، ۴۰ % به مساحت کلی شهر بیت المقدس افزوده میشود. در همین اثنا بیت المقدس شرقی به مجموعهای از محلات عرب نشین تبدیل شده که شهرکهای صهیونیست نشین آنها را از یکدیگر جدا میسازد و در حدود ۱۰ شهرک صهیونیست نشین دیگر هم این محلات را به محاصره کامل خود در میآورند.
برای اجرای این طرح علاوه بر آنکه کابینه رژیم صهیونیستی و شهرداری صهیونیستی شهر بیت المقدس مشارکت داشته است، موسسات و نهادهای بین المللی یهودیان و صهیونیستها و چندین صندوق سرمایه گذاری بین المللی نیز همکاری داشته و در خرید زمین و خانههای اهالی اصلی این شهر فعالیت میکنند تا موانع احتمالی بر سر راه خرید و مصادره برخی مناطق با کمک این موسسات برداشته شود. در این میان، موسسات یهودی محلات عرب نشین را یکی پس از دیگری در مینوردند. آنها با بررسی وضعیت افرادی که از دنیا رفته و خویشاوندان آنان در خارج از این سرزمین حضور دارند، اسناد و مدارک جدیدی جعل کرده یا آنکه برخی از افراد این خانوادهها را با پیشنهادهای کلان تشویق به فروش خانههای خود میکنند.
ساکنان عرب شهر بیت المقدس اکنون دیگر از سوی هیچ موسسه حقیقی مورد حمایت قرار نمیگیرند. هم اکنون تنها کمیته قدس در این شهر فعال است که آن هم سالها پیش و زمانی که مسجد مبارک الاقصی از سوی اشغالگران صهیونیست به آتش کشیده شد، از سوی سازمان کنفرانس اسلامی تشکیل شده و این کمیته هم کاری جز انتشار بیانیه و برخی مصاحبهها کاری انجام نمیدهد و همین کار مختصر هم اخیرا محدودتر شده است.
میان سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ میلادی، اسرائیل به موجب قانونی به نام املاک غائبان که خود تصویب کرده بود، زمین شمار زیادی از عربهای ساکن بیت المقدس غربی را مصادره کرد. پس از سال ۱۹۶۷ میلادی رژیم صهیونیستی همین سیاست را در قسمت شرقی بیت المقدس بکار گرفت و این کار همچنان ادامه دارد. در همین حال در اراضی مصادره شده شهرکهای اشغالی جدید ساخته میشود و شهرکهای اشغالی «رمات اشکول» و «گفعات تسرفتیت» و «هار هتزوفیم» و «نفی یعقوب» و «گیلو» و غیره در همین مناطق ساخته شدهاند.
در موج جدیدی از ساخت شهرکهای اشغالی در اطراف قدس، شهرکهای صهیونیست نشین بسگات زئیو، متسودات زئیف، هار حوماه، معالیه آدومیم و عطروت ساخته شدند و به این ترتیب شهر بیت المقدس کاملا از کرانه باختری رود اردن جدا گردید. در سوی دیگر با ساخت این شهرکهای صهیونیست نشین، منطقه کرانه باختری نیز به دو قسمت مجزای شمالی و جنوبی تقسیم شد که ارتباط میان این دو قسمت نیز به سبب وجود این شهرکهای اشغالی با دشواریهای زیادی همراه است. گفتنی است که مصادره زمینهایی که این شهرکهای اشغالی در آنها ساخته شده، بر اساس قانونی صورت گرفت که رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۵۳ میلادی وضع کرده و آن را «قانون مصادره برای مصلحت عمومی» نام نهاده است.
بر مبنای ایدئولوژی صهیونیستها، ساخت شهرکهای اشغالی برای یهودیان مهاجر، یک مصلحت عمومی تلقی میشود که به این وسیله مصادره اراضی کسانی که از آن استفاده نمیکنند ـ حال این افراد از کشور کوچانده شدهاند یا به هر دلیل دیگر ـ توجیه میگردد. به این ترتیب رژیم صهیونیستی به ما میآموزد که قانون نمادی از ایدئولوژی است و برای اغراض و اهداف و منافع سیاسی تدوین میگردد. از این رو حتی اگر وضع کنندگان قانون به گونهای رفتار کنند که نشان از عدم وابستگی آنان به سیاست باشد، باز هم آنها سیاستمدار تلقی میشوند، اما در ریل خاصی از سیاست حرکت میکنند و آنچه در اطراف آنان میگذرد، نه آن را میبینند و نه درباره آن چیزی میشنوند.
