توی خیابون؛
 شلوغی و ترافیک 
دختری گل می‌فروشه!
پسری کُلّ امیدش، به امروزه!
چهره شون خندون، ولی دلاشون غمگین
وقتی چراغ قرمزه...
پسره با شیشه پاکن و پارچه
سراغ شیشه‌ها میره 
آهای خانم...
 آهای آقا...
ماشین تون رو پاک کنم؟
بغضت میگیره، وقتی صدای لرزانشون رو می‌شنوی...
وقتی چراغ قرمزه...
دختری با تلاش و دلهره
گل‌هاش رو می‌فروشه
خانوم‌ها!، گل 
آقـایون!، گل
وقتی چراغ سبزه... 
بچه‌ها کنار میرن.
اما بازم آه و ناله
که بازم کم آوردم
به ماشین‌ها چشم می‌دوزند
که بچه‌های سسولی و مامانی
مسخره شون می‌کنند، اما نمی‌دونند چی در دلشون می‌گذره...