اشارە: معلولیت محدودیت نیست جملهای کلیشەای است که معمولاً برای امید دادن به افراد معلول به صورت روتین به کار میرود. اما هستند افراد معلولی که از تمامی موانع گذر نموده و هیچ محدودیتی نمیتوان برای آنان قائل شد. مؤذن و مکبّر نماز جمعهی باینگان «فاروق خسروی» جوان روشندل، متولد ۱۳۶۱ در باینگان دارای دیپلم انسانی است. وی میگوید خیلی رویاپرداز نیست در عمل همهی محدودیتها را درو کرده و هیچ خط قرمزی در راه پیشرفت و شاد زیستن جلودار او نیست. وی تأکید میکند کە هدفش در زندگی تلاش برای از بین بردن دیدگاه ترحّمآمیز در آحاد جامعه نسبت به معلولان است. شما را به مطالعەی گفتوگویی صمیمانە، با این هنرمند۳۲ سالهی باینگانی دعوت میکنیم:
-بەعنوان نخستین سٶال، فاروق جان علّت نابینایی شما مادرزادی است؟
تقریباً در واقع از حدود ۶ماهگی به دلیل بیماری سرخچه و نبود آگاهیهای لازم در آن موقع و فرهنگ وقت حاکم که منجر به نابینایی من گردید.
-با توجه به بیسوادی والدینتان و وضع جسمانی شما چگونه به کسب علم پرداختید؟
آن زمان شهر باینگان درگیر دفاع مقدس بود، لذا مرا به سختی به دکتر بردند پزشک مربوطه گفته بود چشم وی قابل ترمیم است به شرط عمل در سن ۱۸ سالگی اما متاسفانه باز هم به دلیل نبود آگاهی، من همان موقع تحت عملی بینتیجه قرار گرفتم. (میگوید سرنوشت و تقدیر و لبخند میزند) پس از مدتی اخوی بزرگتر بنده، مرا پیش دکتری به اسم دکتر خدادوست در شیراز بردند که ایشان ضمن اعلام نابینایی کامل بنده به من انگیزه داد که به مدرسهی ویژه نابینایان در اصفهان بروم و من به مدت ۵ سال دوران ابتدایی را در دبستان ابابصیر این شهر گذراندم و پس از آن برای ادامهی تحصیل در دورههای راهنمایی و دبیرستان راهی کلانشهر تهران و مدرسهی خاص نابینایان شهید محبی شدم و تا پایان دوران تحصیلم همانجا ماندم.
-چگونه گرایش به سمت هنر پیدا کردید؟
در دوران مدرسه عضو گروه سرود و تواشیح آن بودم و کاملاً مبتدیانه پا در این عرصه نهادم، اما جرقهی اصلی سال ۷۶ بود که آهنگ فولکلور «شەوچرای دیوەخان» را به نوازندگی یکی از دوستانم به نام «محمد رضا لکلا» اجرا کردم و شدیداً مورد استقبال قرار گرفت و انگیزهای شد برای ادامهی کار.
-و سپس...
سال ۸۱ اولین لوح فشرده را به همراه دو تن دیگر از دوستان معلول در قالب گروه کازیوه (یعنی روشنایی اول صبح) به گروه هدف مخاطب ارائه دادیم که متاسفانه به دلیل عدم حمایت مالی نبود تبلیغات و مشکلات صداگذاری به بازار عرضه نشد. سپس در قالب همین گروه و با تعداد اعضای بیشتراولین کنسرت من به مدت ۱۰ شب و البته برای عموم اجرا شد. سال ۸۴ اولین جشنواره فرهنگی هنری نابینایان کشور به میزبانی انجمن نابینایان بانه برگزار شد که من هم عضو هیئت اجرایی و معرف آهنگهای اصیل کردی برای بازدیدکنندگان غیر کُرد بودم که در همین جشنواره هم چندین و چند بار اجراهای من مورد تحسین حضار قرار گرفت در همین سال دو بار در دانشگاههای تهران و علامه طباطبائی کنسرت برگزار کردیم. اولین کنسرت من در سطح منطقه در معیت گروه کازیوه و به نوازندگی مهدی فردیان آذرماه سال ۸۶ و به مناسبت روز جهانی معلولین و به همت سازمان بهزیستی باینگان در سالن ورزشی تقوای این شهر برگزار شد. سال ۹۱ نیز علاوه بر شرکت در مسابقات سراسری نابینایان در بانه به عنوان عضو هیئت اجرایی، شرکت کنندهی بخش مسابقهی آوازهای محلی هم بودم که به مقام نخست دست یافتم.
-چندین بار گفتید (بانه) چرا بانه؟
به دلیل وجود دوستان دوران دبیرستان در آنجا که اتفاقاً اکثرا هنرمند هستند. و نیز احساس وجود خلأ که با همکاری این عزیزان پر میشد.
-چگونه ازدواج کردید؟
مثل همهی مردم رفتیم خواستگاری و اواخر سال ۸۵ هم رسماً ازدواج نموده و هماکنون صاحب دو فرزند به نامهای سارینا شش ساله و سامان سە ساله هستیم.
-اوقات فراغتتان را چگونه میگذرانید؟
کار با کامپیوتر ورود به دنیای مجازی، مرور خبرگزاریها و اخبار داغ روز، انجام کار هنری و مطالعەی کتاب و روزنامه.
