رونمایی از كتاب «سقوط خاندان قاجار»

 

مدنیت و زیست عشایری

فریدون مجلسی با اشاره به عنوان كتاب، موضوع مورد مطالعه را نه تنها شامل سقوط خاندان قاجار، بلكه حاوی مطالب مهمی درباره قدرت‌گیری و ظهور خاندان قاجار دانست كه همین نحوه‌ ظهور منجر به سقوط خاندان قاجار شد. این ظهور قدرت عشایری قاجارها كه همانند بیشتر خاندان‌های سلطنتی ایران اسلامی مبتنی بر نیروی عشایری بود و جنبه‌ غیرمدنی داشت و مدنی شدن آنها سبب ضعف و فتور و در نهایت تسهیل سقوط آنها شد و سقوط این خانواده پایان حكمرانی عشایری در ایران بود.

مجلسی با اشاره به اثرپذیری تمدن ایران از تمدن دشت میان‌رودان، بر این نكته تاكید كرد كه تمدن‌های گذشته عشایر به قدرت رسیده را به مدنیت رساند و این مدنیت خوی و خصلت‌های جدیدی را به وجود آورد كه جنگاوری حكومتگران را به چالش می‌كشید و سقوط آنها را رقم می‌زد. در ایران اسلامی نیز از زمانی كه تركان سلجوقی با نیروی نظامی عشایری قدرت را به دست گرفتند برای ماندن بر سر قدرت و اداره مملكت مدنیت ایرانی را پذیرفتند و از خواجه نظام‌الملك طوسی تا خیام نیشابوری‌خراسانی را به خدمت گرفتند و زبان فارسی را تا آناتولی گسترش دادند. همچنین همین تركان و مغولان عشایری بودند كه زبان فارسی را از شرق تا دهلی بردند و زبان درباری خود كردند.

در ادامه بحث مجلسی با اشاره به سقوط صفویه افزود كه پس از صفویه دوباره قبایل هستند كه به نوبت قدرت را در ایران به دست می‌گیرند. در این فاصله قاجاریان همواره رقیبی مهم برای این حكومتگران برآمده از خاستگاه ایلیاتی بودند. قاجاریان كه جنگاورانی توانمند بودند در ابتدا از حامیان سلسله‌ صفویه بودند و در استقرار و تثبیت صفویان و بسط و گسترش تشیع اثنی‌عشری می‌كوشیدند. قاجارها كه از طوایف مختلف تشكیل شده بودند، در نقاط مختلف مستقر شده بودند كه شرزه‌ترین طوایف آنها در استرآباد ساكن شدند و دو طایفه مهم دولو و قویونلو ریاست آنها را بر عهده داشتند. سرانجام این دولوها بودند كه به نفع قویونلوها از قدرت كنار رفتند، اما شریك آنها در حكمرانی طی سلطنت سلسله‌ قاجاریه شدند. به هر روی از این تعداد قاجاریان عده بسیار اندكی تا روز سقوط سلطنت قاجاریه با شاه قاجاری همراهی كردند و این كتاب نشان می‌دهد كه این قاجاریان چگونه با منافع انحصاری كه در اختیار داشتند به تدریج از شرزگی نظامی فاصله گرفتند و صاحب املاك و به كار ملاكی و تجارت مشغول شدند. در نتیجه به جای شمشیر زدن برای حفظ حكومت و كمك كردن به آن از حكومت قاجاری توقع‌هایی داشتند و به نوعی رانت‌بگیران حكومت قاجاری شده بودند.

 

مجلسی افزود: «نكات جالب كتاب قسمت‌های پایانی كتاب است. جایی كه سلسله‌ قاجاریه با سرنوشت تراژیكش مواجه می‌شود و آنجایی است كه كسی نیست تا به داد آنها برسد، نه ایلی باقی مانده و نه ایل‌مردانی، نه شمشیر و نه شمشیرزنانی. مدعیان بسیاری در اطراف‌شان هستند. اما ایل و شمشیری وجود ندارد.»

