یکصد روز از تجاوز ددمنشانه‌ی رژیم اشغالگر صهیونیستی با همکاری و همراهی آمریکا و متّحدانِ غربی‌اش گذشت؛ و ژنوساید(نسل‌کشی) مردم مظلوم غزّه و کرانه‌ی باختری با قساوتِ این قصابانِ خون‌آشام و توحّش غیرانسانی آنها در انظار عمومی جهان ادامه دارد. متأسّفانه اکثریت مطلق کشورهای دنیا بخصوص کشورهای اسلامی (عرب و غیر عرب) فقط نظاره‌گر ـ و بعضاً موافق و همراه ِ ـ به خاک و خون کشیده‌شدن همنوعان و برادران انسانی و دینی خود هستند؛ و جهت جلوگیری از آن یا دفاع از مردم مظلوم فلسطین کمترین اقدامی ـ حتّی در سطحِ قطع روابط دیپلماتیک با این گرگِ‌ ‌هار و صاحبانِ زنجیر به دستش ـ انجام نمی‌دهند. واقعیت این است که بنا به گزارش‌‌های سازمان ملل متّحد غزّه از بزرگترین زندانِ روبازِ جهان، به خطرناکترین محلّ زندگی با رنج‌‌های غیرقابل تحمّل و مقبره‌ای دسته‌جمعی تبدیل شده است. هرچند تا این لحظه حدود یکصد هزار نفر کشته و زخمی و مفقود شده‌اند؛ و غزّه تحت شدیدترین بمباران و موشکباران قرار دارد؛ امّا با این وجود فلسطینی‌‌های با ایمان و مقاوم در میان وحشت، گرسنگی، خون و آتش بر روی ویرانه‌‌های سرزمین خود ثابت‌قدم ایستاده‌اند. آنها به خلاف دولت‌‌های مستبد و در عین حال ذلیلِ منطقه، با کمترین امکانات نظامی(تفنگ‌‌های سبک و پرتابگرهای آرپی جی که بعضا در داخل ماشین‌‌هایِ تراشِ بدوی ساخته شده‌اند) با ایمانی قوی و اراده‌ای پولادین در برابر اشغالگران مقاومت می کنند؛ و انتخاب خود را با شعار «إنّه لَجهادُ نصر أو إستشهاد» به جهانیان اعلان کرده‌اند.

    شرح این تراژدی، مظلومیت و رنج‌‌های جانسوزِ کم‌سابقه را غالباً شبکه‌ی الجزیره و خبرنگاران مؤمن و شجاعش عهده‌دار شده‌اند. خبرنگارانی که علی رغم تهدید، ترور و شهید شدن( تاکنون 112 نفر)، همچنان تصاویر و صدای مظلومیت ملت فلسطین را به سمع و نظر جهانیان می‌رسانند. یکی از این خبرنگاران مؤمن و شجاع «وائل دحدوح» می‌باشد که مانند همه‌ی فلسطینی‌‌ها درد و رنج‌‌های طاقت‌فرسای فراوانی را متحمل شده است. ایشان در سال 1366 ه.ش (1988م) به دلیل شرکت در اولین انتفاضه‌ی فلسطین دستگیر شد و 7 سال از زندگی خود را در زندان سپری کرد. پس از رهایی سرافرازانه از زندان، مسیرِ سخت و پرمحنتِ بیان و به تصویر کشیدن درد و آلام هموطنانش را با آگاهی انتخاب کرد. در آغاز تازه‌ترین نسل‌کشی غزّه به صراحت بیان کرد: «این رژیم علاوه بر کشتنِ زندگی، در پی از کشتنِ حقیقت و حاملانِ آن(خبرنگاران و...) است؛ و با کشتار زن و بچه و خانواده می‌خواهد از ما انتقام بگیرد».

    ایشان که قبلاً شهادت حدود 20 نفر از بستگانش را مشاهده کرده بود، با شروع تجاوز اخیر اشغالگران به نوار غزّه، فرزندان خود را بین سه خانواده از خویشاوندانش تقسیم کرد؛ تا «اگر اشغالگران آنها را هدف قرار دهند، تعدادی از آنها زنده بمانند». در سوم آبان ماه 1402 ه.ش همسرش «آمنه»، پسر 16 ساله‌اش «محمود»، دختر شش ساله‌اش «شام» و همچنین نوه‌اش «آدم»( نوزادی که تنها 45 روز از تولدش گذشته بود) شهید شدند. در یکشنبه‌ی گذشته فرزند بزرگش «حمزه» نیز که راه پدرش (خبرنگاری) را انتخاب کرده بود، در یک حمله‌ی تروریستی به شهادت رسید. حقیقت این است که همه‌ی مردم فلسطین و به خصوص غزّه «وائل دحدوح» هستند و بسان ایشان دچار رنج، محنت و از دست دادن عزیزانشان هستند؛ برخی کمتر و برخی بیشتر.

