دبیرکل سازمان ملل با گفتن این که «حملەی حماس در خلأ رخ نداده» خشم اسرائیل را برانگیخته است. 

اسرائیلی‌ها به عذرخواهی گوترش بسنده نکرده، بلکه خواهان برکناری او شدە و ورودش به اسرائیل را هم ممنوع کردەاند.

من هر چه فکر می‌کنم، تناقض یا انگیزەی سوئی در حرف دبیرکل نمی‌بینم!

مقصود گوترش این است که اگر ستم و اشغالگری اسرائیل نبود، فاجعەی هفت اکتبر اتفاق نمی‌افتاد.

یا اگر اسرائیل قطعنامەهای سازمان ملل را اجرا می‌کرد، دولت مستقل فلسطینی در مرزهای قبل از 1967 تشکیل می‌شد. طبعا دولتی رسمی و عضو سازمان ملل که بر اساس شناسایی متقابل با اسرائیل تاسیس شده، بعید بود از مرز غزه همسایەی شمالی خود را مورد حمله قرار دهد.

نمایندەی اسرائیل در مجمع عمومی برای محکوم کردن گوترش استدلالی به کار گرفته که منطقا نمی‌تواند از تبعات آن شانه خالی کند:

دبیرکلی که نمی‌داند درک قتل بی‌گناهان با هیچ پیش‌زمینه‌ای ممکن نیست، نمی‌تواند دبیرکل باشد.

حرف نمایندەی اسرائیل درست است. هیچ آرمانی هر چند مشروع قتل مردمان غیر نظامی را توجیه نمی‌کند.

اما این حکم شامل اسرائیل هم می‌شود؟

هم اکنون اسرائیل به تلافی حملەی حماس و به بهانەی وجود جنگجویان این گروه در غزه روزانه دستکم صد نفر زن و کودک و پزشک و پرستار و خبرنگار را می‌کشد! 

چرا اسرائیل مجاز است و حماس مجاز نیست؟

از منظر حقوق بین‌الملل و آموزەهای اخلاقی نمی‌توان پاسخ این سؤال را داد.

چرا که روزگار سیاە دبیرکل سازمان ملل به عنوان نماد صلح جهانی و قانون بین‌المللی، گواه تناقض پیشگفته است.

بنابراین می‌توان به گونەای دیگر به آن پاسخ گفت:

بهای جان انسان سفیدپوست غربی از جان ساکنان جنوب جهانی بیشتر است!

اگر یک اسرائیلی بمیرد، خونبهای آن حداقل ده نفر فلسطینی است!

اگر بمبی ولو بدون تلفات در لندن یا پاریس و تل آویو منفجر شود، باید دستکم ده باب خانه در قندهار و بیروت و پیشاور ویران گردد!

در زبان " نزاکت سیاسی " به این می‌گویند: بازدارندگی!

بازدارندگی یک مقولەی ذهنی بر مبنای ترساندن طرف مقابل است تا دست از پا خطا نکند.

در مواردی ممکن است بازدارندگی دچار استهلاک و فرسودگی شود. در این صورت با بهای بیشتری از جان انسان‌ها آن را روزامد می‌کنند.

در واقع نظام سلسلە مراتبی و شهروندی لایه بندی‌شدەای کە در کشورهای استبدادی وجود دارد، بازتاب آن به نوعی در نظام ناعادلانەی جهانی هم دیده می‌شود.

اسرائیل بخشی از جهان غربی است که دست تقدیر آن را در قلب شرق مسلمان قرار داده است.

جنگ کنونی غزه بیش از هر مسالەای این تضادها و شکاف های سیاسی و فرهنگی ناشی از آن را برملا ساخته است.

در حالی که افکار عمومی جوامع غربی عمدتا طرفدار اسرائیل است، جنوب جهانی از جهان اسلام گرفته تا کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین و روسیه و چین با فلسطینی‌ها همدردی می‌کند.

این شکاف در درجەی اول بە زیان اوکراین است. شواهد نشان می‌دهد که همدلی بی سابقەی کشورهای جنوب با اوکراین کم‌رنگ شدە است.

این مساله صرفا به دلیل تحت الشعاع واقع شدن تهاجم روسیه به اوکراین نیست.

بلکه به خاطر پشتیبانی بی محابای اوکراین از اسرائیل در روزهای اول است. اکنون زلنسکی متوجه تبعات منفی آن شده و می‌کوشد با ایجاد توازن از قبیل اشاره به ضرورت تشکیل کشور فلسطین از میزان آن بکاهد.

عامل دوم مخدوش شدن وجهەی آمریکاست. واشنگتن که در راس «جهان آزاد» به مقاومت در برابر بربریت پوتین و جباریت حزب کمونیست چین برخاسته بود، اکنون در کنار یکی از خونین ترین تجاوزهای نظامی به مردم غیرنظامی قرار گرفته است.

افکار عمومی جهان می‌داند تنها ارادەی آمریکا، انگلیس و برخی کشورهای اروپایی دیگر می‌تواند اسرائیل را برای برقراری آتش بس مجاب نماید.

وقتی این کشورها صراحتا از ادامەی بمباران‌ها و حملەی زمینی به غزه دفاع می‌کنند، آیا نباید مسئولیت بخشی از فجایع آتی را هم بر عهذه بگیرند؟

آمریکا در انتقام یازده سپتامبر به عراق و افغانستان هجوم برد، آیا اکنون مسئول وضعیت نابسامان این دو کشور نیست؟

همچنین آیا غرق شدن این کشور در جنگهای فرسایشی خاورمیانه به سود چین تمام نشد که با فراغ بال به اقتصادش پر و بال داد و نیم قرن است وارد هیچ جنگی نشده است؟

از این رو سیاست پشتیبانی بی قید و شرط از اسرائیل از هر نظر اشتباه است. برای اسرائیل امنیت نمی‌آورد و بن بست سیاسی و راهبردی خاورمیانه را بسته تر می‌کند.

اگر آمریکا و متحدان اروپایی اش قدری در برابر عزیز دردانەی غرب - اسرائیل - معقول تر رفتار می‌کردند، نیمی از مشکلات جهان حل می‌شد!

اما ظاهرا در یک چرحەی بستە و معیوب گیر افتاده‌ایم!

اکنون چین و روسیە می‌توانند انگشت در چشم غرب کنند و از مزایای استبداد و دزدسالارری شرقی در برابر مردم سالاری "نژادپرست" غربی داد سخن سر دهند!