ادامه‌ بحث مجلسی درباره‌ اهمیت جنبش مشروطیت بود. وی با اشاره به تلاش نویسندگان در بی‌طرفانه نوشتن این اثر بر این نكته تاكید كرد كه ‌باید از جنبش مشروطیت با عنوان «نهضت مشروطیت» یاد كرد، زیرا جنبش یك حركت از بالا بود كه اشرافیت ایرانی به عنوان یك اشرافیت فرهنگی آن را در ابتدا رقم زد. در اینجا اشرافیت به مفهوم ثروتمند بودن مورد نظر نیست، بلكه منظور اشرافیتی است كه صاحب علم، ادب و فرهنگ است. اینها نه به سبب دولتی یا بازاری یا ثروتمند بودن خواهان مشروطیت سلطنت قاجاری بودند، بلكه آنها نامدارانی فرهنگی بودند كه با تایید استبداد سلطنت می‌توانستند به آلاف و الوفی برسند، ولی این افراد گرد هم آمدند و گریبان شاه را گرفتند و سند مالكیت مملكت را از شاه گرفتند و به ملت دادند و دیگر هم این مالكیت قابلیت استرداد نبود و شاه از مالك جان و مال مردم تبدیل به یك حاكم شد. در این زمان نود و پنج درصد مردم بی‌سواد بودند و اكثریت آنها در روستا به سر می‌بردند و به نوعی در پیله بودند و تنها برخی می‌توانستند تبدیل به پروانه شوند و این پیله را بشكافند و بیرون بیایند و اكثریت در همان پیله می‌ماندند و می‌مردند و بیشتر مردم تا این زمان رعیت بودند و پس از مشروطه بود كه توانستند به تدریج تبدیل به طبقه شوند و اكنون دیگر شهروندهای جامعه هستند. مردم در مشروطه عدالتخانه می‌خواستند تا شاه و عواملش با میل شخصی مال و جان مردم را به خطر نیندازند و مملكت با نهضت مشروطیت بود كه قانونمند شد. وی همچنین تاكید كرد كه در مشروطه تندروی شد و شرایط زمانی ایران و دنیا را در نظر نگرفتیم و خود را زیاده حساب كردیم. اما مشروطه شكست نخورد و آنچه به آن اقتدارگرایی اطلاق می‌شود، دوران وضع قانون است و افرادی چون داور هستند كه به ما نظام دادگستری، نظام مالیه، نظام نظامی و... می‌دادند. بحران سقوط خاندان قاجار كه با كودتای 1299 آغاز شد، سرانجام به جایی رسید كه گروهی از قاجارها اموالی را با خود بردند و هنوز هم در كشورهای اروپایی زندگی می‌كنند و به این ترتیب قاجارها زمینه‌ قدرت را به كسان دیگری واگذار كردند.

 

گذشته گذشته و سرمایه روایتی

در ادامه جلسه دكتر داریوش رحمانیان سخنرانی كرد. وی در ابتدا بر این نكته تاكید كرد كه در این كتاب ما با پاره‌ای از مسائل روبه‌رو هستیم. ما با یك معما روبه‌رو شده‌ایم و آن، این است كه قاجارها چرا و چگونه برافتادند؟ و روی دیگر سكه این است كه رضاخان چگونه برآمد و شاه شد؟ با بررسی آثار مختلف در این مساله با حكایات و روایت‌های گوناگونی مواجه می‌شویم. اما عمدتا در تاریخ‌نگاری پهلوی در دو، سه دهه پیش این روایت غالب شد كه در سقوط قاجاریه و برآمدن و چیرگی رضاخان عامل بیگانه نقش داشته است. در آثار حسین مكی، ملك‌الشعرای بهار و... این روایت غالب است. به گونه‌ای كه این توطئه‌باوری مثل یك مذهب عمل كرده و ما این روایت‌ها را پذیرفتیم و این با تئوری توطئه فرق دارد كه یك محقق با صد اما و اگر و احتمالا و نقل است می‌تواند آن را به كار گیرد. در برابر این روایت چیره، روایت دیگری وجود دارد كه در تاریخ رسمی پهلوی مندرج است و در آن رضاخان یك قهرمان اصیل مردمی، نماینده روح ایرانی و تجلی‌گاه خاستگاه آرمان‌های ایرانی از دهه‌ها قبل معرفی می‌شود و بر این اساس كودتا را قیام و خیزش ملی می‌دانند.

