آیا عمل برخلاف مذاهب چهارگانه جایز است؟

سؤال: مدت‌های مدیدی است که بعضی از دوستان کتاب‌خوان به خاطر آن‌چه که مجله (نورالاسلام) از مباحث فقهی تحت عنوان (غریب الاحکام) منتشر نموده، سؤالی از من می‌پرسند و آن این است که: آیا عمل به این احکام غریب، اگرچه مخالف مذهب و امام خواننده و سؤال کننده باشد، جایز است؟ مبنی بر این‌که در میان این نوع فتاوا، احکامی وجود دارد که بر خلاف تمام مذاهب چهارگانه مشهور و مورد اعتماد هستند. لذا دل انسان چگونه در عمل به آن حکم غریب، آرامش می‌یابد؟ و آیا سزاوار است که یک مجله ملی و مردمی، چنین احکام غریب را منتشر نماید و در میان خوانندگان مجله، جدال‌ها و تنش‌هایی را برانگیزد. درصورتی‌که خود مجله خواهان وحدت، اخوت و همبستگی میان امت است؟

جواب: در پاسخ هوشیارانه و منصفانه به این سؤال، هر خواننده‌ای که نسبت به امور دینش اهتمام می‌ورزد و به دنبال حق و کشف واقعیات است، شایسته است نسبت به حقایق زیر توجه شایانی مبذول دارد:

کثرت ائمه مجتهد

اولاً: باید دانست که مذاهب فقهی اسلامی آن‌گونه که بعضی نادان‌ها می‌پندارند، منحصر در این چهار مذهب نمی‌باشد و امامان مذاهب، فقط و فقط مالک، ابوحنیفه، شافعی و احمد -رحمهم الله- نیستند؛ زیرا هم‌زمان با امامان این چهار مذهب، امامان دیگری بوده‌اند. اگرچه در مرتبه علم و اجتهاد از آن‌ها فقیه‌تر و عالم‌تر نبوده‌اند[1]، ولی هم سطح آن‌ها بوده‌اند.

امام شافعی/ درباره لیث بن سعد/[2] که معاصر امام مالک/ بوده است می‌گوید:

«اللَّيْثُ أَفْقَهُ مِنْ مَالِكٍ إِلا أَنَّ أَصْحَابَهُ لَمْ يَقُومُوا بِهِ»[3].

«لیث از مالک فقیه‌تر بود جز این‌که یارانش او را نشناساندند.»

سفیان ثوری/[4] که در عراق می‌زیست از جنبه مرتبه فقهی از ابوحنیفه/ کم نداشت. سفیان علاوه بر پیشوایی در علم، به اندازه‌ای در سنت نبوی تبحر داشت که به ایشان لقب (امیر المومنین در حدیث) داده شد. امام محمد غزالی ایشان را یکی از پنج ائمه فقه بشمار می‌آورد.

اوزاعی/[5] امام بلامنازع شام بود و مذهب او در آن‌جا بیشتر از دویست سال مورد تبعیت و پیروی قرار گرفت. در میان اهل بیت امام زید بن علی، همچنین برادرش امام ابوجعفر محمد بن علی باقر و فرزند امام جعفر صادق هرکدام یک امام و مجتهد بوده‌اند؛ و تمام عالمان اهل سنت به امامت و فقاهت آن‌ها قائل و معترف بوده‌اند.

پس از این‌ها امام طبری نیز همان‌گونه که امام تفسیر، حدیث و تاریخ بوده است، به عنوان مجتهد مطلق و امام فقه به شمار می‌آمده است. مذهب او پیروان فراوانی داشت، ولی بعدها منقرض گردید.

از سوی دیگر قبل از ائمه چهارگانه امامان و استادان، و استادان استادان آن‌ها که انگشت نمای عصر خود بوده‌اند، وجود داشته‌اند که همه آن‌ها دریای علم و چراغ هدایت بوده‌اند. کدام پژوهشگر عالمی است که امثال سعید بن مسیب، و فقهای هفت گانه مدینه، طاووس عطا، سعید بن جبیر، عکرمه، حسن، ابن سیرین، شعبی، اسود، علقمه، ابراهیم، مسروق/، مکحول، زهری و سایر فقهای تابعین را که در مدرسه اصحابش فارغ التحصیل شده‌اند نشناسد؟ افرادی که ائمه بعد از آن‌ها به عنوان دانش آموزان و شاگردان آن‌ها به حساب می‌آیند. کسانی هم که قبل از آن‌ها بوده‌اند فقیهان اصحابش هستند که تعلیم یافته مدرسه نبوت بوده‌اند و شاهد اسباب نزول قرآن و ورود حدیث بوده‌اند. آن‌ها نسبت به فهم دین آگاه‌تر و نسبت به مقاصد قرآن و دلالت‌های لفظی و متون شریعت داناتر بوده‌اند. چه کسی است که نسبت به فقه ابوبکر، عمر، علی، عثمان، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، ابی بن کعب، زید بن ثابت، معاذ بن جبل، عایشه و سایر پیشوایان صحابی که هدایت امت در گرو تبعیت از آن‌ها است آگاه نباشد؟

