شیخ عبدالرحمن بن عبدالخالق الیوسف؛ یکی از بزرگان علمای دعوت سلفی، نامه‌ای تحت عنوان «از جامی که آن را پر کردید بنوشید» خطاب به شیخ یاسر برهامی؛ نائب رئیس دعوت سلفی نوشت.
سخنان شیخ عبدالرحمن در ضمن مقاله‌ای بر روی سایت رسمی «الجزیره مباشر مصر» به عنوان تحلیلی بر احضار برهامی به دادگاه برای بازجویی به جرم «تحقیر مسیحیت» درج شده است. لازم به ذکر است که برهامی اعلام کرده بود: «برگزاری مراسم به مناسبت عیدبرخاستن حضرت عیسی (ع) باطل است».
شیخ عبدالرحمن در نامه‌ی خود اظهار داشت: فرصتی برای آزمودن قانون اساسی به شما دست داده است که شما در تدوینش شرکت کردید و گفتید: تصریح شده است که دین دولت مصر، اسلام و منبع قانون-گذاری آن، شریعت اسلامی است.
آری فرصتی برای آزمودن آن به شما روی آورده است. شما به بهانه‌ی تحقیر مسیحیت به دادگاه احضار شدید؛ زیرا گفته‌اید که برگزاری مراسم برای عید برخاستن عیسی (ع) از قبر، نزد مسیحیان باطل است؛ اما من می‌گویم: سخن تو درست است. حقیقتاً عیسی (ع) نمرده تا زنده شود. خداوند متعال در قرآن فرموده است: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـکِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾. [النساء: ۱۵۷] «در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند و لیکن کار بر آنان مشتبه شد». گمان مسیحیان بر این است که «بیلاطس رومی به تحریک یهود، عیسی (ع) را کشت. یهودیان به بیلاطس گفتند: «او را بکش و خونش بر گردن ماست. انجیل روایت نکرده که کشته شده‌ای که به دار آویخته شد به شکل عیسی (ع) درآمد. مسیحیان مطابق آنچه در (امانت مسیحیت) آمده است، بر این باورند که عیسی (ع) از قدیم الأیام پسر خدا بود، هنگامی که آدم (ع) با خوردن میوه‌ی ممنوعه از درخت، مرتکب اشتباه شد، هیچکس نتوانست برای گناه و تاوانش عذر بیاورد؛ نه آدم و نه هیچیک از فرزندان او از پیامبران و رسولان، و تمام فرزندان و‌نژاد آدم به خاطر گناه پدرشان گناه‌کار شده‌اند؛ از این رو خداوند خواست تاوان اشتباه و گناه را از اولاد آدم (ع) بردارد. این بود که ایشان پسرش را از آسمان نازل کرد و او به انسانی در شکم مریم تبدیل گردید و به دنیا آمد و به صورت انسانی خداگونه زیست و یهود او را تعقیب کردند تا او را بکشند و این عمل برایشان به صورت کشتن و به دارآویختن به دست بیلاطس رومی انجام گرفت (کشتن و به دارآویختن عیسی به اعتقاد مسیحیان برای این بود که گناه و تاوانش از آدم (ع) و فرزندانش برداشته شود) ولی عیسی بعد از کشتن و به دار آویختن و ورودش به قبر بعد از سه روز از قبرش برخاست و زنده شد و به آسمان بالا رفت تا در جوار پدرش بنشیند و بر جهان حکومت کند و زندگان و مردگان را حسابرسی نماید؟!
این مختصری از اعتقاد مسیحیت درباره‌ی مسیح بود و‌ای شیخ هرگاه بگویی که عیسی (ع) نمرده، سخنت حق است و فرصتی برای آزمودن قانون اساسی اسلامی‌ات به تو روی آورده است؛ زیرا تو از این اتهام بری هستی و مطابق دین رسمی دولت و شریعتِ قرآن شهادت داده‌ای.
