بزرگان زمان و حادثه‌سازان تاریخ اندک و کمیابند؛ کسانی که در بسیاری از زمینه‌ها سرآمد و سرشناس هستند. انسان اگر در یک زمینه بدرخشد، آوازه‌اش در میان مردم می‌پیچد چه رسد به کسی که با تخصص‌های گوناگون سرآمد هم‌سالان و استادان‌ خود باشد. یقیناً تنها معدود کسانی به این پله‌ها راه می‌یابند.

دکتر عصام الدین محمد حسین محمد حسین عریان مشهور به دکتر عصام عریان یکی از همین شخصیت‌هاست که این روزها در آستانه‌ی سالگرد وفات او قرار داریم؛ کسی که در آستانه‌ی هفتمین سالگرد کشتار قرن، قتل عام رابعه عدویه، در ١٣ اوت ٢٠٢٠ در زندان‌های مصر به شهادت رسید. 

زندگی‌نامه

عصام عریان در ٢٨ آوریل ١٩۵۴ در روستای ناهیا از توابع امبابه در استان جیزه مصر به دنیا آمد. تحصیلات خود را ادامه داد تا این‌که به دانشکده‌ی پزشکی قصر العینی در دانشگاه قاهره راه یافت و در سال ١٩٧٧ کارشناسی پزشکی و جراحی دریافت کرد. او در زمینه‌ی هماتولوژی و تجزیه و تحلیل پزشکی تخصص یافت سپس در سال ١٩٨٦ در زمینه‌ی آسیب‌شناسی بالینی کارشناسی ارشد گرفت. دکتر عریان به علوم انسانی هم علاقه‌مند بود و در دانشگاه قاهره در رشته‌ی حقوق و تاریخ و همچنین در دانشگاه الازهر به تحصیل حقوق اسلامی پرداخت و در سال ١٩٩٢ در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه قاهره به لیسانس حقوق نائل آمد و در سال ١٩٩٩ در رشته‌ی شریعت اسلامی به اجازه‌نامه‌ی عالی دست یافت. در سال ٢٠٠٠ در رشته‌ی ادبیات دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه قاهره مدرک لیسانس گرفت. در همان سال مدرک تجوید نیز دریافت کرد. او به کار پزشکی نیز مشغول شد و در دانشگاه قاهره در رشته‌ی حقوق عمومی دیپلم گرفت. برای دفاع از دانشنامه‌ی دکترای رشته‌ی پزشکی نیز ثبت نام کرد اما به خاطر بازداشت‌های پیاپی نتوانست دفاع کند. 


دکتر عریان پزشک و سیاستمدار مصری سوابق زیر را در کارنامه‌ی خود دارد: دو مرحله نمایندگی مجلس مصر؛ اولین بار از سال ١٩٨٧ تا ١٩٩٠ به عنوان جوان‌ترین نماینده‌ی مجلس و دومین بار از ژانویه سال ٢٠١٢ تا ژوئن همان سال، عضو مکتب ارشاد جماعت اخوان المسلمین مصر، رئیس دفتر سیاسی اخوان، عضو هیئت مدیره‌ی سندیکای پزشکی مصر از سال ١٩٨٦، دستیار سابق دبیرکل سندیکای پزشکی مصر، خزانه‌دار سابق سندیکای پزشکی، سخنگوی رسمی جماعت اخوان پیش از انقلاب ٢۵ ژانویه، نائب رئیس حزب آزادی و عدالت از زمان تأسیس در ٣٠ آوریل ٢٠١١ تا ١٩ اکتبر ٢٠١٢، عضو مجلس مؤسسان تدوین قانون اساسی مصر در سال ٢٠١٢ و یکی از اعضای تیم مشاور رئیس‌جمهور وقت، محمد مرسی.

