معمولاً توقع و انتظار زن و شوهر از ازدواج، تشكيل يك كانون گرم و شاد است و هيچ‌گاه آنان تصور نمي‌كنند روزي ناسزا گفتن و پرخاش به يكديگر در خانواده آنان راه يابد. اين افراد انتظار دارند بدون دشمني و بدخواهي نسبت به يكديگر بتوانند مشكلات روزمره زندگي را حل نمايند. هيچ‌گاه به ذهن آنان خطور نمي‌كند كه اختلافات پي‌درپي در زندگي آنان بروز كند. گاه اگر چنين تصوري نيز براي آنان پيش آيد، فوراً آن را از ذهن خويش دور مي‌كنند تا مبادا به كاخ سعادت آنان لطمه‌اي وارد آيد. اين افراد با اين كه اختلافات ميان پدر و مادر خود را ديده‌اند؛ ولي مرتب به خود مي‌گويند كه ازدواج آنان چيز ديگري بوده است و ازدواج خود را برخاسته از عشق و محبت واقعي مي‌دانند.
در نظر آنان اختلاف بين زن و شوهر بسيار زشت و ناپسند است. به عقيده ايشان شخص نبايد حرفي بزند كه برخلاف عقيده، توقع يا سلایق‌ همسرش باشد و هميشه بهتر است كه با صلح و آرامش زندگي كرد. تصور ذهني آن است كه نبايد اختلافات كوچك درباره‌ي امور مختلف را به ميدان كارزار تبديل نمود و به شخصيت يكديگر لطمه زد و نبايد با به كار بردن كلمات زشت و توهين‌آميز سعي كرد نظر خود را تحميل نمود و با نظر همسر به سادگي مخالفت كرد.
بنابراين، به طور طبيعي به ندرت خانواده‌اي يافت مي‌شود كه سنگ بناي اوليه آن براساس گسترش اختلاف و خشونت باشد. اما چه حادثه‌اي اتفاق مي‌افتد كه اين كانون گرم به ميدان نبرد تبديل مي‌گردد و فاصله بين آرزوهاي تشكيل آن و نابودي آن، گاهي چنان كوتاه مي‌گردد كه هيچ يك تصور آن را نمي‌كردند.
آيا واقعاً امكان ندارد كاخ سعادت ذهني در واقعيت و بيرون نيز تحقق يابد؟! آيا واقعاً امكان حذف مفهوم خشونت خانواده كه زشتي آن بسيار واضح و روشن است وجود ندارد؟!
انواع خانواده‌ها در برخورد با اختلافات خانوادگي
بايد اين واقعيت را پذيرفت كه گرچه قصد اوليه از خانواده تشكيل يك پيوند شاد و كانون گرم و پذيرش تعهد و مسؤوليت خانوادگي است ولي به هرحال زندگي زناشويي هميشه شاد و مفرح نخواهد بود، طبيعي است كه در هر
خانواده‌اي اختلاف نظر و سليقه پيش مي‌آيد و زن و شوهر ممكن است درباره‌ي يك موضوع نظرات متفاوتي داشته باشند. اين كه آن دو در برابر اين اختلافات چگونه عمل مي‌كنند بسيار مهم مي‌باشد.
در يك تقسيم‌بندي اوليه مي‌توان عملكرد خانواده‌ها را در برابر اختلافات خانوادگي در چهار گروه طبقه بندي نمود:
1- خانواده‌هاي متظاهر
برخي از خانواده‌ها از اختلاف هراس دارند، زيرا احساس مي‌كنند كه نمي‌توانند با خونسردي و آرامش اختلافات خود را بررسي و برطرف كنند. اين گروه هميشه سعي مي‌كنند نظرات و احساسات خود را پنهان نمايند تا از ايجاد جنجال و آشوب جلوگيري كنند. اين دسته را مي‌توان به دو بخش تقسيم نمود:
الف) تظاهر دو طرفه
اين بخش شامل زن و شوهري است كه از هرگونه برخورد و مشاجره ظاهري پرهيز مي‌كنند و تظاهر مي‌كنند كه هيچ مشكلي وجود ندارد. آنان اين طور وانمود مي‌كنند كه با همه چيز موافق بوده و كاملاً از يك ديگر راضي و خرسند هستند. در واقع آنان در صدد نيستند كه راهي صحيح و اساسي جهت مقابله با اختلافات پيدا كنند بلكه مي‌خواهند صورت مسأله را پاك كنند و سرپوشي تصنعي و ساختگي بر روي ناراحتي‌هاي خود بگذارند. هر چقدر اين رنجش‌هاي دروني بيشتر روي هم انباشته شود سرانجام با شدت بيشتري منفجر خواهد شد. اين انفجار هنگامي صورت مي‌گيرد كه زن و شوهر ديگر قدرت تحمل يكديگر را ندارند. از آنجا كه مرتباً تظاهر مي‌كردند كه اختلافات خانوادگي وجود ندارد وقتي در شرايط انفجاري قرار مي‌گيرند و اولين دعواي غير قابل اجتناب صورت مي‌گيرد ديگر هيچ حريمي رعايت نمي‌شود و معمولاً به صورت مكرر بر سر ساده‌ترين مسايل جزيي نيز نزاع و اختلاف اوج
مي‌گيرد.