و اما اگر تو را محکوم کنند به تو می‌گویم: اکنون وقت مباهله با آنان است؛ چرا که خداوند در مورد مسیحیان فرمود: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ {۵۹} الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُن مِّن الْمُمْتَرِینَ [۶۰] فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ {۶۱} ﴾ «مسأله‌ی عیسی برای خدا همچون مسأله‌ی آدم است که او را از خاک آفرید، سپس بدو گفت: پدید آی و پدید آمد. حقیقتی است از جانب پروردگارت، پس از تردیدکنندگان مباش. هرگاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده است کسانی با تو به ستیز پرداختند، بدیشان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم و شما هم فرزندان خود را فراخوانید و ما خود را آماده می‌سازیم و شما هم خود را آماده سازید، سپس دست دعا به سوی خدا برمی‌داریم و نفرین خدا را برای دروغگویان تمنا می‌نمائیم». [آل عمران: ۵۹- ۶۱]. هم اکنون زمان مباهله است، پس با آنان مباهله کن، مباهله نه با ابن عبدالخالق که به تو گفت: تو‌‌ همان کسی هستی که نویسندگان قانون اساسی را ارشاد نمودی تا متن قانونی خالی از اسلام را ضمانت کنند... تو در جواب به من گفتی: من وضع این قانون را پیشنهاد نکردم، اسقف طنطا (أنبابولا) بود که وضع آن را در قانون اساسی پیشنهاد نمود. به من گفتی: من در این مورد با تو مباهله می‌کنم. من به تو می‌گویم: چه تفاوتی هست، بین اینکه تو‌‌ همان کسی باشی که وضع این ماده را در قانون پیشنهاد کرده باشد یا همکار و شریکت «انبابولا»؛ در حالی که تو با آن موافقت نموده‌ای؟! هر دو حالت مثل هم هستند، آیا ندیده‌ای که خدای عزَّ و جلَّ یهودیانِ در قید حیات را در زمان نزول قرآن مخاطب قرار می‌-دهد و به آنان می‌فرماید: (قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ﴾ [بقره: ۹۱] «بگو اگر مؤمنیدپس چرا پیامبران خدا را پیش از این می‌کشتید؟». یهودیان زمان پیامبراکرم (ص) قاتل پیامبران نبودند بلکه پدرانشان قاتل بودند؛ اما چون آنان با پدرانشان موافقت کردند، خدای متعال قتل و جنایت را به آنان نسبت داد.
به هر حال فرصتی به تو دست داده است تا قانون اساسی اسلامی‌ات را بیازمایی!! و در یک مباهله-ی راستین وارد شوی، اگر تو را محکوم کردند بدان که حقیقتاً تو با‌‌ همان قانونی که تو آن را وضع نموده-ای محکوم شده‌ای؛ بنابر این از‌‌ همان جامی بنوش که آن را پر کرده‌ای.
می‌بینم که «أنبا تواضروس» و همکارانت دیگر در نقشه‌ی راه به خدمات تو نیازی ندارند، البته بعد از اینکه پروژه‌ی مسیحیان قبطی را برایشان افتتاح نموده‌ای. پروژه‌ای که مصر را به یک دولت قبطی تبدیل خواهد کرد و مسلمانان عرب را به جزیرة العرب بیرون خواهد راند و مصوبات کنفرانس «کلورادو» در انجمن زویمر [زویمر اولین مبشر مسیحی در جزیرة العرب بود] را به اجرا درخواهد آورد.
آری این پروژه با کشتار دسته جمعی و تقسیم امت مصری به دو امت - که یکدیگر را می‌کشند- و تخریب مساجد و مفلس‌کردن مصریان با انتقال ثروتشان به دزدان داخلی و خارجی و غصب ثروت مصر از مسلمانان و تحویل آن به قبطیان و فقیر کردن عموم ملت و گرسنه نگه داشتن آنان و تخریب شریان حیات و رمز وجود مصریان (نیل مصر) و ایجاد عزا و ماتم در هر خانه‌ای از خانه‌های مصر؛ آغاز گردیده است تا مردم عقلشان را از دست دهند و به دینشان کفر ورزند و در ‌‌نهایت، فقط کلسیا به عنوان منجی و پناهگاه آنان باقی بماند.
ای شیخ یاسر! شاید در احضارت برای محاکمه به جرم تحقیر مسیحیان خیری نهفته باشد، چه بسا این احضار، مانع بند آمدن نَفَست پشت نقشه‌ی راه –‌‌ همان نقشه و طرحی که تو تمام جرایمی را که کودتاچیان برای اجرای آن مرتکب شده‌اند پر خیر و برکت دانسته‌ای – شود. حتی تو نسبت به دو خلیل الله؛ پیامبر ما محمد (ص) و إبراهیم (ع)، بسیار فحاشی نمودی تا برجنایتی از زشت‌ترین و گناه آلود‌ترین جنایت‌ها سرپوش قرار دهی.