ائمه اربعه مدعی عصمت خود نبوده‌اند

باید دانست که ائمه اربعه همانند سایر مجتهدین کرام مدعی عصمت خود نبوده‌اند و هیچ‌یک از عالمان اسلامی چنین پنداری به خود راه نداده است. نهایت امر این است که آن امامان چهارگانه مجتهدانی بوده‌اند که انتهای سعی و کوشش و توان بشری خود را در راه کسب صواب و نیل به حقیقت به‌ کار گرفته‌اند که اگر به حق رسیده باشند، مشمول دو اجر گشته‌اند و اگر به خطا رفته باشند، باز مشمول یک اجر و ثواب شده‌اند. به همین خاطر بوده که آن‌ها در بسیاری موارد از آرا و نظرات خود رجوع کرده‌اند و به خاطر دست یافتن به دلیل قوی‌تر و محکم‌تر، آرا و نظرات دیگران را پذیرفته‌اند. راز این‌که در یک مساله بیشتر از چند روایت از یک امام بیان شده همین است. معروف است که امام شافعی/ دارای دو مذهب است مذهب قدیم در عراق و مذهب جدید در مصر و هیچ مساله مهم فقهی از امام مالک/ و امام احمد/ یافت نمی‌شود جز این‌که دارای بیشتر از یک روایت است. امام ابوحنیفه/ را می‌بینیم که قبل از وفات از بعضی آرای خود منصرف شده است.

قبل از ایشان عمر بن خطابس را می‌بینیم که مدتی به یک نظریه فتوا می‌داد و سپس به نظریه‌ای مخالف گذشته فتوا می‌داد و وقتی در این‌باره از او سؤال ‌شد در جواب گفت: 

«ذَلِكَ عَلَی مَا عَلِمنَا، وَ هَذَا عَلَی مَا نَعلَمُ»[6]. 

«فتوای گذشته بر مبنای فهم گذشته ما بوده و این فتوا بر مبنای فهم کنونی ماست.»

اصحاب ابوحنیفه/ بر مبنای دریافت ادله متقن، و اطلاع بر آثار سلف و آگاهی به مصالح و نیازمندی‌های مردم پس از امام خود در بیشتر از صد مساله با ابوحنیفه/ مخالفت نموده‌اند. به همین خاطر بعضی از علمای حنفی در بسیاری از موارد در ارتباط با آن مسائل اختلافی میان ابوحنیفه/ و شاگردانش، می‌گفتند: 

«هَذَا اختِلَافُ عَصرٍ وَ زَمَان ٍلَا اختِلَافُ حُجَّةٍ وَ بُرهَانٍ»[7].

«این اختلاف عصر و زمان است نه اختلاف در دلیل و برهان.»

هنگامی‌که ابویوسف/ بزرگ‌ترین و فاضل‌ترین اصحاب ابوحنیفه/، مالک بن انس/ را ملاقات نمود از ایشان راجع به مقدار صاع، مساله وقف و زکات سبزیجات سؤال نمود، امام مالک/ بر مبنای سنت نبوی در پرتو دلایل نصوص به ایشان پاسخ داد، ابویوسف/ گفت:

«رَجَعتُ لِقَولِکك یَا أَبَا عَبدِ اللهِ وَلَو رَأی صَاحِبِی -یَعنِی أبَا حَنِیفَةَ- مَا رَأَیتُ، لَرَجَعَ کَمَا رَجَعتُ»[8]

«ای ابا عبدالله، نظر شما را پذیرفتم و از رای خود برگشتم و اگر یار من یعنی ابوحنیفه آن‌چه من دیدم را می‌دید، همان‌طور که من از رای خود برگشتم، او نیز بر می‌گشت.»

اینگونه انصاف و گذشت از آرای خود و روی آوردن به آرای دیگری از نتایج و ثمره‌ی علم راسخ و اجتهاد صحیح می‌باشد و گفتار و عملکرد تمام پیشوایان فقهی مؤید و بیانگر این موضوع است.

ابوحنیفه/ می‌گفت: «هَذَا رَأیِی وَ هَذَا أَحسَنُ مَا رَأَیتُ فَمَن جَاءَ بِرَأیٍ خیرٍ مِنهُ قَبِلنَاهُ»[9].

