استقلال شخصیتی
اسلام به مسلمان اجازهی پیروی و تقلید کورکورانه نمیدهد. در آیات بسیاری قرآن کریم مشرکان را به خاطر پیروی از نیاکان و پدران نکوهش کرده است: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ». (بقره/۱۷۰) (وهنگامی که به ایشان گفته شد آنچه را خدا فرستاده است، پیروی کنید، گفتند بلکه آنچه را پیروی میکنیم که پدرانمان را بر آن یافتهایم. آیا اگر پدرانشان چیزی را نمیفهمیدند و راهنمایی نمیشدند؟!).
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ». (لقمان/۲۱). (و هنگامی که به ایشان گفته شد آنچه را خدا فرستاده است، پیروی کنید، گفتند بلکه آنچه را پیروی میکنیم که نیاکانمان را بر آن یافتهایم، آیا اگر شیطان ایشان را به عذابی شعلهور فرا میخواند؟!)
تقلید و گردن نهادن از ویژگیهای زیانکاران و هلاک شدگان است: «وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ». (زخرف/۲۳) (وبدین گونه هرگاه پیش از تو در آبادیای، بیم دهندهای را فرستادیم، سردمدارانش گفتند ما نیاکان خویش را بر آیینی یافتهایم و ما بر آثارشان اقتداکننده هستیم).
چه دردناک است برای انسان هنگامی که سرنوشت ابوطالب، عموی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را میبیند؛ او با وجود اینکه در برابر آزارهای قریشیان از پیامبر حمایت و پشتیبانی کرد، اما به سبب همین تقلید از نیاکان و پدران هلاک شد و نتوانست از آداب و رسوم جاهلی رهایی یابد و از حرف مردم ترسید. رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ هنگام مرگ بر بالینش آمد و فرمود: «عمو جان، بگو: لااله الا الله، جملهای که به وسیلهی آن نزد خدا برایت گواهی دهم». اما ابوجهل و عبدالله بن امیه گفتند:ای ابوطالب، آیا از آیین عبدالمطلب روی میگردانی؟!
پیامبر پیوسته این جمله را بر او عرضه مینمود، آن دو نیز همان سخن را تکرار میکردند، تا سرانجام ابوطالب در واپسین لحظات گفت که بر آیین عبدالمطلب است. او نپذیرفت که عبارت لااله الا الله را بر زبان آورد. رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: «به خدا سوگند، تا وقتی نهی نشوم، برایت نزد خدا آمرزش میخواهم». تا این آیه نازل شد: «مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُولِی قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ». (توبه/۱۱۳). (برای پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند، شایسته نیست برای مشرکان آمرزش بخواهند، گرچه خویشاوند باشند، پس از اینکه برایشان روشن شد که آنان یاران آتش فروزان هستند).
در برخی روایات صحیح آمده که ابوطالب گفت: «اگر قریش بر من ایراد نگیرند و نگویند که بیتابی و درد او را وادار کرده است، با گفتن آن جمله چشمت را روشن میکردم». ابوطالب آخرت را از دست داد، چون ترسید که مردم چنین و چنان بگویند.
در مقابل، انسان مسلمان به پیشگامان اسلام اقتدا میکند که خداوند ایشان را ستوده است: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». (توبه/۱۰۰). (وپیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و آنان که از ایشان به نیکی پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود شده و آنان از او خشنود شدهاند و برایشان بوستانهایی آماده کرده است که زیر آنها رودبارهایی جاری است، در آنها همواره جاوداناند. آن، موفقیت بزرگ است).
