تفكر اخلاقی یا اندیشیدن به وجه اخلاقی امور با هویت انسانی ما گره خورده است. ما نمی‌توانیم خود را به منزله انسان تصور كنیم ولی از منظر اخلاقی به خود و جهان ننگریم. در تمام طول زندگی كوتاه یا بلندمان مسائل اخلاقی را گرداگرد خود می‌بینیم. وجودمان در این جهان، از پیش از تولد تا پس از مرگ، آغشته به اخلاق است. كافی است به پرسش‌های اخلاقی دشواری توجه كنیم كه درباره مسائلی مانند داشتن فرزند، سقط جنین، استفاده از سلول‌های بنیادین و نیز مواجهه با بیماری‌های صعب‌العلاج، امكان مرگ آسان، حرمت جسد انسان و استفاده از اجزای آن برای كمك به بیماران مطرح می‌شوند. همچنین فارغ از این دو سر طیف، مجموعه مسائلی را در نظر آوریم كه به‌طور روزمره ذهن‌مان را به خود مشغول می‌كنند و خودآگاه یا ناخودآگاه ما را به تامل اخلاقی فرامی‌خوانند. این همه نشان‌دهنده آن است كه امر اخلاقی با هویت انسانی ما عجین است.
اما تفكر اخلاقی چه ویژگی‌هایی دارد؟ به نظر می‌رسد دو ویژگی به‌ ظاهر متقابل درخور توجهند: یكم، اخلاق امری به ‌شدت شخصی است. از آنجا كه اخلاق با سرشت انسانی ما عجین شده است، به نظر می‌رسد كه شخص‌شخص ما آدمیان توان گسستن از آن را نداریم. جز در مواردی خاص كه در قالب مساله شرارت اخلاقی یا بی‌عاری اخلاقی به آنها پرداخته‌اند، ما عموما خود را به شكلی عمیق درگیر امر اخلاقی می‌یابیم. حتی آنجا كه می‌دانیم غیراخلاقی عمل كرده‌ایم، می‌كوشیم آن را پنهان كنیم یا عذر و بهانه‌ای برایش بتراشیم یا خود یا موقعیت‌مان را از قواعد كلی مستثنی كنیم. همچنین ممكن است اندك‌اندك به ورطه خودفریبی یا دروغ‌باوری بیفتیم و نادرستی عمل یا رذالت منش‌مان را وارونه جلوه دهیم. اینها نشان می‌دهند دشوار می‌توانیم خود را به اخلاق بی‌توجه نشان دهیم و امكان تفكر اخلاقی را از شخص خود بپیراییم. دوم، اخلاق امری به ‌شدت غیرشخصی است. تصور ما این است كه امر اخلاقی با حدود آگاهی و قابلیت‌های ما محدود نمی‌شود یا به آن وابسته نیست، بلكه از ما فراتر می‌رود و ما را در پی خود می‌كشاند. صرف باورها یا نگرش‌ها یا امیال ما نشان نمی‌دهند كه اخلاقا برحقیم. گویی ارزش یا درستی اخلاقی جایی بیرون از ما قرار دارد، جایی كه باید بكوشیم خود را به آن برسانیم و عمل و منش‌مان را با آن ملاك انطباق دهیم. بدین معنا، اخلاق جایگاهی فراتر از شخص ما دارد.
با در نظر داشتن این دو ویژگی، می‌توان استدلال كرد كه ما آدمیان نیازمند پرداخت نظری به اخلاق یا فلسفه اخلاق هستیم. در واقع، فلسفه اخلاق زمینه‌ای است كه می‌كوشد این دو ویژگی را متوازن و سازگار ‌كند. می‌دانیم كه دیدگاه‌های ما، حتی اگر بر فهم عرفی از اخلاق متكی باشند، بسیار ناقصند و نمی‌توانند ما را سرراست به صدق اخلاقی راهنمایی كنند. این را نیز می‌دانیم كه تنوع دیدگاه‌ها و صورت‌های زندگی انسانی موجب می‌شود كه فهم عرفی از اخلاق نتیجه‌ای واحد به بار نیاورد و به حل‌وفصل اختلاف‌های اخلاقی كمكی نكند. فلسفه اخلاق دانشی است كه در آن می‌توانیم در پی رفع این مشكلات برآییم، به گونه‌ای كه اگر نه به پایان اختلاف‌های اخلاقی، لااقل به فهم روشن‌تر از آنها و سنجیدن وضع و اعتبار دیدگاه‌های اخلاقی متعارض دست یابیم.