«این نظر من است و این بهترین نظری است که به آن دست یافته‌ام و هرکسی نظری بهتر و مستدل‌تر از آن عرضه دارد می‌پذیرم.»

امام مالک/ می‌گوید: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ أُصِیبُ وَ أُخطِی فَأَعرِضُوا قَولِی عَلَی الکِتَابِ وَ السُّنَّة»[10]

«من یک انسانم که گاهی درست می‌گویم و گاهی اشتباه می‌کنم؛ بنابر این گفتار مرا با قرآن و سنت پیامبر گرامی (ص) بسنجید.»

امام شافعی/ می‌گوید: «إِذَا صَحَّ الحَدِیثُ بِخَلَافِ قَولِی فَاضرِبُوا بِقَولِی الحَائِطَ وَ إِذَا رَأَیتَ الحُجَّةَ مَوْضُوعَةً عَلَى الطَّرِيقِ فَهُوَ قَوْلِي»[11]. 

«هرگاه حدیث صحیح را برخلاف گفتار من یافتید گفتار ما را به دیوار بکوبید و هرگاه در مسیر راه به حجت و برهانی دست یافتید، آن گفتار من است.»

از جمله بهترین سفارش‌هایی که از امام شافعی/ به ما رسیده این است که می‌فرماید: «رَأیِی صَوَابٌ یَحتَمِلُ الخَطَاء وَرَأیُ غَیرِی خَطَاءٌ یَحتَمِلُ الصَّوَاب»[12].

«نظر من صواب است و احتمال خطا دارد و نظر غیر خودم خطاست ولی احتمال صواب دارد.»

هیچ‌گونه دلیلی بر وجوب تقلید از یک مذهب معین وجود ندارد

در مورد تبعیت و پیروی از یکی از این مذاهب و تقلید از یک امام خاص در تمام آن‌چه که می‌گوید، نه واجب است و نه سنت و حتی گفته بعضی از مولف‌ها که می‌گویند: «تقلید از یک امام معین واجب است» خطا و مردود است.

به وسیله قرآن، سنت و اجماع ثابت شده که خداوند متعال، طاعت خود و طاعت پیامبرش را بر بندگان واجب گردانیده است؛ ولی در میان این امت، اطاعت از اوامر و نواهی هیچ فرد خاصی، جز پیامبر گرامی (ص) را واجب نگردانیده است و تمام دانشمندان اسلامی بر این اتفاق نظر دارند که هیچ‌کس در اوامر و نواهی شریعت، سوای رسول الله (ص) معصوم نیست. به همین خاطر از ابن عباس، عطا، مجاهد و مالک بن انس روایت شده است که می‌گفتند:

«مَا مِن أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ مَأخُوذٌ مِن کَلَامِهِ وَ مَردُودٌ عَلَیهِ إِلَّا رَسُولُ اللهِ»[13].

«جز کلام و سخن رسول الله (ص) سخن هرکسی قابل رد یا پذیرش است».

بنابراین پیروی از یک شخص غیر معصوم در تمام آن‌چه که می‌گوید، گمراهی آشکاری است، زیرا در این صورت هر امام مذهبی را نسبت به پیروان خود به منزله پیامبر با امتش قرار داده است و این یک نوع تبدیل و تغییر دین و شبیه به چیزی است که خداوند متعال نصاری را بخاطر آن نکوهش کرده و فرموده است:

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 31].

«این‌ها دانشمندان و راهبان خود را به جای الله، به الوهیت گرفتند».

و این بدان خاطر بود که آن‌ها از عالمان و راهبان خود در امور مربوط به تحلیل و تحریم همانند پیامبراکرم (ص) اطاعت و تبعیت می‌کردند.

اضافه بر این خود ائمه از این‌که مردم از آن‌ها تقلید کنند مانع می‌شدند و گمان نمی‌بردند که روزی آن‌چه را برای مردم بیان می‌نمایند واجب الاتباع گردد و مردم را از این‌که اقوال آن‌ها را بدون دلیل اخذ نمایند، برحذر می‌داشتند. امام شافعی/ می‌گوید:

«مَثَلُ الَّذِی یَطلُبُ العِلمَ بِلَا حُجَّةٍ، کَمَثَلِ حَاطِبِ لَیلٍ، يَحْمِلُ حُزْمَةَ حَطَبٍ وَفِيهِ أَفْعَى تَلْدَغُهُ وَهُوَ لَا يَدْرِي»[14].

«کسی‌که دانش و فقه را بدون دلیل دریافت نماید همانند کسی است که در شب هیزم جمع می‌کند. پشته‌ای از یک هیزم را برمی‌دارد و یک مار افعی در آن پشته او را می‌گزد بدون این‌که خود بفهمد».