-چگونه کتاب و روزنامه را مطالعه میکنید؟
همانگونه که عامەی مردم از یکسری حروف و رسم الخط برای مطالعه و کتابت استفاده میکنند. خط ما هم بریل نام دارد که اختراع لویی بریل فرانسوی به صورت برجسته و شامل ۶ نقطه است که به کمک حس لامسه و خط بریل با دنیای بیرون ارتباط برقرار میکنیم و میتوانیم هر متنی را بخوانیم.
-مطالب مورد نیازتان را کجا و چگونه بریل میکنید؟
در خانه و توسط دستگاهی به نام «ماشین پرکینز» که همسرم متن را قرائت کرده و من هم نوشته را بریل میکنم.
-به کار هنریتان باز میگردیم از سال ۹۱ به بعد چه کار کردید؟
در سال ۹۲ که قرار بود مسجد جامع باینگان پس از بازسازی به همت مردم شهر شیخ منطقه حاج خلیفه علی حیدری و دلسوزی تمامی عالمان و روحانیون منطقه افتتاح شود. من نوعی خلأ در برگزاری مراسم افتتاحیه میدیدم و میخواستم به هر نحو ممکن در اجرای این مراسم وظیفهی خودم را ایفا کنم. لذا با همکاری جوانان خوشذوق همشهری آقایان مجیب و طالب حیدری، ابراهیم ابراهیمی و آروین ندیمی و عقبهی من و همهی این دوستان در زمینهی هنری اقدام به تأسیس «گروه هنری عرفان باینگان» نمودیم. و از آنجا روال کار هنری من به سمت مدیحه سرایی و مولودی خوانی تغییر کرده و هماکنون نیز در همین قالب مشغول انجام به وظیفه هستم.
-هم اینک در این خصوص چه فعالیتی دارید؟
هم چنان با کمک دوستان در گروه عرفان مشغول فعالیت بوده و نیز بنده مٶذن و مکبر اذانهای جمعه و جماعت مسجد جامع باینگان هستم.
-با توجه به خاص بودن شرایط جسمی شما چه انتظاری از جامعه دارید؟
با توجه به بالارفتن سطح سواد و آگاهی جامعه انتظارم آن است که معلولان را بیشتر درک کرده و دیدگاهشان (علی الخصوص دید ترحم) را نسبت به آنان تغییر دهند.
-هدفتان از انجام کار هنری چیست؟
هدفم دگرگونی در نگرش مردم نسبت به معلولان است که موفقیتی نسبی در این راه داشته و همواره برای به سرانجام رساندن هدفم دست از تلاش برنداشته و مشکلات را با جان و دل میخرم تا مأموریتم را تمام کنم.
-با توجه به مشکلات اقتصادی و شرایط موجود چرخ زندگیتان به خوبی میچرخد؟
من خیلی عادت به گله و شکایت ندارم میتوانم بگویم مددجو و تحتالحمایه سازمان بهزیستی هستم فقط همین دیگر قضاوت با مردم است.
-علاقهی اصلیتان در زندگی چیست؟
اول عشق به همسر و فرزندانم و سپس عشق ورزیدن به زندگی. هر صبح که از خواب بیدار میشوم به زندگی سلام کرده و بهترینها را برای خود و اطرافیانم آرزو میکنم.
-شما و گروه عرفان سبک جدیدی از تواشیح و مولودی خوانی را ارائه میدهید که بسیار مورد استقبال نسل جوان است راز این کارتان چیست؟
ما موظفیم به سلیقهی جوانان با حفظ قالب و چار چوب اصلی تواشیح احترام بگذاریم زیرا این قشر آسیب پذیرترین گروه جامعه بوده و سوق دادن حتی یک جوان به سمت مسجد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
-آیا به همهی آرزوهایتان در زندگی دست یافتهاید؟
تقریباً؛ من تشکیل خانواده دادهام کاملاً از لحاظ رو حی و جسمی سالم بوده و میتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.
-آرزوی دست نیافتنی هم دارید؟
انسان تکامل نیافته است پس همیشه بهترینها را برای خود و اطرافیانش میخواهد اما من بیشتر واقع بینم و راضیم به رضای خدا.
-از مسئولان چه انتظاری دارید؟
ضمن تغییر دیدگاه ترحم نسبت به معلولان به دلیل شرایط سخت جسمی به عنوان ارباب رجوع کارشان را در سریعترین زمان ممکن انجام دهند.
-اگر بتوانید برای خود دوستانتان کار خاصی بکنید آن کار چیست؟
من دوست دارم سازمانی تحت عنوان ناقصالعضویان را تشکیل دهم که به جامعه بفهمانیم معلولیت محدودیت نیست.
-و کلام آخر..
زندگی من مدیون عدهای از افراد دور و برم است که جا دارد از خدای بزرگ همیشه صحت و سلامتی را برای آنان در خواست نمایم. یادمان باشد زندگی هیچگاه تعطیل نیست و همیشه در جریان است پس ما آدمها باید همیشه هوشیار باشیم که سمت و سوق زدگی خود را چگونه رقم میزنیم؟.

نظرات
سلام احسنت به اقای رستمی و احسنت به همسرش که پشت پردهی سختی های روزگار پنهان است.