عصام عریان چندین بار بازداشت شد؛ چند بار در زمان انور سادات در سال ١٩٨١ و چند بار نیز در زمان حسنی مبارک که در یک دادگاه نظامی فوق‌العاده به مدت پنج سال از ژانویه ١٩٩٥ تا ژانویه ٢٠٠٠ به زندان محکوم شد. از ١٩ می ٢٠٠٦ در یک تظاهرات در حمایت از قضات دستگیر شد و تا ١٠ دسامبر ٢٠٠٦ زندانی بود. بنده نیز این افتخار را دارم که در حمایت از استقلال قضات همراه او دستگیر شدم. در جولای ٢٠٠٧ تا اکتبر ٢٠٠٧ و نیز در بامداد ٢٨ ژانویه ٢٠١١ جمعه‌ی خشم هم دستگیر شد. 

پس از کودتای ٢٠١٣ مصر، بامداد روز چهارشنبه ٣٠ اکتبر ٢٠١٣ بازداشت شد و به زندان عقرب انتقال یافت و تا زمان وفات ١٣ آگوست ٢٠٢٠ در آنجا بود و بنابر گزارش رسمی مغشوش حکومتی، در سن ۶۶ سالگی بر اثر حمله‌ی قلبی در همان زندان درگذشت. این در حالی بود که از سهل‌انگاری عمدی پزشکی علیه خود شکایت کرده بود. مقامات مصری از سپتامبر ٢٠١٩ ارتباط و ملاقات او با خانواده‌اش را قطع کرده بودند. سرانجام در ساعت ١٢ به وقت قاهره خبر مرگ او را به خانواده‌اش اطلاع دادند. آنان ضمن مخالفت با تحویل پیکر عریان خانواده‌، اعلام کردند که خود مراسم دفنش را انجام خواهند داد و سرانجام او را در قبرستان مرشدان جماعت در شهرک نصر در شرق قاهره به خاک سپردند. در مراسم دفن تنها ١٢ نفر از اعضای خانواده و بستگانش حضور داشتند. پس از نماز جمعه در مسجد فاتح استانبول بر او نماز غائب خوانده شد. او در حقیقت به طور عمد کشته شد همانطور که کمپین حقوق بشر «ما ثبت می‌کنیم» نام او را در فهرست شهدای بی‌عدالتی و استبداد نظامی ثبت کرد تا به جایگاه بزرگ «شهید سخن حق نزد حاکم ستمگر» دست یابد.


مظاهر دهگانه‌ی بُعد ربانی عریان

از میان کسانی که می‌شناسم، هیچکس را مانند عریان اهل ارتباط با شخصیت‌های عمومی ندیدم. بسیار علاقه‌مند بود در مناسبت‌های عمومی و خصوصی حضور داشته باشد. به روزنامه‌ها و مجلات و نشریات و نوشتن برای آنها بسیار علاقه‌مند بود و روزنامه‌نگاران عرب و غیر عرب مطالب او را با اشتیاق دنبال می‌کردند. تلفن او لحظه‌ای آرام نداشت و ساکت نمی‌ماند. گاهی فلان روزنامه از او نظر می‌خواست و گاهی فلان سایت با او گفت‌وگو می‌کرد. خبرگزاری فرانسه یا آلمان یا بریتانیا یا آمریکا با او صحبت می‌کردند. در واقع آرمان رسانه‌ها و روزنامه‌ها و قبله‌ی آمال تلویزیون‌ها و ماهواره‌ها بود. من شخصاً وقتی با او ملاقات می‌کردم این مسائل را می‌دیدم. 

شکی نیست که این مشغله‌ی زیاد به کار عمومی، فرصتی برای کار خودسازی یا انجام اعمال ایمانی شخصی برای صاحب آن باقی نمی‌گذارد.

معمولاً دیده‌ایم کسانی که به سیاست مشغولند، سنگدل‌ترین مردم و دورترین افراد از کتاب خدا و ادای عبادات هستند.

اما عریان کاملاً متفاوت بود؛ با آنهمه شهرت و هجوم روزنامه‌نگاران و سیاستمداران به او، در کار خودسازی و تلاوت و ذکر و دعا و استغفار بی‌همتا بود؛ چرا چنین نباشد که اگر انسان کارهای عمومی خود را به طور صحیح انجام دهد یقیناً به ایمان او افزوده می‌شود. 


مردم ممکن است عصام العریان را فردی پارلمانی، پزشک، سیاستمدار، چهره‌ی مشهور رسانه‌ای، مرد تجارت بشناسند اما با بُعد ربّانی و ایمانی و عبادی او آشنایی ندارند مگر کسانی که او را با چشم یقین دیده‌اند و با او زیسته‌اند.

