هر مسلمانی مسؤول است.
در این گفتار و مطالب بعدی به چگونگی شخصیتسازی در اسلام و بنای ساختار افراد نظر میافکنیم تا مسلمان به مسؤولیت فردی خویش توجه نموده و نقش خود را به عنوان یک مسلمان صالح ایفا کند. او باید بکوشد به اندازهی توان و امکاناتش ـ هر چند اندک باشد و یا زیر فشار واقعیتها و شرایط یا قدرت حاکم و جامعه قرار داشته باشد ـ به اصلاح دیگران بپردازد.
پس از استقرا به این نتیجه رسیدم که تکالیف فردی در پنج مسیر قرار میگیرد:
یک. مسؤولیت کلی؛ در میان مسلمانان فرد غیرمکلف یا غیرمسؤول یافت نمیشود و هر مسلمان نقش و توانی برای فعالیت و بخشش دارد. هر کس به اندازهی توان، امکانات و استعدادش. پس هر مسلمان، مسؤول است و هر فرد تکلیف و مسؤولیتی دارد. هر کس، رعیت و زیردستانی دارد، حتی خدمتگزاری که تمام جهانش، منزل سرورش است.
دو. استقلال شخصیت مسلمان؛ زیرا او پیرو و مقلد یا بلاتکلیف نیست. او در یک جامعهی نیکو، با دیگران هماهنگ است و در یک جامعهی فاسد، غریب و تنهاست. هرچه جامعهی فاسد بر او فشار بیاورد، همانند آب و روغن، با ایشان درنمیآمیزد و یک رنگ نمیگردد.
سه. ساختار اخلاقی مسلمان؛ این ساختار باعث میگردد در میان اطرافیان و جامعهی پیرامونی خویش، عنصری فعال و کنشگر باشد، با اخلاق و سجایای نیک خود، آنان را به خود جلب و جذب نماید، و آن گاه ایشان را پشتیبانی کرده و با مهربانی و نرمی به سوی راه راست الهی سوق دهد. همین ساختار او را به گردنه و مانعی فراروی تبهکاران و فسادانگیزان تبدیل میکند. او در برابر باطل، نرمش و سستی ندارد، کنار نمیکشد و بیخیال نمیگردد. او میرزمد و میکوشد تا خدا میان او و دیگران حکم کند و فتح نصیبش شود، که او بسی گشاینده و یاری رسان است.
چهار. تکالیف متکامل؛ منظور وظایف و تکالیفی است که هنگام وقوع کاستی و اختلال، به عنوان درمان رخ مینماید. مسلمان، بشری غیرمعصوم است و در نتیجه به کسی نیاز دارد تا اشتباهاتش را جبران نماید و جلوی لغزشهایش را بگیرد. زیرا در این صورت اشتباهات انسانی مسلمانان، اثر سبکتری خواهد داشت، زیانش کمتر خواهد بود و زودتر از بین خواهد رفت.
پنج. نومیدی حرام است؛ مسلمان نباید از وظایف زندگی کنار بکشد و نباید در برابر فشار واقعیت و خشم شرایط شکست بخورد. زیرا او طبق سنتهای خدا بر همه چیز چیرگی مییابد و از تقدیر خدا به تقدیر دیگر خدا پناه میبرد. به اندازهی توان میکوشد و فرجام کار را به خدا میسپارد که او بسی به بندگانش بینا و آگاه است.
اکنون نخستین مسیر را آغاز میکنم: تکالیف فردی. بقیهی موارد را در قسمتهای بعدی بیان خواهم کرد. ان شاءالله تعالی.
مسؤولیت کلی:
اسلام میان بشریت، برابری برقرار کرد و قرآن به همگان اعلان کرد که نزد خدا یکسان هستند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (حجرات/ 13). (هان ای مردم، ما شما را از نر و مادهای آفریدیم و شما را ملتها و قبیلههایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. به یقین بزرگوارترینتان نزد خدا باتقواترین شماست).