در واقع آنان اختلاف و رنجش‌هاي ساده و كوچك را كه مي‌توانست هنگام بروز با گفت‌وگو به سادگي برطرف نمود اكنون در مرحله‌ي انفجار با شدت و قدرت تخريبي بيشتر آشكار مي‌سازند. اختلاف كوچك به جاي آنكه به صورت مشكل كوچكي بررسي و تجزيه و تحليل شود اكنون بر روي هم انباشته و تبديل به كوهي از رنجش و كينه شده است و اين آتشفشان خاموش بدون اطلاع قبلي و به طور ناگهاني آتشفشاني مي‌كند. اين وضعيت چنان فراوان تكرار مي‌شود كه تقريباً همه‌ي زندگي را فرا مي‌گيرد.
ب) تظاهر يك طرفه
در اين حالت معمولاً زن در صدد پنهان كاري بر مي‌آيد و به جاي شركت در يك درگيري و مشاجره تسليم مي‌شود. او تمام تقصيرها را به گردن مي‌گيرد تا شايد موقتاً ظاهر يك رابطه صميمي حفظ شود. اين گروه از زنان براي اين كه همسرانشان را راضي نگه دارند هميشه مطابق ميل او رفتار مي‌كنند. آنان هميشه سعي مي‌كنند با لبخندي كه بر لب دارند تظاهر كنند كه از زندگي راضي هستند و هيچ اختلافي در خانواده وجود ندارد.
زماني كه ظرفيت تحمل اين زنان لبريز گردد و به اصطلاح جانشان به لب برسد ديگر هيچ نوع اختلاف و رنجشي براي آنان قابل تحمل نيست و هر نوع بي ميلي و بي‌توجهي از سوي همسر براي آنان بسيار رنج آور مي‌شود. بديهي است كه آنان با گذشت زمان به تدريج حساس‌تر مي‌شوند، زيرا آنان هميشه در مقابل شوهر از خواست‌هاي خود گذشت نمود‌ه‌اند بدون اين كه در مقابل آن چيزي دريافت نموده باشند. در واقع چنين زني ترسيده است كه با خود صادق باشد و احساسات واقعي خود را سركوب نموده است و اكنون كه به نقطه‌ي انفجار رسيده، آن‌ها را با شدت بيشتر آشكار مي‌سازد.
2- خانواده‌هاي گريزان
برخي ازخانواده‌ها براي پرهيز از برخورد و ستيز به جنگ سرد روي مي‌آورند، به عنوان مثال از حرف زدن با يكديگر امتناع مي‌ورزند. البته اين وضعيت به هيچ وجه شبيه زماني نيست كه فرد كمي سكوت مي‌كند تا با حالتي صميمانه
گفت‌وگو را ادامه دهد و مشكل را به خوبي برطرف نمايد. كساني كه از اين روش استفاده مي‌كنند از برخورد رو در رو مي‌ترسند و ترجيح مي‌دهند كانون خانواده را با كمترين شعله گرم نگه دارند. آنان بيشتر سعي مي‌كنند فقط در مورد مسايلي گفت‌وگو كنند كه دردسر ساز نباشد و اگر در جايي از گفت‌وگو دچار اختلاف نظر شدند براي پرهيز از دعوا و مشاجره سكوت كرده و حرف زدن را كنار بگذارند.
در واقع آنان با گريز از درگيري مستقيم و ورود به جنگ سرد همسرشان را مجازات مي‌كنند تا به آنچه مي‌خواهند برسند. گرچه اين روش ممكن است به طور موقتي آرامش ظاهري ايجاد كند، اما نتيجه كار آنان اين خواهد شد كه نه تنها با اين احساسات منفي، ارتباطشان خدشه‌دار خواهد شد، بلكه به تدريج احساسات مثبت نيز در زندگي آنان كم‌رنگ خواهد شد و به تدريج از بين مي‌رود.
با ترك اين احساسات، نفرت و بدبيني اوج مي‌گيرد و احساسات منفي ابراز نشده آنان كه روي هم انباشته شده بود و با شيوه جنگ سرد هم خنثي نگرديده بود به خشم و كينه و بروز انواع خشونت تبديل مي‌گردد.