در این چند سطر تلاش خواهم کرد به جلوه‌های ربّانی شخصیت عریان چنان که می‌شناختم اشاره کنم و آن را در ده ویژگی به شرح زیر خلاصه می‌کنم:

نخست: نماز با اوراد قرآنی

از خاطراتی که از عریان در ذهنم مانده است این بود که نمازهای سنت قبل و بعد از نمازهای واجب را طولانی می‌کرد و معمولاً ورد قرآنی خود را در نمازها می‌خواند. به من گفت که این حالت را از شیخ محمد غزالی آموخته است. دکتر عصام و همنسلان او، همه از دستاوردهای علمای زمان و در رأس آنان دو شیخ بزرگ غزالی و قرضاوی هستند. این دو نفر به دانشگاه قاهره و اماکنی که دانشجویان حضور داشتند رفت و آمد می‌کردند و با آنان جلساتی داشتند. 

دوم: نماز سنت

یک بار دکتر عریان را در مجمع طب اسلامی در خیابان هرم در منطقه‌ی طالبیه دیدم. وقت نماز که رسید با هم به مسجد زیر ساختمان رفتیم. او نماز سنت قبلی را طول داد و رکوع و سجودش را نیز طولانی کرد. با خود گفتم این همان عصام عریان است که کارهای عمومی او را از پروردگار و خشوع و فروتنی در برابر او باز نمی‌دارد. این علاوه بر نماز شب اوست که هیچکس از آن اطلاع ندارد مگر کسانی که در دوره‌های مختلف با او زندانی بودند. چه قدر نماز می‌گزارد و چقدر آنها را طولانی می‌کرد. کسانی که در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها با او بودند شاهد این واقعیت هستند. 

سوم: نماز در مسجد و صف اول

دکتر عریان در هر شرایطی برای نماز به مسجد می‌رفت و به مسجد بسیار علاقه‌مند بود. حتی اگر در سفر هم بود با وجود آن که برای ادای نماز به صورت فردی رخصت داشت، اما همواره در صف اول مسجد حاضر بود و در حالی که نمازهای سنت قبلی و بعدی می‌گزارد، مردم به او اقتدا می‌کردند.

چهارم: خطبه‌های جمعه و عیدین

از جلوه‌های ربانی در زندگی دکتر عصام ایراد خطبه‌ی جمعه در مساجد بود همچنین خطبه‌ی عیدین در عیدگاه‌ها. مردم با او دیدار می‌کردند و پیرامونش جمع می‌شدند. حال‌شان را جویا می‌شد و از خانواده و فرزندان‌شان می‌پرسید. در مساجد و در ادای شعائر دینی سرآمد بود. علم و دانش و مطالعات و فرهنگ بالای او به این امر کمک می‌کرد و او را از بزرگان حرکت اسلامی قرار داده بود. 

پنجم: طلب علم

راه علم راه خداست و به همین خاطر از مفسران صحابه و تابعین و تابع تابعین آمده است که منظور از آیه‌ی «ولکن کونوا ربانیین» فقهاء و علماء هستند. ابن قیم می‌گوید: سلف اجماع دارند که عالم زمانی ربّانی نامیده می‌شود که حق را بشناسد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد. پس هر کس بداند و عمل کند و بیاموزد در آسمان‌ها بزرگ خوانده می‌شود. (زاد المعاد في هدی خیر العباد)


دکتر عریان هیچ زمانی را بدون آموزش سپری نکرده است؛ مدارک مختلفی در پزشکی، حقوق، شریعت، تاریخ و قراءات دریافت کرد. افزون بر این مسائل و مشکلات امت و رخدادهای عصر را پیگیری می‌کرد و از مطالعه‌ی روزنامه‌ها و کتاب‌ها غفلت نمی‌کرد. 

یک روز در یکی از خیابان‌های فرعی خیابان هرم با او بودم و به سمت مجمع طب اسلامی می‌رفتیم. شش جلد کتاب و نه جلد مجله را از یک مطبوعاتی خرید. به یاد دارم که ٢٠ جنیه بابت آنها پرداخت کرد و این خاطره به آغاز سال ٢٠٠٠ باز می‌گردد.  