رحمانیان در ادامه افزود: «در واقع ما با روایت‌های گوناگون در مورد معمای سقوط قاجار روبه‌رو هستیم. روایت‌های گوناگونی ذهن و زبان ما را زیر سلطه‌ خود گرفته‌اند. حالا هر كدام‌مان به درجات. نكته‌ای كه باید به آن توجه كرد، این است كه یك جا با هستی روایت و یك جا با روایت هستی روبه‌رو هستیم. یك جا با واقعیت روایت و جای دیگر با روایت واقعیت روبه‌روییم. آن دوگانه‌ای كه تاریخ را به تاریخ یك و تاریخ دو تقسیم می‌كنند. تاریخ یك، تاریخ به مثابه جریان و رویداد و تاریخ دو به مثابه نگارش آن جریان و رویداد است. من سال‌هاست می‌گویم تاریخ سه هم داریم و باید به آن توجه كنیم و آن، این است كه این تاریخ دو صرفا ناظر به آن واقعیت گذشته نیست. خودش یك واقعیتی است كه در تاریخ رخ می‌دهد. پس این روایت‌ها همه یك تاریخ هستند و ما به عنوان تاریخ با آن روبه‌رو هستیم . من سال‌هاست كه مفهوم نظریه‌ای «گذشته گذشته» را ساخته‌ام، چون گادامر به درستی می‌گوید تاریخ گذشته‌ نگذشته است. یعنی چیزی كه نگذشته باشد، زنده است. كوروش هنوز برای ما نگذشته است. داریوش نگذشته است. همچنان برای ما تاریخ است، اما اگر برود یعنی دیگر فراموش بشود. این دیگر حیث تاریخی ندارد. البته آنهایی كه در حوزه تاریخ زنده كار می‌كنند، به درستی می‌گویند: «تاریخ‌ها زاد و ولد می‌كنند.» یعنی بعدا تاریخی كه از حیث تاریخی فروافتاده و مرده ممكن است كه دوباره زنده بشود...بنابراین رویدادها و پدیده‌های تاریخی هستی‌شان پیچیده است. این «گذشته‌ گذشته» چه می‌گوید؟ می‌گوید كه هر گذشته خودش یك تاریخ و یك گذشته‌ای دارد. اینجا سقوط قاجاریه، كودتای سوم اسفند. به عبارت بهتر ما در حوزه و عرصه‌ای می‌رویم كه سالیانی است كه دغدغه‌ من است و آن مساله‌ حافظه جمعی است.»