این پیشقراولان در داشتن استقلال و رهایی از فشارهای جامعه از دیگران گوی سبقت را ربودند. عثمان بن عفان و خالد بن سعید بن عاص از رسوبات اختلاف میان خاندان عبدشمس و هاشم رها شدند و زودتر از دیگران به اسلام گرویدند. اختلافاتی که عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه و ولید بن عتبه را زمینگیر کرد و مسلمانی ابوسفیان بن حرب و همسرش هند بنت عتبه را به تأخیر انداخت. ارقم بن ابوارقم و ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی از پیامدهای تفرقه و رقابت بین خاندان مخزوم و عبدمناف رهایی یافتند، اما ابوجهل بدان سبب هلاک شد، آنگاه که گفت: «ما و بنی عبدمناف در جایگاه و شرافت با هم درگیر شدیم و رقابت کردیم؛ آنان خوراک دادند، ما هم خوراک دادیم، بار بر دوش گرفتند، ما هم گرفتیم، بخشیدند و بخشیدیم، تا جایی که بر سر نیکی کردن به کاروانها با هم درگیر میشدیم و به اسبان مسابقه تبدیل شده بودیم، ولی گفتند: در میان ما پیامبری مبعوث شده است و از آسمان به او وحی میآید. ما از کجا چنین چیزی بیاوریم؟ به خدا سوگند به او ایمان نمیآوریم و تأییدش نمیکنیم».
سعد بن ابی وقاص از زیر فشار مادرش رهایی یافت. مصعب بن عمیر از تمایلات رفاه طلبی و افزون خواهی خلاص شد. ابوبکر از حساب و کتابهای بازرگانان خود را آزاد ساخت و ثروتش را برای آزادسازی بردگان مسلمان هزینه کرد. بلال بن رباح از حس بردگی رها شد و رسالت پیامبر را همانند دیگر بردگان یک رقابت و درگیری میان آزادگان نیافت یا گمان نبرد که رقابت بر قدرت در میان مردم قریش است. او درونی آزاده داشت و اسلام را فراخوانی برای همهی بشریت دانست، خواه برده، آزاد، عربی یا حبشی.
اسلام در درون پیروانش این را جا میاندازد که حساب و کتاب قیامت به طور فردی است: «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا. لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا. وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا». (مریم/ ۹۳ – ۹۵). (هر کس که در آسمانها و زمین است، نزد خدای رحمان به عنوان بنده حاضر میشود. به یقین ایشان را فرا گرفته و دقیق شمرده است. و همگی روز قیامت به تنهایی نزدش میآیند).
هرگاه قیامت فرا رسد، پیوندهای بشری ویران میگردد، مگر آنچه برای خدا بوده است: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ». (مؤمنون/۱۰۱). (هنگامی که در صور دمیده شود، پس آن روز میانشان هیچ نسبی نیست و از همدیگر نمیپرسند). در آن هنگام هیچ کس برای کسی در پیشگاه خدا کاری نمیتواند انجام بدهد: «ِاذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ. وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ». (بقره/ ۱۶۶، ۱۶۷). (آنگاه که پیروی شوندگان از پیروان بیزاری جستند و عذاب را دیدند و پیوندها در حق ایشان گسسته شد. آنان که پیروی کردند گفتند کاش برای ما بازگشتی بود تا از ایشان بیزاری بجوییم همان گونه که از ما تبری جستند. بدین گونه خداوند کارهایشان را برای حسرتشان به ایشان نشان میدهد و آنان از آتش بیرون رونده نیستند).
تا جایی که «یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ. وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِیهِ. وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ. وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنْجِیهِ». (معارج/ ۱۱ – ۱۴). (مجرم دوست دارد کاش از شر عذاب آن روز فرزندانش را فدا کند. و همسرش و برادرش را. و گروهی که او را پناه میدهند. و همهی کسانی را که در زمین هستند، تا او را نجات دهند).
وقتی جهنمیان به آتش در میآیند در آنجا درگیر میشوند: «وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ. قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ. وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا». (سبأ/۳۱ – ۳۳). (و اگر ببینی آنگاه که ستمگران نزد خدایشان ایستاده هستند و برخی سخن را به برخی برمیگردانند. آنان که مستضعف شدهاند به کسانی که استکبار ورزیدهاند، میگویند اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم. آنان که بزرگی ورزیدهاند به آنان که ناتوانی داشتهاند، گویند آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم، پس از اینکه نزدتان آمد؟ بلکه خودتان مجرم بودید. مستضعفان به مستکبران گویند بلکه نیرنگ شب و روز بود در آن وقت که ما را فرمان میدادید تا به خدا کفر ورزیم و برایش همتایانی قرار دهیم).