3- خانواده‌هاي ستيزه‌جو
در برخي ازخانواده‌ها هنگامي كه اولين اختلاف خانوادگي پيش مي‌آيد جنگ و ستيز آغاز مي‌گردد. هنگامي كه يك بار درگيري و خشونت در خانه اتفاق افتد احتمال اين كه مجدداً تكرار شود بسيار افزايش مي‌يابد. به همين جهت است كه در اين خانواده‌ها، درگيري حالت دايمي مي‌گيرد.
در واقع در هر اختلاف نظر ساده، خشونت اوج مي‌گيرد و دو طرف به جاي حمايت متقابل از يك ديگر تبديل به حريفان جنگي مي‌شوند و جنگ را آغاز مي‌كنند.
گاهي يكي از آنان پيش‌دستي كرده و جنگ را آغاز مي‌كند و حالت حمله به خود مي‌گيرد، به عنوان مثال، شوهر معتقد است كه« حمله بهترين دفاع اس ت » و زن را براي همه مشكلات مقصر مي‌شمارد و شروع به انتقاد از وي مي‌كند و با بالا بردن صدا و ايجاد درگيري، خشم و عصبانيت زيادي از خود نشان مي‌دهد تا زن را بترساند كه به فكر مقابله نباشد، بلكه به طور كامل تسليم وي شود. در اين‌صورت اگر زن كوتاه بيايد و تسليم محض شود شوهر تصور مي‌كند فاتح و برنده نبرد است در حالي كه واقعيت آن است كه وي بازنده‌ي اصلي است. اما اگر زن كوتاه نيايد و تسليم نگردد انواع خشونت‌ها را بايد تحمل كند و جنگ و نبرد در اين خانواده‌ها ادامه مي‌يابد و هيچ حريمي رعايت نمي‌شود.
استفاده از روش ايجاد وحشت در اين خانواده‌ها پايه‌هاي اعتماد و اطمينان را ويران مي‌كند. تحميل عقيده شخصي با زور به همسر مطمئن‌ترين راه براي نابودي كانون گرم خانواده است. هنگامي كه زن و شوهر با يكديگر مي‌جنگند و زن نيز وسيله دفاعي و حمايتي مناسب ندارد براي حمايت از خود تا حد امكان مهر و عاطفه خود را از مرد دريغ مي‌دارد و به تدريج آخرين ذرات محبت خود را از دست مي‌دهد و ديگر نمي‌تواند با قلبي آكنده از درد و اندوه زندگي رنج‌آور را
تحمل كند و به دنبال راه نجات مي‌گردد.
4- خانواده‌هاي خردمند
گرچه به اين نوع خانواده‌ها، خانواده‌هاي طلايي نيز گفته مي‌شود و در نگاه اول، آرماني و به دور از واقعيت به نظر مي‌رسد اما واقعاً چنين خانواده‌هايي وجود دارند و مي‌توانند گسترش نيز بيابند.
در اين خانواده‌ها، زن و شوهر خود را به اندازه‌اي قوي مي‌دانند كه بتوانند به راحتي مشكلات را حل نمايند و زندگي خود را به صورت اصولي پيش ببرند. آنان باور دارند كه مي‌توان با ايجاد ارتباطي خردمندانه بدون پنهان كردن و تظاهر و با پرهيز از هر گونه مشاجره پيرامون اختلافات زندگي به گفت‌وگو نشست و راه حل منطقي را يافت. 
در واقع اين اختلاف نظر و سليقه‌ها نيستند كه باعث ايجاد درگيري مي‌شوند بلكه چگونگي بيان آن‌ها در محيط خانواده است كه مشكل ساز مي‌شود. اين طرز بيان زن و شوهر است كه باعث ناراحتي مي‌شود نه آن‌چه كه مي‌گويند. اگر زن يا شوهر احساس كند كه به مبارزه طلبيده شده است ديگر ملاحظه گفتار و رفتار خويش را نمي‌كند. در اين حالت است كه آنان هيچ حريمي را رعايت نمي‌كنند و يك اختلاف نظر جزيي مي‌تواند به منزله‌ي اعلان جنگ قلمداد شود.
در ابتدا ممكن است هر يك بدون اینكه متوجه باشند با طرز بيان بي‌ملاحظه‌ي خود همسرش را ناراحت كرده است، اين اشتباه براي او پيش آيد كه همسرش با محتواي حرف‌هاي او مخالف است. اما در حقيقت اين طرز بيان است كه باعث رنجش همسر مي‌شود و از آنجا كه او اين موضوع را درك نمي‌كند به جاي آن كه لحن صحبت خويش را عوض كند به دفاع از نظر خودش با همان لحن صحبت قبلي مي‌پردازد كه ممكن است به واكنش همسرش منجر شود.
يك گفت‌وگوي خردمندانه دو طرفه پيرامون اختلاف خانوادگي مي‌‌تواند با لحن مناسب و دوستانه باشد بدون آنكه باعث ناراحتي هيچ يك از دو طرف شود.
ادامه دارد