با در نظر داشتن چنین تصویری از فلسفه اخلاق و نسبت آن با تفكر اخلاقی، می‌توان اهمیت آن را به ‌اجمال دریافت و چنین توضیح داد: 1. با فلسفه اخلاق به تبیین درستی یا نادرستی اعمال می‌پردازیم. در واقع، بدون تامل نظری یا فلسفی درباره اخلاق صرفا در مقام عرضه باورها، نگرش‌ها یا امیال خود باقی می‌مانیم و امكان سنجش یا داوری درباره آنها را از دست می‌دهیم. فلسفه اخلاق به ما می‌آموزد كه اعمال را چگونه باید داوری كنیم: با نظر به ادای وظیفه اخلاقی؟ با نظر به ایجاد پیامدهای خوب و مثلا به بار آوردن بیشترین شادكامی برای بیشترین افراد؟ با نظر به منش عامل اخلاقی؟ 2. با فلسفه اخلاق به دیدگاه‌های اخلاقی‌مان جامعیت می‌بخشیم. وقتی درباره مساله‌ای خاص به گونه‌ای خاص داوری می‌كنیم، می‌توانیم نتیجه بگیریم كه احتمالا درباره مسائل مشابه یا نزدیك هم داوری مشابه یا نزدیكی داشته باشیم. در شرایط عادی، احتمالا به این نكته توجه چندانی نداریم ولی فلسفه اخلاق به ما می‌آموزد كه باید در دیدگاه‌های اخلاقی خود جامع‌نگر باشیم. 3. با فلسفه اخلاق به دیدگاه‌های اخلاقی‌مان انسجام می‌بخشیم. در صورتی كه فاقد تامل اخلاقی باشیم، دور نیست كه درباره امور مختلف اخلاقی به تعارض بیفتیم و مثلا درباره شیوه‌های اخلاقا موجه كسب‌وكار دیدگاهی اخلاقی برگیریم كه متضمن عناصری معارض با عناصر اصلی دیدگاه اخلاقی‌مان درباره احترام به شخص انسان است. فلسفه اخلاق به ما كمك می‌كند اندیشه اخلاقی‌مان را منسجم‌تر كنیم یا لااقل به میزان انسجام آن حساس باشیم. 4. فلسفه اخلاق ما را به سوی صدق اخلاقی پیش می‌برد. ممكن است هیچ‌گاه نتوانیم به حقیقت اخلاقی دست یابیم یا اختلاف‌های اخلاقی‌مان را با دیگری حل كنیم ولی فلسفه اخلاق ابزارهایی مفهومی در اختیار ما می‌نهد تا با آنها به قدر وسع و توان بشری به صدق اخلاقی نزدیك و نزدیك‌تر شویم، حتی اگر این صدق را تعدیل ‌شده یا حداقلی در نظر آوریم. 5. با فلسفه اخلاق به فهمی از چیستی اخلاق دست می‌یابیم. فارغ از آنچه در درون گفتمان اخلاق می‌گذرد، فلسفه اخلاق ما را در موضعی مرتبه ‌دوم قرار می‌دهد تا با نگاهی از بالا به سرشت اخلاق و نسبت آن با واقعیت، علم، دین و تاریخ بیندیشیم. این همه پرداختن به فلسفه اخلاق را شایسته ما آدمیان، ما كه سرشتی عجین‌ شده با تفكر اخلاقی داریم، می‌سازد.