تفسیر قانونی که برای اهداف سیاسی وضع شده است و نیز ارائه شکوائیه بر مبنای آن قانون و صدور هر حکمی بر اساس آن قانون، هر چقدر هم که علمی و بیطرفانه باشد، عملا در چارچوب سیاستی خاص قرار میگیرد که بر این اساس، این کار نه علمی و اصولی محسوب میشود و نه بیطرفانه تلقی میگردد. هنگامی که دادگاه به اصطلاح عالی رژیم صهیونیستی بر اساس چنین قوانینی حکمی صادر میکند، یقینا چنین کاری نه بیطرف بوده و نه علمی و قاعدهمند تلقی میشود. چنین دادگاهی هم مانند هر دادگاه اشغالگر دیگری، ابزاری برای توجیه سیاستها و سرپوش گذاشتن بر عملکرد غلط اشغالگران و در جهت اجرای طرحهای اسرائیلی سازی و یهودی سازی فلسطین و به منظور از میان برداشتن موانع از سر راه اشغالگران و شهرک سازیهای آنان است.
از سال ۱۹۶۷ میلادی تاکنون رژیم صهیونیستی بر بیش از ۸۵ درصد از اراضی قدس شرقی را به بهانههای مختلف از جمله قوانین تملک و املاک غائبین مصادره کرده است و حال آنکه این اراضی تحت نظر دولت اردن اداره میشد.
در این میان قوانین وضع شده از سوی صهیونیستها و جریان قضائی رژیم صهیونیستی نیز از زمان الحاق قدس به دیگر مناطق اشغال شده فلسطین توسط صهیونیست، در این کار با بخشهای اجرای همکاری کامل کرده و فریبکاری بزرگی در جریان تاریخ انجام دادهاند. در همین راستا، دادگاه عالی رژیم صهیونیستی با اعلام مصادره هر منطقه از مناطق اشغالی فلسطین، ساکنان فلسطینی و عرب آن را ـ به موجب قوانین وضع شده در رژیم صهیونیستی ـ مهاجرانی میداند که وارد اسرائیل شدهاند و حال آنکه اجداد این مردم نسل اندر نسل در این سرزمین ساکن بوده و صاحبان اصلی آن به شمار میآیند. جالب اینکه این دادگاه، زمان هجرت این افراد به این مناطق را از زمان الحاق قدس به مناطق اشغالی اسرائیل، محاسبه میکنند!
از آنجا که شهر بیت المقدس و خانههای ساکنان عرب این شهر به بخشی از اسرائیل تبدیل شده است ـ بر اساس قوانین رژیم صهیونیستی ـ، مقامات صهیونیست با جادوی قانونی که خود وضع کردهاند و در یک لحظه، همه ساکنان این شهر را به یکباره مهاجر تعریف میکنند.
برای مثال، دادگاه عالی رژیم صهیونیستی در قضیه دکتر مبارک عوض که در قدس متولد شده است، چنین عمل و اعلام کرد که هر کس که در قدس به دنیا آمده باشد، ضرورتا شهروند آن محسوب نمیشود! و به این ترتیب تبعید وی از آنجا مانعی ندارد و این کار بر اساس قانونی به نام «کارت شناسایی» در اسرائیل، قابل اجراست.
بر اساس قوانین رژیم اشغالگر قدس، کسی که وارد این سرزمین میشود، حق اقامت در آن را دارد، اما اگر از کشور دیگری حق اقامت گرفته یا کشور دیگری به او گذرنامه اعطا کرده باشد یا بیش از هفت سال در خارج از فلسطین زندگی کند، حق اقامتش در سرزمین اصلیاش را از دست میدهد! بر اساس این قانون، رژیم صهیونیستی برنامه پاکسازی گسترده نژادی فلسطینیان را در قدس به مورد اجرا گذاشته است و بر همین مبنا تنها در سال ۲۰۰۸ میلادی ۴۵۷۷ شهروند فلسطینی از حق خود در اقامت در این شهر محروم شدهاند.
دادگاه عالی رژیم صهیونیستی در ماه مه سال ۲۰۰۶ میلادی نیز با اجرای قانونی موافقت کرد که هر ساله قابل تجدید است. بر اساس این قانون، هیچ فلسطینی ساکن بیت المقدس حق ندارد با ساکنان کرانه باختری یا نوار غزه ازدواج کند و در صورت انجام چنین کاری، حق انتقال آن فرد به داخل قدس، سلب میگردد و ساکن بیت المقدس باید برای زندگی با آن فرد به منطقه دیگری برود.