رحمانیان سپس افزود كه مورخ در این بحث مساله‌اش آنچه به حقیقت واقع شده نیست، بلكه باید به یك انگاره‌ جمعی از یك پدیده‌ تاریخی فارغ از صحت و سقم تاریخی آن پدیده به عنوان مساله خود بپردازد و واقعیت روایت را مورد توجه قرار دهد: «در قدرت‌گیری رضاخان اسناد زیاد و در هم ریخته است و مساله‌ای است كه رضاخان كه بود و از كجا آمد؟ چگونه قدرت گرفت؟ و چگونه زیر پای قاجاریه را خالی كرد؟ گیریم كه ادعای رضاخان را بپذیریم كه خودش عامل كودتاست و انگلیسی‌ها او را آوردند ولی نمی‌دانستند چه كسی را می‌آورند. امروزه گروهی از پژوهشگران تاریخی می‌گویند كه رضاخان عامل انگلیسی‌ها نبود و حداكثر این است كه ژنرال آیرون‌ساید به او كمك كرد و حتی نرمن سفیر بریتانیا در ایران و كرزن وزیر امورخارجه بریتانیا هم از كودتا خبر نداشتند، ولی تسلیم شدند.‌گیریم كه آنها درست می‌گویند. اما ملت ما در طول این تاریخ خود به این رویداد چگونه نگاه می‌كرد؟ در جنگ بین روایت‌ها روایتی كه غالب شد، روایت انگلیسی بودن رضاخان، خاستگاه سقوط قاجاریه، كشیده شدن خط راه‌آهن‌، الغای قرارداد دارسی و انعقاد قرارداد 1933م بود. اینها بر ذهن عموم چیره شد. اینجاست كه یك مفهوم جدیدی را می‌سازم و برای تحلیل تاریخ به آن دست می‌آویزم و آن مفهوم - نظریه‌ «سرمایه‌ روایتی» است. در تاریخ معاصر چه در سقوط قاجاریه و چه در نهضت ملی و سقوط پهلوی «سرمایه روایتی» به عنوان یك مفهوم- نظریه بسیار كار می‌كند. قاجاریه اگر در عرصه روایت حكومتگران ناشایستی شناخته نمی‌شدند، به آسانی زیر پای‌شان خالی نمی‌شد. در میدان روایت‌ها و در جنگ روایت‌ها از سال‌ها قبل سپر انداخته بودند. در اینجا بحث بر سر واقعیت نیست، بحث بر سر آن است كه چه كسی می‌تواند روایت خود را چیره كند.»

رحمانیان در انتها گفت: «در سقوط حكومت‌ها نوع برافتادن آنها بسیار مهم است. در افتادن با مردم كه شالوده قدرت حاكمان هستند و رقابت‌های درباری در سقوط حكومت‌ها مهم است و از دوره قاجاریه یك عامل بیگانه نیز در سقوط حكومت‌ها موثر بود. این نظریه توطئه را كاربردی می‌كند ولی باور به توطئه را نه. در دوران سنتی تاریخ ایران نظریه دولت ابن‌خلدون برای تبیین علل سقوط حكومت‌ها كاربرد دارد كه مفهوم بنیادینش عصبیت است كه نویسندگان در این اثر به این بحث اشاره كرده‌اند كه من در این باب به یك مفهوم- نظریه جدید تحت عنوان «تاریخ خاندانی- تاریخ قبیله‌ای» رسیده‌ام. دوره‌بندی كرونولوژیك تاریخ برای تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی ناكارآمد است. تاریخ خاندانی نشان می‌دهد با توجه به وجود اشرافیت ریشه‌دار و باثبات، آنها حتی حاكمیت شاه را تحت تاثیر قرار می‌دهند كه تا آمدن سلجوقیان این چیرگی خاندانی باقی می‌ماند. اما بعد از آمدن سلجوقیان چیرگی قبایل آنچنان است كه حتی با وجود خاندان‌ها قدرت در دست قبایل است. در سقوط قاجاریه این نظریه ابن‌خلدون به معنای دیگری به كار می‌آید. تاریخ قدرت قبایل با قدرت‌گیری قاجارها پایان می‌پذیرد و قاجارها به مفهومی دیگر قبیله نیستند.»

 

ریشه‌های دیرپای سقوط قاجاریه

پس از پایان سخنان میهمانان جلسه، نویسندگان كتاب «سقوط خاندان قاجار» توضیحاتی را درباره این اثر ارایه دادند. دكتر محمد محمودهاشمی درباره چرایی انتخاب طرح جلد سخن گفت. وی به این نكته اشاره كرد طرح جلد این اثر بر اساس كاریكاتوری كه در زمان اعلان انقراض سلسله قاجاریه در روزنامه ناهید كشیده شده بود، طراحی شد تا به نوعی بیانگر نگاه مخالفان این سلسله نسبت به این واقعه‌ تاریخی در آن زمان باشد.