در خطبهی خداحافظی (حجة الوداع) که بیانیهای جهانی برای مردم بود، پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: «هان ای مردم، بدانید که خدایتان یکی است، پدرتان یکی است، هان، عربی بر غیرعربی هیچ فضیلتی ندارد، غیرعربی بر عربی هیچ امتیازی ندارد، و نه سرخپوست بر سیاهپوسنت، یا سیاهپوست بر سرخپوست، جز با تقوا». انسان با همت خودش به فضیلت و امتیاز میرسد نه با نسب، کشور یا رنگ پوستش، چون «إن الله لا ينظر إلى صوركم وأموالكم، ولكن ينظر إلى قلوبكم وأعمالكم» (به یقین خدا به چهرهها و اموالتان نمینگرد، که به دلها و کارهایتان نگاه میکند).
مساوات در اسلام تنها یک شعار زیبا نیست، که یکی از مهمترین آثار توحید و ثمراتش است؛ خدا با هیچ کس پیوند نسبی و خویشاوندی ندارد و با هیچ فردی پارتی بازی نمیکند، چون همگان نزدش برابر هستند.
مسؤولیت کلی، اثر مستقیم همان مساواتی میباشد که اسلام آن را تثبیت کرده است و تکلیف اجرای امور دینی و اصلاح شؤون زندگی، مخصوص یک گروه یا یک نژاد و ملت نیست، زیرا هر کس مسؤولیت دارد و باید آن را به فرجام برساند. هر مسلمانی در پیشگاه خدا بازخواست میشود و باید پاسخگو باشد: «وکلهم آتیه یوم القیامة فردا» (مریم/95). (و همگیشان روز قیامت به تنهایی نزدش خواهند آمد).
هر کس پروندهی خاص خود را دارد: «وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا» (اسراء/ 13). (و هر انسانی را، قطعا پروندهاش را در گردنش آویختیم و روز قیامت برایش کتابی را درمیآوریم که آن را گشوده مییابد).
او در مورد هر چیزی بازخواست میشود: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» (اسراء/ 36). (به یقین شنوایی و بینایی و دل، از همگی پرسیده خواهد شد). «وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا». (كهف/ 49). (و میگویند ای وای بر ما، این کتاب را چه شده است که هیچ کوچک و بزرگی را رها نکرده است، مگر اینکه آن را شمرده است، و آنچه را کردهاند، آماده یافتند و خدایت بر کسی ستم نمیکند).
پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ خبر داده است: «لاتزول قدما عبد يوم القيامة حتى يُسأل عن: عمره فيم أفناه، وعن علمه فيم فعل، وعن ماله من أين اكتسبه وفيم أنفقه، وعن جسمه فيم أبلاه». (گامهای فرد جا به جا نمیشود تا بازخواست میشود دربارهی عمرش که در چه راهی صرف کرده است، از دانشش که با آن چه کرده است، از مالش که از کجا به دست آورده و در کجا هزینه نموده است، و از بدنش که در چه آن را فرسوده است).
موضوع مسؤولیت کلی در این حدیث نبوی به روشنی بیان شده است. عبدالله بن عمر ـ رضی الله عنهماـ میگوید از رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ شنیدم که فرمود: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، فَالإِمَامُ رَاعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، وَالرَّجُلُ فِي أَهْلِهِ رَاعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، وَالمَرْأَةُ فِي بَيْتِ زَوْجِهَا رَاعِيَةٌ وَهِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِيَّتِهَا، وَالخَادِمُ فِي مَالِ سَيِّدِهِ رَاعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه». (همگیتان چوپانید و دربارهی رعیت خود بازخواست میشوید؛ امام چوپان است و از رعیتاش بازخواست میگردد، مرد در خانوادهاش، چوپان است و از رعیتاش بازخواست میشود، زن در خانهی شوهرش چوپان است و دربارهی زیردستانش بازخواست میگردد، خدمتگزار در اموال سرورش، چوپان است و پیرامون رعیتاش، مسؤولیت دارد).
ابن عمر میگوید: این موارد را از رسول الله شنیدم و به گمانم ایشان فرمود: «مرد در اموال پدرش، مسؤول است و در مورد رعیت و زیردستانش بازخواست میگردد. پس همگیتان دربارهی زیردستان، مورد بازخواست قرار میگیرید».