مُزَنی[15] در اول مختصر خود [یعنی کتاب الام شافعی] می‌گوید:

«اخْتَصَرَتْ هَذَا مِنْ عِلْمِ الشَّافِعِيِّ، وَمِنْ مَعْنَى قَوْلِهِ، لِأُقَرِّبَهُ عَلَى مَنْ أَرَادَهُ، مَعَ إعْلَامِيَّةِ نَهْيِهِ عَنْ تَقْلِيدِهِ وَتَقْلِيدِ غَيْرِهِ لِيَنْظُرَ فِيهِ لِدِينِهِ وَيَحْتَاطُ فِيهِ لِنَفْسِهِ»[16].

«من این را از دانش شافعی/ و از مفهوم اقوال او به اختصار بیان داشتم، تا دانش و فقه او را برای کسانی که بخواهند، نزدیک به فهم گردانم- با این‌که خود امام شافعی/ از این‌که مردم از او و یا از دیگران تقلید کنند، نهی نموده است- تا در دین به بحث و بررسی پردازد و احتیاط نماید».

امام احمد/ می‌فرماید:

«لَا تُقَلِّدْنِي وَلَا تُقَلِّدْ مَالِكًا وَلَا الثَّوْرِيَّ وَلَا الْأَوْزَاعِيَّ، وَخُذْ مِنْ حَيْثُ أَخَذُوا»[17]

«از من، مالک، ثوری و اوزاعی تقلید مکن بلکه شریعت را از همان منبع و سرچشمه‌ای که آن‌ها گرفته‌اند بگیر».

باز می‌گوید:

«مِنْ قِلَّةِ فِقْهِ الرَّجُلِ أَنْ يُقَلِّدَ دِينَهُ الرِّجَالَ»[18]

«از نشانه‌های کم بینشی و کم دانشی این است که مردی در دینش از دیگران پیروی کند».

ابویوسف/ می‌گوید:

«لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَقُولَ مَقَالَتَنَا حَتَّى يَعْلَمَ مِنْ أَيْنَ قُلْنَا»[19].

«برای هیچ‌کس جایز نیست که گفتار ما را نقل کند تا این‌که بداند که ما آن را از کجا گرفته‌ایم».

تقلید از این مذاهب و تعصب نسبت به گفتار آن‌ها در میان این امت، یک بدعت است و مخالف با ارشادات سلف صالح و امت سه قرن اولیه اسلام است.

صاحب «تقویم الادله[20]» می‌گوید: مردم صدر اول اسلام یعنی اصحاب و تابعین و صالحین، امور خود را بر مبنای دلیل و برهان قرار می‌دادند و برنامه و قوانین دین خود را از قرآن، سنت و اقوال صحیح و مستدل اشخاص بعد از رسول الله ج، می‌گرفتند. گاهی مردی در مساله‌ای از گفتار عمر بن خطاب تبعیت می‌کرد و در مساله‌ی دیگری، مخالف قول او عمل می‌کرد و متمسک به قول علی بن ابی‌طالب می‌شد. در آن زمان مذهب در شریعت اسلامی نه عمری بود و نه علوی؛ بلکه مذهب را به رسول الله (ص) نسبت می‌دادند و خود پیامبر ج، آن قرون را با نام خیر القرون ستوده است. به دلیل این‌که مردم آن دوران به حجت و برهان توجه می‌نمودند، نه به علما و شخصیت آن‌ها؛ ولی هنگامی‌که در قرن چهارم تقوای عامه مردم کاسته شد و امت در طلب حجج براهین بازماندند، در آن صورت علمای خود را حجت قرار دادند و از آن‌ها تبعیت نمودند. بعضی مذهب حنفی، بعضی مذهب مالکی و بعضی مذهب شافعی را برای خود برگزیدند و در دین و شریعت به جای نصوص به افراد و شخصیت‌ها استدلال می‌کردند. قضایا و مسائل را از آن‌جا صحیح می‌دانستند که تراوش یافته از فلان مذهب باشد و پیروان مذهب، خروج از آن را مارق و خارج از دین تلقی می‌نمودند.

شیخ و امام، عزالدین بن عبدالسلام می‌گوید: «مردم پیوسته در مسائل شرعی خود، بدون وابستگی به هیچ مذهبی از هر عالمی که برایشان اتفاق می‌افتاد سؤال و استفتا می‌نمودند. در آن عصر هیچ عالمی منکر چنین عملی نمی‌شد تا این‌که پیروان مذاهب و مقلدان که از تعصب سرشاری برخوردار بودند به وجود آمدند. کار به جایی رسید که کسانی چنان از یک مذهب پیروی و دفاع می‌کردند - اگر چه بعضی از مسائل آن مذاهب بر مبنای دلایل صحیح شرعی نمی‌بود - که انگار اقوال آن صاحب مذهب، قول پیامبر مرسل است. چنین عملی دور از حق و دور از صواب است و هیچ خردمندی بدان تن نخواهد داد».