وی سپس درباره چرایی پدید آمدن این اثر گفت: «سوال اصلی كه باعث شد تا به پدید آوردن این پژوهش بپردازیم، این بود كه چرا سلسله قاجاریه، برخلاف سایر سلسله‌های قبل از خود، هنگام سقوط سلطنت عكس‌العمل قابل توجهی از خود نشان ندادند؟» وی سپس افزود كه ریشه‌ سقوط خاندان قاجار به سال‌ها قبل از كودتای 1299 باز می‌گردد و این زمانی است كه ایران سنتی با تمدن مدرن مواجهه پیدا كرد و ناتوانی سلسله قاجاریه در پاسخگویی به مسائل جدیدی كه در عرصه‌های مختلف پدید آمده بود، حكومت آنها را به تدریج رو به ضعف كشاند. به خاطر آنكه آنها بر اساس الگوی حكمرانی سنتی در ایران حكومت می‌كردند. ناتوانی آنها در پاسخگویی صحیح به مسائل جدیدی كه به وجود آمد، كار حكمرانی آنها را به جایی رساند كه زمانی فرا برسد كه در برابر سقوط حكومت‌شان قادر به عكس‌العمل موثری نباشند.

برآمدن قبیله‌ای و سقوط مدرن

سخنران پایانی این جلسه دكتر قباد منصوربخت بود. دكتر منصوربخت با تاكید بر این نكته كه به عنوان استاد راهنما در این پژوهش نقش راهنمایی رساله را برعهده داشته است، افزود: «بنیان نظری این بحث از یك دوره‌بندی تاریخی آغاز شد كه مربوط به عوامل بنیادینی بود كه رفتار انسان ایرانی را در تاریخ به وجود می‌آورند. یك دوره از ابتدای تاریخ ایران است كه نهادها در آن شكل می‌گیرد كه تا ابتدای دوره مدرن ادامه می‌یابد، تا زمانی كه وارد به فراگرد دوره مدرن می‌شویم و دوره دوم كه ما با ورود فراگرد نوسازی در معرض تحولات نهادی قرار می‌گیریم. در دوره اول ما از نظریه‌های ابن‌خلدون درباره ظهور و سقوط حكومت‌ها استفاده می‌كنیم، اما در دوره دوم ما وارد مرحله‌ جدیدی می‌شویم و اینجاست كه این پرسش مطرح می‌شود كه چگونه قاجارها از صحنه‌ قدرت در ایران خارج می‌شوند. آن بحث نظری كه در مقدمه‌ كتاب آمده، این بود كه قاجارها آخرین سلسله‌ای بودند كه با سازوكارها و روش‌های قبیله‌ای به قدرت رسیدند و اولین سلسله‌ای بودند كه با روش‌های مدرن و به نوعی با زور از صحنه قدرت خارج شدند. در این اثر ما تلاش كردیم تا اثری پدید بیاید كه هم به روایت تاریخ وفادار باشد و هم تا حد ممكن عینیت در آن لحاظ بشود و رویكرد ایدئولوژیك نداشته باشد و واقعیت تاریخی این دوره را توضیح دهد و در عین حال به مخاطب نشان دهد كه ما از یك نقطه تاریخی خاصی به نقطه تاریخی خاصی وارد شدیم كه الزامات، اقتضائات، قواعد و اصول رفتاری خاص خودش را دارد. قاجارها به ضرب شمشیر مثل همه سلسله‌ها به قدرت رسیدند، اما مشكل آنها در مواجهه با تمدن مدرن بود. قاجارها هنرهای جدیدی را آموختند، اما ما در تاریخ اجتماعی با هنرهای فردی انسان‌ها كاری نداریم، ما در تاریخ اجتماعی با مساله عاملیت و ساختار سروكار داریم. یعنی یك فرد وقتی درون یك ساختار قرار می‌گیرد چه نسبتی با این ساختار برقرار می‌كند، بر اساس این ساختار گونه عمل می‌كند و در تغییر و ساخت‌یابی مجدد چگونه عمل می‌كند.» وی در پایان سخن گفت كه این اثر به لحاظ قلمرو متعلق به قلمرو تاریخ فرهنگ و تمدن است. این اثر نشان می‌دهد كه ما وارد دوره جدیدی می‌شویم و بیان می‌كند چیزی كه قاجاریه را شكست داد، شكست آنها در برابر تمدن جدید است.