بیژن عبدالكریمی از ضرورت اصلاح نظام حكمرانی در راستای مطالبات مردم می‌گوید

انسجام ملی كه در جنگ 12 روزه ظهور یافت در حال سرد شدن است

 

به نظر می‌رسد تكانه‌ها و تركش‌های برآمده از جنگ 12 روزه در روح و روان و ناخودآگاه جمعی جامعه ایرانی به اندازه‌ای عمیق و بنیادین است كه انسان ایرانی پس از این جنگ میهنی دیگر انسان قبلی نیست و در ساحت متفاوتی قرار گرفته است. نسل‌های مختلف ایرانی در این رخداد با تكه‌هایی از وجود خود آشنا شدند كه شاید پیش از این با آن احساس غریبگی می‌كردند. نسل‌های z و آلفا اندكی از لاك جهان‌وطنی ناشی از عصر ارتباطات خارج شده و با مفهوم ناسیونالیسم و ملیت بیشتر آشنا شدند. این نسل‌ها متوجه شدند خطر از دست رفتن امر ملی و حاكمیت ملی تا چه اندازه می‌تواند دهشتناك باشد و برای نخستین ‌بار درك كردند كه داشتن یك حاكمیت ملی حتی نیم‌بند به مراتب بهتر از فضای خلأ حاكمیتی است. همگی تجربه كردیم كه به‌رغم همه تفاوت‌ها، نقدها و مخالفت‌ها می‌توان بر سر برخی امور به درك مشتركی رسید و توافق‌سازی كرد. اما به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران این احساسات آنی كه در اثر تكانه جنگ ایجاد شدند چنانچه با تدبیری مستقر و مستحكم نشوند به همان سرعتی كه شكل گرفته‌اند، می‌توانند در افق‌ها محو شوند. بیژن عبدالكریمی، استاد فلسفه معتقد است كه برای پاسداری از انسجام و اتحاد ایجاد شده، ایران نیازمند یك رنسانس در گفتمان ملی خود است. باید تارهای اندیشه تازه‌ای تنیده شود كه در آن امر ملی ارجح بر امور سطحی مرتبط با سبك زندگی مردم باشد. با چنین رنسانسی است كه مساله «نفوذ» تحت‌الشعاع «سگ گردانی»، «پیشرفت نظامی» متاثر از مساله «حجاب» و «رفاه مردم »زیر سایه «اشرافیگری» قرار نگرفته و اولویت‌های واقعی همان‌گونه كه هستند خود را نمایان می‌كنند. عبدالكریمی در این گفت‌وگو با واكاوی جنگ 12 روزه به همه خیانت‌ها و خدمت‌هایی می‌پردازد كه همان‌گونه كه به ایران ضربه زدند، ایران را از نو برپا ساختند. ایران متفاوتی كه دیگر مانند قبل نیست و اعتماد به نفس تازه‌ای پیدا كرده است. ایرانی كه قرار است بر بلندای مطالبات و اندیشه‌های نسل z و آلفا رنسانس ملی متفاوتی را تجربه كند.