علم و دانش عریان، هوش، درایت و سخنوری خاصی به او بخشیده بود که دشمن را نیز به خود جذب می‌کرد و در هر دیدار و مناظره و گفت‌وگو پیروز می‌شد. به خاطر داشته باشیم که در روزنامه‌ها و سایت‌ها و مجلات مطلب فراوان می‌نوشت و این برای کسی که درد و غم امتش را بر دوش دارد بسیار طبیعی است. کسی که از فرهنگ‌های مختلف سیراب شده بود و این امر بر قلم و زبان او تأثیر می‌گذاشت. 

ششم: تشویق جوانان به نوشتن و آموختن

در آغاز وقتی برای روزنامه‌ها و مجلات مطلب می‌نوشتم، یعنی زمانی پیش از اینترنت و نوشتن در سایت‌ها، دکتر عریان هر بار با من تماس می‌گرفت و مطالبم را می‌ستود و روزنه‌های جدیدی را برایم می‌گشود و مرا در نوشتن برای روزنامه‌ها و مجلات راهنمایی می‌کرد. از آنهمه تشویق و تمجید او شگفت‌زده می‌شدم. 


من گمان می‌کردم که تنها به من توجه دارد ولی بعداً متوجه شدم که با همه‌ی جوانان این‌گونه ارتباط دارد و در هر کس که استعداد نوشتن یا هر مهارت دیگری می‌دید تشویق می‌کرد و عزم و اراده‌اش را قوی می‌ساخت و همتش را بالا می‌برد تا بیشتر مطالعه کند. 

این شاخص اخلاص و پاکبازی او برای دین و دعوت بود؛ انسان‌های مخلص کسانی هستند که از استعدادهای افراد خوشحال می‌شوند و آنها را برای پیشرفت تشویق می‌کنند. از سوی دیگر شاخصی است برای این‌که نشان دهد این فرد سرشار از معرفت است زیرا انسان‌های غیرمخلص و آسوده‌خاطر، نگران بروز استعدادهای دیگران هستند مبادا جای آنان را بگیرند و از جایگاه‌ خودشان کاسته شود. با این ادعا که فلانی «خودبین و خودپسند است» و باید «سرکوب» شود یا از وظایفش دست بردارد تا صداقت را که خود دورترین افراد از آن هستند «بیاموزد».

هفتم: جایگاه حکمت نزد او

حکمت در نزد او جایگاه خاصی داشت؛ در مساجد تدریس می‌کرد و در زندان‌ها برای زندانیان سخنرانی داشت؛ هر گاه با خانواده‌اش دیدار می‌کرد آنان را پند می‌داد. بسیاری از حکمت‌ها را از بر داشت و اخوان را به رعایت آنها سفارش می‌کرد.

آخرین مطلبی که در زمان بازداشت در صفحه‌ی فیسبوک خود نوشت یکی از حکمت‌های ابن عطاء الله بود: «هیچ وقت به خاطر محقق نشدن یک وعده، به آن شک نکنید اگر چه زمانش هم تعیین شده باشد. تا بینش و بصیرت‌تان خدشه‌دار نشود و نور درونتان خاموش نشود.»

پس از آن گفت: در حکمت‌های عطاء الله اسکندری آمده است: مطمئن باشید... خدا حافظ. در حالی که لبخندی بر لبانش نقش بسته بود. همواره لبخند بر لب داشت و آرام بود. در پایان گفت: خدا حافظ هر چند در این دنیای فانی ملاقاتی وجود ندارد و تنها در پیشگاه کسی است که ذره‌ای به مردم ستم نمی‌کند. 


هشتم: آرزوی شهادت

هر مسلمانی آرزوی شهادت دارد و به اجر و پاداش آن امید بسته است؛ درباره‌ی جایگاه بلند شهادت کافی است به این آیه اشاره کنیم که می‌فرماید: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ {١۶٩} فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ {١٧٠} يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ (آل عمران).

هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه زنده‌اند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. 