از این حدیث اثبات میشود که در جامعهی اسلامی هیچ فردی بیکار یا بیهوده نیست، حتی خدمتگزاری که تمام دنیایش فقط منزل آقایش میباشد و حتی مردی که محدودهی اقداماتش، همان اموالی است که پدرش به او بخشیده است. از همین جاست که تفاوت اسلام با قوانین بشری هویدا میگردد، چون همهی توان انسان را در عمل به وظایف اصلاحگرانه به کار گرفته است. پس هیچ کس حق ندارد از تکالیف شانه خالی کند یا از مسؤولیت بگریزد.
همچنین از این حدیث ثابت میشود که اسلام به امور فردی و شخصی انسان اهتمام ورزیده است، گرچه مرز جهانش یا دایرهی شخصیتیاش کوچک یا اندک باشد. یکی از آثار این توجه، آن است که اسلام، شخصیت مسلمان را در برابر امواج فساد، خط دفاع پایانی و رکن رکین آن قرار میدهد. همان گونه که در عرصهی مبارزه و اصلاحگری، سنگ زیرین میداند. چارچوب مسؤولیتهای کوچک و خصوصی از مواردی است که دست هیچ قدرت و حاکمیتی به آن نمیرسد، چون در درون نهفته است و جز قدرت و مراقبت خدا، کسی بر درون انسان آگاهی و تسلط ندارد. از همین روست که همواره در درون مسلمان، بذرهای شایسته و نیکویی وجود دارد که باعث میشود در محدودهی خودش ـ هرچند اندک ـ به تکالیف و وظایف دینی و ایمانی خویش حتی در دشوارترین اوقات عمل کند. همین آغاز همهی تغییرات و اصلاحاتی است که سبب در هم شکستن سامانههای تباهی و باطل میشود، گرچه خیلی توانمند و سرکش باشند. چه کسی میتواند در درون افراد نفوذ کند و امور خصوصی ایشان را نا به سامان گرداند یا در اعماق دل یک زن در خانهی شوهرش یا یک مرد در اموال پدرش نفوذ نماید!؟
اسلام از همان نخستین روزهای عمر رسالت محمدی توانایی خویش را در انگیزش استعدادهای نهفتهی بشری نشان داد. در موج اول مسلمانان، بردگان و آزادشدگانی وجود داشتند، همانند بلال بن رباح، زید بن حارثه، شقران مولای پیامبر، عمار بن یاسر و پدرش، عامر بن فهیره مولای ابوبکر و پدرش و... . همان گونه که زنان را در جامعهای زنستیز به صحنه کشاند و از خواری به درآورد، زنانی همانند خدیجه دختر خویلد، همهی دختران رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ سمیه دختر خیاط (مادر عمار بن یاسر)، فاطمه دختر خطاب (خواهر عمر بن خطاب)، اسماء دختر ابوبکر، اسماء دختر سلامه (همسر عیاش بن ابی ربیعه)، اسماء دختر عمیس (همسر جعفر بن ابی طالب)، فاطمه دختر مجلل (زن حاطب بن حارث)، فکیهه دختر یسار (همسر حطاب بن حارث)، رمله دختر ابی عوف (همسر مطلب بن ازهر)، ام عامر بن فهیره، امینه دختر خلف (زن خالد بن سعید بن عاص)، مادر ابوذر غفاری و... . حتی کودکانی مثل علی بن ابی طالب و... ـ رضی الله عنهم اجمعین. روزگار همین گونه ادامه داشت و کار به جایی رسید که کسی همانند عمر بن خطاب عربی قریشی دربارهی بردهای حبشی همانند بلال بن رباح گفت: «ابوبکر سرور ماست که سرور ما را آزاد کرده است».
تاریخ ماجرای پیرزنی را گزارش کرده که فقط میدانیم مسجد را تمییز میکرده است، اما پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ روزی سراغ او را گرفت که گفتند مرده است، ولی ایشان مردم را نکوهش کرد که چرا ماجرای مرگش را کوچک شمرده و او را خبر ندادهاند. او فرمود: «أَفَلَا كُنْتُمْ آذَنْتُمُونِي… دُلُّونِي عَلَى قَبْرِهَا». (چرا مرا خبر نکردید؟ ... قبرش را به من نشان دهید). او را راهنمایی کردند تا بر وی نماز جنازه گزارد.