 جنگ 12 روزه برای همه ایرانیان، معانی تازه‌ای را ایجاد كرد. ظرفیت‌ها و دارایی‌هایی را از ما گرفت و ارزش‌ها و داشته‌های تازه‌ای مثل اتحاد و انسجام را به ما بخشید. شما از منظر وجودی و تاریخی چه نوع تفسیری از این جنگ 12 روزه دارید؟ 
در شرایط جنگ به‌ طور طبیعی احساسات ملی اوج می‌گیرد. طی همه مواقعی كه یك ملت در مرحله تهاجم و نفی قرار می‌گیرد به ‌طور طبیعی یك نوع حس دفاع از خود، غرور ملی در برابر تحقیر بیگانه و مقابله شكل می‌گیرد. این ثروت بزرگی است كه برای حفاظت از آن باید اقداماتی را صورت داد. برای استمرار یك چنین اتحاد و انسجامی نیاز است كه این حس بدل به یك خودآگاهی عمیق و پایدار شود. واقع آن است كه ایران همچنان در وضعیت جنگی است و مساله اصلی ما هم موجودیت ماست. مساله، مساله بقاست؛ شرایط جنگی است و اسراییل و امریكا، حلقه سیاسی و نظامی نیرومندی را برای تحولات منطقه ایجاد كرده‌اند. قبلا در كشورهایی چون لیبی، سوریه، عراق و حتی لبنان توفیق‌هایی داشتند و تلاش دارند كشور ما را بی‌ثبات و بدون state كنند. یعنی مساله فقط سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، مساله این است كه ایران باید بدون حاكمیت ملی شود تا نتواند حتی به صورت بالقوه هم تهدیدی برای اسراییل و هژمونی امریكا در منطقه ایجاد كند. به اعتقاد من هرگونه حركتی كه ما قبل از جنگ داشتیم چنانچه در دوران پس از جنگ هم در پیش گرفته شود، اشتباه استراتژیك است. اگر صدا و سیمای ما، سیاسیون ما، روشنفكران ما و... با همان گفتمان قبلی و بدون توجه به مساله بقای كشور كنشگری كنند از نوعی تأخر تاریخی رنج خواهند برد. در كلیت جامعه ایران، یعنی حاكمیت، گفتمان انقلاب، روحانیت، دولت و روشنفكران، اینرسی سنگینی وجود دارد. گفتمانی هیچ كدام از قسمت‌های حیات اجتماعی ما سبك و چابك نیست تا بتواند به سرعت گفتمان خود را متناسب با شرایط كنونی تغییر بدهد. 
    در دوران پساجنگ آیا نشانه‌ای از تغییر راهبرد و تغییر گفتمان در این بخش‌ها كه از آن نام بردید، مشاهده می‌شود؟
من از واژه پساجنگ استفاده نمی‌كنم، چرا كه معتقدم جنگ به پایان نرسیده و ما وارد دوره پساجنگ نشده‌ایم. هر ایرانی می‌داند ما كماكان در وسط جنگ هستیم. چنانچه جنگ از 23 خرداد 1404 آغاز نشده و مدت‌ها قبل استارت آن خورده بود و همچنان نیز ادامه دارد. اگر چه نشانه‌هایی از تلاش برای تغییر گفتمان‌ها و توجه بیشتر به امر ملی و پیوند دادن امر ملی به امر دینی مشاهده می‌شود. همچنین بحث‌ها و جلسات مختلفی كه در نهادهای گوناگونی چون صدا و سیما، سپاه، بسیج، قوه قضاییه و... برگزار می‌شود تا حداقل تصویری از تحولات مورد نظر به دست ‌آید. اما اراده سیاسی لازم برای تغییر گفتمان در بخش‌هایی چون روحانیت، حاكمیت، صدا و سیما، روشنفكران و... مشاهده نمی‌شود. نیروهای اتقلاب نباید تصور كنند این سخن من نوعی عقب‌نشینی از گفتمان نقلاب است! بلكه گفتمان انقلاب و مقاومت باید متناسب با شرایط كنونی تحول پیدا كنند.  جنگی به ایران تحمیل شد كه موجودیت ایران را به خطر انداخته است. من می‌توانم دلایل كسانی كه كوشیدند نوعی روایت پیروزی در جامعه تزریق كنند را درك كنم. من با آنها موافقم و معتقدم ما در این جنگ پیروز شده‌ایم. اما نگرانی بزرگ‌تر من این است كه این حس پیروزی، دوباره ما را در نوعی رخوت قرار دهد و همان طور كه در 23 خرداد 1404 ضربات سنگینی را متحمل شدیم، مجددا ضربات سنگین دیگری را تجربه كنیم. لذا من فكر می‌كنم همه گروه‌ها از حاكمیت و دولت گرفته تا روشنفكران و دانشگاهیان باید به شكل مساله‌محور با موضوعات برخورد كنند. یعنی به نحوی كه ایران و موجودیت ایران مساله اصلی باشد، گفتمان‌ها باید ارتقا پیدا كنند. متاسفانه یك چنین ارتقایی در گفتمان‌های گوناگون حاكمیت، گفتمان انقلاب و میان روشنفكران نمی‌بینم. اگر بگویم به صورت مطلق تلاشی نمی‌بینم، درست نیست اما این تلاش‌ها ضعیف است و به قدرت بیشتری برای ارتقای گفتمان خود نیاز داریم. از این طریق می‌توانیم حس همبستگی ملی را كه شكل گرفته به یك خودآگاهی ملی عمیق تاریخی پایدار و ماندگار بدل كنیم. 
