ترور صالح العاروری (ابو محمد) معاون رئیس دفتر سیاسی حماس در حقیقت "دستاوردی" بود که اسرائیل طی سه ماه جنگ در غزه به دنبال آن از طریق ترور یحیی سنوار و فرماندهان ارشد قسام بود، اما محقق نشد و در بیروت به آن دست یافت.

با طولانی‌تر شدن جنگ غزه و عدم تحقق اهداف آن، بنیامین نتانیاهو که این روزها جایگاهش در جامعه اسرائیلی به حضیض رسیده است، به همراه طیف حاکم تحت فشار سنگین افکار عمومی قرار دارد که با این ترور و خلق نمایشی از پیروزی تلاش خواهد کرد که فضا را به نفع خود تلطیف کند، اما این وضعیت در صورتی که دستکم با قسمی از تحقق اهداف در نوار غزه و ترورهای مشابه تکمیل نشود، پایدار نخواهد بود و موقتی است.

اما بعید نیست که اسرائیل بخواهد با تصویرسازی پیشگفته از این ترور، آن را به عنوان مدخلی برای توافق و پایان جنگ در سایه عدم تحقق اهداف در غزه قرار دهد.

العاروری رئیس دفتر سیاسی حماس در کرانه باختری نیز هست و از این جهت ایجاد جایگزینی به وزن او برای حماس با توجه به وضعیت خاص کرانه باختری،-بازداشت و ترور بیشتر رهبران و فعالان برجسته حماس در آن از سال‌ها قبل - و همچنین تلاش او برای انتقال تجربه نظامی غزه به کرانه باختری آسان نیست.  

این ترور پس از تهدیدات مکرر دولت اسرائیل به ترور رهبران حماس در خارج طی جنگ کنونی صورت گرفت، اما با این حال نشست العاروری و دو فرمانده قسام در یکی از دفاتر شناخته شده حماس در ضاحیه جنوبی لبنان (پایگاه اصلی حزب الله)، از یک سو بیانگر این است که ترور محصول عملیات پیچیده امنیتی نبوده و از دیگر سو نیز گویای نوعی اطمینان خاطر این مقام حماس نسبت به عدم تغییر موازنه وحشت شکل گرفته از 2006 و معادله کنونی میان اسرائیل و حزب الله در نتیجه پرهیز دو طرف از وقوع جنگ و کشیده شدن تنش تا بیروت بوده است؛ به ویژه که دبیر کل حزب الله لبنان قبلا تهدید کرده بود که ترور هر شخصیتی در لبنان فارغ از هویت و تابعیت او با پاسخ قاطع مواجه خواهد شد.

اما اسرائیل امروز با این ترور در اقدامی بی‌سابقه دامنه آتش را به بیروت کشاند. از این رو، پس از آن و در سایه تهدیدهای پیشین رهبر حزب الله همه نگاه‌ها معطوف به واکنش آن به این ترور است؛ تروری که حزب الله را در برابر تصمیم سختی قرار داده است؛ از یک سو، عدم واکنش "قوی" مطابق تهدیدات پیشین نه تنها می‌تواند معادله ترس بازدارنده پس از 2006 با اسرائیل را از موضوعیت بیندازد، بلکه واکنش تند نیز می‌تواند لبنان را درگیر جنگی کند که حزب الله در این سه ماه از آن پرهیز می‌کرد.

در کنار آن هم عدم واکنشی که معادله پیشگفته را به حالت قبلی خود بازگرداند، چالشی جدی برای تاثیرگذاری تهدیدات سید حسن نصر الله در آینده ایجاد می‌کند که اسرائیلی‌ها معمولا در تعامل با جبهه لبنان آن را جدی تلقی می‌کردند. کما این که در این صورت این ترور می‌تواند فتح بابی برای گسترش دامنه ترور فرماندهان نظامی ایرانی و غیر ایرانی از سوریه به لبنان هم باشد.

نوع واکنش اسرائیل به این ترور و عدم پذیرش رسمی مسئولیت آن نشان می‌دهد که یا به علت بیم از گسترش دامنه جنگ به خارج از غزه خواسته است با این رفتار از شدت واکنش حزب الله بکاهد و یا این که خود را در مظان اتهام آغازگر جنگ در صورت وقوع آن پس از واکنش حزب الله قرار ندهد. 
البته احتمال نخست بیشتر است و در این صورت می‌توان گفت که دولت اسرائیل با برآوردی معطوف به تحولات سه ماهه اخیر در جبهه شمالی و نوعی اطمینان خاطر دست به این ترورِ زده است که به جنگ منجر نمی‌شود. 
از این رو، اهداف اسرائیل از ترور العاروری را نمی‌توان صرفا در حذف فیزیکی یک رهبر برجسته حماس خلاصه کرد و شکستن معادله یاد شده با حزب الله را نیز می‌توان از دیگر اهداف مهم آن برشمرد.

حزب الله طی بیانیه‌ای ترور را «تحولی خطرناک میان دشمن و محور مقاومت» و نه صرفا با خود حزب توصیف کرده و گفته است که «هرگز بی‌پاسخ و مجازات نخواهد ماند». اینجا ذکر «محور مقاومت» در بیانیه حزب الله قابل تامل است و باید دید که پاسخ به کلیت محور واگذار شده یا این که خود حزب پاسخ جداگانه در راستای حفظ موازنه یادشده پاسخ خواهد داد.

البته در این میان، بعید نیست که حزب الله دامنه آتش را به شکل حساب شده‌ای فراتر از شهرک‌های اسرائیلی در مرز لبنان گسترش دهد، اما در این صورت نیز باید دید که محدوده آن تا کجا خواهد رفت و این که توام با چه سطحی از حملات موشکی و یا پهپادی خواهد بود؟

در کل، بعید است پاسخ احتمالی منجر به جنگ با لبنان شود، اما در نهایت نوع و سطح آن و واکنش اسرائیل در شعله ور شدن یا نشدن جنگ تعیین کننده خواهد بود.