آن پیرزن برای وظیفهای برانگیخته شده بود و نمیتوانست به دیگر تکالیف حکومت اسلامی عمل نماید، اما در همان مقدار هم تلاش کرد و در نتیجه تا قیامت در دنیا از نام نیک و خاطرات شیرین نزد مسلمانان برخوردار شد و در آخرت به سبب نماز و دعای پیامبر از پاداش نیکو بهرهمند میگردد.
عمرو بن جموح با پای لنگ و با این که خداوند او و امثالش را معذور دانسته است، برای حضور در جهاد إصرار ورزید و با این که چهارتا از فرزندانش با پیامبر در جهاد حضور داشتند، او گفت: «ای رسول خدا، این فرزندانم مرا نمیگذارند تا همراه تو برای جهاد بیرون شوم. به خدا قسم، امیدوارم شهید شوم و با همین پای لنگم در بهشت قدم بزنم». پیامبر به او اجازه دادند و در روز نبرد احد شهید شد.
عبدالله بن ام مکتوم، آن مرد نابینا، زندگیاش را با حضور در جهاد و نبرد قادسیه به پایان رساند و حتی پرچم مسلمانان را بر دوش گرفت تا تعدادشان بیشتر به چشم آید و اگر دیگران عقب کشیدند، او برنگردد، چون نابینا بود. اما در آن روز شهید شد.
در طول تاریخ اسلامی، دیدهایم که چگونه بردگان و آزادشدگان بروز کردهاند و حتی جزو علمای بزرگ و رهبران جهاد شدهاند. در دورههای بعدی به امارت و سلطنت هم رسیدند. در دوران بنی امیه که به تعصب عربیت و ضدیت با غیرعرب متهم است، میبینیم که سرجون بن منصور رومی در دیوان خراج کاتب معاویه بود یا مرداس کاتب زیاد بن ابیه بود. در روزگار معاویه بن یزید بن معاویه، زادان فروخ در دیوان خراج نویسنده بود. ابوزعیزعه مولای عبدالملک بن مروان در دیوان رسائل کاتب بود. شعیب صابی مولای ولید بن عبدالملک مسؤول دیوان خاتم بود. یفیع بن ذؤیب مولای ولید بن عبدالملک در دمشق کاتب دیوان مستغلات بود. طارق بن زیاد بربری فرماندهی لشکر اسلام در فتح اندلس بود. موسی بن نصیر استاندار مسلمانان در شمال افریقا تعیین گردید. پیش از او ابومهاجر دینار مولای انصار در افریقا متولی امور بود. همچنین یزید بن ابومسلم کاتب حجاج در آن مناطق ریاست داشت، و هنگامی که کشته شد به جای او محمد بن یزید مولای انصاریان تعیین گردید. روزگار گذشت و اندک اندک همین بردگان و آزادشدگان به قدرت و حاکمیت دست یافتند و حتی بر خلفای عرب در بسیاری از مناطق مسلط شدند.
هنوز هم از اقشار ضعیف امت چیزهایی میبینیم که به ثمرات مسؤولیت بیشتر پی میبریم. چه کسی مردی معلول و مشلول همانند احمد یاسین را فراموش میکند؟! کسی که با همان معلولیت جسمی توانست قویترین جنبش مقاومت اسلامی را در سرزمین جهاد و فلسطین رویاروی اشغالگران صهیونیسم بنیان گذارد. و سرانجام هم در همان جا ـ به اذن خداـ شهید شد و شهرتش در آفاق پیچید تا در وصفش گفتند: «پیرمردی معلول که امت را بیدار کرد، چه هنگام بیدار میشود کسی که بدنش سالم است، ولی همتش معلول و مفلوج است؟!»
با بیان چنین مواردی میتوان چندین جلد کتاب پیرامون مسؤولیت در اسلام نوشت. آیا کسی که حداقل شناختی از دینش دارد، میتواند خود را معذور یا غیرمسؤول یا بدون تکلیف بداند؟!

نظرات