به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‌اند شادی می‌کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می‌شوند بر نعمت و فضل خدا و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی‌گرداند، شادی می‌کنند..

از عبادة بن صامت روایت است که رسول خدا فرمود: 

«إنَّ للشَّهيدِ عند اللهِ سبعَ خصالٍ: أن يُغفرَ له في أوَّلِ دفعةٍ من دمِه، ويرى مقعدَه من الجنَّةِ ويُحلّى حُلَّةَ الإيمان، ويُجارَ من عذابِ القبرِ، ويأمنُ من الفزعِ الأكبرِ، ويوضعُ على رأسِه تاجُ الوقارِ الياقوتةُ منه خيرٌ من الدُّنيا وما فيها، ويُزوَّجُ ثنتَيْن وسبعين زوجةً من الحورِ العينِ، ويُشفَّعُ في سبعين إنسانًا من أقاربِه.»

شهید در نزد خدا هفت فضلیت دارد: به محض جاری شدن اولین قطره‌ی خون، خداوند تمام گناهانش را می‌آمرزد و جایگاه خود را در بهشت می‌بیند؛ تن‌پوشی از ایمان به تن می‌کند و از عذاب قبر در امان است. از سختی بزرگ قیامت آسوده‌خاطر است و بر سرش تاج وقاری از یاقوت می‌گذارند که از دنیا و ما فیها بهتر است. ٧٢ حوری به عقد او در می‌آید و هفتاد نفر از نزدیکان برایش شفاعت می‌کنند. (امام احمد در مسند)

اما هر که طالب شهادت باشد به آن دست نمی‌یابد؛ خداوند از میان آفریدگان، شهدا را گلچین می‌کند و از زمره‌ی مؤمنان قرار می‌دهد: «وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ» بنابراین کسی که طالب شهادت است و در راه آن تلاش کند و به راهش ایمان داشته باشد، خداوند به او توفیق شهادت ارزانی می‌دارد و راهش را آسان می‌کند. ویدیویی از وفات دکتر عصام منتشر شده است که در آن می‌گوید: «چند روز پیش به همسرم می‌گفتم من از خدا می‌خواهم شهادت را نصیبم کند؛ شهادت برای انسان همه چیز است.» دکتر عصام چنان که بعدها علت وفاتش نشان داد به دست مزدوران حاکم ستمگر به این درجه دست یافت. ما او را نزد خدا شهید می‌دانیم و کسی را تزکیه نمی‌کنیم. 

نهم: صبر در مقابل آزار و اذیت

انسان تا زمانی که زنده است ناگزیر با هم می‌آمیزد و تا زمانی که با مردم می‌آمیزد یقیناً از آزار آنان در امان نیست. در حدیثی از رسول خدا که ابن عمر آن را روایت است به این موضوع اشاره شده است: 

«المؤمنُ الذي يخالطُ الناسَ ويَصبرُ على أذاهم خيرٌ منَ الذي لا يُخالطُ الناسَ ولا يصبرُ على أذاهمْ»

مؤمنی که با مردم می‌آمیزد و بر جفایشان صبر می‌کند بهتر از کسی است که با مردم نمی‌آمیزد و بر جفایشان صبر نمی‌کند. (ابن ماجه ٤٠٣٢ و احمد٥٠٢٢ با اختلاف اندک؛ بخاری در ادب مفرد ٣٨٨)

در این آمیزش مردم حتماً از هم تأثیر می‌پذیرند و بر هم تأثیر می‌گذارند؛ ما ناچاریم آزار و اذیت دیگران را از خود دفع کنیم اما با بهترین روش و این مرتبه‌ی بزرگی است که جز صابران و بلندهمتان به آن دست نمی‌یابند. خدای متعال در این باره می‌فرماید: 

«وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ {٣٤} وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيم» (فصلت).

و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] آنچه خود بهتر است دفع کن؛ آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یکدل می‌گردد. و این [خصلت‌] را جز کسانی که شکیبا بوده‌اند نمی‌یابند، و آن را جز صاحب بهره‌ای بزرگ، نخواهد یافت.