بنابراین بر هر مسلمانی واجب است در صورتی که از دریافت احکام، از ادله شرعی عاجز و ناتوان است، از متخصصین و علمای آن فن سؤال و استفتاء کند و بر او واجب نیست که ملتزم و مقید به یکی از مذاهب گردد، زیرا هیچ مساله‌ای واجب نمی‌گردد مگر این‌که الله و رسولش (ص) آن را واجب گرداند و الله و رسولش (ص) بر هیچ‌کسی واجب ننموده که باید مذهبش حنفی و یا شافعی و یا غیر آن‌ها باشد. شارح «مسلم الثبوت» می‌گوید:

«فَإِیجَابُهُ تَشرِیعُ شَرعٍ جَدِیدٍ».

«ایجاب تمسک به یک مذهب، تشریع یک شریعت تازه است».

مخالفت یک امام در احکام شریعت باعث طعن در امامت او نخواهد بود

باید دانست که مخالفت با تمام ائمه اربعه و یا بعضی از آن‌ها نه باعث طعن در امامت آن‌ها و نه تنزل در مقام آن‌ها و نه انتقاد در وسعت عمل آن‌ها و نه خللی در صحت اجتهاد و نه شکی در جستجوی آن‌ها نسبت به حق و صواب، خواهد بود. و هر‌کسی چنین بپندارد، نسبت به حقانیت و تاریخ تابناک دین امت، به جهل و نادانی رفته است.

برعکس محبت و احترام به این پیشوایان اسلامی و اکرام و ستایش آن‌ها از جمله خصوصیات دین مبین اسلام است. شیخ الاسلام ابن تیمیه/ در مقدمه کتاب خود به نام «رفع الملام عن الأئمة الأعلام» می‌گوید: «همان‌گونه که قرآن بیان داشته، بر مسلمان واجب است که در دل محبت و ولای الله متعال، رسول گرامی ج، مومنان و به ویژه مومنان عالمی که به عنوان وارثان انبیا بشمار می‌آیند، داشته باشد». الله متعال علمای اسلامی را در طول تاریخ به منزله ستارگانی قرار داده که امت در تاریکی‌های دریا و خشکی از ارشادات آن‌ها راهنمایی و هدایت می‌یابند و عموم مسلمان‌ها بر هدایت و روایت آن‌ها اجماع دارند... آن‌ها قائم مقام و جانشین‌های پیامبرج در میان امت می‌باشند، آن‌ها احیاگران سنت او پس از تباهی و خاموش شدن آن هستند. قرآن توسط آن‌ها زنده مانده و آن‌ها به وسیله قرآن، ناطق به حق شدند و در میان امت به مثابه قرآنِ زنده در آمدند و سخنگوی صاحب شریعت شدند. 

ابن القاسم گفته است: «شنیدم که مالک و لیث در ارتباط با اختلاف اصحاب رسول الله (ص) می‌گفتند: این‌که بعضی گفته‌اند که اختلاف آن‌ها به خاطر وسعت و رحمت در دین بوده، چنین نیست، بلکه نظرات آن‌ها بعضی صواب و بعضی اشتباه بوده است و باز امام مالک/ درباره‌ی اختلاف اصحاب می‌گویند: بعضی از آن‌ها مخطی و بعضی مصیب بوده‌اند. اجتهاد در جهت کشف حق و صواب بر تو لازم است». 

بنابراین هنگامی‌که بعضی از اصحاب از مالک/ از جمله لیث/، بعضی مخطی و بعضی مصیب بوده‌اند، پس وضعیت غیر اصحاب آن‌ها باید چگونه باشد؟

ابن حزم تقلید را حرام می‌داند:

این‌که ما در ارتباط با تقلید نرم‌ترین و خفیف‌ترین عبارات را به کار بردیم و گفتیم که تقلید از دیگران نه واجب است و نه سنت، ولی امانت علمی ما را ملزم می‌دارد که خواننده مسلمان را نسبت به آن‌چه فقیه توانمند و دارای حجت قوی همانند ابن حزم، بیان داشته است آشنا نماییم ایشان درباره تقلید این‌گونه بیان می‌دارند:

«إنَّ التَقلِیدَ حَرَامٌ، وَلَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَن یَأخُذَ قَولَ أَحَدٍ غَیرَ رَسُولِ اللهِ (ص) بِلَا بُرهَانٍ».