    «وائل دحدوح» روز یکشنبه گذشته دقایقی پس از تشییع فرزندش «حمزه» در مقابل دوربین حاضر شد و بیان کرد: «با وجود غم و اندوه و فقدانِ [عزیزانمان] به این راهی که داوطلبانه انتخاب کرده و با خون آبیاری شده ادامه می‌دهیم. انسان به خاطر فقدان و از دست دادن[ عزیزانش] دردمند و اندوهناک می‌شود؛ بخصوص اگر فرزندِ اولش باشد. وی در ادامه (در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود) بیان کرد که: این اشکِ اندوه و جدایی است، نه اشکِ ترس و بی‌صبری؛ این‌‌ها اشکِ انسانیت است، که ما را از دشمنانمان متمایز می‌کند؛ امیدوارم که خداوند از ما قبول کند و ما را از زمره‌ی صابران قرار دهد». «وائل» در ادامه توضیح داد: این وضعیت و حالِ فلسطینی‌‌هایی است که با شهدای عزیز خود وداع می‌کنند؛ و از جهانیان خواست به آنچه در نوار غزّه بر مردم و خبرنگاران می‌گذرد نگریسته و به این نسل‌کشی پایان دهند. ایشان در پایان گفت: « امیدوارم خون پسرم حمزه آخرین خونِ ریخته‌شده‌ی خبرنگاران و مردم در غزّه باشد.» 

آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه‌ی آمریکا، که هفته‌ی گذشته برای پنجمین بار پس از آغاز نسل‌کشی رژیم صهیونیستی درغزّه به منطقه سفر کرده بود؛ در خلال دیدارش از قطر با اشاره به مصیبت وارد شده به «وائل دحدوح» خبرنگار فلسطینی ساکن نوار غزّه، به خبرنگاران گفت: «من شخصاً یک پدر هستم. من نمی‌توانم وحشتی را ـ نه یک بار، بلکه دو بار ـ به او وارد شده است، تصور کنم. این یک تراژدی غیرقابل تصور است. و این وضعیت نیز در مورد بسیاری از مردان، زنان و کودکان بیگناه فلسطینی صادق است».

    در پاسخ به ایشان که خود نیز یکی از قصابانِ خون‌آشامِ مردم مظلوم فلسطین و از جمله خانواده‌ی وائل دحدوح است باید گفت: درست است پدر هستید، امّا متأسفانه احساس پدرانه ندارید. اگر احساس پدر بودن می‌داشتید، باید درک و لمس می‌کردید که اگر خانواده و فرزندانت:

ـ زیر آوار جان دهند یا هر روز شاهد مرگ یکی از آنها باشی و یا هر لحظه در انتظار مرگِ آنها باشی چه دردی دارد؛

ـ زیر آوار مانده باشند، امّا نتوانی یا مانع شوند که آنها را درآورده و نجات دهی چه دردی دارد؛

ـ زخمی، قطع عضو یا معلول شده باشند؛ و هر لحظه شاهد درد و الم آنها باشی و کاری از دستت برنیاید، چه دردی دارد؛

ـ به خاطر صدای غرش موشک‌‌ها و بمبها و کشته شدن عزیزانشان، وحشت‌زده و لرزان باشند، امّا هیچ کاری از دستت برنیاید، چه دردی دارد؛

ـ بین مرگ و زندگی دست و پا بزنند، امّا نه بیمارستانی، نه پزشکی و نه دارویی باشد، چه دردی دارد؛ 

ـ هر روز شاهد کشتار و قتل عام والدین، خانواده، دوستان و همسایه‌‌هایشان باشند؛ چه دردی دارد؛

ـ سرپناهشان ظالمانه ویران شده و آواره و دربدر باشند، چه دردی دارد؛ و اگر علاوه بر آوارگی، حتی چادری و زیراندازی نداشته باشند که در آن بنشینند؛ و روزها زیر آفتاب سوزان و شبها در معرض سرما باشند، چه دردی دارد؛

ـ به خاطر گرسنگی، تشنگی و ترس رخسارشان زرد و لبهایشان غبار آلود و ضجه‌‌هایشان به آسمان برسد، امّا نتوانی غذا، آب و امنیت در اختیارشان قرار دهی، چه دردی دارد؛

ـ به جای شادی، تفریح و تحصیل در پارک و مدرسه و دانشگاه در چنین فضایی به سر برند، چه دردی دارد.  

    آقای بلینکن! در این صد روز با حمایت همه‌جانبه از رژیم کودک‌کش صهیونیستی و همراهی آنها؛ و ممانعت از آتش‌بس و توقف حملات و توحش صهیونیست‌‌ها به وضوح ثابت کرده‌ای که نه تنها احساس پدرانه نداری بلکه بویی از انسانیت نیز نبرده‌ای.

             پاوه، حیدر غلامی 25/10/1402