من شهادت می‌دهم که دکتر عصام عریان بیش از همه با مردم می‌آمیخت و بر آنان تأثیر می‌گذاشت و با آنان رفت و آمد داشت؛ در این راه سه نوع آزار و اذیت دید: 

نوع اول: حکومت‌های مستبد پیاپی مصر که چنان که پیشتر ذکر شد بارها او را دستگیر و زندانی کردند. تا این‌که در حوادث ژانویه ٢٠١١ آزاد شد. شهید والامقام از این حکومت‌ها رنج‌ها کشید و شکنجه‌ها تحمل کرد و بسیاری از حقوق اولیه‌اش پایمال شد. 

نوع دوم: عموم مردمی که برای اصلاح و آموزش و دعوت آنان تلاش می‌کرد؛ از دست این مردم هم آزارها دید؛ گاهی او را متهم کردند گاهی از او غیبت کردند و گاهی بر او دروغ و بهتان بستند. برخی از عامه و روزنامه‌ها و رسانه‌ها و جریان‌های سیاسی و شخصیت‌ها نیز بیکار ننشستند. اما او همچنان از محبت و پذیرش مردم برخوردار بود. 

نوع سوم: رنج و درد سوم مربوط به حرکت اسلامی است که عضو آن بود و در آن فعالیت می‌کرد؛ این حرکت همان اخوان المسلمین است؛ در بیشتر مقالاتی که می‌نوشت و در آن نقد و انتقادی از حرکت می‌کرد با طوفانی از سرزنش برخی از «رهبران» مواجه می‌شد؛ رهبرانی که حرکت را تابویی می‌دانستند که در هیچ صورتی قابل نقد نبود.

از جمله مقالات او «موجودی حساب» بود که سایت اسلام آنلاین در سال ٢٠١٠ منتشر کرد؛ در این مقاله دکتر عصام نوشته بود که ساختار سازمانی و اداری جماعت بسیار گسترده شده است و باید برای کوچک‌تر کردنش، بازبینی شود. توانمندی‌ها و نوآوری‌ها باید آزاد شود. به خاطر این مقاله مورد بازجویی قرار گرفت. 

دکتر عصام مدت زیادی از ورود به مکتب ارشاد ممنوع شد و آن هم به خاطر سازمان‌دهی و دستور العمل‌های عادی بود که از او و اندیشه‌‌ی آزادش برحذر می‌داشتند. حتی علامه یوسف قرضاوی در مقاله‌ای به تندی از جماعت انتقاد کرد که چرا شخصیتی مانند عریان را از خود دور می‌کنند در حالی که جریان‌های دیگر مناصب بسیاری به او پیشنهاد کرده‌اند. چگونه جماعت او را انتخاب نمی‌کند در حالی که جماعت‌های دیگر او را قبول دارند. در میان اخوان، او بیش از همه رنج کشید و فعالیت کرد و ثمر داد. دکتر محمود غزلان در همان زمان به شیخ قرضاوی پاسخ داد و پس از این دعوای رسانه‌ای، عریان وارد مکتب ارشاد شد. 


در این میان موضع شاهد از همه عجیب‌تر بود؛ همه‌ی این اخبار و آن رفتارها و کردارها برای عریان شناخته شده بود و از طریق نشریه‌ی «من لم یزود» از آنها آگاه می‌شد. معمولاً با لبخندی آکنده دردی پنهان با آنها برخورد می‌کرد و با دیدگاه وسیع و دانش سرشار و فرهنگ عمیق و نرمش روحی بالا و پیش از همه توشه‌ی ایمانی بزرگی که داشت بر آنها صبر می‌کرد.

دهم: شهادت فرزندانش

ترجیح دادم که شهادت فرزندان دکتر عصام بعد از وفاتش را در آخر ذکر کنم؛ شهادتی که نوع رفتار او با خانواده و فرزندانش را نشان می‌دهد. اگر می‌خواهی از اخلاق یک نفر آگاه شوی، از خانواده و فرزنداش که نزدیک‌ترین افراد به او هستند سؤال کن. انسان گاهی در بیرون از خانه، اخلاق زیبایی دارد اما در خانه نمی‌تواند خود را زیبا نشان دهد. 