«تقلید حرام است و برای هیچ‌کس جایز نیست که سوای رسول گرامی (ص) گفتار هیچ‌کسی را بدون دلیل و برهان بپذیرد»

دلایل ایشان عبارتند از: قرآن می‌فرمایند:

﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ﴾ [الأعراف:3]

«آن‌چه از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید و جز او از معبودان دیگر پیروی مکنید». 

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآ﴾ [البقرة: 170].

«و اگر به آن‌ها گفته شود: آن‌چه را الله نازل فرموده: پیروی کنید، می‌گویند: بلکه آن‌چه را که پدران خویش را بر آن یافتیم پیروی می‌کنیم».

و باز الله متعال در ستایش کسانی که تقلید نمی‌کنند می‌فرماید:

﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨﴾ [الزمر: 17-18].

«پس بندگان مرا بشارت ده. (همان) کسانی‌‌که سخن(ها) را می‌شنوند و سپس از بهترین آن پیروی می‌کنند. آن‌ها کسانی هستند که الله هدايت‌شان کرده است، و آن‌ها خردمندانند».

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ [النساء: 59].

«پس اگر در چیزی به نزاع افتادید، آن را به سوی الله و رسولش باز گردانید اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید».

الله متعال در هنگام نزاع و اختلاف جایز ندانسته است که به جز به قرآن و سنت نبوی به کسی دیگر مراجعه گردد و خداوند متعال در هنگام تنازع مردم، بازگشت به گفتار افراد دیگر غیر از قرآن و سنت را حرام نموده است.

تمامی اصحاب، تمامی تابعین و تمام تبع تابعین به طور قاطع اجماع دارند که نباید هیچ‌کس تمام دین خود را به طور خاص از یکی از آن‌ها بگیرند و کسانی‌که در تمام مسائل دینی خود متمسک به تمام اقوال ابوحنیفه، یا مالک، یا شافعی و یا احمد -حمهم الله- شده‌اند و از پیروی کسی غیر از امام مذهب خود و یا کسانی دیگر چه گذشته و چه بعد از آنها، ممانعت می‌ورزند، به طور قطعی بدانند که با اجماع اولین و آخرین این امت مخالف ورزیده‌اند و چنین کسانی در طول سه قرن محمود طلایی از سلف و خلف، الگویی برای خود نمی‌یابند و آن‌ها غیر راه مومنان را پیموده‌اند. از چنین حالتی به الله پناه می‌بریم.

فقهای مذاهب همگی، امت را از تقلید خود باز داشته‌اند و کسانی‌که علی‌رغم ممانعت آن‌ها، در تمام مسائل و قضایای دینی به طور خاص از یکی از آن‌ها تقلید کنند با دستورها وسفارش‌های آن‌ها مخالفت کرده‌اند.

چگونه رواست که تقلید به طور خاص از یکی از این مردان (ابوحنیفه، شافعی، مالک، احمد ...) را بر تقلید و تبعیت از عمربن‌خطاب، یا علی بن ابیطالب، یا ابن مسعود، یا ابن عمرب، یا ابن عباس، یا عایشه ام‌المومنین ش، اولی و شایسته‌تر دانست؟ و اگر تقلید از دیگران شایسته می‌بود، این بزرگواران و فقیهان اصحاب، در رابطه با تبعیت و پیروی به مراتب از دیگران شایسته‌تر و اولی می‌بودند.

قبل از همه، این سخنان متوجه علمایی است که قرآن، حدیث، فقه و اصول را خوانده‌اند و درباره زبان متون و اسالیب آن به تحقیق پرداخته‌اند، ولی با این وجود به خاطر تن دادن به تنبلی و تمایل به آسایش طلبی، خود را به زحمت نینداخته‌اند تا با تحقیق و تطبیق متون، اقدامی هر چند اندک به عمل آورند و اگر به ندرت کسانی برای چنین وظیفه‌ای قیام نمایند و به بحث و تطبیق و ترجیح بپردازند- همان‌گونه که وظیفه یک عالم اسلامی است- بر او نعره خواهند کشید که «بس کن تو چکاره‌ای؟ و مردم را بر همان عقیده و اندیشه و فکرشان واگذار» و چنان بر او می‌تازند انگار به رد منکری می‌پردازند!! اما راجع به اشخاص عامی، قول ابن حزم را راجع به این‌که تقلید نسبت به آن‌ها حرام می‌باشد، نخواهم پذیرفت و شاید در مناسبت دیگری این بحث را مورد بحث و مناقشه قرار دهم.