سران رژیم صهیونیستی در طرح دیگری، طرحی را به اجرا گذاشتهاند که بر اساس آن در اطراف شهر بیت المقدس حدود ۸۸ کیلومتر دیوار حایل ساخته میشود. این تصمیم در کمیته ویژه کابینه رژیم صهیونیستی در امور قدس که چندین وزیر صهیونیستی در آن عضویت دارند به تصویب رسیده است. با اجرای این طرح ضمن آنکه شمار زیادی از خانههای فلسطینیان در مسیر ساخت دیوار از هم جدا میشود، جادههای ارتباطی این شهر با مناطقی مانند رام الله کاملا از بین میروند و محلهها و روستاهای زیادی در محاصره کامل این دیوار قرار میگیرند، مضاف بر آنکه با ساخت این دیوار حدود ۷۰ تا ۹۰ هزار فلسطینی از داشتن شناسنامه قدس یا اسرائیل محروم میگردند.
در روز ۱۱ مارس سال ۲۰۰۸ میلادی کابینه رژیم صهیونیستی اعلام کرد فهرستی از املاک فلسطینیان محله الشرف را که تحت تصرف یهودیان قرار گرفته است، تهیه میکند. این محله در کنار دیوار براق و در مجاورت حرم مسجد الاقصی قرار گرفته است. عربهای ساکن این محله در گذشته از این محل اخراج شدهاند. صهیونیستها با کوچاندن آنها، محلی را که اکنون یهودیان به آن دیوار ندبه مینامند (دیوار براق) ساختند. یکی دیگر از اهداف صهیونیستها، اسکان یهودیان در این محله بوده است. صهیونیستها پس از اخراج ساکنان محله الشرف که در داخل دیوارهای شهرک قدیمی قدس قرار دارد، آن را محله یهودی نام نهادند و مساحت آن را با مصادره اراضی دیگر فلسطینیان چندین برابر ساختند. با پایان گرفتن فهرست برداری، معلوم شد که صهیونیستها قصد دارند این اراضی را مصادره کرده و به تملک کامل یهودیان در آورند. این کار در گذشته نیز با واگذاری املاک افراد موسوم به غائبان (فلسطینیانی که از این سرزمین آواره شدهاند) به یهودیان تکرار شده است. هدف صهیونیستها از این گونه اقدامات، حذف کامل قضیه آوارگان و قدس از دایره مسائل مورد مذاکره میباشد.
رژیم صهیونیستی با انتقال مالکیت این زمینها به افراد یهودی ـ پس از اینکه این زمینها تحت نظارت دولت اداره میشد و به مدت ۴۹ یا ۹۹ ساله به یهودیان اجاره داده میشد ـ تلاش میکند که مسئولیت این زمینها را از نظر حقوقی از دوش خود بردارد.
اما باید در نظر داشت که این خصوصی سازی تحت نظر و نظارت کامل و برنامه ریزی کابینه رژیم صهیونیستی انجام میشود و سران رژیم اشغالگر قدس در نظر دارند تا با اجرای این پروژه باقی مانده قضیه املاک آوارگان و نیز سرنوشت قدس شرقی را یکسره کنند.
در مقابل، حکومتها و سازمانهای عربی نیز فلسطینیان را به خودشان وا نهاده و تشکیلات خودگردان نیز در همین راستا ساکنان قدس را به حال خود رها کرده است.
به همین جهت ضروری است که معادله کنونی از اساس تغییر یابد. تمام قدس مسجد الاقصی تلقی گردد و تمام فلسطین به مثابه قدس مورد توجه قرار گیرد و قدس و فلسطین به عنوان اصلیترین قضیه امت اسلامی مطرح شود و این مسأله به فلسطینیان واگذار نگردد.
بر همین اساس هرگاه خانهای مورد تهدید تخریب قرار گیرد، همه ساکنان قدس باید در مقابل آن واکنش نشان دهند و اگر مسألهای در قدس رخ دهد، همه فلسطینیان نسبت به آن عکس العمل نشان دهند و آرمان فلسطین به عنوان آرمان همه عربها و مسلمانان تلقی شود. همان طور که فقر به فقیران واگذاشته نمیشود و بیماران به حال خود رها نمیگردند و آموزش نیز فقط مسئولیت افراد خاصی قلمداد نمیشود. این گونه است که میتوان امتی بنا کرد و ملتها ایجاد نمود و به این روش میتوان قضیه قدس را به سمبل همه امت اسلامی تبدیل کرد.

نظرات
عبدالله
09 شهریور 1394 - 04:11خداوند برادر اسكندر را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد و بر مرتبه وي در بهشت برين بيافزايد.