هر رخدادی در شكل بنیادین خود ابعاد منفی و مثبتی دارد. ایران هم در تجربه جنگ 12 روزه دستاوردها و نقاط ضعفی داشته است. از نظر شما این نقاط كلیدی شامل چه مواردی هستند؟
این پرسش سختی است. چنین مساله‌ای ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی، رسانه‌ای، امنیتی و... دارد. ما در روزگاری زندگی می‌كنیم كه جنگ‌ها، جنگ‌های هیبریدی و تركیبی هستند. آشكارترین وجه جنگ حمله هواپیماها و بمب افكن‌ها یا شلیك موشك‌های بالستیك و دوربرد است. اما جنگ امریكا و اسراییل علیه ما جنبه‌های رسانه‌ای، فرهنگی، روایت‌سازی، اجتماعی و اقتصادی دارد. در بسیاری از این جنبه‌ها ما خوب عمل نكردیم مثلا از منظر اجتماعی ما نتوانستیم به شكاف‌های اجتماعی‌مان غلبه كنیم. ما نتوانستیم انسجام اجتماعی خود را بالا ببریم. انسجام اجتماعی شكل گرفته هم واكنش طبیعی بود كه در ادامه باید به یك خودآگاهی ملی بدل شود. رسانه‌های اصلی ما مانند صدا و سیما بسیار ضعیف عمل می‌كنند. تحول این نیست كه چند هنرپیشه و سلبریتی و... بیایند و صحبت كنند. رسانه باید پژواك لایه‌ها و اقشار گوناگون جامعه باشد و در جهت همگرایی بتواند به جامعه كمك كند. رسانه ملی متعلق به یك جریان خاص و یك تفسیر خاص از گفتمان انقلاب نیست. رسانه ملی متعلق به همه مردم و در جهت امر ملی است. در حوزه اقتصادی فاجعه عمیق‌تر است. اقتصاد ما، اقتصاد مقاومتی نیست. حاكمیت یك بخش الیگارشی مالی كه همین امروز هم در حال سوءاستفاده از شرایط كنونی هستند، اقتصاد را نابود كرده است. دهك‌های محروم با خطرات زیادی مواجهند. فكر می‌كنم حاكمیت و گفتمان انقلاب، اقتصاد سیاسی روشن و مشخص ندارد. لذا اقتصاد سیاسی كشور توسط غربزده‌ها و شیفتگان غرب به نحو پنهان عمل می‌كنند. البته با نامه 180 اقتصاددان مشخص شد كه جریانات غربگرا در اقتصاد ایران قوت گرفته و آشكارا منویات خود را بیان می‌كند. اینها به مقاومت باور ندارند و به دنبال سیاست‌های عدالت‌طلبانه و آرمان‌خواهانه نیستند.
 اما این 180 اقتصاددان و استاد دانشگاه هم مانند شما از پارادایم شیفت در نظام تصمیم‌سازی صحبت كرده‌اند. همان طور كه شما از ضرورت تغییرات بنیادین و اگزیستانس سخن می‌گویید، آنها هم خواستار تحولات بنیادین هستند.