احکام غریب و نامأنوس، نسبی هستند

احکام غریب و نامأنوس نسبی هستند و چه بسا حکمی از احکام شریعت در یک محیط غریب به نظر آید، ولی در محیط دیگر همان حکم بر همه مشهور و معلوم باشد، و یا این‌که در عصری غریب و مجهول بوده ولی در عصری دیگر، همان حکم مورد قبول و پذیرش همگان قرار گرفته باشد. پس این غرابت نسبت به احکام شریعت همان‌گونه که ثابت نیست، مطلق هم نیست، بلکه همان‌طور که با اختلاف زمان، تغییر می‌یابد با تغییر مکان هم تغییر خواهد یافت. به بیان چند مثال در این باره می‌پردازیم: جامعه‌ای که فرزندانش در عبادت مقید به مذهب شافعی باشند، از نظر آن‌ها ادای نماز جمعه بدون خواندن دو رکعت قبل از آن را از احکام شاذ [حدیثی که نادر و کمیاب روایت شده باشد] و غریب می‌دانند. در صورتی که در جامعه‌ای که مقید به مذهب مالکی ‌باشند عکس آن را غریب و شاذ می‌دانند. در محیط شافعی مذهب، بسیار غریب است این‌که نمازگزاری فاتحه را بدون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بخواند، بر خلاف مذهب مالکی که بسم الله... را اصلا در فاتحه نمی‌خوانند و یا در مذهب حنفی که در فاتحه آن را به صورت آشکار بیان نمی‌نمایند و باز در محیطی که مقید به مذهب شافعی هستند، نماز مسلمانی که زنی را لمس نموده و به وضو نپرداخته و هم‌چنین نماز کسانی که با ادرار و سرگین شتر، گاو، بز، و گوسفند آلوده شده باشند و آن را نشسته باشند، بسیار غریب به نظر می‌آید. بر خلاف مذهب مالکی که مقرر داشته‌اند: بول و سرگین هر حیوان حلال گوشتی، پاک است. هم‌چنین در مذهب شافعی بسیار غریب است این‌که کسی سگ خیس شده را لمس کرده باشد با آن حالت نماز بخواند بر خلاف مذهب مالکی که معتقد به طهارت و پاکی سگ است و...

در عصر کنونی ما، در رابطه با بعضی از احکامی که بعضی از ائمه بدان فتوا داده‌اند، علما در آغاز کار با موجی از رد و انکار و دهشت مواجه بوده‌اند، ولی دیری نگذشته که آن احکام فتوایی، راه خود را به سوی عقل‌ها و دل‌ها باز نموده است و نور حجت و دلایل آن امر غیر معروف بر اندیشه جمهور امت تابیده و در پرتو فلسفه شریعت که همان جلب مصالح و دفع مفاسد می‌باشد، لباس پذیرش و مقبولیت همگانی را بر تن نموده و در نتیجه آن امر غریب، پس از رد، مقبول و پس از انکار، معروف گشته است.

نمونه‌ دیگر، تعدیلات مهمی است که بر قوانین خانوادگی که به آن «احوال شخصیه» می‌گویند، جاری شد و جای غرابت و استنکار را به قبول و معروفیت داد. مانند عدم وقوع طلاق معلقی که به منظور واداشتن معلق علیه به انجام کاری و یا ممانعت از انجام کاری باشد، و یا اینکه زنی را که با یک لفظ سه طلاقه داده باشند، یک طلاق او واقع شود و یا مانند قانون وصیت واجب از طرف پدر بزرگ نسبت به فرزندانی که پدرشان در حیات پدربزرگ وفات نموده باشد، تا آن فرزندان از قساوت عموها و اهمال جدها در امان بمانند که مردم در آغاز امر نسبت به این مسائل نامأنوس و بلکه معترض بودند و سپس آن مسائل در جامعه اسلامی کاملا مورد قبول و پذیرش امت قرار گرفتند که منبع و سرچشمه این احکام از قرآن و سنت پاک نبوی استخراج و استنباط شده است. اصلا چرا باید حکمی که از قرآن گرفته شود مقبول نیفتد؟

کلمه «غریب» دارای مفعول و مدلول مشخصی نیست، اگر منظور احکامی است که با قول جمهور علما مخالف باشد، ابن حزم را می‌یابیم که در این باره می‌گوید: «ما از ابو حنیفه، شافعی و مالک بیشتر از صدها مسئله را استخراج نموده‌ایم که هر کدام از آن‌ها درباره آن مسائل نظراتی بیان داشته‌اند که در میان هیچ‌یک از مسلمان‌های قبل از آن‌ها چنان نظری بیان نشده است. آیا این جای شگفت نیست؟!»