این شهادت شامل همه‌ی حقایقی است که در بُعد ربانی آن بزرگوار ذکر کردیم و در اینجا به دو مورد اکتفا می‌کنم: شهادت پسرش ابراهیم و دخترش اسماء؛ این دو شهادت را از عین عبارت حساب کاربری هر یک از آنها در فیسبوک نقل می‌کنم و به خاطر زبان محاوره‌ای و غلط‌های املایی آن پوزش می‌خواهم:


شهادت نخست: به نقل از رسانه‌ها ابراهیم روز ١۵ آگوست ٢٠٢٠ دو روز پس از وفات پدر نوشت: شکر خدا به خاطر الطافش بی‌پایانی که به ما دارد... پدرمان ان شاء الله درجاتش عالی است... پروردگارمان هر چیزی را که پدر آرزو داشت برایش محقق کرد؛ ساعت‌ها می‌نشست و دعا می‌کرد بدون این‌که خسته شود... روز عرفه پس از نماز عصر ما را جمع می‌کرد و تا غروب دعا می‌کرد و دعاهای زیبایی می‌خواند.

به من می‌گفت فرزندم یک ربع بنشین و با پروردگارت نیایش کن؛ کتاب اذکار نووی همواره با او بود. دعاهای زیادی از بر داشت. من خاطره‌ها و حاشیه‌های او را می‌خواندم همچنین دعاهایی که در زیر شیشه‌ی میز کارش گذاشته بود.

به پاکی و صفای روحی خود بسیار علاقه‌مند بود همواره از خود حساب می‌کشید و نفسش را متهم می‌کرد. به حکمت‌های عطاء الله اسکندری و شروح مختلف آن علاقه‌مند بود و دوست داشت ما هم آنها را حفظ کنیم. 

هر وقت از زندان بیرون می‌آمد، می‌گفت دوری ما برایش دشوار بود؛ نویسنده‌ای بود که همیشه با کاغذ کوچکی روی میز به «فاطمه و بچه‌ها» فکر می‌کرد. زمانی که می‌خواست برای ما جبران کند، سعی می‌کرد یک جلسه‌ی خانوادگی ترتیب دهد؛ آیه‌ای از قرآن را تفسیر می‌کرد یا حدیثی از اربعین نووی را شرح می‌داد یا یکی از حکمت‌های عطاء الله اسکندری را می‌خواند و می‌گفت که آن را حفظ کنیم. او خیلی ساده بود اگر یکی از ما به عربی کمی شکسته می‌خواند یا حرف شیرینی می‌زد با صدای بلند با ما می‌خندید. حافظ قرآن بود و آن را در نماز ختم می‌کرد. 

پدر جان ما خوشحالیم و به خاطر مقام و درجاتت خرسندیم و می‌دانیم که تو هم اکنون خوشحالی: 

«فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»

شهادت دوم: شهادت اسماء دخترش که روز  ٢٤آگوست ٢٠٢٠ در فیسبوک نوشت: 

پدر همیشه اعضای خانواده‌اش را جمع می‌کرد و حکمت‌های عطاء الله اسکندری را برای ما شرح می‌داد و از مطالبش لذت می‌بردیم. ما بسیاری از آنها را می‌فهمیدیم  اما او به طور ساده شرح می‌داد. هر یک از ما بخشی از آن را می‌خواندیم خیلی دوست داشت که مطالب را درست بخوانیم. یکی از حکمت‌های آن که همیشه در ذهنم مانده است این است: گاهی به تو می‌بخشد و از تو می‌گیرد و گاهی از تو می‌گیرد و به تو می‌بخشد؛ هر گاه درِ فهم منع را به رویت گشود، منع برای تو عین عطا می‌شود. 

پدرم خوشا به حالت در حیات و ممات؛ بی‌نهایت دلم برات تنگ شده است. خدایا ما را به بهترین روش به او محلق کن؛ ما را پس از او دچار فتنه مکن و از اجر و پاداش او محروم‌مان نفرما.

پروردگارا بنده‌ی تو عصام را در زمره شهدا بپذیر و ما را به او ملحق گردان؛ قاتلانش را هر چه زودتر مجازات کن و دولت‌شان را خوار گردان و حاکمیت‌شان را از روی زمین بزدا.