به محتواي جمله هاي زير دقت كنيد:
•مشت نمونه خروار است.
•خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو.
•شاهنامه آخرش خوش است.
اين افكار عاميانه و مشابه نسل به نسل از مادران به فرزندان منتقل شدهاند. ولي اين به معناي درست بودن آنها نيست. با اين حال هنوز آدمهاي باهوش و مترقي، بسياري پيدا ميشوند كه از اين افكار استفاده ميكنند و به واسطه اين باورها به آسايش خود و ديگران لطمه ميزنند.
اگر از همان آغاز سفر، راه را درست نرويد گم خواهيد شد. اين در مورد سفر زندگي هم صادق است. افكار منفي و اطلاعات غلط چنان زندگي ما را پر كرداند كه نقشهي ما را در اين مسير، مشكل كردهاند به همين دليل، در زندگي به بيراهه ميرويم.
ريشه بسياري از مشكلات انسانها اعم از: “ احساس ناراحتي، عدم خوشبختي، فشارهاي رواني شديد، ناكامي، ترس، تنش، اضطراب، عصبانيت، مشكلات ارتباطي، احساس گناه و ...” پيامدهاي برخي از اين خطاهاي فكري هستند.
فکر سمی فکری است که عواطف و احساسات منفی و اضطرابآور را بر میانگیزد و به این ترتیب با تولید موادی زیستشیمیایی سبب ایجاد تنش در بدن میشود. انبار ذخیرهی آنها، ذهن شما و تکتک سلولهای بدنتان است. هجوم افکار سمی به ذهن، تنها آن زمان نیست که از کسی سوء استفاده میشود، یا ضربهی احساسی شدیدی به او وارد میآید. بلکه این افکار، در همهی مراحل زندگی، همه جا و هر روز، بر مردم تأثیر میگذارند.
در اين متن فكر سمي، "همسرم بايد عاشق پدر و مادر و خانواده من باشد."
مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد. اگر به باورهاي سمي غلط معتقديد پيشنهاد ميكنيم كه به شكل منظم و حساب شدهاي در باورهايتان بازنگري كنيد و آنها را كنار بگذاريد.
همسرم بايد عاشق پدر و مادر و خانواده من باشد.
امير پسر بسيار وفاداري بود و با دو خواهر كوچكترش رابطه صميمانهاي داشت؛ وقتي با شيوا ازدواج كرد فكر ميكرد شيوا هم عاشق خانواده پدري او خواهد شد؛ ولي شيوا، خواهر شوهرهايش را دوست نداشت. به نظر شيوا، خواهرهاي امير، آدمهاي خودرأي و پُرتوقعي بودند؛ در عين حال او معتقد بود پدر و مادر امير در زندگي آنها دخالت ميكنند؛ شيوا هميشه با خانواده امير مهربانانه، مؤدبانه و سخاوتمندانه رفتار ميكرد ولي عاشق آنها نبود. اگر چه امير قبول داشت كه شيوا با خانوادهی او، گرم و مهربان است ولي از اين كه آنها را از ته دل دوست ندارد گلهمند بود و يك سال بعد از شيوا جدا شد.
شما نميتوانيد براي احساسات ديگران، قانون وضع كنيد؛ اين مسخره است كه فكر كنيد ميتوانيد به ديگران بگوييد چه احساسي داشته باشند. احساسات و هيجانات انسانها، واكنش
پيچيدهاي به وضعيتها و رويدادهاي حال و گذشته هستند. يكي از بزرگترين آزاديهاي انسان كه نميتوانيم آن را از او بگيريم مالكيت او بر احساساتش است. آيا اين كار سخت و مخربي نيست كه عزيزانتان را از اين حق محروم كنيد؟
يك زندگي مشترك پخته نميتواند بر اين اساس بنا شود كه زن و شوهر حتماً بايد عاشق پدر و مادر خواهر و برادرهاي يكديگر باشند. جملهاي مثل اين جمله كه " تو بايد عاشق پدر و مادرم باشي" جمله معقولي نيست؛ البته خيلي خوب است كه همسرتان، پدر و مادر و خواهر و برادرهاي شما را از ته دل دوست داشته باشد، اما اگر مجبورش كنيد آنها را از ته دل دوست داشته باشد، نتيجه معكوسي خواهيد گرفت.
آيا منظور ما اين است كه به همسرتان اجازه بدهيد با پدر و مادر و خواهر و برادرتان هر رفتاري كه ميخواهد بكند؟ به هيچ وجه.
اگرچه نميتوانيد به ديگران بگوييد چطور فكر و احساس كنند ولي ميتوانيد به آنها بفهمانيد چطور رفتار كنند. شما ميتوانيد از آنها بخواهيد فلان رفتار را انجام بدهند. به عنوان مثال ميتوانيد به آنها بگوييد: "لطفا با پدر و مادرم خوب برخورد كن" يا " دوست دارم با پدر و مادرم درست رفتار كني" چنين درخواستهايي معقول هستند.
تجربه مثبت
افشين و رويا اين توصيه را در ارتباطات خود با خانواده رويا به خوبي رعايت ميكردند؛ رويا خيلي عاشق پدر و مادرش بود ولي افشين علاقهاي به آنها نداشت؛ افشين كه ميدانست زنش خيلي خانوادهاش را دوست دارد، با آنها محترمانه رفتار ميكرد؛ رويا ميدانست كه شوهرش پدر و مادر او را دوست ندارد ولي اين را هم ميدانست كه رفتار شوهرش با پدر و مادرش مهم است نه احساس او در مورد پدر و مادرش. البته خيلي خوب است كه زن و شوهر، خانواده يكديگر را دوست داشته باشند ولي عشق و محبت شما و همسرتان به احساساتي كه در مورد خانواده يكديگر داريد، ربطي به هم ندارد.
نتيجه گيري
شما ميتوانيد دنبال اين باشيد كه همسرتان احساس خوبي نسبت به بستگانتان داشته باشد ولي مهمتر آن است كه از همسرتان توقع داشته باشيد هر وقت خانواده شما را ميبيند با آنها درست رفتار كند. در ضمن فراموش نكنيد كه رفتار و احساسات مثبتي كه از همسرتان توقع داريد، به خانواده شما هم بستگي دارند. اگر آنها ميخواهند همسرتان آنان را دوست داشته باشد خودشان هم بايد دوست داشتني باشند.
نمونههايي از پادزهرهاي فكر منفي (همسرم بايد عاشق خانواده من باشد)
•رابطهام با همسرم از هر چيز ديگري مهمتر است.
•احساس و رفتار، يك دنيا فرق دارند.
•معقول آن است كه از همسرم بخواهم با خانوادهام خوب و مثبت رفتار كند.
•اگر چه من عاشق خانوادهام هستم ولي همسرم مرا انتخاب كرده نه خانوادهام را.
•بهتر است به جاي آن كه فكرم را روي كارهايي كه همسرم براي خانوادهام نميكند متمركز كنم از كارهايي كه براي خانوادهام ميكند تشكر كنم.
و در نهايت ميتوان اين را به خود گفت:
ميتوانم از همسرم بخواهم با خانوادهام محترمانه برخورد كند ولي نميتوانم مجبورش كنم عاشق خانوادهام باشد.

نظرات
بدوننام
16 بهمن 1392 - 01:07mamnon khele khobe zan vazefe nadarad ashegh khanvade shohar bashad.
بدوننام
29 بهمن 1392 - 03:17جالب بود