هیچ رابطه‌ای میان صواب و شهرت رأی وجود ندارد

حق و صواب با نظرات مشهور میان امت، سازگاری و ملازمتی ندارد و خطا و اشتباه با غریب و نامانوس هم‌خوانی ندارد. بنابراین از نظر عالمان محقق، صواب و خطا، تابع شهرت و غرابت نخواهند بود. چه بسیار احکام مشهوری که هرگاه مورد نقد و بررسی قرار گیرند، دلایل آن‌ها سست و بی‌بنیان می‌شود و نیروی خود را از دست خواهند داد، و چه بسا احکامی غریب و مورد انکار قرار گرفته که خورشید آسا دلایل آن نمایان گردند و در پرتو انوار ادله، روشن و مورد قبول خاص و عام گردند.

بنابراین بر هر فرد مسلمانی که در تحقیق و تفحص احکام دینی خود باشد واجب است که در رابطه با شناسایی حق و واقعیت، معیار سنجش او دلایل و براهین قوی و محکم باشد، نه شهرت نظر و گویندگان فراوان آن و وجود آن نظریه در کتاب‌های فراوان.

اگر مقیاس برای شناسایی حق در موضوع مورد نظر، این باشد که اغلب مردم از آن پیروی می‌کنند و بیشتر مردم بدان معتقدند، در آن صورت اسلام در میان ادیان و مذاهب گمراه دنیا، باطل می‌بود؛ زیرا هر کدام از ادیان و مذاهب گمراه صدها میلیون پیرو و معتقد دارد.

در صورتی که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ١٠٣﴾ [يوسف: 103].

«و بیشتر مردم اگرچه (بر ايمان‌شان) حرص ورزی، مؤمن نخواهند بود».

﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ﴾ [الأنعام: 116]. 

«و اگر از بيشتر کسانی که در روی زمين هستند اطاعت کني، تو را از راه الله گمراه می‌کنند».

﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ١﴾ [الرعد: 1]

«ولی بيشتر مردم ايمان نمی‌آورند».

﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٣٧﴾ [الأنعام: 37]

«ولی بيشتر آن‌ها نمی‌دانند».

﴿لَا يَعۡقِلُونَ١٠٣﴾ [المائدة: 103]

«نمی‌انديشند».

﴿لَا يَشۡكُرُونَ٣٨﴾ [يوسف: 38]

«سپاسگزاری نمی‌کنند».

بعضی از آرا و نظریات عبدالله بن مسعود را می‌یابیم که مخالف نظر جمهور عصر خود بوده است. یارانش می‌گفتند: چرا تابع نظر جمع نیستی؟ در جواب می‌گفت:

«الجَمَاعَةُ مَا وَافَقَ الَحَقّ، وَإِن كُنْتَ وَحْدَكَ»[21].

«جماعت آن است که تابع حق باشد، اگرچه یک نفر باشد»

ابن مسعود به مردم به صورت جدی در مورد عصر و زمانی که سنجش‌ها و معیارها منحل می‌گردد هشدار داده است: که مبادا مردم با باطل انس و الفت گیرند و حق از نظر آن‌ها غریب باشد. منکر را معروف و معروف را منکر شمارند. و سپس می‌گوید: «وای به حال روزی که فتنه‌ها شما را دربرگیرد: چنان فتنه‌ای که کودک را پیر و پیران را سالخورده سازد، درآن روز مردم را می‌یابی که عادات و فرهنگ خود را به عنوان سنت سنیه گرفته‌اند که اگر بخواهی آن را تغییر دهی پیروان آن فرهنگ و عادات به‌ شدت بر تو می‌تازند و می‌گویند: مردم بیایید که این شخص می‌خواهد، سنت و فرهنگ ما را تغییر دهد، آیا این کار قبیحی نیست»؟![22]

دلیل این که غرابت و ناآشنایی با حکمی، دلیل خطا و اشتباه آن حکم نیست، این است که عمل به بعضی آیات محکم و آشنایی با حکم آن‌ها در قرآن کریم حتی در عهد اصحاب متروک مانده بود به نحوی که حکم آن آیات از نظر مردم غریب به حساب می‌آمد. خداوند دراین‌باره می‌فرماید:

﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٨﴾ [النساء: 8].

«و هرگاه خويشاوندان و يتيمان و مستمندان بر تقسيم (ميراث) حاضر شدند، (چيزي) از آن (اموال) به آنان بدهيد، و با آن‌ها به طور شايسته و نيک سخن بگوييد».

و چون به آن عمل نمی‌شد بعضی از علما پنداشته‌اند که حکم این آیه منسوخ است.

نمونه‌ی دیگر از ترک عمل به بعضی از آیات، این آیه است که می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسۡتَ‍ٔۡذِنكُمُ ٱلَّذِينَ مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ...﴾ [النور: 58] 

«ای کسانی که ايمان آورده‌ايد! بايد بردگان شما از شما اجازه بگيرند...».

ابن عباس گفته است: «شیطان بعضی از مردمان را به وسوسه انداخت و آن‌ها را از عمل به آن باز داشت».