در مجموع، هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمیگیرد، هر چند میانشان ارتباط و پیوند برقرار باشد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى». (فاطر/ ۱۸). (هیچ بارکشی بار دیگری را بر دوش نمیگیرد. و اگر گرانباری به سوی بار خویش فراخواند، از او برداشته نشود،
گرچه خویشاوند باشد).
پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ وضعیت بنده را هنگامی که در پیشگاه خداوند ایستاده است، چنین توصیف کرده است: «ما منکم أحدٌ إلا سیکلمه ربه لیس بینه وبینه ترجمان، فینظر أیمن منه فلا یرى إلا ما قدَّم من عمله، وینظر أشأم منه فلا یرى إلا ما قدَّم، وینظر بین یدیه فلا یرى إلا النار تلقاء وجهه، فاتقوا النار ولو بِشِقِّ تمرة». (هیچ کس از شما نیست مگر اینکه خدایش با او سخن خواهد گفت، در حالی که میان او و خدا مترجمی نیست. او به سمت راستش مینگرد و جز آنچه را کرده است، نمیبیند، به چپ خود نگاه میکند و جز آنچه را تقدیم کرده است، نمیبیند. به جلوی خود مینگرد و جز آتش را پیشاپیش خود مشاهده نمیکند. پس، از آتش بپرهیزید، گرچه با بخشیدن یک دانه خرما باشد).
دلی که این آیات و احادیث را فراگیرد، ناخودآگاه برای نجات خویش اقدام میکند و برای رهایی از اثرات باطل در پیرامونش میکوشد، خواه به صورت عرف و عادت و رسم باشد یا هوس و شهوت و تمایلات. عبدالله بن مسعود این موضوع را چنین خلاصه کرده است: «لاتکونوا إمعة تقولون: إن أحسن الناس أحسنا وإن ظلموا ظلمنا ولکن وطنوا أنفسکم إن أحسن الناس أن تحسنوا وإن أساءوا فلا تظلموا». (حزب باد نباشید که بگویید اگر مردم خوبی کردند ما هم خوبی میکنیم و اگر ستم کردند ما هم ستم مینماییم. بلکه خود را تمرین دهید تا چنانچه دیگران نیکی کردند شما هم نیکی کیند و اگر بدی نمودند، شما ستم نکنید).
استقلال شخصیتی و رهایی از فشارهای جامعه و واقعیت موجود، همواره باید وجود داشته باشد، حتی در زمان فتنه و بحران، یعنی هنگامی که مصیبت و بلا به اوج میرسد. در چنین موقعیتهایی است که آیات و احادیث باعث تثبیت و آرامش مسلمان شده و او را در شرایط سخت یاری میدهند. مثل این روایت که فرمود: «بدأ الإسلام غریبًا، وسیعود کما بدأ غریبًا، فطوبى للغرباء». (اسلام غریبانه آغاز شد و دوباره غریب خواهد شد، پس خوشا به حال غریبان). همچنین این حدیث: «العبادة فی الْهَرْجِ کَهِجْرَةٍ إِلَیَّ». (عبادت هنگام هرج و مرج و آشوب همانند هجرت به سوی من است). و نیز: «إن من ورائکم أیام الصبر، الصبر فیهن مثل القبض على الجمر، للعامل فیهن أجر خمسین رجلًا یعملون مثل عمله». (در ورای شما روزگاران صبر است، شکیبایی در آن همانند گرفتن گدازه است. برای کسی که در آن شرایط کار کند، پاداش پنجاه مرد است که همانندش کار میکنند).
بدین ترتیب، شخصیت درونی مسلمان از کانال قرآن وسنت سامان مییابد و به کسی تبدیل میشود که آزاد و دارای بینش بر مبنای شریعت است، نه تحت تأثیر واقیعت موجود و شرایط یا آداب و رسوم. او واقعیت موجود را به دادگاه شریعت میبرد، نه بر عکس. بدین واسطه میتواند خود را اصلاح نماید و در برابر تباهی مقاومت کند.

نظرات