ببینید یكی از آرمان‌های اصلی انقلاب، سیاست‌های ضدتبعیض و آرمانخواهانه بوده است. انقلاب دهك‌های محروم را از دست داده، چرا كه اقتصاد سیاسی روشنی ندارد. عرصه اقتصاد به دست الیگارشی مالی، بانكداران و كسانی افتاده كه از ظرفیت‌های كشور كمال استفاده را می‌كنند. اینها مخالف رسیدن زمین به دست كشاورزان هستند. مخالفند كه ایرانی‌ها در این كشور چند وجب خاك داشته باشند. وقتی در ایران دهك‌های محروم نمی‌توانند رویای داشتن چند متر خاك و زمین را داشته باشند، چطور می‌توان از این مردم توقع دفاع از تمامیت ارضی كشور و اهدای جانش را داشت؟
اما تجربه سال‌های گذشته ثابت كرده كه صرف اعطای زمین رایگان، مسكن مهر و یارانه نقدی و... نمی‌تواند منجر به بهبود وضعیت معیشتی مردم شود. كشور باید در مسیر توسعه حركت كند تا دهك‌های مختلف سهم خود را از توسعه برداشت كرده و به زندگی معیشتی خود سر و سامانی بدهند. اعطای زمین بارها صورت گرفته، محروم‌ها زمین‌شان را به همان سوداگران فروخته‌اند و پس از مدتی دوباره فقیر شده‌اند.
اینها بحث‌های فرهنگی است. گفتمان انقلاب و حاكمیت، حوزه فرهنگ را فقط در تبلیغات می‌فهمند. انگار درك نمی‌كنند كه كار فرهنگی كارهای عمیق‌تری است. فرهنگ جایی است كه به اعماق جان‌ها و اگزیستانس افراد رسوخ می‌كند. گفتمان انقلاب فاقد سرمایه‌های فرهنگی بزرگ است. درست است كه گفتمان انقلاب قهرمانانی مثل سلیمانی‌ها، باقری‌ها و حاجی‌زاده‌ها دارد اما در كنار آنها به افرادی نیاز است كه اندیشه‌ها و شیوه زیست این قهرمانان را مفهوم‌سازی كرده و به یك گفتمان ملی بدل سازند. در حوزه امنیت هم باید به تلاش‌های سترگ دست بزنیم.
یكی از ابعاد عجیب نبرد 12 روزه میهنی اخیر بحث نفوذ در ساختارهای اصلی كشور است. در این زمینه چه نظری دارید؟
شیوه‌های گزینش و حراست قبلی كارساز نیست. حتی این رویه‌ها كه قرار بود نفوذ را شناسایی كنند، خود به منافذ نفوذ بدل شدند. بسیاری از نفوذی‌ها از قِبل همین تیپولوژی كه پشت نیروهای حراست و گزینش و... پنهان شده بودند توانستند به ساختار نزدیك شده و ضربات محكمی بزنند. نفوذ مهم‌تر اما نفوذ فرهنگی در ایران است. غرب قلب‌های بسیاری را در ایران فتح كرده است. امروز در لایه‌هایی از جامعه دیگر با پدیده غربزدگی مواجه نیستیم بلكه با پدیده غرب‌پرستی و غرب‌سالاری مواجهیم. ما باید برای این مساله و این معضل فكری كنیم.
هر زمان كه صحبت از مقابله با نفوذ می‌شود، محدودیت‌ها و دستگیری‌ها و رویكردهای سلبی در مقابله با رسانه‌ها، نخبگان و منتقدان آغاز می‌شود. شما مقابله با نفوذ را در چه ساحتی امكان‌پذیر می‌دانید؟
این وضعیت با نیروهای پلیسی و امنیتی و نظامی اصلاح نمی‌شود. بلكه نیازمند متفكرانی است كه فعلا در صحنه حیات اجتماعی ما غایب هستند. حرف من این است كه امید این بود كه جنگ 12 روزه با همه آسیب‌هایی كه داشت به نقطه عطفی برای ظهور یك گفتمان ملی نیرومند در راستای یك پوست‌اندازی جدی بدل شود. باید زمینه‌های شكل‌گیری یك رنسانس ملی فراهم شود. اما اینرسی گفتمانی كه در اقشار مختلف وجود دارد و اینرسی تشكیلاتی كه در دولت و گفتمان حاكمیت ریشه دوانده اجازه دستیابی به چشم‌اندازهای روشن را نمی‌دهد. هشدار می‌دهم كه زمینه‌های احساسات و انسجام ملی كه در جنگ 12 روزه ظهور یافتند در حال سرد شدن است. 
شما وظیفه بخش‌های مختلف ازجمله مردم، روشنفكران، نخبگان، رسانه‌ها و... را شرح دادید. اما این تحول كه شما گفتید باید در وجود بخش‌های مختلف دیده شود در حاكمیت چگونه ظهور پیدا می‌كند. در واقع نسبت حاكمیت با این تحولات ضروری و بنیادین چیست؟
باز هم یك پرسش سخت! برای این پرسش من به زمان بیشتری نیاز دارم (لحظاتی سكوت) وقتی گفتم كه اراده سیاسی برای تغییر گفتمان وجود ندارد و حاكمیت دچار یك اینرسی است در این بخش هم همین وضعیت دیده می‌شود. روشنفكری ما تحت عنوان دموكراسی و دفاع از آزادی هرگونه اقتدار دولت و حاكمیت را زیر سوال برده و آن را حمله به حریم خصوصی تلقی می‌كند. اما ما نیازمند یك حاكمیت مركزی نیرومند هستیم. اما نه برای دخالت در حریم خصوصی زندگی افراد، تحمیل حجاب و نگاه خوارج‌گونه به مسائل. بلكه ما نیازمند یك state نیرومند و یك قدرت ملی نیرومند هستیم تا بتواند هم در برابر خطراتی كه موجودیت ما را تهدید می‌كند اعمال قدرت كند و هم در عرصه داخلی نظم را برقرار سازد. اما به دلیل فقدان تئوریك و مشخصا به دلیل فقدان بینش در حوزه اقتصاد سیاسی، حاكمیت ابزارهای قدرت خود را از دست داده است. ابزارهای اعمال قدرت خود را به سایرین واگذار كرده است. به ‌طور مشخص ابزارهای معیشتی مردم به دست جریانات الیگارشی مالی افتاده است. كسانی كه ارتباطی با آرمان‌های انقلاب ندارند و معتقدند اقتصاد باید خصوصی‌سازی شود، زمین را نباید به كشاورزان و شهروندان عادی داد و اقتصاد باید در اختیار یك اقلیت باشد. این گونه است كه حاكمیت در برابر بانكداران خود را سلب اختیار كرده و اجازه داده تا این سوداگران خون ملت را كیسه كنند. در بسیاری از این بخش‌ها حاكمیت باید اعمال قدرت كرده و از منافع مردم دفاع كند. یكی از نمایندگان مجلس به درستی می‌گفت كه انقلاب امروز اسیر مارقین و ناكثین و قاسطین شده است. مارق‌ها افراد خشكه مقدسی هستند كه آرمان‌های بزرگ انقلاب را قربانی امور سطحی مانند حوزه خصوصی افراد كرده‌اند. ناكثینی كه از پشت خنجر می‌زنند و قاسطینی كه به ارزش‌های اشرافی و آریستوكراتیك باور دارند و بر اساس همین ارزش‌ها زندگی می‌كنند. آنها حرف از تسلیم می‌زنند و فكر می‌كنند اگر ایران قواعد بازی را رعایت كند و در راستای دستورالعمل‌های سازمان تجارت جهانی و صندوق بین‌المللی پول و بانك جهانی حركت كند، وارد بهشت می‌شود. در صورتی كه اینها فریبی بیش نیست. اینها تلاش می‌كنند منابع كشور را در اختیار كارتل‌های بزرگ بین‌المللی قرار بدهند. اگر حاكمیت ایران خودآگاه باشد كه مطمئنا هست چرا كه مساله ما مساله بقاست و موجودیت ایران در خطر قرار گرفته، باید در حوزه اقتصاد سیاسی گام‌های جدی بردارد. حاكمیت از هیاهوهای روشنفكر نادان و آخوند نادان نباید بترسد. بلكه باید این خطر را درك كند كه اگر نتواند اقتصاد را سامان بدهد و اموال ملی و دارایی‌های ملت را به دهك‌های محروم بازگرداند، پایگاه اصلی تداوم انقلاب كه همین دهك‌های محروم است را از دست می‌دهد.